نمود هویت قرآنی انسان در بیداری اسلامی

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسنده

مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی

چکیده

براساس آیات قرآنی، اصول و ارزش‌های دینی سازگار با فطرت انسانی است. از جمله این ارزش‌ها تأکید بر دین واحد، یعنی اسلام می‌باشد. بررسی قیام‌های اخیر کشورهای عرب مسلمان منطقه نشان می‌دهد که خواسته‌های آنها منطبق بر اصول و ارزش‌های دین اسلام است. حقیقت‌گرایی، میل به ارزش‌های اخلاقی و کمال‌جویی، از فطریات انسانی است. این گرایش‌‌های فطری انسان را به‌سوی اسلام و اصول و ارزش‌های متعالی آن همچون عدالت و توحید رهنمون می‌نماید.
مضامین خواسته‌های مردم منطقه حاکی از انطباق حرکت و مطالبات آنها بر فطرت پاک انسانی بوده و این امری است که این بیداری را در پیوند عمیق با اسلام و آموزه‌های اسلامی قرار می‌دهد. این ویژگی مهم را همچنین می‌توان نشانی از تداوم این بیداری تا حصول نتیجه تلقی کرد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Appearance of Quranic Identification of Man in Islamic Awakening

نویسنده [English]

  • hasan talashan
چکیده [English]

According to Quranic verses, the principles and religious values are taken as being in harmony with human nature. These values have emphasized on unique religion, that is, Islam. Reviewing recent revolts in Arab-Muslim countries shows that their request are in harmony to principles and values of islam factualism, trend to moral values and perfectionalism are parts of human natures. These natural trends lead the man to Islam and principles and it’s supreme values like justice and monotheism.
The context of the popular requests of the region indicate the conformity of their movement with human pure nature and therefore to place this awakeing in deep relationship with Islam and Islamic teachings. This important characteristic also could be considered as a signal of continuity of the awakeing.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Islamic awakeing
  • human nature
  • factualism
  • Justice
  • monotheism
  • Islamism

مقدمه

بیداری اسلامی در حال حاضر به قیام­های جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا اطلاق می­شود که مبتنی بر آگاهی از آموزه­های اسلامی و عمل سیاسی مقتضی است که بر بنیاد اسلام­خواهی شکل گرفته و هدف آن استقرار نوعی نظام سیاسی است (افتخاری، 1391، ص29). از طرف دیگر فطرت به حالت غیر اکتسابی­ای گفته می­شود که از بدو تولد در سرشت انسان وجود دارد و هیچ عامل خارجی نمی­تواند موجب تغییر و تحول آن گردد.

ازآنجاکه رفتار و اقداماتی که براساس فطرت انسانی انجام شود، ریشه در ذات و خمیرمایه ‌انسان دارد، قابلیت استمرار تا حصول نتیجه کامل را با خود به همراه دارد. اما برعکس، اعمال ناسازگار با فطرت انسانی پایدار نیست و امکان تداوم آن وجود نخواهد داشت. در این نوشتار سعی بر آن است که رابطه بین بیداری اسلامی و فطرت انسانی تبیین شود. در صورت اثبات این رابطه می­توان به این واقعیت اذعان کرد که بیداری اسلامی حرکتی مقطعی نیست، بلکه به­علت تطابق آن با فطرت انسانی تا حصول نتیجه نهایی تداوم خواهد داشت. بنابراین سؤال اساسی این است که چه رابطه­ای بین بیداری اسلامی و فطرت انسانی وجود دارد؟ براساس سؤال مذکور فرضیه اصلی عبارت است از اینکه «بیداری اسلامی به­طور کامل منطبق با فطرت انسانی می­باشد».

مفهوم­شناسی فطرت

در آیات متعددی از قرآن کریم با کلماتی گوناگون به موضوع فطرت اشاره شده است. بارزترین آیه که با کلمه «فطرت» به ماهیت این مسئله پرداخته، آیه 30 سوره روم است:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ.

خداوند متعال پس از آنکه بندگان را به دین اسلام دعوت می­کند، به نوع خلقت انسان اشاره می­نماید. خداوند در آیه مذکور می­فرماید دینی که آن را واجب نمودیم، همان دینی است که آفرینش انسانی یا فطرت الهی انسان بدان دعوت و به­سوی آن هدایت می­کند. این فطرت تبدیل­پذیر نیست.

ذات باری­تعالی فطرتی در انسان قرار داده است که او را به­سوی تکمیل نواقص و رفع نیازهایش هدایت می­کند و آنچه برایش مفید یا مضر است را به وی الهام می­نماید[1]. بنابراین انسان دارای فطرتی خاص است که او را به راه و هدف خاصی هدایت می­کند؛ به­طوری­که براساس فطرت الهی­اش نمی­تواند راه دیگری پیش گیرد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» (روم، 30)؛ آفرینش خداوند با اختلاف افراد و اختلاف زمان و مکان تغییر و تبدیل نمی­پذیرد (طباطبایی، 1389، ج1، ص268-267).

راغب در معنای فطرت می­گوید: « ایجاد الشیء و ابداعُهُ علی هیئةٍ مُتَرَشّحةٍ لِفِعلٍ من الأفعالِ؛ فطرت عبارت است از ایجاد و ابداع شیء به شکل موردنظر برای انجام عملی از اعمال» (الراغب الاصفهانی، ‌1412، ص640). نیز در معنای فطرت گفته شده: فطرت به­معنای ابداع و خلق است؛ ابداع به­معنای آفرینش بدون سابقه و غیر تقلیدی می­باشد (مطهری، 1387، ص20-18).

بعضی کلمات دیگر در قرآن همانند «صبغه» و «حنیف» نیز بر فطرت دلالت می­کنند. قرآن کریم می­فرماید: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» (بقره، 138)؛ سیمای باطن انسان با رنگ­آمیزی خاص تزیین شده است و چه رنگی بهتر از این رنگ وجود دارد. مراد از «صبغه» در این آیه، «فطرت» است (مطهری، 1387، ص25-24) که به مفهوم حصول ایمان در سرشت انسان می­باشد.

شهید مطهری درباره فطرت چنین توضیح می­دهد که فطریات مورد اشاره قرآن کریم از نوع فطریات افلاطونی نیست که فرد قبل از تولد به آنها آگاهی داشته، بلکه به این معناست که «استعداد اینها در هرکس هست؛ به­طوری­که همین­قدر که بچه به مرحله­ای رسید که بتواند اینها را تصور کند، تصدیق اینها برایش فطری است» (همو، 1372، ج3، ص479). بنابراین فطرت به این معنا نیست که نوزاد قبل از به دنیا آمدن آن را می­دانسته، بلکه به این معناست که فطریات مفاهیمی هستند که نیاز به آموزش و استدلال ندارند (همان).

در مجموع با بیان ویژگی­های فطرت می­توان آن را از امور عقلی و ارادی دانست. این ویژگی­ها عبارتند از:

  1. فطریات مفاهیمی هستند که نیاز به آموزش و استدلال ندارند.
  2. فطرت تحت­تأثیر عوامل محیطی و زمان قرار نمی­گیرد. به­عبارتی با تغییر در عوامل محیطی و گذر زمان، تغییر و تحول در چنین اموری پدید نمی­آید.
  3. حقیقت فطرت تحت­تأثیر تبلیغ، آموزش و تلقین قرار نمی­گیرد؛ بدین معنا که براثر تبلیغات، آموزش یا هرگونه تلقینی نمی­توان فطرت دینی انسان را از بین برد یا آن را ایجاد کرد.
  4. فطرت تحت­تأثیر نژاد یا وراثت قرار نمی­گیرد.
  5. فطرت تحت­تأثیر عوامل سیاسی دچار تحول نمی­شود.
  6. فطرت تحت­تأثیر عوامل اقتصادی قرار نمی­گیرد و ازاین­جهت بین طبقات مختلف اقتصادی تفاوتی وجود ندارد.
  7. فطرت تحت­تأثیر عوامل اجتماعی همچون جنگ و عادات و رسوم نمی­باشد (شفیعی، 1367، ص35-34).

حقیقت­گرایی و فطرت انسان

حقیقت­گرایی به­طور تکوینی در نفس انسان ریشه دارد؛ ازاین­رو اهمیت معرفت نفس و نیز لزوم تمسک به وحی دراین­باره مورد تأکید است. ملاصدرا برای شناخت «نفس» بر ضرورت التزام به وحی تأکید می­نماید، به­طوری­که بدون توجه به آن امکان معرفت دراین­باره را ناممکن می­داند. کتاب و سنت می­تواند راهگشای پژوهشگران در این وادی باشد. وی از آیات و روایات متعددی در این رابطه استفاده کرده است. آیه قرآنی «و نفخت فیه من روحی» (حجر، 29) که براساس آن روح انسان نفخه­ای الهی به­شمار آمده، ازجمله مستندات صدرا دراین­باره می­باشد. این امر از اهمیت و لزوم معرفت نفس حکایت می­کند (طاهری، 1388، ص120).

خداوند نفس انسان را به­گونه­ای آفریده است که در ذات، فعل و وصف، نمونه­ای از او باشد. از همین رو معصوم(ع) می­فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8، ص305). بنابراین ازآنجاکه خداوند کمال مطلق و حقیقت مطلق است، انسان نیز نه­تنها ذاتاً و فعلاً به­دنبال حقیقت است، بلکه از آنچه برخلاف حقیقت باشد، متنفر است و از آن دوری می­جوید. توضیح مطلب اینکه، در نفس انسان هر دو قوه شوق و غضب نهادینه شده است و چنانچه فعل یا افعالی با روح و فطرت سلیم انسانی در تضاد باشد، قوه غضبیه وارد عمل می­شود و با آن مقابله می­کند. ازاین­رو منازعات و جنگ­ها رخ می­دهد و قیام­ها صورت می­گیرد.

خداوند در تصریح به این امر می­فرماید: «لو لا دفع الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن الله ذوفضل علی العالمین؛ اگر خداوند بعض مردم را توسط عده­ای دیگر از مردم دفع نمی­کرد، زمین تباه می­شد، ولی خدا با اهل جهان صاحب کرم است» (بقره، 251). منظور از فساد زمین در این آیه، فساد ساکنین زمین و اجتماع انسانی آن است. البته این اصلی فطری است که آنچه ستمگران و طغیان­گران از دست انسان ربودند، اقدام به بازگرداندن آن نماید. به عبارتی اصل دفاع، اصلی فطری است که همه ابنای بشر از آن برخوردارند (طباطبایی، 1389، ج2، ص446-445).

حقیقت­جویی یکی از امیال درونی انسان است. شناخت حقیقت برای انسان مطلوبیت ذاتی بوده و ارزش استقلالی دارد؛ زیرا شناخت حقیقت در انسان حتی اگر سود مادی به همراه نداشته باشد، امری جذاب و بدیهی است. استاد مطهری می­فرماید: قرآن ازاین­جهت که قائل به اصالت فطرت است، در درون انسان­های مسخ­شده­ای مانند فرعون نیز یک انسان بالفطره که در بند کشیده شده است را مشاهده می­کند. به همین دلیل برای مسخ­شده­ترین انسان­ها نیز جنبش در جهت حق و حقیقت قائل است. در همین راستا خداوند پیامبران را مأمور نصیحت ستمگرانی همچون فرعون می­کند؛ شاید فطرت در بند کشیده آنها آزاد شود و شخصیت فطری آنها که به­دنبال یافتن حقیقت است را فعال سازد (مطهری، بی­تا، ص165-164).

آیت­الله شاه­آبادی ذیل آیه 30 سوره روم[2] درباره معنای کلمه «حنیف» می­فرماید: انسان کانون «حنافت» است و آن عبارت است از اینکه انسان بدون آموزش و به­طور فطری از آنچه برخلاف حقیقت باشد، بیزار است. ایشان همچنین در تفسیر «الدین» در آیه مذکور می­فرماید:‌ «إنّ الدّینَ هو الالتزام بالحقایق؛ دین در واقع پایبندی به حقایق می­باشد» (مرتضوی، 1386، ص66). بنابراین هرآنچه خداوند توسط پیامبرانش در قالب دین بیان کرده، منطبق با فطرت حقیقت­جوی انسان­هاست.

در آیه مذکور به این واقعیت اشاره شده است که اسلام و قوانین الهی منطبق با خواسته­ها و نیازها و کشش درونی انسان می­باشد و با صراحت کامل بیان می­کند تمامی اصول و احکامی که در دین وجود دارد، موضوعاتی است که فطرت انسان می­طلبد و چیزی خلاف مقتضای فطرت نیست. مرحوم علامه طباطبایی نیز ذیل آیه مذکور می­فرماید: دین همان سنت و راه و روش است که موجبات سعادت بشر را فراهم می­سازد. هدایت به­سوی این سعادت که غایت و کمال نوع انسان است، به­طور تکوینی در آفرینش انسان قرار داده شده است (طباطبایی، 1389، ج2، ص446-445).

 ازآنجاکه همه پیامبران الهی به­دنبال ملتزم کردن بشر به حقایق بوده­اند و از طرفی اسلام نیز منطبق با فطرت حقیقت­جوی انسان بنا شده است، می­توان همه ‌انبیا را مسلمان دانست. بر همین اساس خداوند متعال می­فرماید: «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً» (آل­عمران، 67). همچنین خداوند در این آیه شریفه می­فرماید یک دین وجود دارد و آن­هم اسلام است. اسلام دینی است که از حضرت آدم تا خاتم، پیامبران بدان دعوت می­کرده­اند. قرآن قائل به «ادیان» نیست، بلکه قائل به «دین» است؛ زیرا حقیقت، امری واحد است. به همین جهت در قرآن و حدیث هیچ­گاه «دین» به­صورت جمع به­کار نرفته است. آفرینش انسان­ها متفاوت نیست. دستور و فرامین همه پیامبران برای بیدار کردن و پرورش فطرت اوست و آنچه عرضه می­کنند، براساس تقاضای فطرت انسان است. فطرت انسان تقاضاهای گوناگون ندارد. به همین سبب قرآن کریم می­فرماید: آنچه پیامبران گذشته ازجمله نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (علیهم السلام) ارائه کرده­اند، دین است و نام آن دین، اسلام است. نام­هایی که بعداً پیدا شدند، انحرافی و در واقع انحراف از فطرت اصلی است. براساس آیه شریفه مذکور، حضرت ابراهیم(ع) نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه مسلم بود. بنابر این آیه، دین اسلام مبتنی بر فطرت همه انسان­هاست. فطرت حقیقت­طلب یعنی رنگی که خدا در متن خلقت به روح و روان بشر زده است (مطهری، 1387، ص27-25).

در کتب حدیث ازجمله توحید شیخ صدوق از امام باقر(ع) نقل شده که منظور از حنفیت همان فطرت است (همان، 28). براساس آیات تذکر همانند «کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ» (مدثر، 54) و «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ» (غاشیه، 21)، قرآن به پیامبر می­فرماید یادآوری کن. یادآوری به­معنای این است که چیزی را می­دانسته، ولی الان فراموش کرده، که در اینجا نیز به فطری بودن دین و اصول و احکام آن اشاره کرده است. حتی قرآن کریم به خود پیامبر گرامی نیز کلمه «ذکر» را اطلاق می­فرماید (طلاق، 10).

براساس تفسیر این آیات شریفه، آنچه خداوند به پیامبران خود وحی کرده، چیزی جز اسلام نبوده است. همه پیامبران برای دعوت مردم به اسلام، یعنی تسلیم حق شدن و به عقیده­های حق معتقد گشتن و اعمال حق انجام دادن، برانگیخته شدند (طباطبایی، 1389، ج2، ص189-188).

با توجه به آیات شریفه مذکور می­توان چنین نتیجه گرفت:

  1. حقیقت­جویی و حقیقت­طلبی امری فطری است که همه انسان­ها به آن گرایش دارند.
  2. دین منطبق بر فطرت حقیقت­جوی انسان­هاست. در واقع دین عبارت است از اصول، قواعد و ارزش­هایی که براساس حقیقت انسانی توسط خداوند، یعنی حقیقت مطلق به پیامبرانش نازل شده است.
  3. ازآنجاکه دین منطبق با فطرت حقیقت­جوی انسان است، همه انسان­ها در شرایط طبیعی به سمت و سوی اصول، احکام و ارزش­های آن کشش و جاذبه دارند.
  4. از نظر خداوند متعال ارسال رسل از حضرت آدم تا پیامبر خاتم(ص) تنها برای ابلاغ یک دین، آن­هم اسلام بوده است. بنابراین دینی که منطبق بر سرشت انسانی است، همان دین اسلام است.

کارکرد حق­گرایی و بیداری اسلامی

مردم مسلمان منطقه تنها راه پاسخ­گویی به ندای حق­طلبی فطرت  خود را در اجرای احکام و قوانین اسلام یافته­اند. در خیزش­های منطقه به­ویژه در نیمه دوم قرن بیستم تاکنون، اسلام­خواهی شاخص اصلی به­شمار می­آید. در قیام­های اخیر این ویژگی از برجستگی بیشتری برخوردار است.

مقام معظم رهبری می­فرماید: «شک نیست که تحولات بزرگ اجتماعی، همواره متکی به پشتوانه­های تاریخی و تمدنی و محصول تراکم معرفت­ها و تجربه­هاست. در 150 سال اخیر حضور شخصیت­های فکری و جهادی بزرگ جریان­ساز اسلامی در مصر و عراق و ایران و هند و کشورهای دیگری از آسیا و آفریقا، پیش­زمینه­های وضع کنونی دنیای اسلام­اند» (سخنرانی مقام معظم رهبری در اجلاس بین­المللی بیداری اسلامی در تاریخ 26/6/1390 مندرج در: www.leader.ir).

کشورهایی که هم­اکنون در آنها بیداری شکل گرفته است، اکثریت جمعیت آنها را مسلمانانی تشکیل می­دهد که شدیداً به اسلام و قوانین آن تعلق خاطر دارند. همچنین از ویژگی­های بارز حاکمان آنها اسلام­ستیزی است که سعی داشتند رویکرد سکولار در نحوه اداره ‌جامعه اتخاذ کنند؛ با دشمنان اصلی مسلمانان، یعنی آمریکا و اسرائیل رابطه برقرار کردند و از انجام واجبات اسلامی مانند حجاب و نماز ممانعت به­عمل می­آورند (افتخاری، 1391، ص228). بنابراین اسلام­ستیزی و سرکوب اعتقادات مذهبی مردم مسلمان و مؤمن این کشورها که مغایر با فطرت حق­گرای آنهاست، باعث شکل­گیری ریشه­های عدم مشروعیت این رژیم­ها شد. مردم این کشورها نیز برای حفظ اعتقادات خویش به مبارزه با حاکمان خود مبادرت ورزیدند.

از دیگر نشانه­های بارز اسلام­خواهی و اسلامی بودن این بیداری، حضور مردم با قرآن در راهپیمایی­ها، شکل­گیری بزرگ­ترین تظاهرات­ها بعد از نماز جمعه و فراگیر بودن شعار الله­اکبر در راهپیمایی­ها می­باشد. در مرحله بعدی در کشورهایی که موفق به ساقط کردن حکومت­های خود و برگزاری انتخابات شدند، این خواست یعنی حاکمیت اسلام حقیقی در امور سیاسی و اجتماعی به مرحله اجرا رسید. در تونس حزب اسلام­گرای النهضة توانست با کسب 89 کرسی از مجموع 217 کرسی از دیگران پیشی بگیرد. هم­زمان احزاب مهم سکولار لیبرال یا چپ مانند حزب چپ ناسیونالیستی کنگره برای جمهوری 29 کرسی، حزب بیانیه مردمی 26 کرسی و دو حزب چپ­گرای تاریخی 36 نماینده در مجلس به­دست آوردند. در مصر در بخش اول انتخابات این کشور که در چند شهر بزرگ برگزار شد، حزب عدالت و آزادی (اخوان­المسلمین) حدود 37 درصد، حزب اسلام­گرای النور 24 درصد و حزب اسلامی الواسط 4 درصد آرا را از آنِ خود کردند و شش فهرست انتخاباتی احزاب لیبرال و سکولار با کسب حدود 30 درصد آرا در اقلیت قرار گرفتند (همان).

مراکش نیز در حال گذار از یک حکومت سلطنتی مستبد به مشروطه پارلمانی است. در انتخابات اخیر، حزب اسلام­گرای عدالت و توسعه 107 کرسی از 395 کرسی را به­دست آورد. چهار حزب رقیب، یعنی استقلال، 60 کرسی؛ اجتماع ملی مستقل­ها، 52 کرسی؛ اتحاد سوسیالیستی نیروهای مردمی، 39 کرسی و حزب سوسیالیست و ترقی، 18 کرسی، شرکای احتمالی آینده اسلام­گرایان در اداره کشور خواهند بود (همان).

این امر به­خوبی نشان­دهنده آن است که خواست واقعی مردم منطقه، اسلام و اجرای احکام اسلامی در ابعاد گوناگون زندگی سیاسی و اجتماعی می­باشد. هرچند آمریکا و عوامل آنها سعی فراوان داشته و دارند که آینده منطقه به شکل دیگری رقم بخورد، ولی آنچه باید به آن اذعان کرد و غربی­ها نیز بدان آگاه هستند این است که اسلام عامل هویت­بخش و جدانشدنی و منطبق با ندای درونی حقیقت­طلب مردم منطقه است.

با وجود تفاوت دیدگاه­ها درباره بیداری اسلامی که در دهه­های گذشته به­وجود آمده است، شاخص­های اساسی بیداری اسلامی از دیدگاه سید قطب عبارتند از:

-         رجوع به قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) و سیره بزرگان اسلام.

-         احساس تأسف نسبت به انحطاط جهان اسلام و تلاش در جهت جبران گذشته­ها.

-         ایفای نقش جدی اندیشمندان مسلمان در فراهم کردن زمینه­های بیداری.

-         تأثیر موج بیداری بر روشنفکران و توده­های عظیم مردم.

-         گسترش موج بیداری در قلمرو جغرافیایی حضور مسلمانان.

-         احساس تقابل و تعارض با نظام­های سیاسی متأثر از غرب و شرق.

-         احساس مظلومیت ناشی از سلطه استعمار بر مقدرات جهان اسلام.

-         تمایل به ایفای نقش واقعی­تر در معادلات جهانی و نیل به جایگاه واقعی خود (قطب، 1374، ص7).

با بررسی مختصر پیرامون قیام­های اخیر در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا می­توان به این نتیجه رسید که ویژگی­های مذکور در آنها مشاهده می­شود. در رابطه با قیام­های اخیر به­طور مشخص می­توان به ویژگی­های ذیل نیز اشاره نمود:

-         تبلور فطرت حقیقت­طلب انسان در قالب درخواست اجرای اصول و احکام اسلام حقیقی.

-         احیا و تجدید عزت و کرامت اسلامی که در طول زمان با دیکتاتوری حاکمان فاسد و سلطه آمریکا و غرب درهم شکسته و پایمال شده است.

-         برافراشتن پرچم اسلام که عقیده عمیق و دلبستگی دیرین مردم است و برخورداری از امنیت روانی و عدالت و پیشرفت و شکوفایی­ای که جز در سایه شریعت اسلامی به­دست نخواهد آمد (سلیمی، 1391، ص657-656).

قیام گسترده مردم مسلمان عرب منطقه در واقع پاسخ به ندای حقیقت­گرای درون و مبتنی بر قوانین و ارزش­های حیات­بخش اسلام می­باشد. هرچند قدرت­های استکباری موانع جدی برای تحقق اصول و اهداف اسلامی ایجاد می­کنند، اما ازآنجاکه اسلام­گرایی منطبق با فطرت انسانی است، امکان سرکوبی این جریان در درازمدت وجود ندارد.

عدالت و فطرت انسانی

یکی از گرایش­های فطری انسان، میل به فضائل و ارزش­های اخلاقی است. انسان به­صورت طبیعی به ارزش­های اخلاقی مانند عدالت و صداقت گرایش دارد. برخی گمان کرده­اند این گرایش، مادی و بر منفعت­طلبی استوار می­باشد، اما این برداشت اشتباه است؛ زیرا اگر هیچ­گونه سود مادی­ای هم وجود نداشته باشد، باز هم انسان به ارزش­های اخلاقی گرایش دارد. اگر میل به صفات نیک به سودجویی بازگردد، به­طور قطع این سود روحی و روانی خواهد بود (مصباح یزدی، 1367، ص73-63).

علاوه بر این، همان­طور که اشاره شد، اسلام و اصول و احکام آن براساس فطرت انسان طراحی شده است (روم، 30). خداوند سبب ارسال پیامبران با دلایل قاطع و معجزات به همراه کتاب آسمانی و دین را برپایی عدل و داد توسط مردم بیان می­فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، 25). برخی تفاسیر، منظور از «میزان» در این آیه را «دین» معرفی کرده­اند. بنابراین اصول، احکام و عقاید «دین»، شاخص مناسب برای اجرای عدالت که فلسفه ارسال رسل می­باشد، به­شمار می­آید (طباطبایی، 1389، ج19، ص302-301). در آیه­ای دیگر خداوند به پیامبر(ص) می­فرماید: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ؛ به بندگانم بگو که خداوند شما را امر به عدل می­کند» (اعراف، 29). «قسط» در اینجا به­معنای «گرفتن بهره عادلانه و ملازمت میانه­روی در همه امور و ترک افراط و تفریط است» (طباطبایی، 1389، ج 8، ص91).

عدالت از چنان جایگاه رفیعی برخوردار است که هنگام سؤال حضرت ابراهیم(ع) از خداوند متعال که آیا مقام امامت را در ذریه من به ودیعت می­گذاری، جواب می­شنود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (بقره، 282)؛ یعنی مقام امامت به کسی که ظلم کرده باشد، اگرچه از ذریه حضرت ابراهیم(ع) نیز باشد، نخواهد رسید (همان، ج1، ص 124).

آیات متعدد دیگری نیز در قرآن کریم در مورد عدل و قبح ظلم وجود دارد. ریشه اصلی طرح عدل در جامعه اسلامی را باید در قرآن جستجو کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکری و فلسفی و چه از نظر عملی و اجتماعی در روح و روان بشری ایجاد نمود. قرآن کریم موضوع عدل و ظلم را در چهره­های گوناگون همانند عدل تکوینی، عدل تشریعی، عدل اخلاقی و عدل اجتماعی مطرح کرده است (مطهری، 1357، ص36). قرآن به­صراحت بیان می­کند که نظام هستی بر عدل و توازن و براساس استحقاق­ها و قابلیت­ها شکل گرفته است: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ» (رحمان، 2).

علاوه بر طرح مفاهیم گوناگون عدل در قرآن کریم، این موضوع از صدر اسلام در جامعه اسلامی و در سطح عموم مردم از جهت شیوه اجرای عدل نیز مطرح بوده است. در نزد مسلمانان همواره این مطلب که رهبر جامعه اسلامی باید عادل باشد، امری بدیهی بوده است. همچنین عدالت در بسیاری از امور همچون قضاوت، شهادت، امامت جماعت و جمعه، امری واجب شمرده شده است. هر مسلمان همواره در مقابل مناصبی که یک مقام عادل در اختیار می­گیرد، احساس مسئولیت می­کرده است. این عبارت پیامبر اکرم(ص) که می­فرماید: «أَفضل الجِهادِ کَلِمَةُ عدلٍ عند امامٍ جائر» (مطهری، 1357، ص35-34)، همواره ملاک اتخاذ موضع در مقابل حاکمان بوده است.

معنای موردنظر از عدل در این نوشتار، رعایت و اعطای حقوق افراد جامعه می­باشد. در مقابل، ظلم به­معنای پایمال کردن حقوق، تجاوز و تصرف در حقوق دیگران است. عدالت اجتماعی یعنی رعایت و احترام به قوانین جامعه بشری. یکی از خصوصیات ذاتی بشر این است که به­گونه­ای آفریده شده که در کارهای خود به­اجبار، نوعی اندیشه که اندیشه اعتباری نامیده می­شود، به­کار می­برد و با استفاده از آن به مقاصد طبیعی خود نائل می­گردد. این اندیشه­ یک سلسله اندیشه­های «انشایی» است که با «بایدها» تبیین می­شود. این «بایدها» در راستای سعادت جامعه بشری و رعایت حقوق و اولویت­های جامعه تدوین می­شود. در واقع این همان مفهوم عدالت است که وجدان بشری آن را تأیید می­کند و نقطه مقابلش ظلم است که آن را محکوم می­کند (همان، ص63-61).

حسن البنا مؤسس اخوان­المسلمین مصر معتقد بود که حضرت محمد(ص) توانست یک امت و دولت ایجاد کند. اسلام می­تواند دولتی برپایه عدالت تأسیس کند و حقوق تمام امت اسلامی را به­طوری­که کسی مورد ظلم واقع نشود، ادا کند (حسن البنا، 1366، ص254). وی می­گوید:

در اسلام دو قدرت وجود ندارد که در جامعه اسلامی با هم نزاع کنند. قدرت، یگانه و یکپارچه است و در دولت تجسم می­یابد که بر امور دین و دنیا اشراف دارد. بنابراین دولت، قدرتی است دارای رویکرد به جامعه و قدرتی است که احکام را اجرا می­کند، حافظ امنیت و نظم است و عدالت را در بین مردم حاکم می­کند (همو، به نقل از: مرادی، 1381، ص84).

در پایان می­توان به چند نکته اساسی اشاره کرد:

  1. انسان به فضائل و ارزش­های اخلاقی ازجمله عدالت گرایش فطری دارد.
  2. آیات قرآن و همچنین اصول و احکام دینی، عدل منطبق با فطرت انسانی را معرفی می­کنند. تأکید شرع مبین بر ابعاد گوناگون عدالت، مبین سازگاری این اصل با فطرت بشری است.
  3. منظور از عدل، رعایت و اعطای حقوق دیگران است. در مقابل، ظلم به­معنای نادیده گرفتن حقوق افراد جامعه که براساس قوانین و اصول پذیرفته­شده به رسمیت شناخته شده است، می­باشد.
  4. از صدر اسلام موضوع عدالت در بین مسلمانان از جهات گوناگون به­ویژه عادل بودن رهبران جامعه اسلامی مورد توجه خاص بوده است؛ به­طوری­که براساس موازین اسلامی، بیان مواضع عادلانه در مقابل حاکم ظالم به­عنوان برترین جهاد به­شمار می­رود.

کارکرد عدالت­خواهی در بیداری اسلامی

عدالت اجتماعی آرزوی همیشگی جوامع بشری بوده است. عدالت، امنیت و آرامش با هم رابطه مستقیم دارند؛ چراکه گسترش عدالت در جامعه باعث افزایش ضریب امنیت و ثبات و آرامش اجتماعی خواهد شد. فرصت برابر شهروندان در ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، سهم عادلانه آحاد جامعه در هزینه­ها و منافع حکومت­ها و پرهیز از اتخاذ سیاست­هایی که باعث پیدایش طبقات ممتاز در جامعه شود، نقش مهمی در گسترش عدالت در جوامع ایفا می­کند. دولت­هایی که با نابرابری­های گسترده اجتماعی و اقتصادی مواجه هستند، فاصله طبقات اقتصادی در آنها زیاد است، توزیع عادلانه درآمد در آنها وجود ندارد، نرخ بیکاری در آنها بالا و مشارکت سیاسی - اجتماعی پایین است و به­طور فزاینده­ای در معرض ناآرامی­ها قرار دارند.

عدم رعایت عدالت اجتماعی در معانی گوناگون شایستگی و لیاقت، رعایت تناسب و استحقاق­ها، انصاف و برابری فرصت­ها می­تواند سبب نارضایتی و توسل به خشونت توسط شهروندان شود (افتخاری، 1391، ص217).

در حال حاضر کشورهای عربی از ظلم و بی­عدالتی گسترده رنج می­برند. دیکتاتورهای ستمگر مانند زین­العابدین بن علی، حسنی مبارک، معمر قذافی، علی عبدالله صالح و امیر بحرین، سالیان متمادی در کشورهای تحت سلطه خود به فشار و سرکوب می­پرداختند و مردم را از حقوق اولیه شهروندی خود نیز مرحوم ساخته بودند. آنها با انباشت قدرت و ثروت نجومی در حلقه نزدیکان خویش، هیچ­گونه چرخش نخبگان را برنمی­تافتند. این شیوه ظالمانه در نهایت منجر به بروز خشم غیر قابل کنترل ملت­های منطقه شد؛ در نتیجه در اواخر سال 2010م کشورهای عربی منطقه شاهد آغاز موج گسترده اعتراضات و ناآرامی­های مردمی بودند. این اعتراضات از تونس با خودسوزی یک جوان تحصیل­کرده سرخورده تونسی آغاز شد (فردی­پور و دلاورپور، 1390، ص2).

یکی از بارزترین نمودهای بی­عدالتی­های موجود در این کشورها در زمینه اقتصادی است. با مراجعه به شاخص­هایی همانند تورم، بیکاری، فقر و بدهی در برخی از این کشورها می­توان به وضعیت اقتصادی آنها پی برد.

مقایسه نرخ تورم در کشورهای منتخب عربی

سال

 کشور

2007م

2008م

2009م

2010م

رتبه کشور در جهان

مصر

9.5%

18.3%

11.8%

11.1%

201

لیبی

6.3%

10.4%

2.4%

2.5%

81

تونس

3.1%

5%

3.5%

4.4%

86

یمن

10%

19%

5.4%

11.2%

202

 

مقایسه نرخ بیکاری در کشورهای منتخب عربی

سال

 کشور

2007م

2008م

2009م

2010م

رتبه کشور در جهان

مصر

9.1%

8.7%

8.9%

9%

101

لیبی

30%

32%

31%

30%

176

تونس

14.1%

14.1%

13.8%

13%

135

یمن

35%

36%

33%

35%

181

 

 مقایسه خط فقر در کشورهای منتخب عربی

سال

   کشور

2002م

2003م

2004م

2005م

مصر

20%

19%

20%

20%

لیبی

30%

30%

30%

30%

تونس

7.4%

7.8%

3.8%

3.8%

یمن

45.2%

46.1%

46.1%

45.2%

 

مقایسه بدهی خارجی دولت­های منتخب عربی

(مقیاس به میلیارد دلار می­باشد)

سال

 کشور

2007م

2008م

2009م

2010م

رتبه کشور در جهان

مصر

32.84

32.12

33.26

35.37

61

لیبی

4.873

6.223

5.884

6.396

100

تونس

20.4

20.81

21.71

21.47

72

یمن

6.044

5.977

6.356

6.586

99

 

www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/index.html.

 

کشورهای عربی به­دلیل توزیع نابرابر ثروت، اقتصاد غیر رقابتی، بخش خصوصی ضعیف و ضعف اقتصاد غیرنفتی، با نارضایتی گسترده مردمی مواجه هستند (Breisinger&others, 2011, p.3). گزارش مرکز توسعه انسانی سازمان ملل در سال 2002م هشدار جدی به کشورهای عربی در زمینه بیماری جدی اقتصاد این کشورها بود. براساس این گزارش، مجموع درآمد ناخالص ملی 22 کشور عرب، بسیار کمتر از کشور اسپانیا در سال 2002م بوده است. در صورت تداوم این وضعیت، پیش­بینی می­شد تا سال 2010م شمار بیکاران در این کشورها به حدود 25 میلیون نفر برسد که در نهایت این پیش­بینی محقق شد (افتخاری، 1391، ص213). همچنین براساس گزارش­ها متوسط درآمد یک­سوم کشورهای خاورمیانه از دو دلار در روز تجاوز نمی­کرد. این هشدار توسط حاکمان مستبد این کشورها جدی گرفته نشد. بسیاری از کارشناسان اقتصادی رشد کُند اقتصاد این کشورها، بیکاری و بی­عدالتی اجتماعی را از مهم­ترین مشکلات اقتصادی آنها می­دانند (Goldstone, 2011, p.12) استانداردهای زندگی و رضایت مردم از وضع معیشت در بسیاری از کشورهای عربی مانند مصر، بحرین و لیبی بیش از پیش کاهش یافته است. به­عنوان مثال، 13 میلیون یمنی، حدود 33 میلیون از مردم مصر و 6/12 میلیون نفر از مردم مراکش از وضع معیشتی خود ناراضی هستند (Breisinger, 2011, p.2).

رشد بیکاری و فقر ازجمله مشکلات اقتصادی کشورهای عربی است. به­عنوان نمونه براساس آمارهای رسمی، نرخ بیکاری در مصر از 20 درصد به 35 درصد رسیده است که یک­چهارم جمعیت این کشور را دربر می­گیرد. در ده سال گذشته 40 درصد مردم مصر با درآمدی کمتر از دو دلار در روز، زیر خط فقر قرار داشتند. نرخ بیکاری در کشورهای عربی 23 درصد است که دو برابر متوسط نرخ جهانی است. همچنین سوء تغذیه کودکان در این کشورها از 20 درصد به 30 درصد رسیده است. این امر به­معنای بی­عدالتی در توزیع منابع اقتصادی در این کشورهاست که موجب گسترش افقی و عمودی سطح نارضایتی در این جوامع شده است (Maloney, 2011, p.11).

فساد گسترده در عرصه اقتصاد، از دیگر ویژگی­های بارز این کشورهاست؛ به­گونه­ای که ثروت و قدرت در اختیار بخش کوچکی از جامعه قرار دارد؛ درحالی­که در مقابل، اکثریت مردم در محرومیت و فقر به­سر می­برند. به­عنوان مثال براساس برآوردهای انجام­گرفته، ثروت مبارک و خانواده وی بین 40 تا 70 میلیارد دلار تخمین زده می­شود. همچنین 39 نفر از تجار نزدیک به مبارک به­طور متوسط هرکدام از ثروتی حدود یک میلیارد دلار برخوردارند (Schuman&Hauslohner, 2011, p.39).

در تونس خانواده بن­علی بخش عمده اقتصاد این کشور ازجمله بانک، سیستم مخابرات، اتومبیل، کشاورزی، صادرات و واردات، توزیع مواد غذایی، نفت، توریسم و مستغلات را در انحصار خود داشتند. صندوق تعاونی توسط بن­علی درست شده بود که سالانه یک روز حقوق کارمندان به این حساب ریخته می­شد؛ تجار نیز ملزم بودند سالانه کمک­هایی به این صندوق واریز کنند. این صندوق در کنترل شخص بن­علی بود و هیچ­کس بر آن نظارتی نداشت. (افتخاری، 1391، ص215). این بی­عدالتی­ها باعث افزایش شدید شکاف بین طبقه فقیر و غنی در این جوامع شده است. این سیاست­های ظالمانه در نهایت منجر به گسترش نارضایتی و قیام مردم علیه وضع موجود و حاکمان مستبد شد.

در بحرین شیعیان با وجود اینکه اکثریت جمعیت کشور را به خود اختصاص داده­اند، در نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در پایین­ترین مرتبه قرار گرفته­اند. در این کشور خانواده حاکم بالاترین رتبه را دارند؛ پس از آن به ترتیب قبایل سنّی، تجار (که شیعیان شمار اندکی از آنها را تشکیل می­دهند)، تکنوکرات­ها، و در پایین­ترین مرتبه شیعیان قرار دارند. با این شرایط، تبعیض و بی­عدالتی علیه شیعیان به­آسانی ادامه دارد (فولر و فرانکه، 1384، ص249). اقلیت اهل­تسنن به این دلیل که خاندان حاکم بر بحرین نیز سنّی هستند، از قدرت و امکانات بیشتری نسبت به شیعیان برخوردارند. شیعیان به کسب مناصب و مدارج مهم دولتی نائل نمی­شوند و به­طورکلی از اشتغال در ارتش و پلیس  محروم هستند. محله­های بسیار فقیرنشین که قربانی اصلی بحران­های اقتصادی و بیکاری بحرین هستند، به شیعیان تعلق دارد. به همین علت، بسیاری از تحرکات اعتراض­آمیز و جنبش­های اصلاحی در گذشته نیز به شیعیان تعلق داشته است (میررضوی و احمدی لفورکی، 1383، ص201).

گردش در روستاهای شیعه­نشین، درک واقع­بینانه­تری از وضعیت آنها ارائه می­دهد. روستاها نشان­دهنده عمق انزوای جامعه شیعی هستند؛ جامعه­ای که امروزه در انزوای کامل و تحت فشارهای امنیتی و مراقبت شدید پلیس، جدا از بقیه جزیره زندگی می­کند. در این مناطق فقر و تنگ­دستی امری همگانی است؛ خانه­ها به­صورت نامناسبی ساخته شده و نیاز به تعمیر اساسی دارند (فولر و فرانکه، 1384، ص278). اعتراض دیگر شیعیان درباره تبعیض در تحصیلات دانشگاهی است. این وضعیت به­گونه­ای است که حتی لیبرال­های سنّی نیز از تبعیض علیه شیعیان در سطوح بالای تحصیلات سخن می­گویند. بسیاری از شیعیان که جزو ده درصد برتر کلاس­شان هستند، به دانشگاه راه نمی­یابند؛ درحالی­که اهل­سنت با صلاحیت کمتر وارد دانشگاه می­شوند. در زمینه قضایی نیز تبعیض شدید وجود دارد. به­عنوان مثال اگر متهم طی دادرسی از آنچه بر سر او آمده سخن گوید، به سلولش بازگردانده و مجدداً شکنجه می­شود (همان، ص275-273).

در سال 1973م با توجه به اینکه رژیم احساس می­کرد بر اوضاع مسلط است، با خواست دیرینه مردم موافقت نمود و اجازه تشکیل مجلس شورا را صادر کرد، ولی پس از مدتی رژیم استبدادی به بهانه «اخلال در اداره امور کشور» در سال 1975م آن را منحل نمود (مجتهدزاده، 1373، ص52). ازآنجاکه برگزاری انتخابات نسبتاً آزاد باعث افزایش قدرت شیعه می­شود، حاکمان استبدادی نمی­توانند برای مدت زیادی آن را تحمل کنند. هرچند مجلس شورای مذکور در شرایط کاملاً عادلانه­ای شکل نگرفت، ولی ازآنجاکه تا حدودی وضعیت شیعیان را بهبود می­بخشید، به­سرعت منحل شد. در حال حاضر با وجود سرکوبی­های شدید، قیام اکثریت مردم این کشور علیه ظلم و تبعیض روزبه­روز گسترش بیشتری یافته است و همچنان به حرکت تکاملی خود ادامه می­دهد.

مردم در تمامی کشورهای منطقه در شعارها و خواسته­های­شان، خواستار سرنگونی حکومت­های جبار و ستمگر خود هستند و تاکنون نیز به موفقیت­های مهمی نائل شده­اند.

توحید و فطرت انسانی

در انسان دو دستگاه وجود دارد؛ یک دستگاه، عقل و فکر است که مربوط به حواس پنج­گانه می­باشد و انسان با آن به نتایجی دست می­یابد. این همان دستگاهی است که علم و فلسفه را برای بشر به­وجود آورد. در انسان دستگاه دیگری هم وجود دارد که آن، تمایلات و احساسات است. این نوع امور از جنس عقل و فکر و حواس پنج­گانه نیست، بلکه به اصطلاح مربوط به دل انسان است؛ در واقع خواسته­های طبیعی است که در وجود انسان قرار داده شده است (مطهری، 1375، ص32). کمال­جویی یکی از امیال فطری انسان می­باشد؛ به این معنا که وی هر چیزی همانند علم و قدرت را در بالاترین سطح آن می­خواهد. هرکس با مراجعه به درون خود به این واقعیت پی می­برد که به هیچ حدی قانع نیست؛ به­طوری­که اگر بر کره خاکی مسلط شود و از او بپرسند که دوست داری بر کرات دیگر نیز مسلط شوی، به­طور قطع پاسخ مثبت خواهد داد. انسان، عاشق کمال مطلق است؛ به­گونه­ای­که اگر بر تمام حقایق کیهانی آگاه گردد و متوجه شود فراتر از آن حقایق چیز دیگری وجود دارد، درپی دستیابی به آن خواهد بود (شیروانی، 1376، ص83).

عشق و گرایش قلبی به کمال مطلق، گرایش فطری انسان به خداوند متعال که در جمیع صفات واجد کمال مطلق است را اثبات می­نماید. امام خمینی(ره) می­فرماید:

تمام موجودات و عائله بشری با زبان فصیح، یک­دل و یک­جهت گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم. آیا از جمیع سلسله موجودات در عالم تصور و خیال و در تجویزات عقلیه و اعتباریه، موجودی که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد، جز ذات مقدس، مبدأ عالم جلت عظمته سراغ دارید؟ و آیا جمیل علی الاطلاق که بی­نقص باشد، جز آن محبوب مطلق هست؟ (امام خمینی، 1391، ص184).

قرآن کریم می­فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا» (اعراف، 172). این آیه شریفه به وجود ذات اقدس الهی اشاره دارد. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می­فرماید: «انسان هرچقدر هم دچار کبر و غرور شده باشد، نمی­تواند این معنا که مالک وجود خود نیست را انکار کند؛ چون اگر این مالکیت را دارا بود، می­توانست خود را از بسیاری آلام و مصائب زندگی مصون نگهدارد. بنابراین نیاز انسان به مالک، مدیر و مدبر جزو ذات انسان است و نیاز انسان به چنین پروردگاری در ذات او نوشته شده است. این ضعفی است که بر پیشانی هر انسانی نوشته شده است. هر انسانی که از کمترین درک و شعور برخوردار باشد، این واقعیت را درک می­کند. هر انسانی در هر مرتبه انسانیت این احساس را دارد که برای او پروردگاری است که مالک، مدیر و مدبر امور او می­باشد. پس اینکه فرمود: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» بیان آن چیزی است که باید به آن شهادت داد و جمله «بلی شهدنا» اعتراف انسان­هاست به اینکه این مطلب را ما شاهد بودیم و چنین شهادتی از ما واقع شد. در واقع خداوند در این آیه شریفه به این واقعیت اشاره می­کند که ما انسان­ها را آفریدیم و در نقاط مختلف زمین پراکنده کردیم و با زاد و ولد از یکدیگر متمایزشان ساختیم و ایشان را به محتاج بودن و مربوب بودنشان آگاه کردیم. بنابراین همه به این حقیقت اعتراف کردند و گفتند: «آری، ما شاهدیم که تو پروردگار مایی». «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ ...» بر این دلالت دارد که تمامی افراد بشر مورد این استشهاد واقع شده­اند و تک­تک آنها به ربوبیت پروردگار اعتراف کرده­اند» (طباطبایی، 1389، ج8، ص402-401). آیه مذکور به­درستی بر فطری بودن اعتقاد به ذات اقدس الهی تأکید می­کند و خداشناسی را جزئی از خمیرمایه و سرشت انسانی می­داند؛ به­طوری­که ندای درونی انسان به آن اعتراف دارد و خود را نیازمند آن ذات سرمدی می­داند. بنابر مدلولات آیه شریفه، این سرشت از ناحیه‌ خداوند متعال در درون همه انسان­ها قرار داده شده است.

امام خمینی(ره) می­فرماید: «فطرت تنفر از نقص است، و انسان از هرچه متنفر است، چون در او نقصانی و عیبی یافته است، از آن منتفر است. پس عیب و نقص مورد تنفر فطرت است؛ چنانچه کمال مطلق مورد تعلق آن است. پس متوجه­الیه فطرت باید «واحد» باشد؛ زیرا هر کثیر و مرکبی ناقص است، و کثرت بی­محدودیت نشود» (امام خمینی، 1391، ص185).

قطب که یکی از رهبران فکری بیداری اسلامی در قرن اخیر به­شمار می­آید، معتقد است توحید مبنای حق و باطل، حلال و حرام و شرعی و غیرشرعی می­باشد. قدرت فقط از آنِ خداست. بنابراین اگر قدرت در اختیار هر فرد، گروه یا ملتی باشد که خواسته آنها با اصول تصریح­شده در قرآن کریم و دستورات الهی منطبق نباشد، شرک محسوب می­شود. ازآنجاکه قدرت در دنیا و آخرت از آنِ خداست، قانون­گذاری نیز از آنِ اوست. اطاعت از خداوند فقط در امور اخلاقی نیست، بلکه این اطاعت در امور سیاسی از اهمیت حیاتی برخوردار است. هدف از اجرای قوانین الهی بر روی زمین فقط جنبه اخروی ندارد. دنیا و آخرت دو جزء مکمل همدیگر هستند و قانون الهی نیز درصدد هماهنگی بین آنها می­باشد. این هماهنگی دربر گیرنده پیروی کامل مسلمانان از اراده و قانون خداوند متعال و دستیابی به شیوه­های اسلامی است (موصللی، 1388، ص139-138). وی درباره توحید در اطاعت و توحید در قانون­گذاری می­گوید: «تمام جوامع به اصطلاح اسلامی نیز جوامعی جاهلی­اند. ما آنها را در میان جوامع جاهلی طبقه­بندی می­کنیم؛ نه به این دلیل که آنها افزون بر خداوند متعال به سایر خدایان باور دارند، یا ازآن­رو که کسی غیر از خدا را پرستش می­کنند، بلکه به­دلیل اینکه زندگی آنها براساس اطاعت محض خدا نیست. هرچند آنها به وحدانیت معتقدند، اما خصیصه قانون­گذاری خداوند را به دیگران تنزل داده­اند و به اقتدارشان تسلیم شده­اند. آنها سیستم­های خود، سنت­های خود، حقوق گمرکی و قوانین، ارزش­ها و استانداردهای خود و تقریباً هر عملی از زندگی را از آن اقتدار استخراج می­کنند» (لرنر، 1383، ص355).

با توجه به توضیحات مذکور، فطری بودن تنفر از نقص و گرایش به کمال­جویی، یگانگی و بی­شریک بودن خداوند به اثبات می­رسد. از طرف دیگر می­توان نتیجه گرفت که فطرت انسان از شرک و کفر و مظاهر آن متنفر و گریزان است. با عنایت به آیات قرآن کریم، مراتب توحید عبارتند از توحید در ذات، توحید در آفرینش، توحید در تدبیر نظام آفرینش، توحید در قانون­گذاری، توحید در اطاعت، توحید در حاکمیت و توحید در عبادت (السبحانی، 1384، ص20-6).  نقصان در هرکدام از انواع توحید، دوری از توحید همه­جانبه و نوعی شرک به­شمار می­آید.

کارکرد توحید در بیداری اسلامی

خداوند در قرآن کریم می­فرماید: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (یوسف، 40). آیه شریفه بر این امر دلالت دارد که تنها دینِ توحید است که توانایی اداره جامعه و جهت­دهی آن به سرمنزل سعادت را دارد (طباطبایی، 1389، ج11، ص242). این آیه اشاره به توحید در حاکمیت دارد (السبحانی، 1384، ص19). در آیه­ای دیگر نیز می­فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء، 59). این آیه دلالت بر وجوب اطاعت از خداوند و رسول او و کسانی که شرایط و معیار ولایت آنها مشخص شده، دارد (طباطبایی، 1389، ج4، ص615). در واقع آیه دلالت بر توحید در اطاعت دارد (السبحانی، 1384، 18).

خداوند متعال در آیه­ای می­فرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ» (مائده، 44)؛ یعنی هرکس طبق «ما أنزل الله» حکم نکند، او و همفکرانش از کافران به­شمار می­آیند (طباطبایی، 1389، ج5، ص553). در آیات دیگر نیز افرادی که براساس «ما أنزل الله» حکم نمی­کنند را ستمگر (مائده، 44) و فاسق یا به­عبارتی به­عنوان کسانی که از راه خداوند بیرون رفته­اند، یاد می­کند (مائده، 47). آیات مذکور، توحید در قانون­گذاری را اثبات می­کنند (السبحانی، 1384، ص17).

با تجزیه و تحلیل حوادث و وقایع منطقه می­توان به این واقعیت اذعان کرد که حرکت مردم مسلمان مبتنی بر اصل فطری توحید شکل گرفته است؛ چراکه تمامی این قیام­ها با شعار «نرید اسقاط النظام» آغاز شد؛ نظام­های طاغوتی که نه­تنها مجری احکام الهی نبودند، بلکه از برگزاری عبادات اسلامی همچون نماز جمعه و اجرای دستورات اسلامی مانند حجاب اسلامی ممانعت به­عمل می­آورند. احیای احزاب اسلام­گرا در این کشورها نیز از دیگر ویژگی­های این قیام­ها به­شمار می­آید. به­هرحال عمر حکومت­های ضد توحیدی در منطقه به پایان رسیده است. در صورت اصرار چنین حکومت­هایی به تداوم حیات خود، این قیام­ها منجر به سقوط کامل و دگرگونی­های غیر قابل پیش­بینی آنها خواهد شد (khalidi, 2011 به نقل از: http:// mideast.foreignpolicy.com).

پس از دو جنگ جهانی، قدرت آمریکا به­سرعت رو به گسترش نهاد. همگام با این افزایش قدرت، این کشور منافع استعماری گسترده­ای را در قاره­های گوناگون برای خود تعریف کرد. گسترش هژمون آمریکا با زیرپا گذاشتن حقوق ملت­ها در ابعاد گوناگون همراه بود. استبداد، مسخ فرهنگی و تحقیر ملت­ها، ازجمله نتیجه­های مستقیم این هژمونی بود که در نهایت منجر به تنفر شدید مردم از آمریکا در کشورهای تحت سلطه شد؛ به­گونه­ای­که در کمتر خانواده عرب و مسلمان است که نفرت عمومی نسبت به همه نهادهای آمریکایی اعم از فرهنگی و سیاسی وجود نداشته باشد. این مسئله دولت­های وابسته به آمریکا را نیز بی­اعتبار ساخته است (فیست، 1380، ص150).

با گسترش بیداری اسلامی، این تنفر به­شدت افزایش یافته است؛ تا حدی که قطع نفوذ استعماری این کشور، یکی از آرزوهای قطعی مردم مسلمان منطقه می­باشد؛ آرزویی که براساس توحید در حاکمیت و توحید در اطاعت الهی شکل گرفته است. در حال حاضر مقامات آمریکایی از بیداری اسلامی به­عنوان تهدید یاد می­کنند. سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا از بیدارگران مسلمان به­عنوان رزمندگان جنگ اسلام و غرب یاد می­کند. هانتینگتون هم معتقد است بلوک بیدارشده اسلامی، خطر اصلی فراروی نظم جهانی موجود می­باشد (عبداللهی، 1391، ص593).

جریان بیداری اسلامی، احساسات ضد آمریکایی را بیش ­از پیش گسترش داده است. این موضوع عامل مهمی در تضعیف جایگاه آمریکا در منطقه محسوب می­شود؛ چراکه به میزان تسلط جریانات اسلام­گرا بر سیاست و حکومت کشورهای منطقه، نقش و جایگاه آمریکا تضعیف خواهد شد. به همین سبب قدرت­های استکباری به­ویژه آمریکا به­دنبال مدیریت قیام­های منطقه و هدایت آنها در راستای منافع استعماری خود هستند.

رژیم صهیونیستی به­علت اشغال سرزمین اسلامی فلسطین، مورد تنفر مردم مسلمان است؛ به­گونه­ای­که نابودی این رژیم، آرمان امت اسلامی به­شمار می­آید. از ویژگی­های بارز قیام مردم کشورهای عربی منطقه، ضدیت با این رژیم و حامیان آن می­باشد. برخی حاکمان کشورهای عربی مسلمان نه­تنها در این زمینه به اراده ملی توجهی نکردند، بلکه همسو و در راستای منافع رژیم غاصب صهیونیستی گام برداشتند. امضای پیمان صلح با اسرائیل، موافقت با حمله اسرائیل به غزه و جریان مقاومت اسلامی در منطقه، محدود کردن مبارزان فلسطینی، بستن گذرگاه رفح و محاصره کامل غزه به درخواست رژیم صهیونیستی، ازجمله اقدامات صورت­گرفته از سوی حاکمان این کشورها بنابر خواست آمریکا و اسرائیل است. همین امر باعث شد در این کشورها مبارزه با رژیم صهیونیستی به­عنوان یک آرمان مقدس توحیدی (توحید در حاکمیت) مطرح شود.

با بررسی اجمالی می­توان به این واقعیت پی برد که قیام­های اخیر در کشورهایی رخ داده است که دارای روابط رسمی با رژیم صهیونیستی بوده­اند یا حداقل نسبت به فجایعی که توسط این رژیم علیه مردم فلسطین انجام می­شود، سکوت کرده­اند. اضافه بر آن، مردم در شعارها و جهت­گیری­های خود آشکارا ضدیت خود با رژیم صهیونیستی را ابراز می­کنند. نمونه این نفرت عمومی را می­توان در اقدام انقلابیون مصری برای تسخیر سفارت اسرائیل در قاهره بیان کرد که با لگدمال کردن پرچم این رژیم و تخریب بخش­هایی از دیوار سفارت رژیم صهیونیستی و فرار سفیر آن رژیم همراه بود.

چنین اقداماتی باعث شده اسرائیل بیش از دیگران در برابر بیداری اسلامی وحشت­زده شود؛ به­ویژه با بروز قیام مردم مصر، این نگرانی به­شدت افزایش یافت؛ به­طوری­که بنیامین نتانیاهو نخست­وزیر اسرائیل، نگرانی شدید خود را از این­گونه اقدامات ابراز کرده است. گیتس، وزیر دفاع آمریکا از مقامات رژیم صهیونیستی خواست آرامش خود را در قبال این تحولات حفظ کنند. وی در این مورد گفت: «مسئولین اسرائیل به­شدت از تحولات جاری در منطقه نگران هستند، اما آمریکا به­صورت مختلفی به اوضاع می­نگرد و اسرائیل باید احساسات خود را کنترل کند» (www.alquds.co.uk/index.asp?code=qt20.3.2011).

ولادیمیر پوتین اظهار کرد که ما معتقدیم آمریکا و اسرائیل هرقدر صبر و برنامه­ریزی کنند، نمی­توانند ثباتی که در سایه ‌حاکمان دولت­های عربی داشته­اند را به­دست آورند. اسرائیل می­داند که سرنگونی دولت­های عربِ دوست و هم­پیمانش در واقع به­معنای حمله به خود اسرائیل است. این اقدامات نشان­دهنده تشدید روز افزون افکار ضد اسرائیلی ملت­های عرب است (bbc.co.uk/news/world/middle-east-1283,224).

آنچه قیام­های منطقه را با برخی حرکت­های گذشته متمایز می­سازد، جایگزینی اسلامِ مبتنی بر توحید در همه ابعاد به­جای حرکت­های ناسیونالیستی عربی است. به قول روزنامه عرب­زبان تشرین «مشکل بزرگ اعراب همواره این بوده که برای حل­وفصل امور به آمریکا تکیه می­زنند، اما امروز ملت­ها و مردم عرب، این معادله را به­هم ریخته­اند و نه حتی از سرِ یک علقه و احساس ناسیونالیستی، بلکه به­لحاظ یک قالب اسلامی، یک «نه» بلند را در برابر مشی و مرام آمریکایی و صهیونیستی فریاد می­کشند» (نورایی، 1391، ص198). نشریه فرانسوی لوموند دیپلماتیک نیز طی تحلیلی پیرامون اوضاع خاورمیانه، به این واقعیت اعتراف کرده و می­نویسد: «رفته­رفته معیارهای فکری ملت­های عرب از یک جنبش ناسیونالیستی غیر دینی به جستجوی هویت در قالب اسلام تبدیل شده است» (همان). در واقع می­توان گفت اقدام براساس فطرت توحیدی، مهم­ترین شاخصه بیداری اسلامی در کشورهای عرب مسلمان منطقه می­باشد. علت کسب موفقیت­های بیشتر نسبت به برخی قیام­های ناسیونالیستی گذشته نیز در این واقعیت نهفته است.

از دیگر خواسته­های مردم در قیام­های اخیر، حاکمیت بر منابع و ذخایر ملی به­ویژه نفت می­باشد. خداوند می­فرماید: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (نساء، 141)؛ هیچ­گاه کفار بر مؤمنین مسلط نخواهند شد. براساس این آیه، فتح و پیروزی در همه دوره­ها از آنِ مؤمنین و علیه کافران خواهد بود و مؤمنین به اذن خداوند همیشه پیروز هستند؛ البته به شرط آنکه از لوازم ایمان برخوردار باشند (طباطبایی، 1389، ج5، ص189). تسلط کفار بر منابع و ذخایر مسلمین، خلاف صریح آیه مذکور و همچنین توحید در حاکمیت الهی به­شمار می­آید. بر همین اساس، ملت­های مسلمان خواستار کوتاه کردن دست قدرت­های بزرگ از منابع و ذخایر خود هستند. به­عنوان نمونه، در جریان قیام مردم مصر و قبل از سرنگونی حسنی مبارک، بارها خط لوله انتقال گاز به اسرائیل توسط مردم انقلابی مصر به آتش کشیده شد. حاکمان جدید مصر نیز گاز ارسالی به رژیم صهیونیستی را که با قیمتی ارزان­تر نسبت به قیمت­های جهانی در اختیار این رژیم قرار می­گرفت، قطع کردند.

بنابر اعتقاد بسیاری از پژوهشگران، دنیای پیشرفته غرب با کمک نفت خاورمیانه توانسته است از لحاظ اقتصادی به این مرحله از رشد و توسعه برسد (نخله، 1359، ص87). بیشتر ذخایر شناخته­شده نفت جهان در منطقه اسلامی آسیای جنوب­غربی قرار دارد؛ به­گونه­ای­که پیش­بینی می­شود کشورهای تولیدکننده نفت حوزه خلیج فارس تا سال 2020م حدود 70 درصد نفت خام جهان را تأمین خواهند کرد. عمر ذخایر نفت خلیج فارس 85 سال است که بیشترین میزان در بین مناطق تولیدکننده نفت جهان به­شمار می­رود (اسدی، 1388، ص319-318).

آمارهای موجود نشان می­دهد که با وجود تلاش مقامات آمریکایی در جهت کاهش وابستگی به نفت وارداتی، نه­تنها در این زمینه موفقیتی کسب نکرده­اند، بلکه این وابستگی در سال­های گذشته به طرز چشمگیری افزایش یافته است. به­عنوان مثال، این وابستگی در اوایل دهه هفتاد 10 درصد و در سال­های 1989-1985م به 42 درصد، در سال 1990م به 5/42 درصد (سرکیس، 1370، ص91) و در سال 1994م به 78/52 درصد مصرف ملی افزایش یافته است (تلاشان، 1391، ص47).

با افزایش وابستگی آمریکا به نفت وارداتی، کارشناسان ارتباط بین نفت و امنیت این کشور را مورد بررسی قرار داده و ازجمله مواردی که از آن به­عنوان تهدید یاد کرده­اند، انقلاب­های محلی و به قدرت رسیدن احتمالی حکومت­های به اصطلاح آنها تندرو و افراطی در کشورهای مهم نفتی است (Nakhle, 1982, p.125).

بنابراین وقوع قیام­های اخیر و قیام­های احتمالی آینده در کشورهای نفت­خیز و روی کار آمدن حکومت­های مردمی اسلام­گرا و توحیدی، از نظر آنها تهدید به­شمار می­آید. ممانعت مسلمانان از تسلط قدرت­های استکباری و سران کفر بر منابع و ذخایر استراتژیک خود ناشی از بینش توحیدی آنهاست که هرگونه سلطه کفار بر مسلمانان و جوامع اسلامی و منابع آنها را مردود می­شمارند.

نتیجه

دین اسلام براساس فطرت انسانی توسط ذات هستی­بخش به پیامبر اسلام نازل شده است. اصول و ارزش­هایی که اسلام به تبلیغ و گسترش آن در جوامع بشری پرداخته، همان ارزش­های منطبق با سرشت انسانی است.

حقیقت­گرایی، گرایش به ارزش­های اخلاقی و کمال­جویی، ازجمله فطریات انسانی است. سرشت حقیقت­گرا انسان را به­سوی اسلام سوق می­دهد؛ زیرا اسلام چیزی جز التزام به حقایق نیست. دیگر گرایش­های فطری نیز انسان را به اصول و ارزش­های اسلامی همانند عدالت و توحید متمایل می­سازد.

از ویژگی­های اساسی قیام مردم کشورهای عربی منطقه که از شعارها و اقدامات آنها استنباط می­شود، می­توان به اسلام­گرایی، عدالت­خواهی و توحید اشاره کرد. بنابراین می­توان از قیام­های اخیر به­عنوان بیداری اسلامی یاد نمود.

از طرف دیگر، ازآنجاکه آموزه­های اسلامی هماهنگ با فطرت انسانی است و امور مبتنی بر فطرت، پایدار هستند، این انتظار می­رود که این بیداری با وجود موانع فراوان، تا حصول نتیجه کامل ادامه یابد و در نهایت نظام­هایی براساس مطالبات حق­جویانه مردم که هماهنگ با آموزه­های اسلامی است، شکل گیرد.



[1]. وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها  فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (شمس، 8-7).

[2]. فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ.

-          قرآن کریم، ترجمه براساس تفسیر المیزان، قم: دفتر نشر معارف، 1385.
-         اسدی، بیژن، خلیج فارس و مسائل آن، تهران: سمت، 1388.
-         افتخاری، اصغر، بیداری اسلامی در نظر و عمل، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، 1391.
-          امام خمینی، سید روح­الله موسوی، شرح چهل حدیث، چ54، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1391.
-          تلاشان، حسن، «ایران، بیداری اسلامی و تحولات ژئوپلتیک منطقه»، مطالعات بیداری اسلامی (ویژه­نامه اجلاس جهانی اساتید دانشگاه­ها و بیداری اسلامی)، آذر1391.
-          حسن البنّا، خاطرات زندگی حسن البنّا، ترجمه: ایرج کرمانی، تهران: چاپ و نشر فرهنگ اسلامی، 1366.
-         الراغب الاصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الالفاظ القرآنی، بیروت: الدارالشّامیه، 1412ق.
-         السبحانی، جعفر، التوحید و الشرک، الطبعة2، قم: مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1384.
-          سرکیس، نیکلا، «دورنمای بازار نفت و توسعه اقتصادی کشورهای صادرکننده نفت پس از جنگ خلیج فارس»، ترجمه مهدی مهرورز، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 2-1، 1370.
-          سلیمی، عبدالحکیم، «بیداری و احیای تمدن اسلامی با تأکید بر اندیشه­های سیاسی رهبری»، مقالات برگزیده همایش نظریه بیداری اسلامی، تهران: انقلاب اسلامی، 1391.
-         شفیعی، سید محمد، پژوهشی پیرامون فطرت مذهبی در انسان، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1367.
-          شیروانی، علی، سرشت انسان­پژوهشی در خداشناسی فطری، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1376.
-          صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمةالمتعالیة، ج8، چ3، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1981م.
-         طاهری، اسحاق، نفس و قوای آن، قم: بوستان کتاب، 1388.
-          طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، چ30، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1389.
-          عبداللهی، محمد، «بیداری اسلامی؛ تقابل اسلام و غرب برمبنای اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری»، مقالات برگزیده همایش نظریه بیداری اسلامی، تهران: نهضت نرم­افزاری، 1391.
-          فردی­پور، سعید و دلاورپور، خیزش­های مردمی خاورمیانه و ملاحظات امنیتی جمهوری اسلامی ایران، تهران: گزارش راهبردی مرکز پژوهش­های مجلس شورای اسلامی، 1390.
-          فولر، گراهام آی و رند رحیم فرانکه، شیعیان عرب مسلمانان فراموش­شده، ترجمه خدیجه تبریزی، قم: شیعه­شناسی، 1384.
-          فیست، کارل ، انقلاب ایران و تحولات سیاسی جهان عرب، ترجمه داود علمایی، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد، 1380.
-         قطب، محمد، بیداری اسلامی، ترجمه صباح زنگنه، تهران: اطلاعات، 1374.
-          لرنر، دانیل، گذر جامعه سنتی: نوسازی خاورمیانه، ترجمه غلامرضا خواجه­سروی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1383.
-          مجتهدزاده، پیروز، «در بحرین چه می­گذرد»، ماهنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، سال9، شماره78-77، 1373.
-         مرادی، مجید، «نظریه دولت در اندیشه حسن البنا»، علوم سیاسی، سال پنجم، شماره19، پاییز 1381.
-         مرتضوی، علی حیدر، فیلسوف فطرت، تهران: سازمان انتشارات فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386.
-         مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، تهران: اطلاعات، 1367.
-         مطهری، مرتضی، توحید، چ5، تهران: صدرا، 1375.
-         ـــــــــــــــ ، جامعه و تاریخ، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی­تا.
-         ـــــــــــــــ ، عدل الهی، چ10،تهران: صدرا، 1357.
-         ـــــــــــــــ ، فطرت، چ19، تهران: صدرا، 1387.
-         ـــــــــــــــ ، مجموعه آثار، ج3، چ2، تهران: صدرا، 1372.
-          موصللی، احمد، مبانی نظری بنیادگرایی، ترجمه محمدرضا آرام و علیرضا نظری، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388.
-          میررضوی، فیروزه و بهزاد احمدی لفورکی، راهنمای منطقه و کشورهای حوزه خلیج فارس، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین­المللی ابرار معاصر تهران، 1383.
-         نخله، امیل آ، روابط آمریکا و اعراب در خلیج فارس، ترجمه کارو، تهران: سروش، 1359.
-         نورایی، امیر، «مصر، بیداری اسلامی و الگوی ایرانی»، مطالعات انقلاب اسلامی، شماره28، 1391.
-           Breisinger, Clemens, Oliveier Ecker, and perrihan AL-Riffai, Economics of the Arab Awakening America and the Transformation Will Be Middle East, Washington, D.C, Brookings institution press, 2011.
-           Goldstone, J.A, Understaning the Revolution of 2011, Foreign Affairs 90(3), 8-16, 2011.
-           Maloney, suzanne “The Economic Dimension the Price of Freedom” in The Arab Awakening America and the Transformation of the Middle East, Washington, D.C, Brookings institution press, 2011.
-           Schuman, Michael & Abigail Hauslohner, “Seeking Growth After the Arab Spring”, Time, 0040781X, 8/22/2011, vol.178, Issue7, 2011.
-           Khalidi, Rashid, “Reflections on the Revolutions in Tunisia and Egypt”, Foreighn Policy,in:http://mideast.foreignpolicy.com/posts/2011/02/24/reflections_on_the_revolutions_in_tunisia_and_egypt.
-           Nakhle, Emile A, The Persian Gulf  and American Policy, NewYourk: Praeger publisher, 1982.
-          www.bbc.co.uk/news/world/middle-east-1283,224