نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسنده
دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد فلسفه غرب
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
In the Muslim world, there are five wise philosophers, Abu Es`haq Kandi, Farabi, Ibn Sina, Ibn Rushd, and Sadr al-Din Shirazi, that rational philosophical movement, from the beginning till the evolution of Transcendental Wisdom had been introduced by them., They, despite of deep understanding in wisdom and philosophy , deeply attached to the law and teachings of religion and the Prophet (s) and have stated in their works no contradiction between religious law and wisdom ,thinking and worshiping, , free thinking and being versed in law of religion. Their wisdom seeking did not prevent them from having belief in religion. Despite of being immersed in the sea of reasoning based on of philosophy and wisdom, they drank from the pure spring of revelation and religion.
کلیدواژهها [English]
مخالفت با فلسفه بهعنوان یک نظام فکری برای کشف حقیقت و معمای هستی در بین صنوف مختلف اندیشهورزان سابقه دیرینه دارد. عرفا تلاش فلسفی را برای درک حقایق وافی به مقصود نمیدانستند و همواره آنان را به کوتهبینی در سلوک به حقیقت هستی متهم کرده و مورد ملامت قرار می دادند. البته راه عقل(فلسفه) و دل(عرفان) جداست. تجربه عرفانی روندی است که در طی و از طریق آن معرفتی درباره عالم واقع یا واقعیتی خاص کسب میشود. آن معرفت از هیچ راه دیگری از جمله راه حس یا عقل قابل اکتساب نیست. بهعلاوه تجربه عرفانی وصفناپذیر است و به قالب و شاکله مفهومی فاهمه آدمی درنمیآید لذا برای برانگیختن استعداد و شوق در آدمیان از زبان استعاره، تمثیل و شطحگویی استفاده میشود (کاکایی، 1385، 16).
با این ملاحظه میتوان نتیجه گرفت عرفان نظری متضمن استنباط مابعدالطبیعی خاصی است از واقعیت هستی برای تبیین تجربه عرفانی،کشف و بیان پیشفرضها و نیز لوازم این تجربه مرموز و دفاع از آنها در برابر نقدها و حملههایی که از دیدگاههای گوناگون از جمله فهم فلسفی بر آنها وارد میشود. عرفان در بخش نظری مانند فلسفه الهی است که در مقام تفسیر و توضیح هستی است. البته فلسفه در استدلالهای خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه میکند و عرفان مبادی و اصول کشفی را مایه استدلال قرار میدهد.
اندیشمند متفکر، شهید مطهری، تفاوت دیدگاه متفکرین این دو حوزه فکری را اینگونه توضیح میدهد:
نوع بینش فیلسوف با عارف متفاوت است، فیلسوف میخواهد جهان را فهم کند یعنی میخواهد تصویری صحیح و نسبتاً جامع وکامل از جهان در ذهن خود داشته باشد. از نظر فیلسوف حد اعلای کمال انسان به این است که جهان را آن چنانکه هست با عقل خود دریابد به طوری که جهان در وجود او، وجود عقلانی بیابد و او جهانی عقلانی شود (مطهری، 77).
تعدادی از متفکرین غیر عارف نیز مشی عقلانی را تلاش ناموفق برای کشف حقیقت معرفی نمودهاند که نمونه بارز آن ایمانوئل کانت در نقد عقل نظری است.
خرد آدمی در ردهای از شناختهای خویش دارای این سرنوشت ویژه است که پرسشهایی سربار آن میشوند که آنها را نمیتواند کنار زند، زیرا این پرسشها بهوسیله خود طبیعت خرد در برابر خرد نهاده می شوند، ولی خرد این پرسشها را پاسخ نمیتواند بگوید، زیرا این پرسشها از سراسر توانش (توان کلی) خرد آدمی فراتر میروند (ادیب سلطانی، 1362، 9).
البته عقل در فلسفه معانی متفاوتی دارد. مورد نزاع عرفان و عقل به معنای عقل نظری است یعنی همان نفسی که دارای مراتبی است که از مرتبه هیولانی شروع میشود تا به مرحله کمال تجرد برسد (سجادی، 1379، 341). عقل در فلسفه در دو مورد به کار برده شده است:
1- جوهر مستقل بالذات و بالفعل که اساس و پایه جهان ماورای طبیعت و عالم روحانیت است.
2- نفس که در مراتب مختلف به نامهایی مانند عقل بالقوه، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد خوانده میشود.
غیر ازمخالفت عرفا و ناقدین عقل نظری، مخالفت با فلسفه رنگ و صبغه مذهبی هم دارد. تعدادی از متفکرین دلبسته به شرع و دارای دغدغه مذهبی و درد دین، برای پاسداشت دین ومذهب، داعیه تقابل با فلسفه را داشته و دارند. امام محمد غزالی معنون به عنوان حجتالاسلام در قرن پنجم در بین اهل سنت و جماعت، عالم و نویسنده پرکار، پرنویس، جسور و بیباک، نماینده اصلی تخطئه فلسفه مرسوم و کلاسیک در حوزه تفکر اسلامی است. او به دو نماد اصلی تفکر فلسفی یعنی فارابی و ابن سینا حملات بیملاحظهای میکند و به بهانه دفاع از چهره خالص دینی، آنان و هممسلکهایشان را به بد کیشی متهم مینماید. نوع مخالفت غزالی متفاوت از دیگران است او با تفسیر خاص از کتاب و سنت، فیلسوفان را مورد انتقاد قرار میدهد و مسلک و مرام فکری آنان را مخالف دین معرفی میکند. او علاوه بر اشکال علمی، به اعتقاد فیلسوفان در مورد دین بسیار بد گمان است و آنان را متهم به تظاهر به دینداری میکند.
در مقاله حاضر ضمن تقریر مخالفت غزالی از پنج چهره اصلی جریان تفکر فلسفی با استشهاد به آثار مکتوب و منقول آنان و نوشتههای مورخین و مفسرین فلسفه، دفاع شده و تقید و دلبستگی وثیق و عمیق آنان به شرع اثبات شده است.
ادّعا نامه غزالی علیه فیلسوفان
غزالی در دو اثر خود به نام تهافتالفلاسفه و المنقذ من الضلال به صورت تفصیلی علل مخالفت خود را با فلسفه و فیلسوفان بیان میکند. در این دو کتاب فیلسوفان به 17دلیل ادّعایی، به فسق و به 3 دلیل، به کفر در آیین متهم شدهاند.
غزالی در تهافت الفلاسفه مینویسد:
تکفیرهم لابد منه فی ثلاث مسائل: احدها مسئلة قدم العالم و قولهم: ان الجواهر کلها قدیمة. والثانیة: قولهم ان الله تعالی لا یحیط علما بالجزئیات الحادثة من الاشخاص. والثالثة: انکارهم بعث الاجساد وحشرها. فهذه المسائل الثلاث لا تلائم الاسلام بوجه. در سه مسئله از انتساب فلاسفه به کفر چاره ای نیست: 1- قدیم بودن عالم وگفتار آنان به اینکه همة جوهرها قدیماند.2- گفتار فلاسفه به اینکه خداوند متعال به حوادث جزئی علم ندارد.3- فلاسفه منکر معاد جسمانیاند. این سه مسئله به هیچ وجه با اسلام همخوانی ندارند (غزالی، تهافت الفلاسفه، 1392ق، 308).
در کتاب المنقذ من الضلال مینویسد:
ولکن مجموع ما غلطوا فیه یرجع الی عشرین اصلاً، یجب تکفیرهم فی ثلاثه منها و تبدیعهم فی سبعة عشر. مجموع اشتباه های فیلسوفان در الهیات بیست فقره است که سه مورد آن حکم به کفر وهفده مورد دیگر حکم به بدعت آنان می کند (غزالی، المنقذ من الضلال، 545).
مجموع ما صح عند نا من فلسفة ارسطا طالیس،بحسب نقل هذین الرجلین، ینحصر فی ثلاثه اقسام : 1- قسم یجب التکفیر به 2- وقسم یجب التبدیع به 3- وقسم لا یجب انکاره اصلا. آنچه از فلسفه ارسطو بنا بر نقل این دو تن (ابن سینا و فارابی) برای ما مورد تأیید است در سه بخش منحصر میگردد: 1- بخشی موجب تکفیر است؛ 2- بخشی که بدعت است؛ 3- بخشی که از اصل مورد انکار نیست (غزالی، المنقذ من الضلال، 543).
مطالب مذکور به کنکاش در ماهیت فلسفه میپردازد و در ظاهر، مباحثی علمی است اما جملهای در المنقذ در تعیین جایگاه اعتقادی و رفتار دینی فلاسفه ذکر شده که توأم با بیانصافی و خروج از اعتدال علمی است.
غزالی در قضاوتی تعجبانگیز، فلاسفه را به تظاهر، ریا و عدم باور قلبی مؤمنانه به شریعت متهم میکند و از قول آنان نقل میکند:
ان المقصود من تعبداتها ضبط عوام الخلق وتقیدهم عن التقاتل والتنازع والاسترسال فی الشهوات :فانا من العوام الجهال حتی ادخل فی حجرالتکلیف و انما انا من الحکما اتبع الحکمة؟ مقصود از عبادتها ، دور نگهداشتن عوام از برخورد وکشمکش و فرو رفتن در شهوتهاست،آیا من عامی و نادانم تا تکلیف بر من واجب شود ؟ من از حکیمانم و از حکمت پیروی میکنم (همان، 559).
نقد ونظر
این نسبتها با ممشای شریعتمداری فیلسوفان مسلمان در تعارض آشکار است. عدم تماس حضوری و عدم شناخت شخصی فلاسفه میتواند یکی از دلائل روانی غزالی در ضدیت با آنان باشد. او فلسفه را پیش هیچ استادی نیاموخته و در این دانش، خودخوان است و از فرط بدگمانی، علاوه بر نقد علمی، مطالب نسنجیدهای را به آنان نسبت داده است.
اشکالات علمی غزالی در تهافت الفلاسفه با کتاب مفصل تهافت التهافت ابن رشد پاسخ داده شده است. در این مقاله به دفاع از پنج فیلسوف، از منظر نوشتههای آنان در پایبندی به شریعت فارغ از محتوای اشکالات علمی مخالفین فلاسفه، پرداخته شده است. این پنج حکیم، جریان اصلی فلسفه اسلامی را از بدو تدوین فلسفه مکتوب نظاممند، از قرن دوم تا قرن یازدهم یعنی ظهور حکمت متعالیه، نمایندگی میکنند.
1- ابواسحق کندی معروف به فیلسوف عرب(260-185)
کندی در خصوص جایگاه بیبدیل صاحب شریعت یعنی پیامبر اسلام(ص) مینویسد:
فامّا من آمن برسالة محمد(ص) وصدّقه ثم جحد ما اتی (به) و انکر ما تاوّل ذووا الدین و الالباب ممن اخذ عنه صلوات الله علیه فظاهر الضعیف فی تمییزه اذ یبطل ما یثبته وهو لا یشعر بما اتی من ذلک او یکون ممن جهل العلة التی اتی بها الرسول(ص). کسی که به رسالت محمد(ص) ایمان دارد و حضرت را تصدیق میکند سپس چیزی را که پیامبر آورده و صاحبان دین و عقل آنها را از پیامبر اخذ کرده و تأویل میکنند، انکار میکند، در قدرت تمییز (حق و باطل) ضعیف است، زیرا چیزی را که ثابت کرده باطل میکند و به پیامد آن آگاهی ندارد و یا از کسانی است که به علت و دلیل دستاوردهای حضرت رسول جاهل است (الکندی، 245).
در عبارت فوق دانش پیامبر(ص) سر منشاء معرفت صاحبان اندیشه معرفی شده و استنکار آن، مورد ملامت قرار گرفته است.
فاما الرسل صلوات الله علیهم و برکاته فلا بشیء من ذلک (المنطق والریاضی) بل بارادة مرسلها جل وتعالی ...تستیقن العقول ان ذلک من عندالله جل و تعالی اذ هو موجود عند ما عجز البشر بطبعها عن مثله، فان ذلک فوق الطبع و جبلها فتخضع له بالطاعة و الانقیاد و تتعقد فطرها فیه علی التصدیق بما اتی به الرسل علیهم السلام. اما پیامبران که درود خدا بر آنان باد برای بیان حقایق از منطق و ریاضی کمک نمیگیرند بلکه بیان حقایق را با اراده فرستنده خود خداوند بزرگ مرتبه انجام میدهند ... عقلها یقین میکنند که این حقایق از جانب خدای متعال است زیرا حقایق مربوط میشود به مواردی که بشر ذاتاً از درک آنها عاجز است و این امور ما فوق طبع بشری است. سپس با پذیرش و طاعت در مقابل آن حقایق، فروتنی میکنند و بالفطره آنچه را انبیاء آوردهاند تصدیق میکنند (همان، 372).
در این عبارت فیلسوف عرب (کندی) تعالیم انبیاء را فراتر از روشهای معمول کسب دانش بشری خصوصاً دو روش متقن یعنی ریاضی و منطق معرفی کرده و به فروتنی و پذیرش عقل در مقابل آن تأکید میکند.
فانّ الرسل الصادقة صلوات الله علیها انما اتت بالاقرار بربوبیة الله وحده و بلزوم الفضائل المرتضاة عنده و ترک الرذائل المضادة للفضائل فی ذواتها فواجب اذن التمسک بهذه القنیة النفسیة عند ذوی الحق و ان نسعی فی طلبها بغایة جهدنا. تعالیم پیامبران راستگو بر پذیرش خدای واحد والتزام به فضائل پسندیده وترک زشتیهای مخالف آنها مبتنی است.پس ضروری است طرفداران حق به این دست آورد های ارزشمند متمسک شوند و ما هم نهایت تلاش خود را معطوف به کسب آنها نمائیم (همان، 105).
در عبارت فوق کسب فضیلتهای دینی و اجتناب از زشتیهایی که شریعت آنها را تعیین فرموده، مورد توصیه اکید فیلسوف عقلگرا است که دلیلی جز دینباوری عمیق او ندارد.
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد کندی تبرک و تیمن به دعای خیر برای طالبان دانش در ابتداء فصول و نامههای فلسفی مندرج در رسائل فلسفی است؛
"اعانک الله علی درک الحق و وفقّک لسبیله"خداوند تورا به درک حق کمک وبه طی راهش توفیق دهد (همان، 265). "سددّک الله بدرک الحق"خداوند تو رادر راه درک حقیقت مستحکم نماید (همان، 272). "ابان الله لک الخفیات"خداوند امور پنهان را بر تو آشکار نماید (همان، 292).
حسن ختام رسائل و نامههای فلسفی او حمد خدا و درود بر پیامبر و خاندانش میباشد؛ "تمت الرساله والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی نبیه محمد وآله اجمعین"رساله به اتمام رسید،تمام سپاسها مخصوص خداوند عالمیان است ودرود بر محمد نبی او و جمیع خاندانش باد (همان، 184).
اگر عبارتها و رسائل فلسفی کندی مدّنظر نباشد خواننده عبارتهای فوق، تصور میکند با یک متکلم مدافع دین مواجه است.
2- ابو نصر فارابی ملقب به معلم ثانی (339-295)
توصیه اکید فارابی به ملتزم بودن به آنچه از شرع و نصوص دینی وارد شده است:
اما المعاد فقد ورد به الشرع و نحن نتّبع علی وفق ما امر به الشرع. در شرع نسبت به معاد سخن گفته شده است و ما عین آنچه را شرع در این باره گفته است می پذیریم (آشتیانی، 230).
معاد مشکلترین و پرمسئلهترین بخش تعلیمات دینی است. اگر کسی همانند فارابی در این مورد با ممشای شرعی، خود را انطباق دهد حکایت از دینباوری واقعی اوست و مبیّن عدم تعارض آموزههای شرعی و دستاوردهای عقلی است که در نظامهای فلسفی و حکمی متجلی میگردد.
فارابی برای توفیق میان دین و فلسفه سعی بلیغ نمود. مسئله نبوّت مهمترین جزئی از مذهب فلسفی اوست که بر پایه ای از علم النفس و ماوراءالطبیعه استوار است و با اخلاق و سیاست ارتباطی استوار دارد (فاخوری، 1365، 445).
علامه صالحی مازندرانی مطالبی را در خصوص طالب حکمت از قول فارابی به این مضمون نقل میکند:
دوستدار صدق و اهل صدق و راستی باشد، در هوی و هوسهای خود سرکش و لجوج نباشد، بر مأکول و مشروب حریص نباشد. شهوات و دراهم و دنانیر و مانند اینها در نظرش بالطبع ارزش نداشته، بلکه خوار و بیقدر باشند. پرهیزگار و سهلالانقیاد نسبت به خیر و عدل و سختگیر و سرپیچ از شر و جور، بر حق و صواب عزمش قوی باشد. به نوامیس و ادیان و شرایع و مقدسات و شعائر پرورش یافته باشد و به عبادتهایی که با فطرت پاک اولیه مشابهت ندارد خو نگرفته و تربیت نشده باشد (حائری مازندرانی، 1362، 7).
آراستگی به خصائص مذکور که از موارد توصیه فارابی به حکمتآموزان است برگرفته از تعالیم ناب انبیاء و آموزههای دینی است و تأکید وی بر انقیاد و فرمانبرداری از شرایع، مبیّن التزام عملی وی به عنوان قلّه حکمت در عصر خود است.
3- ابو علی سینا، حجه الحق، شیخ الرییس (428-370)
بوعلی در یک خانواده مذهبی پرورش یافته و پدر وی اهتمام زیادی به انس او به قرآن داشته و او از طفولیت حافظ قرآن بوده است (قفطی، 1371، 555). شیخ از نوجوانی برای حل مشکلات و معضلات علمی به نماز و ابتهال به درگاه خداوند متوسل میشده است، "در هر مسئله ای که متحیر می شدم و به حد اوسط ظفر نمییافتم، به مسجد جامع میرفتم و به نماز مشغول میشدم و به مبدع کل ابتهال مینمودم تا دشواریهای آن بر من آسان میگشت"(قفطی، 1371، 557).
ابنسینا نسبت به دستورات دینی و شعائر مذهبی اهتمام تمام داشته، اهل عبادت بوده و وظایف شرعی خود را انجام میداده است. بر طریق اخلاص عبادت مینموده، در قرائت قرآن، حفظ و تفسیر آن سعی مینموده و با اعتقاد، به آنها میپرداخته و برخی سورههای قرآن را تفسیر نموده است (دیباجی، 1364، 14).
در مورد مهمترین نماد بندگی، نماز، مینویسند: "نماز حقیقی مشاهده ربّانی و پرستش خالص است که همان محبت الهی و دیدار روحانی او میباشد" (انصاری، 49).
بوعلی در خصوص اثرات عبادت که غزالی در مورد حکما و فلاسفه، منکر آن است معتقد است: ریاضات شرعیه و مواظبت عبادت، موجد ملکاتی فاضله است در نفس که همواره او را به یاد معدن قدس اصلی میاندازد و پیوسته متوجه کمال ذات خویش شده از حالات جسمانی متأثر نگردد و همیشه از بدن و عوارض جسد رویگردان است. خواهی نخواهی به وسیله این اعمال صالحه به یاد خدا و ملائکه و عالم سعادت است و چنان متنفر از بدن و احوال جسد است که این حالت در او ملکه و غریزه ثانوی نیرومندی میگردد که اگر گاهی افعال بدنی بر او عارض شود نتواند در او هیئتی و ملکهای بر خلاف ملکات فاضله ایجاد نماید (حائری مازندرانی، 1362، 13).
این فیلسوف عقلگرا و نقاد، تواضع مثال زدنیای در مقابل صاحب شریعت از خود نشان میدهد و همانند پیروی دلداده ممشای فلسفی خود را به نفع پاک کیشی کنار مینهد. در مورد معاد جسمانی مینویسد:
یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو منقول من الشرع و لا سبیل الی اثباته الاّ من طریق الشریعة و تصدیق خبر النبوة و هو الذی للبدن عند البعث و خیرات البدن و شروره معلومة لا تحتاج الی ان تعلم و قد بسطت الشریعة الحقة التی اتانا بها نبینا و سیدنا و مولانا محمد صلی الله علیه و علی آله و سلم حال السعادة و الشقاوة التی بحسب البدن. واجب است دانستن اینکه نوعی از معاد از طریق شرع نقل شده که مربوط به (خصوصیات) بدن( انسان) هنگام برانگیخته شدن است، برای اثبات آن راهی جز شریعت و قبول خبر نبوت وجود ندارد. البته امور مربوط به خیر و شر بدن، برای انسان معلوم است و نیازی به آموزش ندارد وشریعت حقی که پیامبر و سرور و مولای ما محمد(ص)، که درود خدا بر او و خاندانش باد، آورده وضعیت نیکبختی و شوربختی بدن را در قیامت به صورت مبسوط بیان کرده است (ابن سینا، 1376، 462).
تعبیر "وجوب آگاهی" به معاد منقول از شرع، درکلام ابنسینا مبیّن التزام وی به معارف تعلیمی شریعت است.
بوعلی در برهان صدیقین پس از استدلال عقلی محض، به آیات قرآنی استشهاد میجوید که تلاشی است از سوی این فیلسوف عقلگرا برای اثبات فقدان تعارض بین شرع(دین) وعقل(فلسفه) (ابن سینا، 1375، ج3، 66). این روش از سوی ملاصدرا مورد توجه قرار گرفته است.
در نظر ابنسینا حکمتهای مدنی و منزلی و خلقی که هر سه آنها حکمت عملی را تشکیل میدهند مولود شریعت الهی است و کمالات متعلق به اینها بازهم از همان شریعت الهی نشئت میگیرد (مرعشی، 1341، 31).
شیخ به قرآن و عظمت آن و به دین اسلام ایمان قوی داشت و با آنکه در مسائل فلسفی آزادانه سخن میگوید، در بسیاری از مسائل، روح دینی- اسلامی از او مشاهده میگردد (حائری مازندرانی، 1362، 30).
در تفسیر قصّه سلامان و ابسال گفتهاند برقی که از سحاب مظلم درخشید، جذبه الهی است که در حین اشتغال به امور فانی و مقاصد دنیوی در قلب، سانح میگردد و نفس را از معاشرت و ملابست اغیار به جانب پروردگار میکشاند، اجتناب ابسال از مراوده با زن برادر، اعراض عقل است به واسطه آن جذبه، از مراودات باطل و مآرب عاطل (دیباجی، 1364، 67).
اعتقاد ابنسینا به عقل قدسی که فراتر از عقول چهارگانه است و عامل قوه حدس و کشف رموز در اثر افاضه از عقل فعال میباشد، خود نتیجه صفای باطن است و در آن صقع، توگویی از عالم غیب به دارنده عقل قدسی الهام میشود. این امر نشانه پذیرش عمق و باطن تعلیمات شرعی است و یک نوع فراروی از ظواهر میباشد. نتیجه ملازمت به اوامر شرعی موجب صفای باطن انسان میگردد و صفای باطن زمینه کسب عقل قدسی شده و با عقل فعال متصل میشود (احدی، 1371، 55).
علامه صالحی مازندرانی معتقد است:
رد درخواست شاگرد خود بهمنیار بن مرزبان آذربایجانی به دعوی رسالت، از صلاحیت و صفای نفس وی حکایت مینماید و بر استواری اعتقاد دینی و عدم اعتنا به تجاوز از حد و طور شیخ گواه است (حائری مازندرانی،1362،ص61).
غزالی در کتاب المنقذ من الضلال معترف است طریق عرفا و صوفیان از تمام طرق دیگر برای رسیدن به حق مطمئنتر و محکمتر است. با این مبنا میتوان به سلامت دینی ابنسینا استدلال کرد، زیرا عارف پخته و صوفی ره طی کردهای مانند ابوسعید ابوالخیر میهنی از وی درخواست بیان راه مستقیم و تعیین حقیقت مینماید و به فضایل او معترف است (همان، 61).
علامه آقا بزرگ تهرانی (الذریعه الی تصانیف الشیعه، 239) و علامه قاضی نورالله شوشتری (مجالس المؤمنین، 188)، به سلامت دین و درست کیشی ابن سینا صحه گذاشتهاند.
بوعلی در تعریف عارف در نمط نهم اشارات مینویسد: "والمتصرف بفکره الی عالم القدس الجبروت مستدیماً لشروق نور الحق فی سّره یخصّ باسم العارف" عارف نام کسی است که فکر خود را به قدس جبروت متوجه سازد و پیوسته از پرتوهای نور حق در سرّ خود برخوردار باشد (ابن سینا، 1375، ج3، 369) و در پایان نمط نهم که در مورد مقامهای عارفان به حق پیوسته است در عبارتی شورانگیز علت شادمانی و گشادهرویی دائمی عارفان خراباتی را نگاه حقّانی به عالم و دیدن حق در تمام هستی میداند: "العارف هشّ بشّ بسّام یبجّل الصغیر من تواضعه کما یبجّل الکبیر وینبسط من الخامل مثل ینبسط من النبیه وکیف لا یهشّ وهو فرحان بالحق وبکل شییء فانه یری فیه الحقّ". عارف، گشادهرو، خوش برخورد وخندان است. در تواضع و فروتنی، کودکان و خردسالان را همچون بزرگان محترم میشمارد، از گمنام همچون آدم مشهور با گشادهرویی استقبال مینماید، چگونه گشادهرو نباشد در حالی که او به حق مسرور و شادمان است و در هر چیزی حق را میبیند (همان،391).
شیخ الرئیس ضمن تعریض به معنای مرسوم زهد در تعریف آن مینویسد: "الزهد عند غیر العارف معاملة ما کانّه یشتری بمتاع الدنیا متاع الاخرة و عند العارف تنزّه ما عمّا یشغل سرّه عن الحقّ و تکبّر علی کل شییء غیر الحقّ" زهد در نگاه غیرعارف نوعی معامله است گویی در برابر کالای دنیوی، کالای اخروی میخرد امّا در دیدگاه عارف نوعی تنزه و پاکی از هر چیزی است که درون و ضمیر او را از حق باز میدارد و تکبر و بیاعتنایی به هر چیزی است که غیر حق باشد (همان، 370).
در عبارتهای منقول از کتاب اشارات بوعلی همت خود را معطوف به حق و خداوند نموده و این از باور قلبی عمیق او به دین و حقایق شرعی حکایت مینماید.
4- ابن رشد (592-520)
ابن رشد علاوه بر پاسخگویی علمی به شبهات غزالی به صورت مستوفی و مبسوط و مشبع در کتاب تهافتالتهافت، در کتاب نفیس فصلالمقال در خصوص معاضدت آموزههای دینی با دستاوردهای حکمت و فلسفه 61 صفحه مطلب و توضیح و استشهاد نگاشته است. این حکیم همانند ملاصدرا، متأخر از غزالی است و طعنههای گزنده وی به صورت مستقیم شامل این دو نمیشود ولی ممشای تمام فیلسوفان اسلامی در التزام به دستاوردهای حکمت، یکی است بنابراین در خطاب، غزالی و دشمنان فلسفه، حکم یک گروه واحد را دارند. بیاناتی از ابن رشد نقل میشود که از تعلق خاطر عمیق وی به شرع و صاحب شریعت پرده برمیدارد.
شارع دین کسی است که اصولی را در جهت صحت نفوس جستجو میکند و این صحت نفوس همان امری است که در اصول شریعت، تقوی نامیده میشود که قرآن عزیز در آیات بسیاری (بقره-183، حج-37، عنکبوت-45) مردم را صریحاً از راه انجام عبادات و اعمال شرعی مکلف به رعایت و التزام بدان کرده است (سجادی، 1358، 81).
وی در جای دیگری مینویسد:
شریعت محمدی(ص) همه راههای وصول به معرفت را به موجب آیه «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی احسن» به سوی پروردگارت دعوت کن با حکمت و موعظه حسنه و با آنان به روش درست مجادله کن(نحل 125)، دربردارد (همان، 1358، 40).
وی در خصوص ارتباط وثیق شریعت و فلسفه مینویسد:
هرگاه کار فلسفه به جز نظر در موجودات جهان و بررسی آنها از جهت دلالت آنها بر صانع چیز دیگری نباشد، یعنی توجه کردن به موجودات جهان از آن لحاظ که مصنوع صانعی هستند، زیرا دلالت موجودات بر صانع از راه معرفت چگونگی صنعت آنها میباشد و هر اندازه معرفت و شناخت به صنعت و خلقت آنها کامل شود، معرفت و شناخت به صانع آنها تمامتر و کاملتر میشود و از طرفی شرع آدمیان را بر شناخت و بررسی موجودات و نظر در آنها تحریض کرده و میکند، پس روشن است که آنچه نام فلسفه و منطق بر آن اطلاق میشود، یا شرعاً واجب است یا مستحب (همان، 29).
تلاش مجدّانه ابوالولید محمد ابن رشد اندلسی برای کشف ریشههای مشترک تعالیم انبیاء و دستگاه معرفت فلسفی ناشی از دلبستگی و تعلق خاطر عمیق وی به شرع مقدس است.
5- صدرالدین شیرازی (1050-979)
ملاصدرا مشتهر به صدرالمتألهین از اکابر حکما و فلاسفه قرن یازده و بنیانگذار حکمت فخیم متعالیه قبل از اینکه یک فیلسوف باشد یک عالم دینی آشنا به فنون علوم اسلامی از قبیل فقه، اصول، تفسیر، حدیث، کلام و... است و در آثار فلسفی و حکمی خود به عنوان یک نقاد زبردست برای تمام امور اقامه برهان نموده و استشهاداتی از شرع ارائه میکند. وی شیفته آزاداندیشی و دینداری است و عواطف و احساسات عمیق دینی وی در آثارش مشهود است. او برای حکمت و فلسفه بریده از شرع، ارجی قائل نیست و برای آن آرزوی زوال میکند؛ "حاشی الشریعة الحقة الالهیة البیضاء ان تکون احکامها مصادمة للمعارف الیقینیه الضروریة وتبّا" لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب والسنة" ساحت شریعت حقیقی، نورانی و مشعشع، پیراسته باد از اینکه با معارف ضروری و یقینی مخالف باشد و مرگ باد بر فلسفهای که قوانین آن مطابق کتاب و سنت نباشد (شیرازی، 1378،ج8 ، 303).
حکیم فرزانه و فیلسوف متأله در جایی دیگر مینویسد: "و من لم یکن دینه دین الانبیاء(ع) فلیس من الحکمة فی شیء ولا یعدّ من الحکما من لیس له قدم راسخ فی معرفة الحقائق". کسی که دین و آئینش، دین و آئین انبیا(ع) نباشد چیزی از حکمت عائدش نشده است وکسی که قدم راسخ در معرفت حقایق ندارد از حکما و فلاسفه محسوب نمیشود (همان، ج5، 205).
"قد اشرنا مرارا انّ الحکمة غیر مخالفة للشرایع الحقة الالهیة بل المقصود منهما شیئ واحد هی معرفة الحق الاوّل وصفاته وافعاله" به صورت مکرر اشاره کردهایم که حکمت با شرایع حق و الهی مخالف نیست زیرا هدف هر دو یکی است و آن شناخت حق اوّل (خدا) و صفات و افعال اوست (شیرازی، ج7، 327 ).
حکیم الهی در حقیقت آن کسی است که ایمان بیاورد و تصدیق کند این معارف را که عبارتند از خدا، ملکوت اعلی و اسفل، کتب عرشی و لوحی، قضا و قدر الهی، سفرا و فرستادگان او و ایمان بیاورد به بازگشت هر چیزی به سوی خدا (مصلح، 1366 ،20).
صدرالمتألهین به حکمتی قائل است که میتوان از آن به"حکمت موهبتی" نام برد و این در مورد کسی مصداق پیدا میکند که در اثر صلاحیت و اهلیت دینی و اخلاقی، طهارت و صفای باطن، مشمول عنایت خاص الهی گردد.
امّا روح القرآن و سرّه و لبّه فلا یدرکه الاّ اولوالالباب و ذوالبصائر اذ حقیقة الحکمة لاتنال الاّ بموهبة الله و لا یبلغ الانسان الی مرتبة یسمی حکیماً الاّ بان یفیض الله علیه من حکمته حکمة و من لدنه علماً لانّ العلم و الحکمة من صفات الکمالیة و العلیم و الحکیم من اسماءالله الحسنی و لابدّ فی من له نصیب منهما ان یکون ذلک بمجرد موهبة الله ایاه له. اما روح و باطن پیام اصلی قرآن را کسی جز صاحبان خرد و دارندگان بصیرت درک نمیکنند زیرا حقیقت حکمت جز به عنایت و بخشش خداوند برای کسی میسّر نیست و هیچ انسانی به مرتبه حکیم بودن نمیرسد مگر از حکمت و علم خدایی نصیب اوگردد زیرا علم وحکمت از صفات کمال خداونداند و علیم و حکیم از صفات والای الهیاند، تنها کسی از آنها بهره میبرد که مشمول موهبت الهی شود (شیرازی، 1378، ج6 ، 373).
حکیم نحریر شیرازی در بیان قاعده بسیط الحقیقه مینویسد:"هذا من غوامض الالهیة التی یستصعب ادراکه الاّ علی من آتاه الله من لدنه علماً وحکمة" این از امور پیچیده الهی است که درک عمق آن جز برای کسی که خداوند از پیش خود به او علم و حکمت آموخته، دشوار است (همان، 110).
صدرا در خصوص علت فیض مینویسد: "فاذا کمّل استعداد النفس و تاکد صلاحیتها بواسطة التصفیة و الطهارة عن کدورات و تکرر الادراکات الفکریة، اشرق نور العقل الفعّال علیها" زمانی که بخاطر تصفیه درون و پالایش از موانع و ممارست ادراک و حرکات فکری، استعداد و صلاحیت نفس کامل شد، پرتو نور عقل فعال شامل آن میگردد (همان، ج9، 143).
ملاصدرا در ابتدای کتاب شواهد الربوبیه دستاوردهای حکمت را اسرار الهی معرفی میکند که تناسبی با عالم ظلمت نشینان ندارد:
"و استعیذ به من مسّ جنود الشیاطین فی تحریرهذه العجالة وبثّ معانیها الی غیر ذویها من الذین لم یتطهروا بواطنهم عن غشّ الجهالات و خبائث الملکات اللهمّ اجعل قبور هذه الاسرار صدور الاحرار و احرسها عن استراق السماع الاشرار المطرودة عن عالم الانوار" به خدا پناه می برم از این که در این نوشته من لشگر شیطان دست اندازی کند و مفاد آن به کسی برسد که به واسطه عدم طهارت باطن از زنگارهای نادانی و پلیدیهای اکتسابی، اهلیت درک آنرا ندارند، خدایا محل استقرار این اسراررا سینه آزادگان قراربده وآنها را از گوش نامحرمان بدسگال رانده شده از عالم نور حفاظت فرما (مصلح، 4).
این حکیم بلند مرتبه در بیان اینکه صفات اشیاء غرق در صفات خداست و اثبات آن با استفاده از قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیا امکانپذیر است مینویسد: "هذا من غوامض الاسرار الالهیة ومن الحکم التی لا یمسها الّا المطهرون" این از اسرار پیچیده الهی و از اموری است که جز پاک ضمیران، از درک ژرفای آن عاجزند (همان، 1366، 139).
در ذیل بحث وجود و ماهیت مینویسد: "فاستمع لما یتلی علیک من عالم الاسرار و صونه الاغیار" آنچه برتو از عالم اسرار گفته شد گوش فرا ده وآنرا از افرادی که اهلش نیستند پنهان نما (همان، 118).
این حکیم الهی در اکثر آثار خود به الهام خدایی و فیض الهی و وجود اسرار ربّانی در حکمت و فلسفه و ضرورت آمادگی برای ورود در آن حریم نورانی با پاکاندیشی و طهارت نفس و صیانت آنها از اغیار و رانده شدگان از عالم انوار تأکید میکند که به شمّهای از آنها اشاره گردید.
با امعان نظر در عبارتهای مربوط به حکمت موهبتی به این نتیجه روشن میرسیم که فراروی از حکمت معمول و رسیدن به آن قلّه شکوفایی فکری و درک معانی ظریف و جلب عنایت الوهی و برخورداری از فیض آسمانی، فقط از طریق خویشتنبانی و طهارت نفس و زدودن زنگارهای مادی و امیال حیوانی تحت مراقبتها و ریاضتهای شرعی، میسّر است.
ملاصدرا علیرغم زهد و تقوای بیحدش، هفت بار پیاده به زیارت حجّ رفت و در آخرین سفرش در بصره (یکی از شهرهای جنوبی عراق) درگذشت (شریف، 1365، 476).
این حکیم در اکثر کتب فلسفی خود به آیات قرآن و احادیث نبوی(ص) و ائمّه(ع) استناد میکند و علیرغم مستقل بودن روش فلسفی و حکمی، همواره به رهنمودهای دینی پایبند است و تلاش میکند دستاوردهای فکری خود را همسو با هدایتهای شرعی پیش ببرد و از عدم تعارض فرضی شرع و عقل(فلسفه)، ممانعت به عمل آورد.
نتیجه
برخلاف نظر انتقادی تند غزالی، فیلسوفان برجسته جهان اسلام، با وجود آزاد اندیشی و التزام فکری به مبانی عقل و حکمت و فلسفه، نسبت به آموزههای شریعت و رهنمودهای آن معتقد بوده و تقید و دلبستگی خود را به وضوح در زندگی متشرعانه نشان داده و در آثار متعدد مکتوب غیر قابل خدشه، بیان نمودهاند و تمام زندگی علمی خود را معطوف به دفاع عقلی از دین و آئین پاک اسلام نمودهاند. در آثار به جای مانده از حکمای مذکور کوچکترین نشانهای از بیاعتنایی آنان به فرامین شرع مقدس مشاهده نمیشود بلکه به عکس، آنان افرادی پایبند و متشرع بوده و در موارد متعددی به اعتقاد راسخ خود به هدایتهای دینی در موضوعات فلسفی از جمله، معاد جسمانی تصریح کردهاند.