بررسی نقل و کتابت حدیث در زمان رسول خدا(ص) از منظر امامیه

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسنده

کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث

چکیده

حدیث به عنوان مفسر و مبین قرآن کریم، دومین منبع استنباط احکام اسلام می‌باشد. بنابراین بحث پیرامون چگونگی نقل و کتابت حدیث، از زمان رسول خدا(ص) تا کنون از اهمیت بسزایی برخوردار بوده و محدثین اسلامی در این‌باره تحقیقات گسترده‌ای انجام داده‌اند و اکثر آنها بر مرسوم بودن نقل شفاهی حدیث در زمان رسول خدا تأکید کرده‌اند. اکثر علمای شیعه با بررسی دلایل روایی، تاریخی و عقلی، بر این باورند که حدیث در زمان رسول خدا علاوه بر نقل شفاهی، به صورت مکتوب نیز توسط برخی از صحابه از جمله امیرالمؤمنین(ع) ثبت شده و از این طریق به نسل‌های بعد منتقل شده است.  

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Narrating and writing Hadith down at the time of holy Prophet from Shiite points of view

نویسنده [English]

  • Karim Abdolmaleki
چکیده [English]

As an exegesis and description of Quran, Hadith is a secondary resource for eliciting Islamic precepts. This is, therefore, why narrating and writing it down had been focused on since the time of the Holy Prophet. Many researches have been done which mostly have showed the currency of oral narration of Hadith at the time of the Prophet. What the Majority of Shiite scholars, considering the historical, intellectual, and traditional reasoning, hold is that during the time of the Prophet, Hadith not only had been orally narrated but also, by some companions like Ali –peace be upon him-,had been written and that was how it transferred to the preceding generations.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Hadith
  • News
  • tradition

مقدمه

به دلیل محدودیت­های انسان در رسیدن به کمال نهایی مانند در زمان و مکان بودن او و عدم توانایی صِرف عقل در تشخیص راه درست، خداوند جهت هدایت او پیامبرانی را فرستاده که برخی از آنها تشریعی و برخی نیز مبلّغ شریعت پیامبر پیش از خود بوده­اند.

آخرین پیامبر الهی به عنوان یکی از پیامبران تشریعی، کامل­ترین دین و شریعت را از طرف خداوند، جهت هدایت بشریت آورد که اسلام نام گرفت و پیروان آن را مسلمان می­نامند. 

مسلمانان محتوا ودستورات دینی خود را از چهار منبع قرآن، سنت، عقل واجماع (منقول) کسب می­کنند که منابع تفسیر دقیق و صحیح دین اسلام می­باشند.

یکی از این منابع که از اهمیت ویژه­ای برخوردار می­باشد، سنّت نبوی یا همان قول و فعل و تقریر صحیح پیامبر می­باشد. چون تمامی مسلمین سیره نبوی را حجت می­دانند، بنابراین احادیث منقول از آن حضرت از اهمیت ویژه­ای برخوردار می­باشد. حال با توجه به اهمیت موضوع و از آنجا که اقوال مختلفی در مورد تدوین حدیث در زمان پیامبر وجود دارد، در پی پاسخ به این سؤال هستیم که آیا در زمان پیامبر اکرم(ص)، احادیث آن حضرت نقل ونگارش یافته یا خیر ؟

 

تبیین نظریه شیعه در خصوص نقل و نگارش حدیث در زمان رسول خدا

نقل و روایت حدیث

در مورد نقل شفاهی حدیث در دوره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، قرائن متعددی در کتب حدیثی وجود دارد که در مجموع بیانگر موضع موافق آن حضرت نسبت به نقل حدیث است. برخی از این قرائن به قرار زیر است :

1- شیعه و سنی روایت کرده­اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم - ضمن ایراد خطبه­ای در حجه­الوداع- فرمودند:

« نضرالله إمرأ سمع مقالتی فوعاها فبلغها من لم یسمعها فَرُبَّ حامِلِ فِقهٍ لَیسَ بِفَقیه وَ رُبَّ حامِلِ إلی من هوأفقه[1]» خداوند شاد و خرم گرداند کسی را که سخنان مرا شنیده، آن را به خاطر سپارد و سپس به کسانی ابلاغ کند که آن را نشنیده­اند، چه بسا کسانی که حامل فقه بوده اما خود فقیه (و اهل استنباط) نباشند و چه بسا راویان فقیهی که روایات را به فقیه­تر از خود منتقل سازند.

2- طبرانی به نقل از ابی­قرصانه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمودند :

«حدّثوا عَنّی بما تسمعون و لاتقولوا الّا حقاً و من کذب علی بنی له بیت فی جهنم یرتع فیه» آنچه از من می­شنوید، برای دیگران بازگو کنید اما جز سخن حق به زبان نیاورید و هر کس بر من دروغ ببندد، برای او خانه­ای در جهنم بنا گردد که در آن به سر خواهد برد (قاسمی، 1360، 50).

اضافه بر این روایت، شیوه آن حضرت این بود که در پایان ایراد سخن با تعبیری چون: « الّا فلیبلغ الشاهد الغائب » (کلینی، 1969م، ج 1، 403) حاضران را به نقل سخنان خود به غائبین مکلف می­ساختند چنانکه مطابق روایات دیگر آن حضرت با تعبیر «حدثوا عنی و لا حرج» (مسلم، 1374ق ، رقم 2298)،  جواز نقل روایات خود را صادر فرمودند و تنها دروغ بستن بر خویش را مورد تحریم و نهی قرار دادند.

3- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در روایتی، نقل حدیث را به عنوان سنت مستمری در بین مسلمانان مورد تأکید قرار دادند. آن روایت چنین است:

 «اللهم ارحم خلفائی قیل و من خلفاءک ؟ قال: الذین یاتون من بعدی یروون احادیثی و یعلمونها الناس» خداوندا، جانشینان مرا رحمت کن. سؤال شد که ای رسول خدا! جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: آنان که پس از من می‌آیند، احادیث مرا روایت کرده و آن را به مردم آموزش می­دهند (شیخ صدوق، ج 2، 145).

جمال­الدین قاسمی، صاحب کتاب قواعد­الحدیث، پس از ذکر این حدیث در توضیح آن نوشته است :

علت آن که به برخی از محدثین از جمله سفیان (ثوری)، ابن راهویه و بخاری لقب امیرالمؤمنین داده­اند، همین روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است، زیرا آن حضرت حامل و ناقل روایات خود را خلیفه خویش نامیده است (قاسمی، 1360ق، 48).

به هر جهت از این روایات نتیجه­گیری می­شود که نقل شفاهی حدیث در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم امری مرسوم و مورد تأکید بود و حضرت تنها در مورد جعل حدیث و یا نسبت خلاف دادن به ایشان، به مسلمانان هشدار فرمودند.

کتابت و تدوین حدیث در زمان رسول خدا

بر خلاف ادعای علما و محدثان عامه که آغاز تدوین حدیث را بعد از پایان قرن اول هجری دانسته­اند، دانشمندان شیعه شروع تدوین حدیث (سنت فعلی، قولی و تقریری) را از همان آغاز عصر رسالت می­دانند زیرا آنچه هیچ شبهه و تردیدی را بر نمی­تابد، وجود نصوص فراوان و احادیث بسیاری است که نشان دهندة اهتمام و فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به کتابت حدیث و ثبت و ضبط گفتار ایشان می­باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا مستقیماً به کتابت حدیث امر فرموده­اند و یا در مقابل استفسار از نگارش حدیث پاسخ مثبت داده­اند و گاه کاتبان و نویسندگان را ستوده و یا در کلام او، از ابزار و ادوات نگارش، به تعظیم و تکریم سخن رفته است.

پس از فتح مکه، پیامبر(ص) در میان مردم به پا خاست و خطبه­ای ایراد کرد. ابو شاه - مردی از یمن- برخاست و گفت : یا رسول الله این خطبه را برای من بنویسید. پیامبر فرمودند: « اکتبوا لابی شاه » برای ابو شاه بنویسید (بغدادی، 86).

این حدیث را بزرگان محدث اهل سنت نقل کرده و بر صحت  و استواری آن گواهی داده­اند. عبدالله بن حنبل می­گوید : در کتابت حدیث، صحیح­تر و استوارتر از این حدیث، روایت نشده است (بن حنبل ،1404ق، ج12، 88). ابن­صلاح نوشته است: از احادیث صحابه که در جواز کتابت دلالت می­کند حدیث ابو­شاه یمنی است (ابن صلاح، مقدمه ابن صلاح، 365).

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به طرق مختلف نقل شده است که: « قیدوا العلم بالکتابه» دانش را با نوشتن، مهار و حراست کنید (بغدادی، 69). عبدالله بن عمر می­گوید:

به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم گفتم : چیزهایی از شما می­شنویم که نمی­توانیم حفظ کنیم، آیا آنها را بنویسم؟ پیامبر فرمودند: «بلی اکتبوها»، بلی آنها را بنویسید (همان، 74).

و نیز از ایشان  است که می­گوید :

 من هر آنچه از پیامبر می­شنیدم می‌نوشتم و با این کار، می­خواستم از تباهی آنها جلوگیری کنم. قریش مرا از این کار باز­داشتند و گفتند: هر آنچه از پیامبر می­شنوی می­نویسی، و حال آنکه پیامبر بشری است که در حال خشنودی و ناخشنودی سخن می­گوید، من از نوشتن باز ایستادم و سخن قریشیان را به پیامبر باز گفتم. پیامبر(ص) فرمودند: « اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منه الا الحق» بنویس به خدا سوگند! از این (اشاره به دهان مبارک)، جز حق خارج نخواهد شد (بن­حنبل، ج 2، 162).

رافع بن خدیج می­گوید :

ما در حال گفتگو بودیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بر ما گذشت و فرمود: درباره چه چیز گفتگو می­کنید؟ گفتیم : آنچه از شما شنیده­ایم فرمود: گفتگو کنید و بدانید که آنکه بر من دروغ بندد، جایگاهش آتش خواهد بود. پیامبر رفت، و گروهی که گفتگو می­کردند، ساکت شدند. پیامبر بازگشت و از سکوتشان سؤال کرد گفتند، به خاطر سخنی است که از شما شنیدیم (آنکه بر من دروغ ببندد...) پیامبر فرمود: « انی لم ارد ذلک، انما اردت من تعمد ذلک». آنچه را شما پنداشته­اید، مراد من نبوده است، بلکه مراد من کسی بود که به عمد بر من دروغ بندد، پس ما به گفتگو ادامه دادیم (همان، 72).

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از کتابت و سودمندی آن در دنیا و آخرت یاد می­کرد و به آن امر می­فرمود:

« اکتبوا هذا العلم، فانکم تنتفعون به اما فی دنیاکم او فی آخرتکم و ان العلم لا یضیع صاحبه» این دانش را (حدیث را) بنویسید که در دنیا و آخرت از آن بهره خواهید برد دانش هرگز صاحبش را تباه نمی کند (متقی هندی، 1370، ج1، 157)

بر این گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم باید اقدام آن بزرگوار را در نوشتن نامه­ها، معاهده­ها و قراردادها و نیز اقوال و احادیثش را که املاء فرموده است، افزود. نامه­هایی که حضرت به حاکمان آن روزگار و رؤسای قبایل و معاهدات و قراردادهایی که با قبایل یهودیان و .. منعقد کرده است، از فصول مهم و درخشان زندگانی پیامبر است.

ایشان حضرت علی علیه السلام را مخاطب قرار داده و فرمود :

یا علی اکتب ما املی علیک ( قلت یا رسول الله، تخاف علی النسیان؟ قال: لا ) و قد دعوت الله ان یجعلک حافظ و لکن لشرکائک الائمه من ولدک ...یا علی! آنچه بر تو املاء می­کنم، بنویس. (گفتم: یا رسول الله! می­ترسی آنچه می­گویی فراموش کنم ؟ فرمودند: از تو بیمی بر فراموشی ندارم) و از خدا خواستم که تو را حفظ کند و از فراموشی در امان نگهدارد اما برای شرکای خود بنویس. گفتم: ای نبی خدا! شرکای من چه کسانی هستند؟ فرمود: امامان از نسل تو، آنان که امت من به برکت وجودشان سیراب و دعاهایشان مستجاب می­شود و نیز با وجود آن­ها است که خداوند عذاب را از سر امت دور می­کند و رحمت خود را از آسمان نازل می­فرماید (بن­نعمان مفید،1403ق، 327).

و بدین­سان سنت (فعلی) رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم نیز بر لزوم ثبت و ضبط استوار است که نمونه­های آن را پس از این خواهیم آورد. تعداد زیادی از صحابه در پیش چشم آن حضرت بر نگارش احادیث همت می­گماشتند و پیامبر به تشویق و ترغیب آنان می­پرداخت و یا دست کم از این کار بازشان نمی­داشت و به این سان عمل آنان را « تقریر » می­فرمود. دکتر نور­الدین عتر می­گوید:

احادیث بسیاری- در حد تواتر- نشان­گر آن است که گروهی از صحابه، حدیث را در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم می­نوشتند (عتر، 40).

عبدالله بن عمر می­گوید :

در محضر پیامبر، کسانی از صحابه، که من خردسال­ترین آنها بودم، بودند، که پیامبر فرمود: «من کذب علیّ متعمداً فلیتبوء مقعده من النار». آن کس که بر من دروغ بندد، جایگاهش آتش خواهد بود، چون از محضر پیامبر بیرون آمدیم، به آنها گفتم، با آنچه شنیدید، چگونه از پیامبر حدیث نقل می­کنید؟ آنان خندیدند و گفتند، هر آنچه می­شنویم، در نوشته­ای ثبت می­کنیم و نقل می­کنیم (بغدادی، 98).

بدین­سان ، سنت قولی  و تقریری رسول الله دلیلی روشن بر کتابت حدیث است. اکنون افزون بر امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم درباره کتابت و تعلیم و تعلّم خط، ثبت و نگارش حدیث، اخبار، حوادث و احکام شرعی و قضاوت­ها و داوری­ها و املای احادیث و اقوال به برخی از صحابه، از برخی آثار مدون باید یاد کنیم که به املای آن حضرت نگاشته و تدوین شده است که در واقع - چنانکه گفتیم – نشان­گر سنت (فعلی) آن بزرگوار است.

عده­ای از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در طول حیات مبارک آن بزرگوار به تهیه دفاتری از بیانات حضرت اقدام کرده­اند که در برخی از موارد با سفارش خود ایشان صورت گرفت و در موارد دیگر به صورت یک کار شخصی از سوی صحابه دنبال شده است. در این زمینه، قرائن متعددی وجود دارد که از بررسی آنها موافقت پیامبر (ص) با کتابت و تدوین حدیث، به دست می­آید که در ذیل به چند مورد اشاره می­گردد:

1- رسول گرامی اسلام (ص)، پیمان­ها و معاهدات خود با سایر قبایل را به صورت اسناد مکتوب تنظیم می­کرد و عده­ای از کاتبان آن حضرت تنها به کتابت پیمان­نامه­ها اشتغال داشتند که در کتب سیره بعضا به آن اشاره شده است. به عنوان نمونه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پس از هجرت به مدینه، ضمن انعقاد پیمانی بین مهاجرین، انصار و یهودیان ساکن مدینه حقوق هر یک از آن­ها را مشخص ساخت.

این پیمان به صورت سندی مکتوب درآمده و متعهدان به آن با تعبیر: « اهل هذه الصحیفه» مشخص شدند. فرازی از این پیمان که در سیرة ابن­هشام ضبط شده است، به قرار زیر است:

قال ابن­اسحاق: و کتب رسول الله کتاباً بین المهاجرین و الانصار و ادع فیه یهود و عاهدهم و اقرهم علی دینهم و اموالهم و اشترط علیهم بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمد النبی(ص) بین المؤمنین و المسلمین ان قریش و یثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهدهم معهم، انهم امة واحدة من دون الناس ...(محمد­بن­هشام، ج2، 150- 148)

از ملاحظه این پیمان که در کتب روایی شیعه نیز  به صورت قسمت به قسمت  درج شده است، روشن می­گردد که به صورت سندی کتبی بین گروه­های یاد شده تنظیم گردید[2]، علاوه بر آن، در مورد  نامه­های سیاسی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در صدر اسلام، اسناد فراوانی در منابع تاریخی دیده می­شود که برخی از محققین با جمع­آوری آنها، به تألیفات مستقلی در این خصوص دست زده­اند (عزالدین بن اثیر، ج3، 245).

2-  از قرائن اصلی نگارش حدیث در حیات مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، اعتراض سران قریش به عبدالله بن عمرو بن عاص در باب کتابت حدیث آن حضرت می­باشد. جریان این اعتراض را اکثر جوامع حدیثی اهل­سنت نقل کرده­اند از جمله در سنن دارمی که از قدیمی­ترین کتب حدیثی اهل سنت است، از قول عبدالله آمده است: من هر چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می­شنیدم، آن را به نگارش در می­آوردم تا به خاطر سپارم اما قریش مرا نهی کردند و گفتند: تو هر چه می­شنوی می­نویسی در صورتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بشری است که در حالات رضا و خشم نیز سخنانی به زبان می­آورد، لذا از نوشتن خودداری کرده و مطلب را با آن حضرت در میان گذاشتم. اما حضرت به دهان خود اشاره کرده و فرمودند: همچنان بنویس، به خدایی که جانم در دست اوست! جز حق از زبان من خارج نمی­شود (همان، 245) ناگفته نماند که به دنبال این جریان، همین شخص موفق گردید که از بیانات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کتابی فراهم آورد که به « صحیفة صادقه » شهرت یافت و به گفته ابن­اثیر، دارای هزار حدیث بود (همان، 245). 

در این مورد مجاهد گوید، به نزد عبدالله رفته و صحیفه را بر فراش و بالین او یافتم و چون خواستم آن را بردارم، وی مرا از این کار بازداشت، و چون از وی علت را جویا شدم، به من گفت: در این صحیفه روایاتی است که آنها را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم شنیده­ام و احدی بین من و آن حضرت نبود (عزالدین بن اثیر، ج 3، 246).

دکتر صبحی صالح می­نویسد :

 به نظر می­رسد که پس از فتوای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به عبدالله بن عمرو بن عاص  که : بنویس که جز حق از دهان من خارج نمی­شود، عبدالله به نگارش بیانات حضرت ادامه داد و صحیفه صادقة او، محصول همان فتوای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود و دلیل آن حضرت، ابوهریره است که گفته است: در بین اصحاب رسول خدا(ص) کسی بیشتر از من به حفظ روایت مبادرت نکرد جز عبدالله بن عمرو بن عاص به این جهت که او روایات را می­نوشت اما من نمی­نوشتم، ضمناً اهمیت کلام ابوهریره وقتی معلوم می­گردد که در نظر گیریم ابوهریره خود از مکثّرین حدیث بوده و در حال حاضر تعداد 5374 حدیث از وی در جوامع روایی اهل سنت وجود دارد (صبحی صالح، 1374، 120).

3- رافع بن خدیج ضمن حدیث مفصلی که در مورد نقل و کتابت حدیث وارد شده است، گوید:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدم: ما از شما چیزهایی می­شنویم، آیا آنها را بنویسیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: « اکتبوا و لا حرج » (حسینی جلالی، 87).

4- ابو­هریره نقل می­کند که پس از فتح مکه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم خطبه­ای ایراد فرمود و در پایان آن، یکی از مسلمانان به نام ابوشاه یمنی به حضرت گفت: اگر ممکن است دستور بفرمائید این خطبه را جهت من بنویسند. ایشان فرمودند: « اکتبوا لابی شاة» یعنی آن را برای ابوشاه بنویسید (ترمذی، 1410ق، ج5، 38)

ناگفته نماند که این حدیث را اکثر محدثین اهل سنت نقل کرده­اند و سیوطی پس از ذکر آن، اظهار داشته است که این حدیث متفق علیه است (سیوطی، ج2، 62). عبدالله بن احمد بن حنبل گفته که در باب کتابت حدیث، روایتی صحیح­تر از این حدیث وارد نشده است (حسینی­جلالی، 87) و از علمای معاصر نیز، سید­محمد رشید­رضا گوید :

صحیح­ترین روایتی که در مورد اذن به کتابت حدیث وارد شده، همان روایت ابوهریره در خصوص ابو­شاه یمنی است که این حدیث را بخاری و مسلم نقل کرده­اند (ابوریه، 1368ق، 48).

5- از عبدالله بن عمر روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «قیدوالعلم» یعنی دانش را به بند کشید. عبدالله گوید: پرسیدم ای رسول خدا! به بند کشیدن علم چه صورتی دارد؟ فرمود: با نوشتن حاصل می­شود. به گفته صبحی صالح، این حدیث، جملة شایعی بر زبان بسیاری از صحابه گردید به گونه­ای که برخی از محدثین تصور کردند که این حدیث به عنوان موقوفه[3] این عده از صحابه است در صورتی که حدیث، مرفوعه بوده و نسبت آن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می­رسد (صبحی صالح، 9)، ضمناً خطیب بغدادی با الهام از این حدیث، یکی از آثار خود را « تقیید­العلم» نام نهاد.

6- ترمذی در کتاب خود پس از ذکر سند، از ابو­هریره نقل کرده است که: مردی از انصار در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم حاضر شده و بیانات آن حضرت را استماع می­کرد در عین حال او نمی­توانست بیانات حضرت را به خاطر سپارد و از این جهت روزی از ضعف حافظه اش به پیامبر شکایت کرد و حضرت به او فرمودند: « استعن بیمینک » یعنی از دستت (جهت نوشتن) کمک بگیر (ترمذی، 38).

7- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حدیث دیگری فرمودند: « هر­گاه مؤمن بمیرد و ورقی از خود به یادگار گذارد که بر آن علمی ضبط شده است، آن ورقه در روز قیامت میان او و آتش حائل خواهد شد و ... » (مجلسی، پیشین، 144).

8- شیعه و سنی روایت کرده­اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در آستانه رحلتشان فرمودند: شانه گوسفند و قلمی برای من بیاورید تا برای شما نوشته­ای به جا گذارم که هرگز گمراه نشوید (مجلسی، ج22، 472) هر چند مع­الاسف به دلیل عدم همکاری حاضران در مجلس، این نوشته تنظیم نگشت اما به هر جهت، مطلب فوق از جمله قرائنی است که ثابت می­کند پیامبر اکرم(ص) به کتابتِ (لااقل) برخی از بیانات خود اهتمام داشته­اند چنان­که آن حضرت در تشویق مسلمانان به باسواد شدن و در نتیجه توانایی بر خواندن و نوشتن تدابیر مؤثری اتخاذ فرموده­اند.

 

بررسی ادله روایی دال بر اذن نقل و کتابت حدیث در زمان رسول خدا

در این گفتار برآنیم روایات اذن تدوین حدیث را برشماریم: از جملة این روایات، ادله­ای­ است که ضمن آن پیامبرصلی الله علیه و آله و سلّم مبلّغان احادیثشان را ستوده­اند:

« نضر الله عبدا سمع مقالتی فبلغها » (حر­عاملی، ج18، 63) خداوند خرم بدارد کسی را که سخن مرا بشنود و آن را بگسترد و ابلاغ کند.

و بارها آن حضرت در آخر خطبه­ها و سخنرانی­هایشان جمله: « فلیبلغ الشاهد الغائب » حاضرین به غائبین برسانند (حر­عاملی، ج11، 547) را تذکر داده­اند. از انس­بن­مالک نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: « قیدوا العلم بالکتابه» (بغدادی، پیشین، 69).

طبرانی و غیر او نیز نقل کرده­اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: « اللهم ارحم خلفائی» پرسیدند خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: « الذین یاتون من بعدی یروون احادیثی و یُعلّمونها الناس» (مجلسی، ج2، 144).

و نیز باید روایات و احادیث فراوانی را که به اهمیت و جایگاه قلم، دوات، کاغذ و عوامل ثبت و کتابت حدیث و چگونگی آنها سخن رانده است، اضافه کرد. در کتاب « تدوین السنه الشریفه » پس از نقل این احادیث، چگونگی استدلال به این مجموعه در اثبات جواز وقوع کتابت در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چنین تبیین شده است:

الفاظ کتابت و ابزار آن مانند کاغذ و قلم، و هر چیزی که بر آن نگاشته می­شد، به ملازمه عرفیِ روشن، بر جواز و نیکویی کتابت دلالت دارد. به این بیان، نقل و گسترش این گفتار از سوی پیامبر با منع تدوین حدیث منافات دارد چرا که این احادیث به روشنی به ترغیب امّت به کتابت حدیث و ثبت و ضبط گزارش­ها دلالت می­کند و پر واضح است که همه اینها نشان­گر ثبت حوادث و گزارش­ها و آگاهی­ها است و آنچه در این جهت به کار می­آید مورد تکریم و تعظیم پیامبر(ص) بوده، حال آیا می­توان گفت که کتابت حدیث و سنت رسول الله از این قاعده مستثنی بوده و مکروه است ؟

 افزون بر اینکه بسیاری از این احادیث، دربارة ترغیب به کتابت و ستایش قلم­داران درباره نگارش حدیث و نگارندگان آن است و چنین است که بسیاری از قائلین به جواز وقوع کتابت در عصر پیامبر(ص) بدان استدلال کرده­اند (حسینی­جلالی، 108).

اکنون لازم است به تأکید و اصرار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آخرین لحظات حیات پر برکتشان اشاره کنیم که قلم و کاغذی خواستند تا وصیتی کنند که امت پس از وی به گمراهی نیفتد. این جمله را بسیاری از پژوهش­گران دلیلی روشن و غیر قابل انکار بر لزوم کتابت حدیث دانسته­اند. اینک ابتدا متن روایت و سپس داوری پژوهش­گران را درباره آن ذکر می­کنیم:

عبدالله بن مسعود از ابن­عباس نقل می­کند که گفت:

چون پیامبر در آستانه رحلت قرار گرفت و در خانه، کسانی بودند از جمله عمر، پیامبر فرمودند: بیایید برای شما مطلبی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: بر پیامبر درد غلبه کرده است، شما قرآن را دارید و قرآن ما را بسنده است. کسانی که در خانه بودند، به اختلاف و مخاصمت برخاستند؛ کسانی از آنها گفتند ابزار نگارش بیاورید تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آنچه می­خواهد بنویسد که هرگز به گمراهی نیفتید و برخی آنچه را عمر گفت، بازگفتند و چون اختلاف و لغو در محضر پیامبر بالا گرفت، پیامبر از آن گذشتند (السید­شرف­الدین، 355).

این روایت به گونه­های مختلف در مصادر بسیاری آمده است (بخاری، ج4، 7) و ما اکنون در پی تحلیل محتوای آن نیستیم؛ آنچه اینک مورد توجه است، تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بر کتابت حدیث و ثبت و ضبط فرمایشات حضرت است، از این روی گونه­ای دیگر از نقل این روایت را می­آوریم.

ابن­عباس می­گوید: چون پیامبر در آستانه رحلت قرار گفت و در خانه کسانی بودند از جمله عمر­بن­الخطاب، پیامبر فرمودند: کاغذ و دوات بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید. عمر سخنی گفت که معنایش این بود که شدت درد، بر پیامبر غلبه کرده است آنگاه گفت : قرآن نزد ماست و کتاب الهی ما را بسنده است.

در این نقل­ها « ان الوجع قد غلب علی رسول الله ... » آمده است. در برخی نقل­های دیگر که از گوینده این کلام ناصواب یادی و نامی نیست، آمده است که او گفت : « هجر رسول الله» (پیشین، ج4، 31) و یا « ان رسول الله یهجر ... » (ابن حنبل، ج 1، 355). این موضع­گیری حاد در مقابل پیامبر، پایه و مایه بسیاری از کژاندیشی­ها و کجروی­های پس از آن شد که اکنون مجال پرداختن به آن نیست، چرا که ما به این سخن، از دیدگاه دیگر می­نگریم و از آن به عنوان حدیثی که نشانگر لزوم کتابت حدیث و تأکید پیامبر بر نگارش است، سود می­جوییم. به نظر ما مطلب کاملا روشن است اما خوب است تصریح برخی از پژوهش­گران و محدثین را نیز در این­باره بیاوریم.

ابن­حجر عسقلانی می­گوید:

این حدیث، دلیل جواز کتابت حدیث است، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به نوشتن چیزی همت ورزید که امتش را از گمراهی نجات بخشد و رسول الله جز به حق همت نمی­ورزد (عسقلانی، ج1، 167).

شیخ محمد ابوزهو، پس از نقل حادثه و کلام رسول الله می­نویسد:

...بدین­سان پیامبر(ص) بر نگارش مطلبی که اصحابش را از اختلاف برهاند، همت ورزید و پیامبر جز به حق همت نمی­ورزد، از این روی، این آهنگ کتابت در آستانه رحلت، فسخ نهی سابق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم از کتابت حدیث است که ابوسعید خدری نقل کرده است (ابوزهو، 48).

دکتر رفعت فوزی نوشته است: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نگارش و ثبت حدیث را روا نمی­دانستند، به نگاشتن این وصیت فرا نمی­خواندند (رفعت فوزی، 47).

دکتر محمد عجاج خطیب نوشته­اند:

روشن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با این درخواست، آهنگ نگارش چیزی غیر از قرآن را داشته است، و نشان می­دهد که پیامبر در پی نگارش چیزی که سنت  نامیده می­شود بود و اینکه  آن حضرت به لحاظ شدت مریضی نتوانست بنویسد[4]، احادیثِ نشان­گر کتابت را نسخ نمی­کند، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به نگاشتن همت ورزید، ولی نتوانست (عجاج خطیب، 306).

وی که پیش از این حدیث، احادیث دیگری نیز نقل کرده است، تأکید می­کند که ما جواز کتابت در عصر پیامبر را از موارد و مواضع مختلفی از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در می­یابیم، و آنگاه پس از بحثی سودمند می­آورد:

من بر این باور هستم که حدیث ابن عباس « ائتونی بکتاب ...» اجازه عمومی و اباحه مطلق نگارش حدیث است (پیشین، 309).

به هر حال، روشن است که اراده مصمم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم برای کتابت که متأسفانه در غوغا­سالاری ­ازان به انجام نرسید، بهترین دلیل جواز کتابت است و شگفتا که عده­ای از پژوهش­گران به آن استناد نکرده­اند. محدثین بزرگ اهل سنت - چنانکه آوردیم - این حادثه را نقل کرده­اند، اما برخی در این موارد، از آن چشم پوشیده­اند، چرا؟ گویا برای­آنکه اگر به آن استناد کنند و پرده کنار رود و رازها روشن شود، رسوایی آن، دامن بسیاری را خواهد گرفت که نباید چنان شود. دکتر یوسف­العش که کتاب خطیب بغدادی ( تقید العلم ) را تحقیق و چاپ کرده است، پس از گزارش روایاتی که نشانگر جواز تدوین حدیث هستند، نوشته است:  شگفتا که کسی چونان خطیب، از استشهاد به این حادثه در جواز تدوین غفلت کند و حال آنکه گزارش آن در صحیح بخاری آمده است و ...(خطیب بغدادی، 85)

اما همچنان که برخی از پژوهش­گران اشاره کرده­اند:

شگفت­انگیزتر، موضع پژوهش­گران جدیدی است که در تدوین حدیث قلم زده­اند، و تحقیقات آنها بر گسترده­نویسی و پژوهش استوار است! و تعلیقه یوسف­العش نیز در جلو چشمشان بوده است، چرا به آن استناد نکرده­اند و برخی فقط به اشاره­ای در حاشیه بسنده نموده­اند؟ (حسینی­جلالی، 85).

آنچه تا بدین­جا آوردیم، اندکی بود از بسیار که کتابت حدیث در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را به روشنی اثبات می­کرد. علما و محققین نیز به انبوه این اسناد توجه کرده­اند، و تأکید پیامبر را بر کتابت حدیث یادآوری کرده و وجود آن را نشان داده­اند.

دکتر نور­الدین عتر می­نویسد: « از صحابه، احادیث بسیاری در حد تواتر رسیده است که وقوع کتابت حدیث در عصر پیامبر را اثبات می­کند» (عتر، 48).

 دکتر صبحی­صالح می­گوید:

لزومی ندارد کوشش برای تدوین حدیث را به دوران خلافت عمر­بن­عبدالعزیز مستند سازیم، چرا که کتابها، گزارش­ها و اسناد تاریخی ما هیچگونه تردیدی را در خصوص کتابت و تدوین حدیث، در زمان رسول­الله(ص) برنمی­تابد (صبحی صالح ، پیشین، ص 33).

 دکتر مصطفی اعظمی پس از بحثی دقیق و طولانی در اثبات تدوین حدیث از عصر پیامبر و با اشاره به بحث­های گسترده دیگری می­گوید:

در پرتو این بررسی­ها می­توان گفت که هر چیز ناپسندی که درباره تدوین حدیث نقل شده، عکس آن نیز نقل شده است؛ بدین­سان کتابت حدیث از سوی صحابه و نقل حدیث از آن مکتوبات روشن و ثابت است (اعظمی، ج1، 76).

با توجه به آنچه از محققین و پژوهش­گران سخت­کوش در مورد حدیث ارائه گردید، در می­یابیم که بسیاری از صحابه نگارش حدیث را روا می­دانستند و از مکتوبات خود نگهداری کرده و بر تدوین و کتابت حدیث همّت می­ورزیده­اند و بدین­سان روشن شد که حدیث در زمان پیامبر کتابت می­شده است و آن حضرت بر نگارش آن تأکید می­ورزیده و بر حفظ و حراست از آن تنبه می­داده­اند.

 اسناد این حقیقت که برخی از آنها را آوردیم، به اندازه­ای زیاد است که هیچ تردیدی را بر نمی­تابد، از این رو یافته­های خاور­شناسانی چون « گلدزیهر » و برخی از متأثران از اندیشه آنان در جهان اسلام « چون رشید­رضا» را نباید وقعی نهاد که پنداشته­اند احادیث جواز و اباحه کتابت حدیث، مجعولند و ضعیف هستند (صبحی صالح ، پیشین ، ص 33).

به گفته نور­الدین­ عتر، آنچه اینان پنداشته و در القای آن تلاش کردند سرکشی­های خیال­بافانه آنها است تا چه رسد به تلاش در ردّ و نقد آن (عتر، 50). سپس بدون هیچ تردید، سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم بر ثبت و ضبط حدیث و کتابت آن امر کرده و به آن تأکید ورزیده است. اکنون باید بنگریم نهی­ها و جلوگیری­هایی که (در قضیه کتابت حدیث) از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده، چگونه است.

 

نتیجه­

تحقیق تاریخی تحلیلی حاضر، در پی پاسخ به این سئوال اساسی بود که آیا در زمان رسول خدا احادیث آن­حضرت تدوین شده یا خیر؟ محقق به این نتیجه رسیده که برخلاف ادعای علما و محدثین عامه که آغاز تدوین حدیث را بعد از پایان قرن اول هجری دانسته­اند، دانشمندان و علمای شیعه، شروع تدوین حدیث (سنت فعلی، قولی، تقریری) را همان آغاز دوران عصر رسالت می­دانند، زیرا آنچه هیچ شبهه و تردیدی را بر نمی­تابد، وجود نصوص فراوان و احادیث بسیاری است که نشان می­دهد آن حضرت به نگارش حدیث و ثبت و ضبط گفتار خود فرمان می­داد و به آن اهتمام می­ورزیده­اند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گاه مستقیما به کتابت حدیث امر فرموده­اند و گاه در مقابل استفسار از کتابت حدیث، پاسخ مثبت داده­اند و گاه کاتبان و نویسندگان را ستوده و یا در کلام ایشان از ابزار و ادوات نگارش، به تعظیم و تکریم سخن رفته است. در خصوص نظریه عامه که به استناد روایاتِ منع و برخی شواهد تاریخی و تلاش برای جمع احادیثِ منع و اذن، سعی در اثبات نظریه خود، دال بر آغاز تدوین حدیث پس از قرن اول هجری را دارند نیز می­توان گفت: اولاً روایات منع همگی ضعیف­اند؛ ثانیاً توجیهات ارائه شده جهت جمع احادیث منع و اذن، قابل پذیرش نیست؛ ثالثاً از نظر امامیه، وجود شواهد تاریخی و مکتوبه­های متعدد و معتبر به جای مانده از زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به عنوان روایات دال بر اذن، به شمار می­روند.

 



[1]. این سخن را رسول خدا (ص) در سال دهم هجری در مسجد خیف بیان فرمودند و اکثر جوامع حدیثی آن را نقل کرده­اند. رجوع شود به الکافی، ج1، ص403، سنن ابن­ماجه، ج1، ص84، سنن­ترمذی، ج5، ص34، سند احمد بن حنبل، ج3، ص225، ج4، ص8، سنن دارمی، ج1، ص74  و نیز قواعد الحدیث، ص48، از قول همه جوامع حدیثی اهل سنت، ضمناَ این حدیث در جوامع مذکور با اختلاف اندکی در عبارت، آمده است که تفاوتی در معنا ایجاد نمی­کند، از جمله شافعی و بیهقی از ابن مسعود روایت کرده­اند که پیامبر(ص) فرمودند: « نضرالله امرا سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه فرب مبلغ اوعی من سامع » ( ترمذی درباره آن گفته است که این حدیث، حدیث حسن و صحیحی است. ابوداوود، ابن­ماجه و ترمذی این حدیث را به نقل از زیدبن ثابت با عبارت : « نضرالله امرأ سمع منا حدیثا فبلغه غیره فرب حامل فقه الی من هو افقه منه و رب حامل فقه لیس بفقیه » روایت کرده­اند. طبرانی از انس­بن­مالک حدیث را به این صورت روایت کرده است که: « خطبنا رسول الله بمسجد الخیف من منی فقال : « نضرالله امرا سمع مقالتی فحظها و وعاها و بلغها من لم یسمعها » چنانکه نظیر این عبارت را احمد­بن حنبل و محدثان دیگر از جبیربن مطعم روایت کرده­اند. در این مورد بنگرید به قواعد­التحدیث، ص48، اضواء علی السنه المحمدیه، ص78-77.

 

[2]. از جمله در کتاب کافی، ج2، ص666 چنین آمده است: « عن طلحه بن زید عن ابی عبدالله علیه­السلام عن ابیه قال قرات فی کتاب، علی ان رسول الله کتب ان رسول الله بین المهاجرین  و الانصار و من لحق بهم من اهل یثرب  ان الجار کالنفس غیر مضار و لا آثم و حرمه الجار محرمه دمه » چنانکه معلوم است، صدر حدیث یعنی: « ان رسول الله کتب بین المهاجرین ... » دقیقا هماهنگی روایت را با متن نقل شده در سیره ابن هشام نشان می­دهد. علاوه بر آن، تعبیر: « ان الجار کالنفس غیر مضار و لا آثم » عینا در پیمان مندرج در سیره ابن هشام وارد شده است.

 

[3]. حدیث موقوفه حدیثی است که سند آن به یکی از صحابه منتهی شده و نسبت آن به رسول­خدا(ص) تصریح نگردد و مرفوعه بر خلاف آن است.

[4]. جناب خطیب چنین می­نمایاند که گویا شدت بیماری رسول الله (ص)  توان نگارش را از ایشان ربوده است! اما برای پژوهش­گران تاریخ و کسانی که به حوادث آستانه رحلت پیامبر به ژرفی بنگرند، تردیدی باقی نمی­ماند که این عدم کتابت، به خاطر غوغای زشت سیاست­بازان بود و نه مریضی پیامبر (ص) این غوغا­­سالاری و فتنه­آفرینی به حدی بود که زنهای پیامبر به حال حضرت ترحم کردند و از پس پرده فریاد زدند: آیا نمی­شنوید پیامبر چه می­گوید؟ عمر فریاد زد که: شما چونان زلیخای یوسفید؟ چون پیامبر در بستر می­افتد اشک می­ریزید و چون سلامتش را باز می­یابد بر دوشش سوار می­شوید!! پیامبر فرمود­: « وابگذاریدشان که آنان از شما بهترند» (محمد بن سعد، ج2، 243 ).

1.                   ابن­حنبل، احمد، مسند ابن­حنبل، ج3، مصر: دارالمعارف، 1404ق.
2.                   ابن­مسلم، صحیح، تصحیح محمد­فؤاد عبدالباقی، ج4، بیروت: دار احیاء ­التراث­العربی، 1374ق.
3.                   ابوریه، محمود، شیخ المضیره ابوهریره، بیروت: دارالذخائر للمطبوعات افست قم، 1368ق.
4.                   ـــــــــــــ ، اضواء علی السنه المحمّدیه، بیروت: مؤسسه اعلمی، 1410ق.
5.                   ابوزهو، محمد، الحدیث و المحدّثون، بیروت: دار­الکتاب العربی، بی­تا.
6.                   انصاری القرطبی، ابی­عبدالله­بن­احمد، تفسیر قرطبی، بیروت: نشر دار­احیاء التراث العربی، بی­تا.
7.                   بخاری، صحیح بخاری، ج1، بیروت: دارالقلم، 1407ق.
8.                   ــــــــــــ ، تاریخ کبیر ، ج 1 ، بیروت : دار الکتب العلمیه ، بی تا .
9.                   بغدادی ، تاریخ بغداد، ج 10 ، المدینه المنوره مکتبه السفلیه ، بی تا .
10.               ترمذی، محمد­بن­عیسی، سنن ترمزی، ج5، بیروت: دارالکتب العلمیه،1410ق.
11.               حر عاملی، محمدحسین، وسائل­الشیعه، ج1، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، بی­تا.
12.               حسینی­جلالی، محمد­رضا، تدوین سنه­الشریفه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، بی­تا.
13.               خطیب، محمد­عجاج، السنه قبل­التدوین، بیروت: دارالفکر، 1401ق.
14.               ذهبی، تاریخ السلام، بی­جا: دارالکتاب العربی، 1414ق.
15.               زرقانی، عبدالعظیم، مناهل­العرفان، ج1، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی­تا.
16.               شعبان، محمداسماعیل، دراسات حوال القرآن و السنه، قاهره: مکتبه المنضه المصریه، 1407ق.
17.               شعکه، مصطفی، الائمه­الاربعه، بیروت: داراحیاء التراث، بی­تا.
18.               شهید­ثانی، زین­الدین­بن­علی، الرعایه فی علم الدرایه، قم: منشورات کتابخانه آیت­الله مرعشی نجفی، 1408ق.
19.               ــــــــــــــ ، الدرایه، قم: منشورات مکتبه المفید، بی­تا.
20.               شیخ طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، بیروت: دار الاضداد، 1406ق.
21.               شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، بی­تا.
22.               صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعه، تهران: منشورات علمی، بی­تا.
23.               صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، قم: منشورات رضی، 1374.
24.               طوسی، محمدابن­حسن، التهذیب الاحکام، ج1، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1326ش.
25.               عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، دمشق: دارالفکر، بی­تا.
26.               عزالدین بن اثیر، اسدالغابه، ج3، بیروت: دارالفکر، بی­تا.
27.               عسقلانی، احمدبن­علی بن­حجر، تهذیب التهذیب، ج9، بیروت: دارالفکر، 1408ق.
28.               عسگری، سیدمرتضی، القرآن الکریم، ج1، تهران: المجمع العلمی الاسلامی، 1360.
29.               فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج1، بیروت: دارالجبل، بی­تا.
30.               فیومی، احمدبن­محمدبن­علی، مصباح المنیر، ج1، قم: مؤسسه دار الهجره، بی­تا.
31.               قاسمی، جمال­الدین، قواعد الحدیث، بیروت: دارالکتب­العلمیه، 1360.
32.               قرطبی، یوسف­ابن­عبدالبر، الاستیعاب فی اسماء الاصحاب، ج4، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی­تا.
33.               کلینی، محمدبن­یعقوب، اصول کافی، ج1، تهران: دارکتاب­العربی، 1969.
34.               مامقانی، عبدالله، مقباس­الهدایه ­فی ­علم­الدرایه، ج1، قم، مؤسسه ­آل­بیت الاحیاء التراث، 1411ق.
35.               متقی هندی، کنزل العمال، ج1، هند: مطبعه مجلس دائره المعارف الثمانیه، 1370.
36.               محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج7، بیروت: داراحیا التراث، 1409ق.
37.               مصطفوی تبریزی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج2، تهران: مرکز نشر کتاب، 1360.
38.               نوری، میرزاحسن، مستدرک الوسایل، ج8، تهران: کتابفروشی اسلامی، 1382.
39.               نیشابوری، محمد ابن مسلم، صحیح مسلم، ج2، بیروت: دار الحیاء التراث العربی، بی­تا.