نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسنده
کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Bada` is amongst the topics having been discussed in philosophy, theology, and principles of jurisprudence. In theology, it is going to be of concern while studying Divine knowledge and will. In spite of having no place for other Islamic sects, opposing imamiyyeh in some cases, the content of Bada` has been verified by them unintentionally. The relationship between Bada` and Divine will, therefore, have been examined by Shiites semantically; the study has led to the fact that God's will as an attribute of action, regardless of its meaning as motive, love, consent, and the very action or the same as Divine knowledge, is in perfect conformity with the meaning of Bada`. This meaning can easily be accounted and interpreted in such a way that acceptance of Bada` means to accept neither change in God's essence nor any ignorance or lack of power for Him.
کلیدواژهها [English]
از مسائل مهم، سرنوشتساز و مورد توجه انسانهای خدا باور، نحوة ارتباط و پیوند با خالق است. وقتی پروردگاری دارای همة جنبههای کمالی به نحو اتم، ثابت میگردد، شناخت دایرة اثرگذاری خالق و تعیین میزان آزادی عمل برای مخلوقات، از اساسیترین پرسشها خواهد بود؛ به همین دلیل مباحثی چون صفات خدا، جبر و اختیار، اراده و ... خود را جلوهگر میسازند. طرح مبسوط هر یک از این مسائل، به جای خود نیکو است اما آنچه در این نوشتار مطمح نظر قرار میگیرد، توجه به مقوله « بداء » با تأکید بر ارتباط آن با صفات اراده و علم الهی از دریچه معنایی است که البته سعی شده بدون استخدام اصطلاحات تخصصی، اجمالی از بحث را ارائه نماید. لذا دایرة مباحث مرتبط با موضوع، به این حداقل، اتمام نمییابد و مسائل متنوع و مرتبط بسیاری در این خصوص، برای پیگیری وجود خواهد داشت.
توضیح مختصر آنکه یکی از آموزههای دینمبیناسلام از منظر شیعی، مسأله « بداء » و امکان وقوع آن است. آیات و روایات متعدد، بیانکننده و بلکه تأکیدکننده این مطلب است که وقوع پدیدهها، سرنوشتها و ... با تکیه بر ظواهر امر، بر یک سبیل و طریق نبوده، و امکان تغییر در آنها به تبع سنتهای نهان و آشکار وجود دارد. به عبارت دیگر، اینگونه نیست که خط سیر زندگی انسانها ثابت و تغییرناپذیر بوده و دچار فراز و نشیب نگردد بلکه باور و ایمان فرد، در اعمال او تأثیرگذار است و هر عملی نیز در کمال یا نقصان ایمان مؤثر است. به همین صورت، اعمال نیز در یکدیگر و بلکه در مجموع عالم اثر داشته و میتوانند سبب نعمت یا نقمت فزونتری گردند. این جهان با انسان در حال داد و ستد است و کارهاى عالم سفلی و پایین، در عالم علوی و بالا اثر میگذارد.
شهید مطهری(ره) در کتاب انسان و سرنوشت، در خصوص اهمیت بداء بیان میدارد که قرآنکریم مبدع طرح این موضوع بوده و تنها شیعه اثناعشری است که در اثر اهتداء و اقتباس از کلمات ائمه اهلبیت(علیهمالسلام) توانسته به این حقیقت پیببرد و این افتخار را به خود اختصاص داده و به تشریح و تبیین آن بپردازد. با این وصف، این مسأله به ذهن متبادر میگردد که اگر عدم تغییر و تبدیل در خداوند هم ثبوت دارد و هم اثبات شده است، تغییر اراده و یا علم او که در مسأله بداء طرح میگردد، چه وجهی مییابد؟ با توجه به این که کاربرد این لفظ به شیعه اختصاص دارد، در بررسی معناشناختی (در مقابل تحلیل وجودشناختی و بیان وجوه اثباتی و ثبوتی) تنها به آراء اندیشمندان شیعه در خصوص اراده الهی اشاره شده و پیوند یا انفکاک معنایی مفهوم بداء با آن، مورد کاوش قرار میگیرد. عدم توجه به معنای صحیح بداء و ارتباط معنایی با اراده و علم الهی میتواند سبب درگیر شدن با شبهاتی چون قائل شدن نقص و محدودیت برای خداوند و یا در نهایت گرفتار شدن در دام جبرگرایی گردد.
تبیین مفهومی بداء
بداء[i] در لغت به معنای ظهور، آغاز کاری و دست زدن به امری (جوهری، 1985م، 44) و در اصطلاح علم کلام به معنای ظهور بعد از خفا است. این مفهوم در مورد خداوند متعال، به جلوهگر شدن پدیدة جدیدی از ناحیة او، بر خلاف ظاهر و توقع عموم اشاره مینماید. آنچه موجب طرح این مسأله و اعتقاد به بداء برای حق تعالى شده، برخى حوادث دینى- تاریخى و نیز آیات قرآنى (رعد، 39 و ...) درباره اراده مطلق خدا در محو و اثبات امور، نتایج اعمال و تشویق خلق به توبه و انابه برای تغییر حکم و اراده حضرت حق در مجازات و پاداش است.
در منابع روایی شیعه، روایات بسیاری از نبی مکرم(ص) و امامان معصوم(ع) در تأیید بداء آمده و اعتقاد به آن در زمره طاعات و عبادات و یکی از عالیترین وجوه تعظیم حق تعالی محسوب شده است.
«ما عُبد الله- عزوجل- بشیء مثل البداء» خداوند متعال به هیچ چیزی مانند بداء، عبادت نشده است (مجلسی، ج4، 107).
از مالک جهنی آمده است که گفت: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود:
اگر مردم از اجر و پاداش اعتقاد به بداء آگاه بودند، در سخن گفتن پیرامون آن سستی نمی ورزیدند (کافی، 1375،ج1، 1498).
با این اوصاف بداء در حقیقت و اولاً تأکیدی است بر اینکه خلق و امر، همه به دست خدا است و هر آنى برای هر موجود و رویدادی، نو است و به همین مناسبت، جهان همواره روی به سوی تکامل دارد؛ ثانیاً مؤید «اختیار» و «اراده» انسان در تعیین و تغییر مقدرات خود است؛ ثالثاً رد بر مدعیات مخالفان به ویژه یهود خواهد بود.
کشف مسأله و پاسخهای اجمالی
خداوند چنانکه قرآنکریم میفرماید به همه چیز آگاه و دانا است: «إن الله کان علیما خبیراً» (نساء، 35) و او نسبت به همهچیز - در همة زمانها و مکانها - چه حاضر باشند و چه غایب، چه موجود باشند و چه فانی و چه در آینده به وجود بیایند، علم حضوری دارد.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«إن الله لا یخفی علیه شیء فی الارض و لا فی السماء» هیچ چیزی در آسمان و زمین از [نظر] خداوند متعال مخفی نمیشود (آل عمران، 5).
از همینرو است که مسأله بداء و ظاهر کردن امر مخفی را نمیتوان به معنای تغییر و دوگانگی در اراده و علم او دانست؛ پس برای آنچه در این مورد به خداوند نسبت میدهند، باید تفسیر روشنی ارائه کرد تا با صفات توحیدی الهی تضاد نداشته باشد.
«و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون» خداوند آنچه را گمان نمی کردند، برای آنها ظاهر کرد (زمر، 47).
این مطلب بر اساس این آیه کریمه نیز قابل دریافت است که:
«إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»خداوند چیزی را که از آن مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند (رعد،11).
با استفاده از این آموزه میتوان چنین دریافت که برخی اعمال حسنه نظیر صدقه، احسان به دیگران، صلهرحم، نیکی به پدر و مادر، استغفار و توبه، شکر نعمت و ادای حق آن و ... سرنوشت شخص را تغییر داده و رزق و عمر و برکت زندگیاش را افزایش میدهند همان طور که اعمال بد و ناشایست، اثر عکس آن را بر زندگی شخص میگذارند.
روشن است که چنین امری (تبدّل رأی)، باید در مورد خداوند که علمش ازلی و تغییر ناپذیر است محال باشد؛ چنان که حضرت صادق(ع) فرمود:
هر که بر این عقیده باشد که خداوند تبارک و تعالی تغییر رأی دهد و چیزی که از پیش بدان آگاه نبوده، از او بیزاری جویید (مجلسی، ج4، 111)
پس اراده یا علم جدید که در مفهوم بداء لحاظ شده، به چه معنا است؟
آنچه به اختصار میتوان برای دفع شبهه بیان کرد، توجه به وجود دو لوح، شامل لوح محفوظ و لوح محو و اثبات است:
1- لوح محفوظ: لوحى که آنچه در آن نوشته مىشود پاک نشده و مقدرات آن تغییر نمىیابد؛ چرا که مطابق با علم الهى است:
بلکه آن قرآن مجیدى است که در لوح محفوظ ثبت گردیده است (بروج، 22).
2- لوح محو و اثبات: بنابر شرایط و سنتى از سنتهاى الهى، سرنوشت شخص یا جریانى به شکلى خاص مىشود و با از بین رفتن شرایط آن سنتها و یا مطرح شدن سنتهاى جدید، سرنوشت آن شخص و یا آن جریان، تحتالشعاع سنتی جدید قرار مىگیرد.
بنابر همین اصل، قضاء و مقدرات الهی به دو گونه است: یک نوع قضاء و قدری که حتمی است و در لوح محفوظ نگاشته شده که تغییر ناپذیر است:
«إذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة و لا یستقدمون» (اعراف، 34؛ یونس،49؛ نحل61).
گونهای دیگر از مقدرات الهی به این شکل نگاشته شده که حتمی و تغییرناپذیر نیست و مقدّر شده است که در صورت حدوث عواملی تغییر کند؛ مثلاً برای شخصی مرگ معین شده ولی معلق است (اجل معلق)؛ یعنی مشروط است به این که اگر عواملی از جمله صلهرحم یا صدقه انجام دهد، این اجل معلق به تأخیر میافتد و این گونه عوامل، بسیار و مقدرات این چنینی، گسترده هستند. البته خدایتعالی به سرانجام همه اشیاء آگاه است. این گونه تغییرات در قضا و قدرهای معلق و مشروط را بداء میگویند.
آیت الله خوئى در کتاب البیان آورده است که قضاى الهى به سه قسم تقسیم مىشود:
اول قضایى که کسى را از بندگانش بر آن مطلع نکرده و علم مخزونى خواهد بود که مخصوص خودش فرموده است. در این قضاء و علم، بدون شک «بداء» واقع نمىشود؛ بلکه در بسیارى از روایات اهلبیت(علیهمالسلام) وارد شده که منشأ بداء همین علم است؛ یعنى از آن سرچشمه مىگیرد. ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود:
«ان لله علمین علم مکنون مخزون لایعلمه الا هو، من ذلک یکون البداء، و علم علمه ملائکته و رسله و انبیائه و نحن نعلمه» (کافى، 1375، ج1، 47).
خلاصه این حدیث شریف، این است که در علم اول، بداء حاصل نمىشود بلکه آن، منشاء بداء و علت بداء است.
دوم قضایى که خداوند متعال آن را به ملائکه و انبیاء خبر داده است که آن حتماً واقع خواهد شد. در این قضا نیز بداء حاصل نمىشود؛ زیرا لازمهاش این است که خداوند متعال، خود و ملائکه و پیامبرانش را تکذیب کند و این محال است. عیاشى از فضیل نقل کرده است که مى گوید از حضرت ابوجعفر امام باقر(ع) شنیدم که مىفرمود:
از امور حتمى، امورى هستند که لامحاله واقع مىشود و باز از امور، برخى هستند که موقوفه و مشروط عندالله هستند. خداوند از آنها آنچه را بخواهد جلو مىاندازد و آنچه را که بخواهد محو مىکند و آنچه را بخواهد اثبات مىکند؛ و کسى از بندگانش را به این مشروط واقف نکرده است. و اما آنچه رسولان خبر دادهاند لامحاله انجام خواهد شد؛ زیرا خداوند نه خودش را تکذیب مىکند و نه پیامبرانش و نه ملائکهاش را (بروجردی، 1366، ج2، 217).
سوم قضایى است که خداوند آن را به پیامبر و ملائکهاش خبر داده است که آنها واقع خواهد شد ولى مشروط است به اینکه اراده خداوند برخلاف آن تعلق نگیرد و این همان قسم است که در آن بداء واقع مىشود. روایات اهل بیت(ع) حاکى است که خداوند متعال به انبیاء و ملائکه خبر مىدهد که باز اراده و مشیت مرا هنگام وقوع، در نظر بگیرید.
امام صادق(ع) به ابن مسکان فرمود:
چون شب قدر گردد، ملائکه و روح و کاتبان (سرنوشتها)، به آسمان دنیا نازل مىشوند و آنچه از قضاى خداوند در آن سال باشد آن را مىنویسند؛ و چون خداوند بخواهد چیزى را مقدم یا مؤخر کند و یا چیزى را کم کند، به ملک امر مىکند تا آنچه را که خداوند بخواهد، آن را محو کند و آنچه را اراده نماید، ثبت نماید و آن را بنویسد (مجلسی، ج 4، 99).
پیوند بداء با اراده الهی
بداء بیش از هر صفتی با اراده و علم الهی مرتبط بوده و کشف از جلوة نوتری از این دو را به دنبال دارد. در بین دو صفت علم و اراده، آنچه از اهمیت خاصى برخوردار بوده و با مقوله بداء پیوند محکمتری دارد، صفت « اراده الهی » است. در این نوشتار صفت علم نیز از جنبه مساوق بودن با معنی اراده، مورد بحث قرار میگیرد. هر چند عموم متکلمان اسلامى در اتصاف خداوند به « اراده » همرأیاند ولی در تبیین این صفت و پارهاى احکام آن اختلاف شدیدى وجود دارد. بخشى از پرسشهاى مهمى که در این زمینه وجود دارد، عبارت است از:
الف: تعریف دقیق اراده الهى چیست؟
ب: تفاوت اراده با مفاهیمى همچون «اختیار» و «مشیت» چیست؟
باید یادآور شد که نمىتوان در تبیین صفات الهی، همان معنایى را که براى لفظ مشابه در مورد انسان در نظر مىگیریم، بدون حذف آن جهاتى که موجب نقص و محدودیت بوده و شایسته موجودات ممکنى نظیر انسان است بر خداوند اطلاق نماییم. براى مثال، اراده انسان به هر معنایى که در نظر گرفته شود حالتى نفسانى و حادث است که بر نفس انسان عارض مىگردد. بدیهى است که چنین معنایى به هیچ وجه شایسته مقام الوهى نیست، زیرا ذات الهى از هر گونه تغییر و تحول و از اینکه معروض عوارضى باشد منزه است. چنانکه صدراالمتألهین میگوید:
برای او صفات کمالیهای است که مباین صفات جمیع ماسوای اوست ... و هیچ چیزی نه در ذات و نه در صفات، یعنی نه در وجود و نه در کمالات وجود از علم، قدرت، اراده و ... مثل و شبیه او نیست (صدرالدین شیرازی، 1378، 335)
و شیخ مفید قائل است به این که چون اراده کیف نفسانی است، اطلاق آن بر خداوند مجازی است (مفید، 1382، 52)
یادآور میشود که اراده الهی بر این تعلق گرفته که انسان دارای اختیار باشد؛ لذا انسان در داشتن اراده و اختیار، مجبور است و این همان معنای طولی از اراده خداوند و اراده بشر است. خداوند متعال گاهی با فراهم آوردن شرایط، زمینه بروز فعلی را مهیا مینماید (موجود بودن مقتضی) و گاهی با قرار دادن موانعی، از بروز برخی افعال جلوگیری میکند؛ کما این که در هنگام تهیأ شرایط، نبودن موانع نیز لازم است (مفقود بودن موانع)؛ از اینرو است که «لا حول و لا قوه الا با الله» بیان میدارد که هم حائل و مانع به دست اوست و هم قدرت و مشیت.
معنای اراده در مقابل مشیت و اختیار
واژه « اراده » از ریشه « رود » گرفته شده که در اصل به معنى رفت و آمد همراه با ملایمت در طلب و جستجوى چیزى است. معناى این واژه در واقع از سه عنصر ترکیب یافته است: خواستن چیزى همراه با علاقه، امیدوارى به وصول آن و حکم به انجام آن از سوى خود یا دیگرى (کلینی، 1375،ج1، 110- 109).
علاوه بر صفت اراده، خداوند به صفت « مشیت » و « اختیار » نیز متصف مىگردد. در اینکه آیا این سه صفت مترادفاند یا هر یک معنایى مستقل و جداگانه دارند اختلاف نظر وجود دارد؛ به گونهای که برخی اراده و مشیت را به یک معنا دانستهاند و در مقابل، گروهی اراده را علم به مصلحت یا مفسده فعل و مشیت را خواستن انجام یا ترک فعل مى دانند؛ خواستى که مبتنى بر علم به مصلحت یا مفسده است (همان، 109). همچنین گفته شده است که متعلق مشیت، ماهیت معلول و متعلق اراده، وجود آن است. برخی نیز بیان داشتهاند که مشیت تمایلى است که بعد از تصور (و تصدیق) حاصل مى شود و بعد از آن عزم و تصمیم و سپس اراده تحقق مىیابد.
از سوی دیگر به نگاه برخی، بر اساس تفسیر اراده (ذاتى)، بین اراده و اختیار تفاوتى نیست و حقیقت اراده به مختار بودن خدا باز مىگردد اما طبق رأیی دیگر، اختیار عبارت از آن است که انجام فعل، مسبوق به علم، مشیت، اراده و قدرت باشد و از رابطه فاعل با چنین فعلى، صفت «اختیار» انتزاع مىگردد. به نظر میرسد در هر دو تعریف، معنای دوم صحیحتر باشد.
اثبات اراده الهی
آگاهی از اینکه متکلمان چه دلایلى بر اراده الهى اقامه کردهاند، در این قسمت میتواند مفید باشد. چکیده یکى از مشهورترین ادلّه متکلمان در این باب آن است که: برخى افعال الهى در وقت خاصى محقق مىشود مثلاً موجودى را مىبینیم که در زمان خاصى آفریده مىشود در حالى که قبل از آن معدوم بوده است. از سوى دیگر اختصاص چنین افعالى به زمانهاى خاص، نیاز به مخصِّص دارد. مقصود از مخصِّص، عاملى است که سبب مىشود فعلى خاص در زمان خاصى( نه زودتر و نه دیرتر) رخ دهد؛ به عبارت دیگر، مخصِّص عامل رجحان وقوع در شرایطی خاص نسبت به دیگر شرایط (زمانی، مکانی و ...) است. با تأمل در صفاتی همچون قدرت و علم الهى روشن مىشود که به دلیل عمومیت آنها و عدم تقیید به شرایط خاص، این صفات نمیتوانند مخصِّص قرار گیرند؛ مثلاً نسبت قدرت با تمام زمانها مساوى است و چنین نیست که خدا در زمان خاصى قادر به انجام فعل خود باشد و در زمان دیگرى چنین قدرتى نداشته باشد. در مورد علم نیز همین مطلب جارى است؛ بنابراین مىباید مخصِّص دیگرى (غیر از قدرت و علم) در میان باشد که همان اراده است.
تبیین معناشناختی اراده الهی
بحث از حقیقت اراده الهى معرکه آراى مختلف متکلمان (و فیلسوفان) است که به اختصار به برخى از آنها اشاره میشود:
1. برخی از متکلمان، اراده خدا را نفس فعل او (درتکوین) و امر او به فعل حسن (در تشریع) میدانند (طوسی، 121-118 و مفید، 1382، 13).
2. گروهی قائلند که وقتی گفته میشود خداوند مُرید است، این صفت مشتق از فعل اراده نیست بلکه خدا از آن جهت متصف به این صفت است که بر این حالت معقول است. پس مُرید بودن خدای سبحان، متّخذ از فعل ارادی که مستلزم وجود مراد در خارج باشد نیست؛ بلکه به این علت به این صفت متصف است که این طور میتوان در مورد او اندیشه کرد (علم الهدی[1]، 1370، 600).
3. برخی آوردهاند اراده الهی، همان علم به نظام اکمل به وجه اتم و همان داعی (علم به مصلحت و سودمندی) است (نصیرالدین طوسی، 1422ق، 288 و لاهیجى، 1372، 48)
4. بسیاری از محدثان شیعه با استناد به بعضی روایات وارده از ائمه معصومین(ع) (کلینی، ج1، 148 و بحارالانوار، ج4، 137)، اراده را از صفات فعلِ حق تعالی دانستهاند. توضیح آنکه بر خلاف اراده انسان که مبتنی بر تفکر، عزم و تصمیم و آنگاه ایجاد فعل در صورت توانایی است، اراده خداوند عین ایجاد و فعل اوست؛ چرا که در علم و قدرت خدا، جهل و عجزی نیست پس در ارادة او نیز تخلفی نخواهد بود.
5. برخی دیگر از محدثان، اراده را در دو مرتبه ذات و فعل ثابت میدانند (فیض کاشانی، 1365، ج1، 447).
6. ابن سینا اراده حق تعالی را هم از جهت مصداق و هم از جهت مفهوم، عین علم میداند (ابن سینا، نجات، 1377، 602-601 و مبدأ و معاد، 1375، 21 و شفا، 1388، 394).
7. شیخ اشراق اراده خداوند را به معنای افاضة وجود ممکنات از روی علم و رضای حق به این فیضان دانسته و این اراده را قدیم میداند (سهروردی، 1383، 266).
8. صدرای شیرازی اراده را همچون وجود، دارای تشکیک و مراتب دانسته و میگوید اراده و محبت معنای واحدی دارند؛ اراده در واجب تعالی عین ذات او و عین داعی است (صدرالدین شیرازی، 1378، 341-339) چنانکه پیروان او در حکمت متعالیه نیز بر همین نظرند (زنوزی، 1361، 382، 386 و 393 و سبزواری، 1372، 184).
9. علامه طباطبایی اراده را منتزع از مقام فعل دانسته و آن را خارج از ذات خدای تعالی میداند و آنچه متقدمان در تفسیر اراده به علم و حب گفتهاند نمیپسندد (طباطبایی، نهایه الحکمه، 1371، 264).
10. حضرت امام خمینی(ره) اراده حضرت حق را به افاضه خیرات که بر حسب ذات مرضی حق باشد تعبیر کردهاند ( خمینی، 1362، 30- 29). نظر حضرت امام(ره) در مورد انواع صفات حق تعالی بر دو مقام ذاتی و فعلی برای صفات است؛ یعنی مثلاً اراده مقامی ذاتی و مقامی فعلی دارد که منشأ انتزاع متفاوت است.
11. دیدگاهی دیگر با نظر به تعابیر روایات، بر معنای اراده فعلی تأکید داشته و به «ایجاد شیء معدوم خارجی» به عنوان جامع معنای اراده در مورد خداوند و انسان، اشاره میکند؛ با این تفاوت که در انسان، آن چه میخواهد اراده شود (مراد)، ابتدا در تصور فرد، مطلوب و محبوب میگردد و سپس شوق و میل ایجاد میشود و آن نیز منجر به اراده میگردد اما در مورد خداوند متعال این وسائط وجود نداشته و اراده او عین فعل است (الهبداشتی، 1381، 111). «و إذا قضی أمرا فإنما یقول له کن فیکون» (بقره، 117).
بررسی معناشناختی بداء و معانی اراده الهی
صرفنظر از بررسی صحت، ضعف و یا نادرستی تعاریف فوق، دو نکته قابل اشاره است: اولاً عینی دانستن مفاهیم (مادامی که در حوزه تصوری است و از جهت معناشناختی) نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا وضع و استخدام واژهها به هر حال تغایری را به دنبال داشته است و نمیتوان تطابق عینی معنایی آنها را با هم پذیرفت. ثانیاً برخی از تعاریف فوق به صورت جامع و یا به صورت بخشی، قابلیت تجمیع با یکدیگر را دارند و در حقیقت یک مفهوم را تداعی مینماید. اشتراکات تعاریف فوق در چند نظر قابل جمع است که به بررسی ارتباط معنای مورد نظر مکتب اهل بیت(ع) از بداء، با هر یک از این تعاریف کلی پرداخته میشود.
- تعبیر ذاتی برای اراده که در برخی از تعاریف فوق آمده است نمیتواند با بداء ارتباط برقرار نماید؛ چرا که اصولاً بداء مربوط به حوزه فعل حقتعالی است و بیان کننده جلوه جدیدی از اراده حقتعالی است و این معنا در ذات پذیرفتنی نیست؛ لذا در رهیافت تفسیر ارتباط بداء با صفت اراده حضرت حق، تنها معانی فعلی مورد توجه قرار میگیرد.
- اگر برای اراده خداوند معنای اول اراده را در نظر بگیریم، باید بداء را نیز شامل مرحله تکوین دانسته و تغییر در تکوین را لحاظ نماییم؛ در این صورت - که اراده، معنای نفس فعل باشد- با در نظر گرفتن بداء، تناقضی به وجود نیامده و میتوان تفسیر قابل پذیرشی ارائه کرد؛ چرا که فعل اول (قبل از بداء) و فعل ثانی (پس از بداء) هر دو نفس فعل و مرحلهای از تکوین خواهند بود؛ لذا تغییر در اراده یا تبدل در رأی برای خداوند، به آن معنی که عدم بساطت و ثبات را در او به همراه داشته باشد، متصور نخواهد بود. بدین نظر، تأخیر در تکوین فعل دوم که در حقیقت تکامل یافتة فعل اول است را باید ناشی از نقص در قابلیت قابل (مخلوق یا پدیده) دانست و نه از جانب فیاض علی الاطلاق. اما تغییر اراده در قسم دوم تعریف (امر به فعل حسن در تشریع) معمولاً به نسخ تعبیر میشود و به همین دلیل برخی بداء را دقیقاً به معنای نسخ گرفتهاند اما به لحاظ مفهومی از دایره این نوشتار خارج است.
- در معنای دوم به دلیل آنکه وجود خارجی اراده در مورد حق تعالی انکار شده است هرگز پذیرش بداء به معنای تحول در خداوند نبوده و در نهایت متذکر یک بحث عقلانی و نظری خواهد بود که کاملاً قابل توجیه است.
- اگر اراده به داعی تعریف شود با در نظر گرفتن این معنا، سودمندی فعل خداوند متعال (داعی) همان حکمت و مصلحت است. بداء در این تعریف، یعنی آن که مصلحتی جایگزین مصلحتی دیگر شود با این قید که اولاً هر دو مصلحت در علم الهی موجود بوده و علم به تغییر شرایط برای تغییر مصلحت نیز موجود است نه آنکه جهل سبب تغییر مصلحت شده باشد؛ ثانیاً آن که مصلحت ثانویه، مصلحت اول را شامل و مانند آن یا برتر از آن (و در حقیقت متناسبتر با شرایط مقتضی) است؛ لذا تعریف اراده به داعی نیز مستلزم انکار بداء نخواهد بود.
- با در نظر گرفتن معنای اراده تنها در مرتبه فعل، میتوان به محتوای روایت نیز اذعان نمود. چرا که برخی روایات، ناظر به اراده فعلى خداوند بوده و در برخى از آنها اراده به عنوان صفت قدیم زاید بر ذات، نفى شده است. براى مثال در حدیثى وارد شده است که راوى از امام(ع) مىپرسد:
«لم یزل الله مریدا» آیا خداوند از ازل اراده کننده بوده است؟
امام(ع) در پاسخ او مىفرماید:
«ان المرید لا یکون الا لمراد معه، لم یزل (الله) عالماً قادراً ثم اراد» همانا اراده کنندهاى نیست مگر آنکه مراد (اراده شده) هماره او باشد. خداوند از ازل عالم و قادر بوده است و سپس اراده کرده است(سبحانی، محاضرات، 1372، 154).
شاید مقصود امام(ع) این باشد که اوصاف فعلى مانند اراده، از رابطه خداوند با مخلوقات خود یا به تعبیر دیگر از مقام فعل خدا انتزاع مىشود و از آنجا که فعل خدا حادث است، ممکن نیست اوصاف فعلى او قدیم باشد.
نکته عمیق و جالب توجه دیگرى که از روایات معصومان(ع) در این باب به دست مىآید تغایر علم و اراده است (سعیدى مهر، 1377، ج1). امام صادق(ع) در پاسخ یکى از اصحاب خویش که درباره وحدت یا تغایر علم و ارده پرسیده بود فرمود:
«العلم لیس هو المشیا الا ترى انک تقول: سافعل کذا ان شا الله و لا تقول: سافعل کذا ان علم الله. فقولک ان شا الله دلیل على انه لم یشا فاذا شا کان الذى شا کما شا و علم الله السابق للمشیه» علم (خداوند) همان مشیت نیست. آیا نمىبینى که مىگویى: فلان کار را اگر خدا بخواهد انجام خواهد داد ولى نمىگویى: فلان کار را اگر خدا بداند انجام خواهم داد. بنابراین، سخن تو که مىگویى: « اگر خدا بخواهد » دلیل آن است که تاکنون نخواسته است؛ پس اگر بخواهد همان چیزى را که خواسته است محقق خواهد شد و علم خدا پیش از مشیت او موجود است (سبحانی، محاضرات، 1372، 154).
- در صورتی که اراده را دقیقاً مساوق علم الهی بدانیم، باید بداء را این گونه تفسیر کنیم که علم اول (قبل از وقوع بداء) و ثانی (پس از بداء) هر دو در علم الهی موجودند و بروز علم جدید (علم ثانی) دلالت بر تغییر آن (علم اول) نمیکند. خدای تعالی از ازل به آنچه مشیت وی تعلق گیرد عالم است و این علم همان « اُم الکتاب » است. محو، مخصوص چیزی است که با مقدر کردن اسباب، اثر گذاری آنها و سیر آنها در اثر گذاری، نوعی ثبوت (و مرحلهای از حتمیت) یافته باشد؛ زیرا محو آنچه وقوع آن در علم خداوند و ام الکتاب، عیناً ثابت و حتمی باشد، معقول نیست. اما این که مراد از محو، از بین بردن و فنا کردن موجود باشد و منظور از اثبات، ایجاد معدوم باشد، به دلایلی مردود است:
نخست آن که این فرض، خلاف ظاهر آیه کریمه «یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب» (رعد، 39) و سبک و سیاق آن است؛ زیرا به کار بردن واژة « محو » و ذکر آن در مقابل « ام الکتاب » با مرتبه تثبیت و کتابت تناسب دارد و کنایه از تقدیر و تثبیت است هر چند تقدیر، نوعی از طریق جریان اسباب است و از میان بردن عین موجود، در اینجا بیمناسبت است. به علاوه باید متذکر شد که در صورت اراده افناء و از میان بردن، از واژة « محو » سخن خدای تعالی که « و امالکتاب نزد او است » معنای مستقلی که اجزای کلام در آیه بدان مرتبط شود و مناسب ذکر محو و اثبات باشد، نخواهد داشت. دوم احتجاج امام صادق(ع) و استشهاد بسیاری دیگر از امامان به این آیه برای « بداء » است.
موجوداتی که از آسمانها و زمین بالاترند و احیاناً در تعبیرات دینی از آنها به عنوان «لوح محفوظ» یاد میکنند، زمان بردار، تاریخ بردار و اجل معین بردار نیستند و از تغیر و تبدّل محفوظند: «فی لوح محفوظ» (بروج، 22). اصول کلی حاکم بر عالم طبیعت از تغییر و تبدیل محفوظند گرچه سماوات و ارض و شمس و قمر دارای اجلند ولی اصول اولیه الهی که بر این نظام حاکم است مصون از تغییر و تبدیل است.
حقیقت دیگر این است که گاهی ما یک حادثه را با اسباب و علل ناقصه آن در نظر میگیریم مثلاً سم کشندهای را که مقتضای طبیعتش نابود کردن انسان است مورد توجه قرار می دهیم و میگوییم هرکس آن را بخورد میمیرد؛ در حالی که این سم دارای « ضد سم » نیز هست که اگر خورانده شود، اثر سم را خنثی میکند؛ در نتیجه مرگ به خاطر « خوردن سم » جنبه قطعی ندارد و به اصطلاح جای آن « لوح محو و اثبات » است که تغییر و دگرگونی با توجه به حوادث دیگر در آن راه دارد ولی اگر حادثه را با علت تامهاش یعنی وجود مقتضی و اجتماع همه شرایط و از میان رفتن همه موانع و ... در نظر بگیریم، این حادثه جنبه قطعی دارد و هیچگونه دگرگونی در آن راه ندارد.
به همین ترتیب سعادت و شقاوت یک امر حتمی و قطعی نیست. انسان میتواند با دست خود، خود را در صف اشقیا قرار دهد و میتواند با اعمال صالح، سرنوشت خود را تغییر دهد و هم ردیف اصفیا قرار دهد. با توجه به این مطلب، آنچه شیعه از معنی «بداء» بیان میدارد و روی آن اصرار و پافشاری میکند، این است که بسیار میشود که ما طبق ظواهر علل و اسباب احساس میکنیم که حادثهای به وقوع خواهد پیوست و یا وقوع چنین حادثهای به یکی از پیامبران خبر داده شده در حالی که بعداً میبینیم آن حادثه واقع نشد. در این هنگام میگوییم «بداء» حاصل شد یعنی آنچه را به حسب ظاهر ما واقع شدنی میدیدیم و تحقق آن را قطعی میپنداشتیم، خلاف آن ظاهر شد. ریشه و علت اصلی این است که در بسیاری موارد آگاهی ما فقط از علت ناقصه است و شرایط و موانع آن را نمیبینیم و بر طبق آن قضاوت میکنیم.(مکارم شیرازی، 1371، ج10، 241- 9 و طباطبایی، المیزان، 1365، 374).
- اگر اراده به معنای حب و رضای حقتعالی باشد باز هم اشکالی در قبول بداء رخ نخواهد داد؛ چرا که رضای حقتعالی بر پایداری سنتها در عالم است و با حفظ این جهت، موجودات از حداکثر محبت او برخوردار میگردند. از اینرو وقوع بداء به معنی آن است که در شرایط پیشین، محبت و رضایت حقتعالی در انجام امر به نحوی بود و حال که شرایط برای بروز سنتی دیگر فراهم شده، محبت و رضایت پروردگار عالم در تغییر نحوه رخداد خواهد بود. حتی اگر نتیجه بداء، ظاهراً نقمت باشد به دلیل آنکه به وجود آمدن عذاب و بلا نیز تابع حکمت و مصلحت الهی است، برای مجموع عالم خیر بوده و رضایت و محبت حقتعالی را در پی دارد که البته این خیریت و رضایت، هم شامل فرد خاطی و هم شامل بقیه مخلوقات خواهد بود.
- روشن است که توجه به سایر تعاریف اراده، خارج از این چند وجه نبوده و یا جامع برخی از آنها است.
نتیجه
ما حصل بحث آن است که حقیقت بداء در ارتباط با تعاریفی که نزد امامیه از اراده و علم الهی (به معنای فعلی و نه ذاتی) آمده، کاملاً قابل توجیه و تفسیر صحیح است و هیچگاه به معنای وجود جهل، تغییر در ذات، عدم قدرت و سایر نقایص و محدودیتها نخواهد بود؛ و اگر گاهی از وقوع اتفاق اولیه خبر داده میشود به جهت روشن ساختن جایگاه سنت جدید است و نه عدم اطلاع. بر این اساس بداء در نظر تشیع بر دو اصل استوار است:
الف) خداوند دارای قدرت و سلطه مطلق بر هستی است و هر زمان خواست میتواند تقدیری را جایگزین تقدیر دیگر سازد در حالی که به هر دو نوع تقدیر، علم داشته و هیچ گونه تغییری نیز در علم وی راه نخواهد یافت. زیرا تقدیر نخست چنین نیست که قدرت خدا را محدود ساخته و توانایی دگرگون کردن آن را از او سلب کند. در نتیجه این عقیده (بداء) بر اساس قدرت گسترده، سلطه مطلقه و دوام و استمرار خالقیت خداوند استوار است و خداوند میتواند هر زمان بخواهد در مقدرات انسان، از عمر و روزی و ... تحول ایجاد کرده و مقدّری را جایگزین مقدّر قبلی نماید و هر دو تقدیر از پیش در ام الکتاب به ثبت رسیده است.
ب) اعمال قدرت و سلطه از سوی خداوند و اقدام وی به جایگزین کردن تقدیری جای تقدیر دیگر بدون حکمت و مصلحت انجام نمیگیرد و بخشی از قضیه در گرو اعمال خود انسان است که از طریق اختیار و برگزیدن و زندگی شایسته و ناشایسته، زمینه دگرگونی سرنوشت خویش را فراهم ساخته و بنا بر شرایطی که خود انسان فراهم آورده، خود را مشمول سنتی جدید میگرداند.
[i]- از نمونههای تاریخی بداء میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
در تواریخ اسلامی آمده که حضرت مسیح(ع) درباره دختری خبر داد که او در شب عروسی خود میمیرد اما او در شب زفاف نمرده بود. هنگامی که از او جریان را سؤال کردند گفت: من در آن شب صدقهای در راه رضای خدا دادم. در داستان حضرت ابراهیم(ع) آمده است که او مأمور ذبح فرزندش اسماعیل بوده، اما هنگامی که آمادگی خود را نشان داد، « بداء » روی داد و آشکار شد که این یک امر امتحانی بوده است. در سرگذشت حضرت موسی(ع) آمده که او نخست مأمور شده بود که 30 روز قوم خود را ترک گوید ولی بعداً برای آزمایش بنی اسرائیل به مقدار 10 روز تمدید شد. در داستان حضرت یونس(ع) آمده که نافرمانی قومش سبب شد که مجازات الهی به سراغ آنها بیاید و این پیامبر الهی هم آنها را ترک گفت. اما ناگهان بر اساس توبه مردم و علماء، بداء حاصل شد و مجازاتی که نشانه هایش ظاهر شده بود، برطرف شد.[i]: «مردم هیچ قریه ای به هنگامی که ایمانشان سود میداد ایمان نیاوردند مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب ذلت در دنیا را از آنان برداشتیم و تا هنگامی که اجلشان فرا رسید از زندگی برخوردارشان کردیم».
امام صادق(ع) درباره فرزند خود اسماعیل میفرماید: « چنین مقدر بوده که فرزندم اسماعیل به قتل برسد. من دعا کردم و از خدا خواستم شر دشمنان را از او بگرداند؛ خداوند دعای مرا اجابت کرد و فرزندم به قتل نرسید». جریان تغییر قبله هم از این دست بود و خداوند متعال از ابتدا میدانست که قبله جاوید مسلمانان، کعبه است نه بیت المقدس؛ ولی چند سالی فقط لازم بود تا مسلمانان قدر و ارزش آن را بفهمند. در دوران امامت امام صادق(ع) مردم پنداشته بودند که اسماعیل، پسر امام صادق(ع) امام بعد از پدر است؛ زیرا چنین فهمیده بودند که امامت مادامی که فرزند بزرگتر عیبی نداشته باشد، از آن او است و در زندگی دنیوی و اسباب بقاء، ظاهر آن بود که اسماعیل پس از پدر زنده بماند. اما با درگذشت اسماعیل، آشکار شد (و بداء واقع شد) که موسی بن جعفر(ع) امام است. زیرا عبدا... فرزند میانی امام صادق(ع)، دارای عیب و نقص بود و به این ترتیب آن چه در علم نهانی و مکنون خداوند بود، از جانب وی بر مردم آشکار (و بداء واقع) گردید. همچنین در وفات محمد، پسر امام هادی(ع) برای شیعه مشخص شد که امام پس از هادی(ع)، حسن عسکری(ع) است؛ و خداوند این موضوع را با وفات محمد برای شیعه آشکار کرد. پس از در گذشت محمد، امام هادی(ع) به امام عسکری(ع) فرمود: « از خدا تشکر فراوان کن که در حق تو کاری بزرگ کرد».
به این ترتیب، امامت از ازل برای امام کاظم(ع) و امام عسکری(ع) بوده است. از پیامبر(ص) و امامان پیش از این دو امام نیز احادیثی فزونتر از حد تواتر یا لااقل در همان حد وجود دارد که بر امامت آن دو بزرگوار در ضمن سایر امامان(ع) تصریح قاطع دارند. این همان بداء در مورد خداوند است که خداوند یک طرف قضیه را برای ما بیان کرده و طرف دیگر را نگفته تا جایگاه آن (مثلاً صدقه در این جریان) معلوم شود. خداوند از ابتدا میدانست آن دو جوان قرار نیست آن شب بمیرند و تقدیرشان را با صدقه دادن، عوض خواهند کرد؛ لکن فقط نیمه اول مطلب بیان میشود تا مردم قدر و ارزش صدقه دادن را در ادامه جریان بفهمند.
برای آگاهی از این که چرا از این عقیده اسلامی با جمله « بدأ الله » تعبیر شده، دو نکته قابل ذکر است:
الف- در به کارگیری این کلمه از پیامبر گرامی(ص) پیروی شده است («بدأ الله عزوجل ان یبتلیهم»: ابن اثیر، النهایه فی غریب ...، ج ۱، ۱۰9).
ب- این نوع استعمالات از باب مشاکله و سخن گفتن به لسان قوم است. در عرف، معمول است که وقتی فردی تصمیمش تغییر میکند میگوید: «بدأ لی»: برای من بدا رخ داد. پیشوایان دین نیز از باب تکلم به لسان قوم و تفهیم مطلب به مخاطبین، این تعبیر را درباره خدای متعال به کار بردهاند. به هر روی محققین شیعه درباره استعمال لفظ بداء، با توجه به امتناع دگرگونی در اراده و علم خدا، تحقیقات گستردهای دارند که این پژوهه به اختصار به تبیین وجهی از آن میپردازد. (در مقدمه کتاب «نبراس الضیاء و تسواء السواء فی باب البداء و اثبات جدوی الدعا»، محمدباقر میرداماد، صص19-17 به 37 اثر که اختصاصاً در موضوع بداء نگاشته شده اند، اشاره شده است).
میتوان بیان کرد که اعتقاد به بداء، یک عقیده مسلم اسلامی است که صرف نظر از تعبیر و اصطلاح خاص بداء، میتواند قابل اعتراف از ناحیه تمامی مذاهب و فرق اسلامی باشد (منشور عقاید امامیه، جعفر سبحانی، ص 238).