انسان موجودی است که میتواند در طبیعت و خلقت تصرفاتی داشته باشد. تصرفات وی، انواع و انحاء گوناگون دارد که از جمله آن، دخل و تصرف در ژن موجود زنده است. این کار ذیل دانش مهندسی ژنتیک صورت میپذیرد. مهندسی ژنتیک به مجموعه روشهایی گفته میشود که با انتقال ژن از ماده وراثتی (مولکول دی.ان.ای) که حامل ژنهای جدید یا ترکیبی نو از ژنهاست، به سلول میزبان، تغییراتی در ژن میزبان میدهد، بهگونهای که میزبان هم واجد ویژگیهای وراثتی مورد نظر میشود و هم میتواند این ویژگیها را به نسل بعد منتقل کند. کار این دانش در حقیقت نوعی دخل و تصرف در طبیعت و خلقت یا دستکاری حیات میباشد. مهندسی ژنتیک از این زاویه، با انواع ابهامات و چالشها (فلسفی، کلامی، فقهی، حقوقی، اخلاقی و ...) مواجه است که پرداختن به آنها نیازمند مبانی و زیرساختهای مختلفی است که ازجمله مهمترین آن، مبانی انسانشناختی میباشد. مسئله انسان و انسانشناسی از سه منظر با مهندسی ژنتیک و مسئله تراریخته (محصول مهندسی ژنتیک) در ارتباط است: یکی انسان بهعنوان فاعل و عامل تصرف؛ دوم انسان بهمثابه بخشی از موضوع مهندسی ژنتیک (موضوع تصرف) و جنبه سوم، انسان بهعنوان مصرفکننده محصولات تراریخته. با توجه به نسبت و مناسبات انسانشناسی و مهندسی ژنتیک، دراینباره سؤالات مختلفی مطرح است؛ ازجمله اینکه دخالتها و تصرفات بشر در طبیعت و خلقت از چه سنخی است؟ قلمرو تصرفات بشر تا کجاست و چه پیامدهایی (تکوینی و غیر تکوینی) دارد؟ آیا تغییرات یا اصلاح ژن انسانی، در ابعاد دیگر انسانی نظیر ذهن، شناخت، صفات نفسانی، فطرت و رفتارها نیز اثرگذار است؟ در مقاله حاضر سعی شده با توجه به مبانی انسانشناختی دینی، به مسائل یادشده پاسخ داده شود.