نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسنده
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
As an exegesis and description of Quran, Hadith is a secondary resource for eliciting Islamic precepts. This is, therefore, why narrating and writing it down had been focused on since the time of the Holy Prophet. Many researches have been done which mostly have showed the currency of oral narration of Hadith at the time of the Prophet. What the Majority of Shiite scholars, considering the historical, intellectual, and traditional reasoning, hold is that during the time of the Prophet, Hadith not only had been orally narrated but also, by some companions like Ali –peace be upon him-,had been written and that was how it transferred to the preceding generations.
کلیدواژهها [English]
به دلیل محدودیتهای انسان در رسیدن به کمال نهایی مانند در زمان و مکان بودن او و عدم توانایی صِرف عقل در تشخیص راه درست، خداوند جهت هدایت او پیامبرانی را فرستاده که برخی از آنها تشریعی و برخی نیز مبلّغ شریعت پیامبر پیش از خود بودهاند.
آخرین پیامبر الهی به عنوان یکی از پیامبران تشریعی، کاملترین دین و شریعت را از طرف خداوند، جهت هدایت بشریت آورد که اسلام نام گرفت و پیروان آن را مسلمان مینامند.
مسلمانان محتوا ودستورات دینی خود را از چهار منبع قرآن، سنت، عقل واجماع (منقول) کسب میکنند که منابع تفسیر دقیق و صحیح دین اسلام میباشند.
یکی از این منابع که از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد، سنّت نبوی یا همان قول و فعل و تقریر صحیح پیامبر میباشد. چون تمامی مسلمین سیره نبوی را حجت میدانند، بنابراین احادیث منقول از آن حضرت از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. حال با توجه به اهمیت موضوع و از آنجا که اقوال مختلفی در مورد تدوین حدیث در زمان پیامبر وجود دارد، در پی پاسخ به این سؤال هستیم که آیا در زمان پیامبر اکرم(ص)، احادیث آن حضرت نقل ونگارش یافته یا خیر ؟
تبیین نظریه شیعه در خصوص نقل و نگارش حدیث در زمان رسول خدا
نقل و روایت حدیث
در مورد نقل شفاهی حدیث در دوره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، قرائن متعددی در کتب حدیثی وجود دارد که در مجموع بیانگر موضع موافق آن حضرت نسبت به نقل حدیث است. برخی از این قرائن به قرار زیر است :
1- شیعه و سنی روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم - ضمن ایراد خطبهای در حجهالوداع- فرمودند:
« نضرالله إمرأ سمع مقالتی فوعاها فبلغها من لم یسمعها فَرُبَّ حامِلِ فِقهٍ لَیسَ بِفَقیه وَ رُبَّ حامِلِ إلی من هوأفقه[1]» خداوند شاد و خرم گرداند کسی را که سخنان مرا شنیده، آن را به خاطر سپارد و سپس به کسانی ابلاغ کند که آن را نشنیدهاند، چه بسا کسانی که حامل فقه بوده اما خود فقیه (و اهل استنباط) نباشند و چه بسا راویان فقیهی که روایات را به فقیهتر از خود منتقل سازند.
2- طبرانی به نقل از ابیقرصانه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمودند :
«حدّثوا عَنّی بما تسمعون و لاتقولوا الّا حقاً و من کذب علی بنی له بیت فی جهنم یرتع فیه» آنچه از من میشنوید، برای دیگران بازگو کنید اما جز سخن حق به زبان نیاورید و هر کس بر من دروغ ببندد، برای او خانهای در جهنم بنا گردد که در آن به سر خواهد برد (قاسمی، 1360، 50).
اضافه بر این روایت، شیوه آن حضرت این بود که در پایان ایراد سخن با تعبیری چون: « الّا فلیبلغ الشاهد الغائب » (کلینی، 1969م، ج 1، 403) حاضران را به نقل سخنان خود به غائبین مکلف میساختند چنانکه مطابق روایات دیگر آن حضرت با تعبیر «حدثوا عنی و لا حرج» (مسلم، 1374ق ، رقم 2298)، جواز نقل روایات خود را صادر فرمودند و تنها دروغ بستن بر خویش را مورد تحریم و نهی قرار دادند.
3- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در روایتی، نقل حدیث را به عنوان سنت مستمری در بین مسلمانان مورد تأکید قرار دادند. آن روایت چنین است:
«اللهم ارحم خلفائی قیل و من خلفاءک ؟ قال: الذین یاتون من بعدی یروون احادیثی و یعلمونها الناس» خداوندا، جانشینان مرا رحمت کن. سؤال شد که ای رسول خدا! جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: آنان که پس از من میآیند، احادیث مرا روایت کرده و آن را به مردم آموزش میدهند (شیخ صدوق، ج 2، 145).
جمالالدین قاسمی، صاحب کتاب قواعدالحدیث، پس از ذکر این حدیث در توضیح آن نوشته است :
علت آن که به برخی از محدثین از جمله سفیان (ثوری)، ابن راهویه و بخاری لقب امیرالمؤمنین دادهاند، همین روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است، زیرا آن حضرت حامل و ناقل روایات خود را خلیفه خویش نامیده است (قاسمی، 1360ق، 48).
به هر جهت از این روایات نتیجهگیری میشود که نقل شفاهی حدیث در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم امری مرسوم و مورد تأکید بود و حضرت تنها در مورد جعل حدیث و یا نسبت خلاف دادن به ایشان، به مسلمانان هشدار فرمودند.
بر خلاف ادعای علما و محدثان عامه که آغاز تدوین حدیث را بعد از پایان قرن اول هجری دانستهاند، دانشمندان شیعه شروع تدوین حدیث (سنت فعلی، قولی و تقریری) را از همان آغاز عصر رسالت میدانند زیرا آنچه هیچ شبهه و تردیدی را بر نمیتابد، وجود نصوص فراوان و احادیث بسیاری است که نشان دهندة اهتمام و فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به کتابت حدیث و ثبت و ضبط گفتار ایشان میباشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا مستقیماً به کتابت حدیث امر فرمودهاند و یا در مقابل استفسار از نگارش حدیث پاسخ مثبت دادهاند و گاه کاتبان و نویسندگان را ستوده و یا در کلام او، از ابزار و ادوات نگارش، به تعظیم و تکریم سخن رفته است.
پس از فتح مکه، پیامبر(ص) در میان مردم به پا خاست و خطبهای ایراد کرد. ابو شاه - مردی از یمن- برخاست و گفت : یا رسول الله این خطبه را برای من بنویسید. پیامبر فرمودند: « اکتبوا لابی شاه » برای ابو شاه بنویسید (بغدادی، 86).
این حدیث را بزرگان محدث اهل سنت نقل کرده و بر صحت و استواری آن گواهی دادهاند. عبدالله بن حنبل میگوید : در کتابت حدیث، صحیحتر و استوارتر از این حدیث، روایت نشده است (بن حنبل ،1404ق، ج12، 88). ابنصلاح نوشته است: از احادیث صحابه که در جواز کتابت دلالت میکند حدیث ابوشاه یمنی است (ابن صلاح، مقدمه ابن صلاح، 365).
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به طرق مختلف نقل شده است که: « قیدوا العلم بالکتابه» دانش را با نوشتن، مهار و حراست کنید (بغدادی، 69). عبدالله بن عمر میگوید:
به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم گفتم : چیزهایی از شما میشنویم که نمیتوانیم حفظ کنیم، آیا آنها را بنویسم؟ پیامبر فرمودند: «بلی اکتبوها»، بلی آنها را بنویسید (همان، 74).
و نیز از ایشان است که میگوید :
من هر آنچه از پیامبر میشنیدم مینوشتم و با این کار، میخواستم از تباهی آنها جلوگیری کنم. قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: هر آنچه از پیامبر میشنوی مینویسی، و حال آنکه پیامبر بشری است که در حال خشنودی و ناخشنودی سخن میگوید، من از نوشتن باز ایستادم و سخن قریشیان را به پیامبر باز گفتم. پیامبر(ص) فرمودند: « اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منه الا الحق» بنویس به خدا سوگند! از این (اشاره به دهان مبارک)، جز حق خارج نخواهد شد (بنحنبل، ج 2، 162).
رافع بن خدیج میگوید :
ما در حال گفتگو بودیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بر ما گذشت و فرمود: درباره چه چیز گفتگو میکنید؟ گفتیم : آنچه از شما شنیدهایم فرمود: گفتگو کنید و بدانید که آنکه بر من دروغ بندد، جایگاهش آتش خواهد بود. پیامبر رفت، و گروهی که گفتگو میکردند، ساکت شدند. پیامبر بازگشت و از سکوتشان سؤال کرد گفتند، به خاطر سخنی است که از شما شنیدیم (آنکه بر من دروغ ببندد...) پیامبر فرمود: « انی لم ارد ذلک، انما اردت من تعمد ذلک». آنچه را شما پنداشتهاید، مراد من نبوده است، بلکه مراد من کسی بود که به عمد بر من دروغ بندد، پس ما به گفتگو ادامه دادیم (همان، 72).
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از کتابت و سودمندی آن در دنیا و آخرت یاد میکرد و به آن امر میفرمود:
« اکتبوا هذا العلم، فانکم تنتفعون به اما فی دنیاکم او فی آخرتکم و ان العلم لا یضیع صاحبه» این دانش را (حدیث را) بنویسید که در دنیا و آخرت از آن بهره خواهید برد دانش هرگز صاحبش را تباه نمی کند (متقی هندی، 1370، ج1، 157)
بر این گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم باید اقدام آن بزرگوار را در نوشتن نامهها، معاهدهها و قراردادها و نیز اقوال و احادیثش را که املاء فرموده است، افزود. نامههایی که حضرت به حاکمان آن روزگار و رؤسای قبایل و معاهدات و قراردادهایی که با قبایل یهودیان و .. منعقد کرده است، از فصول مهم و درخشان زندگانی پیامبر است.
ایشان حضرت علی علیه السلام را مخاطب قرار داده و فرمود :
یا علی اکتب ما املی علیک ( قلت یا رسول الله، تخاف علی النسیان؟ قال: لا ) و قد دعوت الله ان یجعلک حافظ و لکن لشرکائک الائمه من ولدک ...یا علی! آنچه بر تو املاء میکنم، بنویس. (گفتم: یا رسول الله! میترسی آنچه میگویی فراموش کنم ؟ فرمودند: از تو بیمی بر فراموشی ندارم) و از خدا خواستم که تو را حفظ کند و از فراموشی در امان نگهدارد اما برای شرکای خود بنویس. گفتم: ای نبی خدا! شرکای من چه کسانی هستند؟ فرمود: امامان از نسل تو، آنان که امت من به برکت وجودشان سیراب و دعاهایشان مستجاب میشود و نیز با وجود آنها است که خداوند عذاب را از سر امت دور میکند و رحمت خود را از آسمان نازل میفرماید (بننعمان مفید،1403ق، 327).
و بدینسان سنت (فعلی) رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم نیز بر لزوم ثبت و ضبط استوار است که نمونههای آن را پس از این خواهیم آورد. تعداد زیادی از صحابه در پیش چشم آن حضرت بر نگارش احادیث همت میگماشتند و پیامبر به تشویق و ترغیب آنان میپرداخت و یا دست کم از این کار بازشان نمیداشت و به این سان عمل آنان را « تقریر » میفرمود. دکتر نورالدین عتر میگوید:
احادیث بسیاری- در حد تواتر- نشانگر آن است که گروهی از صحابه، حدیث را در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم مینوشتند (عتر، 40).
عبدالله بن عمر میگوید :
در محضر پیامبر، کسانی از صحابه، که من خردسالترین آنها بودم، بودند، که پیامبر فرمود: «من کذب علیّ متعمداً فلیتبوء مقعده من النار». آن کس که بر من دروغ بندد، جایگاهش آتش خواهد بود، چون از محضر پیامبر بیرون آمدیم، به آنها گفتم، با آنچه شنیدید، چگونه از پیامبر حدیث نقل میکنید؟ آنان خندیدند و گفتند، هر آنچه میشنویم، در نوشتهای ثبت میکنیم و نقل میکنیم (بغدادی، 98).
بدینسان ، سنت قولی و تقریری رسول الله دلیلی روشن بر کتابت حدیث است. اکنون افزون بر امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم درباره کتابت و تعلیم و تعلّم خط، ثبت و نگارش حدیث، اخبار، حوادث و احکام شرعی و قضاوتها و داوریها و املای احادیث و اقوال به برخی از صحابه، از برخی آثار مدون باید یاد کنیم که به املای آن حضرت نگاشته و تدوین شده است که در واقع - چنانکه گفتیم – نشانگر سنت (فعلی) آن بزرگوار است.
عدهای از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در طول حیات مبارک آن بزرگوار به تهیه دفاتری از بیانات حضرت اقدام کردهاند که در برخی از موارد با سفارش خود ایشان صورت گرفت و در موارد دیگر به صورت یک کار شخصی از سوی صحابه دنبال شده است. در این زمینه، قرائن متعددی وجود دارد که از بررسی آنها موافقت پیامبر (ص) با کتابت و تدوین حدیث، به دست میآید که در ذیل به چند مورد اشاره میگردد:
1- رسول گرامی اسلام (ص)، پیمانها و معاهدات خود با سایر قبایل را به صورت اسناد مکتوب تنظیم میکرد و عدهای از کاتبان آن حضرت تنها به کتابت پیماننامهها اشتغال داشتند که در کتب سیره بعضا به آن اشاره شده است. به عنوان نمونه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پس از هجرت به مدینه، ضمن انعقاد پیمانی بین مهاجرین، انصار و یهودیان ساکن مدینه حقوق هر یک از آنها را مشخص ساخت.
این پیمان به صورت سندی مکتوب درآمده و متعهدان به آن با تعبیر: « اهل هذه الصحیفه» مشخص شدند. فرازی از این پیمان که در سیرة ابنهشام ضبط شده است، به قرار زیر است:
قال ابناسحاق: و کتب رسول الله کتاباً بین المهاجرین و الانصار و ادع فیه یهود و عاهدهم و اقرهم علی دینهم و اموالهم و اشترط علیهم بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمد النبی(ص) بین المؤمنین و المسلمین ان قریش و یثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهدهم معهم، انهم امة واحدة من دون الناس ...(محمدبنهشام، ج2، 150- 148)
از ملاحظه این پیمان که در کتب روایی شیعه نیز به صورت قسمت به قسمت درج شده است، روشن میگردد که به صورت سندی کتبی بین گروههای یاد شده تنظیم گردید[2]، علاوه بر آن، در مورد نامههای سیاسی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در صدر اسلام، اسناد فراوانی در منابع تاریخی دیده میشود که برخی از محققین با جمعآوری آنها، به تألیفات مستقلی در این خصوص دست زدهاند (عزالدین بن اثیر، ج3، 245).
2- از قرائن اصلی نگارش حدیث در حیات مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، اعتراض سران قریش به عبدالله بن عمرو بن عاص در باب کتابت حدیث آن حضرت میباشد. جریان این اعتراض را اکثر جوامع حدیثی اهلسنت نقل کردهاند از جمله در سنن دارمی که از قدیمیترین کتب حدیثی اهل سنت است، از قول عبدالله آمده است: من هر چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میشنیدم، آن را به نگارش در میآوردم تا به خاطر سپارم اما قریش مرا نهی کردند و گفتند: تو هر چه میشنوی مینویسی در صورتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بشری است که در حالات رضا و خشم نیز سخنانی به زبان میآورد، لذا از نوشتن خودداری کرده و مطلب را با آن حضرت در میان گذاشتم. اما حضرت به دهان خود اشاره کرده و فرمودند: همچنان بنویس، به خدایی که جانم در دست اوست! جز حق از زبان من خارج نمیشود (همان، 245) ناگفته نماند که به دنبال این جریان، همین شخص موفق گردید که از بیانات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کتابی فراهم آورد که به « صحیفة صادقه » شهرت یافت و به گفته ابناثیر، دارای هزار حدیث بود (همان، 245).
در این مورد مجاهد گوید، به نزد عبدالله رفته و صحیفه را بر فراش و بالین او یافتم و چون خواستم آن را بردارم، وی مرا از این کار بازداشت، و چون از وی علت را جویا شدم، به من گفت: در این صحیفه روایاتی است که آنها را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدهام و احدی بین من و آن حضرت نبود (عزالدین بن اثیر، ج 3، 246).
دکتر صبحی صالح مینویسد :
به نظر میرسد که پس از فتوای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به عبدالله بن عمرو بن عاص که : بنویس که جز حق از دهان من خارج نمیشود، عبدالله به نگارش بیانات حضرت ادامه داد و صحیفه صادقة او، محصول همان فتوای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود و دلیل آن حضرت، ابوهریره است که گفته است: در بین اصحاب رسول خدا(ص) کسی بیشتر از من به حفظ روایت مبادرت نکرد جز عبدالله بن عمرو بن عاص به این جهت که او روایات را مینوشت اما من نمینوشتم، ضمناً اهمیت کلام ابوهریره وقتی معلوم میگردد که در نظر گیریم ابوهریره خود از مکثّرین حدیث بوده و در حال حاضر تعداد 5374 حدیث از وی در جوامع روایی اهل سنت وجود دارد (صبحی صالح، 1374، 120).
3- رافع بن خدیج ضمن حدیث مفصلی که در مورد نقل و کتابت حدیث وارد شده است، گوید:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدم: ما از شما چیزهایی میشنویم، آیا آنها را بنویسیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: « اکتبوا و لا حرج » (حسینی جلالی، 87).
4- ابوهریره نقل میکند که پس از فتح مکه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم خطبهای ایراد فرمود و در پایان آن، یکی از مسلمانان به نام ابوشاه یمنی به حضرت گفت: اگر ممکن است دستور بفرمائید این خطبه را جهت من بنویسند. ایشان فرمودند: « اکتبوا لابی شاة» یعنی آن را برای ابوشاه بنویسید (ترمذی، 1410ق، ج5، 38)
ناگفته نماند که این حدیث را اکثر محدثین اهل سنت نقل کردهاند و سیوطی پس از ذکر آن، اظهار داشته است که این حدیث متفق علیه است (سیوطی، ج2، 62). عبدالله بن احمد بن حنبل گفته که در باب کتابت حدیث، روایتی صحیحتر از این حدیث وارد نشده است (حسینیجلالی، 87) و از علمای معاصر نیز، سیدمحمد رشیدرضا گوید :
صحیحترین روایتی که در مورد اذن به کتابت حدیث وارد شده، همان روایت ابوهریره در خصوص ابوشاه یمنی است که این حدیث را بخاری و مسلم نقل کردهاند (ابوریه، 1368ق، 48).
5- از عبدالله بن عمر روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «قیدوالعلم» یعنی دانش را به بند کشید. عبدالله گوید: پرسیدم ای رسول خدا! به بند کشیدن علم چه صورتی دارد؟ فرمود: با نوشتن حاصل میشود. به گفته صبحی صالح، این حدیث، جملة شایعی بر زبان بسیاری از صحابه گردید به گونهای که برخی از محدثین تصور کردند که این حدیث به عنوان موقوفه[3] این عده از صحابه است در صورتی که حدیث، مرفوعه بوده و نسبت آن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میرسد (صبحی صالح، 9)، ضمناً خطیب بغدادی با الهام از این حدیث، یکی از آثار خود را « تقییدالعلم» نام نهاد.
6- ترمذی در کتاب خود پس از ذکر سند، از ابوهریره نقل کرده است که: مردی از انصار در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم حاضر شده و بیانات آن حضرت را استماع میکرد در عین حال او نمیتوانست بیانات حضرت را به خاطر سپارد و از این جهت روزی از ضعف حافظه اش به پیامبر شکایت کرد و حضرت به او فرمودند: « استعن بیمینک » یعنی از دستت (جهت نوشتن) کمک بگیر (ترمذی، 38).
7- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حدیث دیگری فرمودند: « هرگاه مؤمن بمیرد و ورقی از خود به یادگار گذارد که بر آن علمی ضبط شده است، آن ورقه در روز قیامت میان او و آتش حائل خواهد شد و ... » (مجلسی، پیشین، 144).
8- شیعه و سنی روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در آستانه رحلتشان فرمودند: شانه گوسفند و قلمی برای من بیاورید تا برای شما نوشتهای به جا گذارم که هرگز گمراه نشوید (مجلسی، ج22، 472) هر چند معالاسف به دلیل عدم همکاری حاضران در مجلس، این نوشته تنظیم نگشت اما به هر جهت، مطلب فوق از جمله قرائنی است که ثابت میکند پیامبر اکرم(ص) به کتابتِ (لااقل) برخی از بیانات خود اهتمام داشتهاند چنانکه آن حضرت در تشویق مسلمانان به باسواد شدن و در نتیجه توانایی بر خواندن و نوشتن تدابیر مؤثری اتخاذ فرمودهاند.
در این گفتار برآنیم روایات اذن تدوین حدیث را برشماریم: از جملة این روایات، ادلهای است که ضمن آن پیامبرصلی الله علیه و آله و سلّم مبلّغان احادیثشان را ستودهاند:
« نضر الله عبدا سمع مقالتی فبلغها » (حرعاملی، ج18، 63) خداوند خرم بدارد کسی را که سخن مرا بشنود و آن را بگسترد و ابلاغ کند.
و بارها آن حضرت در آخر خطبهها و سخنرانیهایشان جمله: « فلیبلغ الشاهد الغائب » حاضرین به غائبین برسانند (حرعاملی، ج11، 547) را تذکر دادهاند. از انسبنمالک نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: « قیدوا العلم بالکتابه» (بغدادی، پیشین، 69).
طبرانی و غیر او نیز نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: « اللهم ارحم خلفائی» پرسیدند خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: « الذین یاتون من بعدی یروون احادیثی و یُعلّمونها الناس» (مجلسی، ج2، 144).
و نیز باید روایات و احادیث فراوانی را که به اهمیت و جایگاه قلم، دوات، کاغذ و عوامل ثبت و کتابت حدیث و چگونگی آنها سخن رانده است، اضافه کرد. در کتاب « تدوین السنه الشریفه » پس از نقل این احادیث، چگونگی استدلال به این مجموعه در اثبات جواز وقوع کتابت در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چنین تبیین شده است:
الفاظ کتابت و ابزار آن مانند کاغذ و قلم، و هر چیزی که بر آن نگاشته میشد، به ملازمه عرفیِ روشن، بر جواز و نیکویی کتابت دلالت دارد. به این بیان، نقل و گسترش این گفتار از سوی پیامبر با منع تدوین حدیث منافات دارد چرا که این احادیث به روشنی به ترغیب امّت به کتابت حدیث و ثبت و ضبط گزارشها دلالت میکند و پر واضح است که همه اینها نشانگر ثبت حوادث و گزارشها و آگاهیها است و آنچه در این جهت به کار میآید مورد تکریم و تعظیم پیامبر(ص) بوده، حال آیا میتوان گفت که کتابت حدیث و سنت رسول الله از این قاعده مستثنی بوده و مکروه است ؟
افزون بر اینکه بسیاری از این احادیث، دربارة ترغیب به کتابت و ستایش قلمداران درباره نگارش حدیث و نگارندگان آن است و چنین است که بسیاری از قائلین به جواز وقوع کتابت در عصر پیامبر(ص) بدان استدلال کردهاند (حسینیجلالی، 108).
اکنون لازم است به تأکید و اصرار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آخرین لحظات حیات پر برکتشان اشاره کنیم که قلم و کاغذی خواستند تا وصیتی کنند که امت پس از وی به گمراهی نیفتد. این جمله را بسیاری از پژوهشگران دلیلی روشن و غیر قابل انکار بر لزوم کتابت حدیث دانستهاند. اینک ابتدا متن روایت و سپس داوری پژوهشگران را درباره آن ذکر میکنیم:
عبدالله بن مسعود از ابنعباس نقل میکند که گفت:
چون پیامبر در آستانه رحلت قرار گرفت و در خانه، کسانی بودند از جمله عمر، پیامبر فرمودند: بیایید برای شما مطلبی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: بر پیامبر درد غلبه کرده است، شما قرآن را دارید و قرآن ما را بسنده است. کسانی که در خانه بودند، به اختلاف و مخاصمت برخاستند؛ کسانی از آنها گفتند ابزار نگارش بیاورید تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آنچه میخواهد بنویسد که هرگز به گمراهی نیفتید و برخی آنچه را عمر گفت، بازگفتند و چون اختلاف و لغو در محضر پیامبر بالا گرفت، پیامبر از آن گذشتند (السیدشرفالدین، 355).
این روایت به گونههای مختلف در مصادر بسیاری آمده است (بخاری، ج4، 7) و ما اکنون در پی تحلیل محتوای آن نیستیم؛ آنچه اینک مورد توجه است، تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بر کتابت حدیث و ثبت و ضبط فرمایشات حضرت است، از این روی گونهای دیگر از نقل این روایت را میآوریم.
ابنعباس میگوید: چون پیامبر در آستانه رحلت قرار گفت و در خانه کسانی بودند از جمله عمربنالخطاب، پیامبر فرمودند: کاغذ و دوات بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید. عمر سخنی گفت که معنایش این بود که شدت درد، بر پیامبر غلبه کرده است آنگاه گفت : قرآن نزد ماست و کتاب الهی ما را بسنده است.
در این نقلها « ان الوجع قد غلب علی رسول الله ... » آمده است. در برخی نقلهای دیگر که از گوینده این کلام ناصواب یادی و نامی نیست، آمده است که او گفت : « هجر رسول الله» (پیشین، ج4، 31) و یا « ان رسول الله یهجر ... » (ابن حنبل، ج 1، 355). این موضعگیری حاد در مقابل پیامبر، پایه و مایه بسیاری از کژاندیشیها و کجرویهای پس از آن شد که اکنون مجال پرداختن به آن نیست، چرا که ما به این سخن، از دیدگاه دیگر مینگریم و از آن به عنوان حدیثی که نشانگر لزوم کتابت حدیث و تأکید پیامبر بر نگارش است، سود میجوییم. به نظر ما مطلب کاملا روشن است اما خوب است تصریح برخی از پژوهشگران و محدثین را نیز در اینباره بیاوریم.
ابنحجر عسقلانی میگوید:
این حدیث، دلیل جواز کتابت حدیث است، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به نوشتن چیزی همت ورزید که امتش را از گمراهی نجات بخشد و رسول الله جز به حق همت نمیورزد (عسقلانی، ج1، 167).
شیخ محمد ابوزهو، پس از نقل حادثه و کلام رسول الله مینویسد:
...بدینسان پیامبر(ص) بر نگارش مطلبی که اصحابش را از اختلاف برهاند، همت ورزید و پیامبر جز به حق همت نمیورزد، از این روی، این آهنگ کتابت در آستانه رحلت، فسخ نهی سابق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم از کتابت حدیث است که ابوسعید خدری نقل کرده است (ابوزهو، 48).
دکتر رفعت فوزی نوشته است: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نگارش و ثبت حدیث را روا نمیدانستند، به نگاشتن این وصیت فرا نمیخواندند (رفعت فوزی، 47).
دکتر محمد عجاج خطیب نوشتهاند:
روشن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با این درخواست، آهنگ نگارش چیزی غیر از قرآن را داشته است، و نشان میدهد که پیامبر در پی نگارش چیزی که سنت نامیده میشود بود و اینکه آن حضرت به لحاظ شدت مریضی نتوانست بنویسد[4]، احادیثِ نشانگر کتابت را نسخ نمیکند، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به نگاشتن همت ورزید، ولی نتوانست (عجاج خطیب، 306).
وی که پیش از این حدیث، احادیث دیگری نیز نقل کرده است، تأکید میکند که ما جواز کتابت در عصر پیامبر را از موارد و مواضع مختلفی از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در مییابیم، و آنگاه پس از بحثی سودمند میآورد:
من بر این باور هستم که حدیث ابن عباس « ائتونی بکتاب ...» اجازه عمومی و اباحه مطلق نگارش حدیث است (پیشین، 309).
به هر حال، روشن است که اراده مصمم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم برای کتابت که متأسفانه در غوغاسالاری ازان به انجام نرسید، بهترین دلیل جواز کتابت است و شگفتا که عدهای از پژوهشگران به آن استناد نکردهاند. محدثین بزرگ اهل سنت - چنانکه آوردیم - این حادثه را نقل کردهاند، اما برخی در این موارد، از آن چشم پوشیدهاند، چرا؟ گویا برایآنکه اگر به آن استناد کنند و پرده کنار رود و رازها روشن شود، رسوایی آن، دامن بسیاری را خواهد گرفت که نباید چنان شود. دکتر یوسفالعش که کتاب خطیب بغدادی ( تقید العلم ) را تحقیق و چاپ کرده است، پس از گزارش روایاتی که نشانگر جواز تدوین حدیث هستند، نوشته است: شگفتا که کسی چونان خطیب، از استشهاد به این حادثه در جواز تدوین غفلت کند و حال آنکه گزارش آن در صحیح بخاری آمده است و ...(خطیب بغدادی، 85)
اما همچنان که برخی از پژوهشگران اشاره کردهاند:
شگفتانگیزتر، موضع پژوهشگران جدیدی است که در تدوین حدیث قلم زدهاند، و تحقیقات آنها بر گستردهنویسی و پژوهش استوار است! و تعلیقه یوسفالعش نیز در جلو چشمشان بوده است، چرا به آن استناد نکردهاند و برخی فقط به اشارهای در حاشیه بسنده نمودهاند؟ (حسینیجلالی، 85).
آنچه تا بدینجا آوردیم، اندکی بود از بسیار که کتابت حدیث در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را به روشنی اثبات میکرد. علما و محققین نیز به انبوه این اسناد توجه کردهاند، و تأکید پیامبر را بر کتابت حدیث یادآوری کرده و وجود آن را نشان دادهاند.
دکتر نورالدین عتر مینویسد: « از صحابه، احادیث بسیاری در حد تواتر رسیده است که وقوع کتابت حدیث در عصر پیامبر را اثبات میکند» (عتر، 48).
دکتر صبحیصالح میگوید:
لزومی ندارد کوشش برای تدوین حدیث را به دوران خلافت عمربنعبدالعزیز مستند سازیم، چرا که کتابها، گزارشها و اسناد تاریخی ما هیچگونه تردیدی را در خصوص کتابت و تدوین حدیث، در زمان رسولالله(ص) برنمیتابد (صبحی صالح ، پیشین، ص 33).
دکتر مصطفی اعظمی پس از بحثی دقیق و طولانی در اثبات تدوین حدیث از عصر پیامبر و با اشاره به بحثهای گسترده دیگری میگوید:
در پرتو این بررسیها میتوان گفت که هر چیز ناپسندی که درباره تدوین حدیث نقل شده، عکس آن نیز نقل شده است؛ بدینسان کتابت حدیث از سوی صحابه و نقل حدیث از آن مکتوبات روشن و ثابت است (اعظمی، ج1، 76).
با توجه به آنچه از محققین و پژوهشگران سختکوش در مورد حدیث ارائه گردید، در مییابیم که بسیاری از صحابه نگارش حدیث را روا میدانستند و از مکتوبات خود نگهداری کرده و بر تدوین و کتابت حدیث همّت میورزیدهاند و بدینسان روشن شد که حدیث در زمان پیامبر کتابت میشده است و آن حضرت بر نگارش آن تأکید میورزیده و بر حفظ و حراست از آن تنبه میدادهاند.
اسناد این حقیقت که برخی از آنها را آوردیم، به اندازهای زیاد است که هیچ تردیدی را بر نمیتابد، از این رو یافتههای خاورشناسانی چون « گلدزیهر » و برخی از متأثران از اندیشه آنان در جهان اسلام « چون رشیدرضا» را نباید وقعی نهاد که پنداشتهاند احادیث جواز و اباحه کتابت حدیث، مجعولند و ضعیف هستند (صبحی صالح ، پیشین ، ص 33).
به گفته نورالدین عتر، آنچه اینان پنداشته و در القای آن تلاش کردند سرکشیهای خیالبافانه آنها است تا چه رسد به تلاش در ردّ و نقد آن (عتر، 50). سپس بدون هیچ تردید، سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم بر ثبت و ضبط حدیث و کتابت آن امر کرده و به آن تأکید ورزیده است. اکنون باید بنگریم نهیها و جلوگیریهایی که (در قضیه کتابت حدیث) از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده، چگونه است.
تحقیق تاریخی تحلیلی حاضر، در پی پاسخ به این سئوال اساسی بود که آیا در زمان رسول خدا احادیث آنحضرت تدوین شده یا خیر؟ محقق به این نتیجه رسیده که برخلاف ادعای علما و محدثین عامه که آغاز تدوین حدیث را بعد از پایان قرن اول هجری دانستهاند، دانشمندان و علمای شیعه، شروع تدوین حدیث (سنت فعلی، قولی، تقریری) را همان آغاز دوران عصر رسالت میدانند، زیرا آنچه هیچ شبهه و تردیدی را بر نمیتابد، وجود نصوص فراوان و احادیث بسیاری است که نشان میدهد آن حضرت به نگارش حدیث و ثبت و ضبط گفتار خود فرمان میداد و به آن اهتمام میورزیدهاند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گاه مستقیما به کتابت حدیث امر فرمودهاند و گاه در مقابل استفسار از کتابت حدیث، پاسخ مثبت دادهاند و گاه کاتبان و نویسندگان را ستوده و یا در کلام ایشان از ابزار و ادوات نگارش، به تعظیم و تکریم سخن رفته است. در خصوص نظریه عامه که به استناد روایاتِ منع و برخی شواهد تاریخی و تلاش برای جمع احادیثِ منع و اذن، سعی در اثبات نظریه خود، دال بر آغاز تدوین حدیث پس از قرن اول هجری را دارند نیز میتوان گفت: اولاً روایات منع همگی ضعیفاند؛ ثانیاً توجیهات ارائه شده جهت جمع احادیث منع و اذن، قابل پذیرش نیست؛ ثالثاً از نظر امامیه، وجود شواهد تاریخی و مکتوبههای متعدد و معتبر به جای مانده از زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به عنوان روایات دال بر اذن، به شمار میروند.
[1]. این سخن را رسول خدا (ص) در سال دهم هجری در مسجد خیف بیان فرمودند و اکثر جوامع حدیثی آن را نقل کردهاند. رجوع شود به الکافی، ج1، ص403، سنن ابنماجه، ج1، ص84، سننترمذی، ج5، ص34، سند احمد بن حنبل، ج3، ص225، ج4، ص8، سنن دارمی، ج1، ص74 و نیز قواعد الحدیث، ص48، از قول همه جوامع حدیثی اهل سنت، ضمناَ این حدیث در جوامع مذکور با اختلاف اندکی در عبارت، آمده است که تفاوتی در معنا ایجاد نمیکند، از جمله شافعی و بیهقی از ابن مسعود روایت کردهاند که پیامبر(ص) فرمودند: « نضرالله امرا سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه فرب مبلغ اوعی من سامع » ( ترمذی درباره آن گفته است که این حدیث، حدیث حسن و صحیحی است. ابوداوود، ابنماجه و ترمذی این حدیث را به نقل از زیدبن ثابت با عبارت : « نضرالله امرأ سمع منا حدیثا فبلغه غیره فرب حامل فقه الی من هو افقه منه و رب حامل فقه لیس بفقیه » روایت کردهاند. طبرانی از انسبنمالک حدیث را به این صورت روایت کرده است که: « خطبنا رسول الله بمسجد الخیف من منی فقال : « نضرالله امرا سمع مقالتی فحظها و وعاها و بلغها من لم یسمعها » چنانکه نظیر این عبارت را احمدبن حنبل و محدثان دیگر از جبیربن مطعم روایت کردهاند. در این مورد بنگرید به قواعدالتحدیث، ص48، اضواء علی السنه المحمدیه، ص78-77.
[2]. از جمله در کتاب کافی، ج2، ص666 چنین آمده است: « عن طلحه بن زید عن ابی عبدالله علیهالسلام عن ابیه قال قرات فی کتاب، علی ان رسول الله کتب ان رسول الله بین المهاجرین و الانصار و من لحق بهم من اهل یثرب ان الجار کالنفس غیر مضار و لا آثم و حرمه الجار محرمه دمه » چنانکه معلوم است، صدر حدیث یعنی: « ان رسول الله کتب بین المهاجرین ... » دقیقا هماهنگی روایت را با متن نقل شده در سیره ابن هشام نشان میدهد. علاوه بر آن، تعبیر: « ان الجار کالنفس غیر مضار و لا آثم » عینا در پیمان مندرج در سیره ابن هشام وارد شده است.
[3]. حدیث موقوفه حدیثی است که سند آن به یکی از صحابه منتهی شده و نسبت آن به رسولخدا(ص) تصریح نگردد و مرفوعه بر خلاف آن است.
[4]. جناب خطیب چنین مینمایاند که گویا شدت بیماری رسول الله (ص) توان نگارش را از ایشان ربوده است! اما برای پژوهشگران تاریخ و کسانی که به حوادث آستانه رحلت پیامبر به ژرفی بنگرند، تردیدی باقی نمیماند که این عدم کتابت، به خاطر غوغای زشت سیاستبازان بود و نه مریضی پیامبر (ص) این غوغاسالاری و فتنهآفرینی به حدی بود که زنهای پیامبر به حال حضرت ترحم کردند و از پس پرده فریاد زدند: آیا نمیشنوید پیامبر چه میگوید؟ عمر فریاد زد که: شما چونان زلیخای یوسفید؟ چون پیامبر در بستر میافتد اشک میریزید و چون سلامتش را باز مییابد بر دوشش سوار میشوید!! پیامبر فرمود: « وابگذاریدشان که آنان از شما بهترند» (محمد بن سعد، ج2، 243 ).