ارکان تلقی انسان از خود و تأثیر آن در رفتارهای اخلاقی او

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسنده

استادیار دانشکده علوم حدیث

چکیده

تلقی یا باور انسان از خود، نقشی اساسی در اصلاح رفتارها به‌ ویژه در رفتارهای اخلا‌قی او ایفا می‌کند. این مقاله با پذیرش این اصل که تلقی انسان از خود مبتنی بر شناخت او از خویش است، به دنبال تبیین ارکان تلقی صحیح انسان از خویش بوده، دو اصل «اعتقاد به حرمت نفس انسان» و «اعتقاد به وجود ربطی و غیرمستقل» داشتن را به عنوان دو رکنِ تلقی صحیح خویش، معرفی می‌کند. این دو رکن تلقی از وجود خویش را مطابق با واقعیت او سامان بخشیده، انسان را به سوی اصلاح رفتارهایش سوق می‌دهد. البته بین حس حرمت نفس با رفتار اخلاقی، رابطه دوطرفه برقرار است. یعنی به هر میزان رفتارهای نیک انسان استمرار بیابد یا پسندیده‌تر شود، بر حس حرمت نفس فاعل نسبت به خودش، افزوده می‌شود و افزایش یا استمرار حرمت نفس نیز افزایش یا استمرار رفتارهای نیک را به دنبال خواهد داشت.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Man`s belief in himself as an agent affecting his moral conducts

نویسنده [English]

  • Mohammad Taqi Sobhaninia
چکیده [English]

Man`s belief in himself plays an essential part in his moral conducts. On this basis, this paper tries to explain the principles for one`s true understanding of oneself. As is understood here, belief in the dignity of human soul and belief in the depended existence of human being can be regarded as two main principles needed for a true comprehension of man. Relying on the two principles, one can attain a true conception of one`s attitude toward oneself and approve his or her conducts. Needless to say, there is a bidirectional relation between awareness of the dignity of human soul and moral conduct. More permanent the latter, more perfect the former and viceversa.

کلیدواژه‌ها [English]

  • conduct
  • Morality
  • respect of soul
  • dignity of soul
  • knowledge of soul
  • dependent existence

مقدمه

خود­شناسی فرایندی است مستمر و پایان­ناپذیر و در عین حال برخوردار از مراتب و نیز ابعاد مختلف. تلقی یا برداشت انسان از نفس خویش در حقیقت محصول فرایند خودشناسی است و آدمی باید بتواند تلقی صحیح­تری از خود داشته باشد؛ زیرا به هر میزان برداشت صحیح­تر و نزدیک­تر به واقع از خود داشته باشد، رفتار صحیح­تر و واقع­گرایانه­تری خواهد داشت. یعنی بدون برداشت صحیح از خود، امیدی به اصلاح رفتار در تمامی حوزه­های رفتاری به ویژه در حوزة رفتارهای اخلاقی وجود ندارد. بنابراین برای تلقی صحیح از خود نیازمند شناخت صحیح خود هستیم. 

ارکان تلقی صحیح از خود

در شناخت انسان از خود، شناخت برخی امور، مهم­تر و اساسی­تر از برخی امور دیگر است. انسان دارای ابعاد وجودی مختلف و متنوعی است و نکات متعددی را باید در شناخت خویش دنبال کند، اما به نظر می­رسد دو رکن در شناخت صحیح خویش نقش بیشتر و حتی اصلی ایفا می­کند و به دنبال آن تلقی و باور نزدیک­تر به واقع از خود را موجب می­شود. یکی از این دو رکن ناظر به جنبة «انسانیت» او و رکن دیگر ناظر به جنبه «بنده بودن» اوست.

توضیح آنکه انسان بر اساس آموزه­های دینی از دو بعد اساسی و مهم برخوردار است: نخست آنکه او «انسان» است؛ یعنی موجودی برخوردار از کرامت و حرمت نفس؛ موجودی که جهان آفرینش در تسخیر او قرار داده شده و تکویناً و تشریعاً مورد تکریم آفرینندة خود قرار گرفته است. رکن دوم آنکه او «بنده» است. یعنی وجودی مستقل بالذات نداشته و عین ربط و فقر است. در ادامه به تبیین این دو رکن اساسی که سازنده تلقی صحیح انسان از وجود خویش است پرداخته­ایم. 

  1. آگاهی از جایگاه و منزلت خود در جهان آفرینش 

تلقی صحیح از خود آنگاه اتفاق خواهد افتاد که ارزش­های واقعی خویش شناخته شود و آدمی بپذیرد که موجودی به کلی دیگر و متفاوت و متمایز از دیگر موجودات است. آدمی موجودی برتر از تمام مخلوقات الهی است و آفرینشش هدفمند بوده و جهان آفرینش در مسیر رشد و کمال او، و در خدمت او قرار داده شده است. همچنین موجودی است که با مرگ فانی نشود و وجودش تا ابدیت استمرار یافته است؛ در وجودش عالَمی نهفته و گنجینه­ استعدادهای مختلف است. این آگاهی­­ها نسبت به خود و توجه به این امور بی­شک تلقی انسان از خودش را دگرگون خواهد ساخت و تصور او را از خویش متحول خواهد نمود. همچنین به تلاش انسان در جهت کشف حقیقت خویش کمک خواهد کرد تا خود را به درستی باور کند و رفتارش را متناسب با باورش نسبت به وجود خویش شکل دهد. استاد محمدتقی جعفری معتقد است انسان وقتی به سمت کمال حرکت خواهد کرد که در درون خود «من با هویت خودِ پویا به سوی کمال» را بیابد و از خود چنین تلقی و برداشتی داشته باشد.[1] وی همچنین در­بارة لزوم درک ارزشمندی خود می­نویسد:

هنگامی انسان می­تواند خیرخواه خویشتن باشد که اولاً: حقایقی به عنوان خیر و کمال برای وی مطرح شود و ثانیاً: «خود» برای انسان با اهمیت جلوه کند. اگر «خود» برای انسان دارای اهمیت نباشد، درصدد شناسایی آن چه برای او مفید یا مضر است، برنخواهد آمد. بر اثر بی­توجهی به دو عامل مذکور است که اغلب انسان­ها خیرخواه خویشتن نیستند.[2]

خداوند در قرآن کریم انسان را بارها تکریم کرده است که آیة ذیل یکی از موارد تصریح قرآن است:

«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»  و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه آنها را روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از مخلوقات خود برترى و فضیلت کامل بخشیدیم (اسرا، 70).

همچنین آیات دیگری بر جایگاه رفیع انسان و منزلت بالای او دلالت می­کند که آگاهی بر آن، نقش بسیار مهمی در ایجاد تلقی و باور صحیح از خود دارد. آیاتی که خداوند ذات مقدس خویش را به­ خاطر آفرینش انسان، تحسین کرده (مؤمنون، 14)، جانشینی انسان از خدا در روی زمین را اعلام می­کند (بقره، 30)، به تعلیم انسان توسط خدا اشاره کرده (بقره، 31)، خبر از دستور پروردگار به فرشتگان در خصوص سجده به آدم می­دهد (بقره، 34)، موجودی که از شایستگی او حکایت می­کند و خبر از آفرینش زمین و آسمان برای او (بقره، 29)، و در تسخیر او قراردادن کائنات می­دهد (جاثیه، 13)، و سرانجام هدفمند بودن آفرینش انسان از سوی خداوند و عبث و بیهوده نیافریدن او را اعلام می­کند (مؤمنون، 115). همة این آیات از جملة آیاتی است که در حقیقت، جایگاه رفیع انسان را در جهان آفرینش و در نزد پروردگار عالمیان مشخص می­سازد. در کنار این آیات، آیات فراوان دیگری که مبیّن تکالیف شرعی و اخلاقی انسان در برابر خدا، هم­نوعان و حتی نفس خویش است[3]، نیز بر رفعت این جایگاه می­افزاید و مهر تأیید بر بزرگی شأن و منزلت انسان در بین مخلوقات خدا می­زند (سبحانی­نیا، 1383)

و اما روایات فراوانی نیز به جایگاه رفیع انسان تصریح شده و او را از مشغول شدن به دنیا و غفلت از هدف اصلی آفرینش برحذر می­دارد. از جملة روایات، متونی است که بهای انسان را بهشت، و فروختن خود و یا صرف کردن عمر خویش در دنیا برای رسیدن به چیزی جز بهشت را خسران و زیان می­داند. امام علی (ع) در جملة کوتاه و بسیار شیوا می­فرماید: ارزش شما جز بهشت نیست؛ پس آن را به چیزی جز بهشت نفروشید! (نهج­البلاغه، حکمت: 456).

و نیز در حدیثی دیگر می­گوید: برای آخرت هیچ عوضی وجود ندارد و قیمت نفس (آدمی) دنیا نیست (آمدی، 1360، حدیث7502).

به هر تقدیر شناخت انسان از خود به هر میزان کامل­تر باشد، تلقی و برداشت او را از خود کمال یافته­تر خواهد ساخت و نتیجه آن، رشد یافته­تر، سالم­تر و عاقلانه­تر شدن رفتارها خواهد بود. اما برداشت ناصحیح و یا تلقی نادرست از خود، منشاء بروز رفتارهای نادرست و غیراخلاقی خواهد شد. امام علی(ع) عدم شناختِ منزلت نفس را برای اثبات نادانی بشر کافی می­داند و می­فرماید: دانشمند کسی است که منزلت خود را شناخته باشد و برای نادانی شخص همین بس که منزلت خود را نشناخته باشد(نهج­البلاغه، خطبه103).

نتیجه آنکه یکی از ارکان دست­یابی به تلقی صحیح و واقعی از خود، همانا آگاهی از جایگاه و منزلت انسان در عالم آفرینش و در نزد خداوند است. این آگاهی، زمینه­ساز ایجاد حس حرمت و کرامت نفس واقعی بوده، آدمی را به شناختی واقعی­تر از خویش نزدیک می­سازد.

 

  1. 2.  آگاهی از نسبت خود با خدا

رکن دوم در مسیر دست­یابی به تلقی صحیح از خود، آگاهی از نسبت خود با خداست.  به نظر می­رسد اگر پرده از حقیقت ارتباط انسان با خدا کنار رود و رابطه او با آفریننده­اش به خوبی ادراک شود، بُعد دیگر حقیقت آدمی شناخته شده، و از ابتلا به انحراف در شناخت خویش جلوگیری می­گردد. آنچه در رکن نخست بیان شد، سراسر حرمت و کرامت مقام انسانی بود. امری که اگر تنها بُعد وجودی آدمی به شمار می­آمد، او را به تکبر و غرور و عجب مبتلا می­ساخت و در نهایت او را هلاک می­کرد. اما آنگاه که رابطه و نسبت انسان با خدا سنجیده می­شود وجود ربطی، غیرمستقل و فقر محض او مشاهده شود، تصورات باطل را از ذهن­ها پاک کرده مانع از ابتلا به رذایل اخلاقی می­گردد. به عبارت دیگر آگاهی و توجه انسان به نسبت خویش با خدا، وجود او را با فقر و ناتوانی عجین می­سازد و او را در درون از اوج به زیر کشیده و فقر و وابستگی­اش را به او می­نمایاند و به دنبال آن او را با خشوع و خضوع تواضع آشنا می­سازد. البته میان آگاهی به «فقر ذاتی» با ادراک و فهم آن تفاوت بسیار است و هرگز نمی­توان با بیان این حقیقت که انسان در برابر خدا فقر مطلق و ربط مطلق است، آن معنا را با عمق وجود ادراک نمود. لکن ادراک حقیقی این معناست که علاوه بر به دنبال داشتن کمال تواضع و فروتنی در برابر خداوند، آدمی را از خود­بزرگ­­بینی درونی و نیز از خود­بزرگ­بینی در برابر هم­نوعان، مصون می­دارد. پس اگر خود را بیابیم، او را خواهیم یافت؛ زیرا خود یافتن به معنای ادراکِ اتصال به او و دریافت نیازمندی مطلق نسبت به اوست. چنین کسی نه تنها خود را شناخته است، بلکه خدا را نیز یافته است و با عمق وجودش حضور او را احساس می­کند. استاد مصباح یزدی در این باره می­گوید:

یکی از نکات کلیدی که به عنوان اصل راهبردی در اخلاق نیز قابل طرح است، این است که انسان نیاز مطلق است، پس هرآنچه که معرفت و آگاهی او را نسبت به نیازمندی مطلق او به خدا افزایش دهد و نیز هر چیزی که پیوند او با خدا و اتصالش را به قادر مطلق و غنی مطلق تقویت کند، در واقع در رشد و کمال او گام برداشته، او را به کمال و جاودانگی مطلق که اتصال به اقیانوس بیکران است نزدیک­تر ساخته است و در نتیجه اخلاقی است. با این بیان روشن می­شود که چرا قرب الی الله محوریت داشته و در آموزه­های دینی همه چیز بر حول آن می­چرخد و همه اعمال و رفتار انسان بر مبنای قرب الی الله وضع شده است (مصباح­یزدی، 1367، ص121).

علامه طباطبایی در­باره این خود­آگاهی معتقد است اگر انسان فقر و نیاز خویش را مشاهده کند و نیازمندی خود را در تمامی ابعاد ادراک کند، وجود خود را در تمامی ابعاد اعم از زندگی، علم، قدرت و شنوایی و بینایی و خیر و شر و تمامی صفاتش نیازمند آن خالق بزرگ و یکتا می­یابد. او در­می­یابد که راه خروجی از این فقر و نیاز برایش نیست و جز پیمودن راهی که او را به سوی خالقش بازمی­گرداند چاره­ای ندارد (طباطبائی، 1375، ج6، ص172-171).

و نیز در جای دیگری می­نویسد:

نیکوکاران به خدا و رسولش و روز قیامت ایمان دارند و اگر ایمانشان ایمانِ رشدیافته و از روی بصیرت باشد خود را بندة مملوک خدای خویش می­دانند؛ خدایی که آفریننده و صاحب اختیار آنان است و آنان قادر به تشخیص و تضمین نفع و ضرر خویش نیستند (همان، ج20، ص125).

بر این اساس هر رفتاری که احساس فقر و نیاز مطلق را از ذهن انسان دور ساخته، او را از این اصل کلیدی غافل سازد، رفتاری ناپسند و غیراخلاقی است، زیرا غفلت از این اصل مهم که تعیین کنندة نوع رابطه بنده با خداست، او را در مسیر نادرست قرار می­دهد؛ تلقی نادرست از وجود خویش برایش ایجاد ساخته، ناسپاسی را در وجود او نهادینه می­کند. نتیجه آنکه او را به جای پناه­ بردن به درگاه قادر متعال به درگاه فرد دیگری که آن فرد نیز همانند خودِ او ناتوان و فقیر است رهنمون می­سازد. این امر نه تنها رابطه­اش با خدا را از مسیر صحیح منحرف می­سازد، بلکه در روابط انسان با هم­نوعان نیز انحرافاتی به وجود ­آورده، روابط ناصحیح را جایگزین رفتار اخلاقی و مبتنی بر ارزش­های معنوی و اخلاقی می­سازد. برای مثال موجب خواهد شد هم­نوعان خود را در رفتارها و تأثیراتشان فاعل بالاستقلال ببیند و نقش ابزاری و واسطه­ای آنان را به فراموشی ­سپارد. این درحالی است که قرآن کریم فقر مطلق بندگان را با صراحت تمام بیان کرده و آنها را به این نکته­ اساسی آگاهی می­دهد و می­فرماید: «یَأَیهَُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الْحَمِید» اى مردم! شما به خدا نیازمندید، وحال آنکه خداوند هم اوست که  بى‏نیاز و ستوده است (فاطر، 15).

سپس بی­نیازی و عزت و سربلندی را در گرو پناه بردن به خدا (نساء، 139؛ فاطر، 10) و درخواست نیاز به درگاه بی­نیاز می­داند و می­فرماید:

«اِن یَکُونُوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ وَاللهُ واسعٌ عَلیم» اگر فقیر باشید، خداوند شما را با فضلش بی­نیاز می­کند؛ که او وسعت دهنده و بسیار دانا است (نور، 32).

علامه طباطبایی نیز در تفسیر این آیه می نویسد:

-خداوند - در این جمله فقر را منحصر در ایشان - انسان- ، و بى‏نیازى را منحصر در خود کرد، پس تمامى انحاى فقر، در مردم، و تمامى انحاى بى‏نیازى، در خداى سبحان است، و چون فقر و غنی عبارت از فقدان و وجدان است، و این دو، دو صفت متقابل یکدیگرند، ممکن نیست موضوعى از هر دو خالى باشد، هر چیزى که تصور شود، یا فقیر است، و یا غنى، و لازمه انحصار فقر در انسان، و انحصار غنى در خدا انحصارى دیگر است و آن عبارت از این است که: انسان‏ها منحصر در فقر باشند، و خدا منحصر در غنى، پس انسان‏ها غیر از فقر ندارند، و خدا غیر از غنى ندارد. پس خداى سبحان غنى بالذات است، او مى‏تواند همه انسان‏ها را از بین ببرد، چون از آنان بى‏نیاز است، و آنان بالذات فقیرند، و نمى‏توانند به چیزى غیر از خدا، از خدا بى‏نیاز شوند و ملاک در غناى خدا از خلق، و فقر خلق به خداى تعالى، این است که: خدا خالق و مدبر امور ایشان است. و آوردن لفظ جلاله" اللَّه" اشاره به فقر خلق و غناى خدا دارد. و آوردن جمله"اگر بخواهد شما را از بین مى‏برد، و خلقى جدید مى‏آورد" اشاره به خلقت و تدبیر او دارد، و همچنین آوردن کلمه "الحمید" براى این است که او در فعل خودش که همان خلقت و تدبر باشد، محمود و ستایش شده است. در نتیجه، برگشت معناى کلام به نظیر این مى‏شود که بگوییم: هان اى انسانها! شما بدان جهت که مخلوق و مدبّر خدایید، فقراء و محتاجان به او هستید، در شما همه گونه  فقر و احتیاج هست، و خدا بدان جهت که خالق و مدبر است، غنى است و غیر از او کسى غنى نیست (طباطبایی، 1375، ج4، ص245).

وی همچنین در تفسیر معنای توبه و محفوف بودن توبه بنده به دو توبه از سوی خدا به بنده­اش متذکر ضعف و فقر آدمی به خالق خود شده تصریح می­کند: انسان حتی برای توبه و بازگشت از گناهان نیز محتاج توفیق توبه در ابتدا و پذیرش توبه در انتها از سوی خداوند است. یعنی بدون دو بازگشت الهی به سوی انسان بازگشت انسان به سوی خدا تحقق نمی­یابد (طباطبایی، 1375، ج17، ص33).

صاحب تفسیر بیان در ضمن تفسیر آیه 15 از سوره فاطر که ذکر آن گذشت می­نویسد:

بدان! فقر و نیازمندی در وجود ممکن، عین ذات وجودی اوست. به این معنی که آن موجود از وجودی تعلقی برخوردار است و تعلق داشتن به غیر، عین ذات اوست؛ نه این­ که وجود آن چیزی است و تعلق یا وابستگی صفت آن باشد، بلکه به این معنی است که وجود او شأنی جز نیاز و وابستگی به وجود غنی و قادر مطلق ندارد. و از آنجا که وجود خداوند متعال ذاتاً بی­نیاز از هر آنچه غیر اوست بوده و بی­نیازی عین ذات اوست، همه­ نیازها به او بازگشته و همه ممکن الوجودها به او نیازمندند (گنابادى، ‌1408، ج 3، ص279).

ابن کثیر نیز در تفسیر این آیه می­نویسد:

«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» أی هم محتاجون إلیه فی جمیع الحرکات و السکنات، و هو تعالى الغنی عنهم بالذات، و لهذا قال عز و جل: وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ أی هو المنفرد بالغنى وحده لا شریک له، و هو الحمید فی جمیع ما یفعله و یقوله و یقدره و یشرعه. و قوله تعالى: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ أی لو شاء لأذهبکم أیها الناس و أتى بقوم غیرکم، و ما هذا علیه بصعب و لا ممتنع، و لهذا قال تعالى: وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ. (ابن کثیر، 1419، ج6، ص479).

صاحب کنز الدقایق نیاز مطلق انسان را به خدا این­گونه تفسیر می­کند:

«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» فی أنفسکم و ما یعنّ لکم. و تعریف الفقراء للمبالغة فی فقرهم، کأنّهم لشدّة افتقارهم و کثرة احتیاجهم هم الفقراء. فإنّ افتقار سائر الخلائق بالإضافة إلى فقرهم غیر معتدّ به. و لذلک قال: وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً. (قمى مشهدى، 1368، ج10، ص554).

و ابن حجر عسقلانی فقر انسان را ذاتی او دانسته می­گوید:

وأما الفقر فی قوله تعالى «یا أیها الناس أنتم الفقراء إلى الله والله هو الغنی الحمید» فالمراد به احتیاج المخلوق إلى الخالق فالفقر للمخلوقین أمر ذاتی لا ینفکون عنه والله هو الغنی لیس بمحتاج لاحد (عسقلانی، 1402، ج11، ص233).

در روایات پیشوایان معصوم نیز متون متعددی در­باره نیاز بشر به خالق بی­نیازش به چشم می­خورد. از جمله این روایت کلامی از امام علی(ع) در بیان ضعف و وابستگی انسان است که می­فرماید:

«فاتقوا الله الذی انتم بعینه و نواصیکم بیده، وتقلبکم فی قبضته. وإن أسررتم علمه، وإن أعلنتم کتبه» پروا کنید از خدایی که شما در برابر نگاه اویید و سرنوشتتان به دست اوست و تلاشتان در سیطره اوست. اگر پنهان کنید می­داند و اگر آشکار سازید ثبت می­کند (سیدرضی، 1426، ج2، ص112). 

بر این اساس، پس از اصل کرامت و حرمت انسان که یکی از ارکان تلقی صحیح انسان از خود است، دریافت وجود ربطی و غیرمستقل خویش و باور نیاز مطلق خود به خدا، تلقی و برداشت مهم دیگری است که در مسیر اصلاح رفتارها در همه حوزه­های رفتاری ضروری می­نماید؛ یعنی اگر انسان خود را غنی و مستقل بالذات بداند، تلقی نادرستی از خود داشته و این تلقی نادرست در اعمال و رفتار او انعکاس می­یابد و ره­آوردی جز گمراهی و انحراف از مسیر سعادت و فضایل اخلاقی به بار نخواهد آورد.

پیامدهای تلقی صحیح از خود

اینکه در متون دینی تأکید بسیاری بر لزوم شناخت انسان از خود شده، به دلیل نتایج ارزنده­ای است که از آن حاصل می­شود. برای اینکه اهمیت تلقی صحیح از خود کشف شود آگاهی از آثار آن ضروری است. بی­تردید تلقی صحیح از خود دربردارندة اصلاح رفتار در همة ابعاد خواهد بود. در متون دینی برای برداشت صحیح از خود، آثار متعدد و مطلوبی ذکر شده است. این آثار در همة حوزه­های ارتباطی اوست. جایگاه و مرتبه­ و منزلت انسان در بین موجودات و منزلت او در پیشگاه خداوند، از یک سو بُعد «انسانیت» او را کامل، و از او موجودی محترم و برخوردار از حرمت و کرامت نفس می­سازد؛ و از سوی دیگر بُعد دیگر او را که چیزی جز «بندگی» او نیست کمال می­بخشد.

پس کسی که بر این مرتبه و منزلت آگاه شود، و نیز خود را نیاز مطلق دیده، خداوند را غنی مطلق و شاهد و ناظر خود می­داند، نفس خویش را محترم می­شمارد و در رفتار و تعامل با خود، همه­ تلاش خویش را به­ کار می­گیرد تا از حرمت و کرامت خویش پاسداری کند. او این نعمت الهی را ارج می­نهد و ثابت می­کند که شایسته این جایگاه و منزلت بوده است. چنین کسی اعتماد به نفس را به جای اتّکا به غیر، عزت نفس را به جای ذلت نفس، امیدواری به نفس را به جای ناامیدی از نفس، مسئولیت­پذیری را به جای فرار از مسئولیت، تمرکز بر اصلاح عیوب خود را به جای پرداختن به عیوب دیگران، کنترل نفس را به جای رها ساختن نفس، احساس کهتری مثبت را به جای احساس کهتری منفی، خودآگاهی را به جای خود­فراموشی، خود­پایی را به جای دگر­پایی، خود­شکنی را به جای دگر­شکنی، توجه به سلامت جسم را به جای تن­پروری و پرخوری، توکل را به جای اتکای به خود یا دیگری و بسیاری دیگر از رفتارهای اخلاقی مثبت را به جای بسیاری دیگر از رفتار­های اخلاقی منفی برمی­گزیند تا از این طریق کرامت نفس خویش را به اثبات برساند و احترام خویش را آن گونه که باید‌، رعایت کند و در عین حال از خود خواهی و خود محوری در امان می­ماند.

بر این اساس، برخی از مهم­ترین پیامدهای تلقی صحیح از خود که آن نیز محصول شناخت خویش است، به قرار زیر می­باشد:

  1. 1.   امتناع از آلوده ساختن خود به گناه و امور پست

یکی از نخستین آثار آگاهی بر جایگاه خویش به عنوان فردی از کلی انسان و اشراف بر حرمت نفس خود، مراقبت از آلوده ساختن خود به رفتارهای زشت و ناروا است. این برداشت از خود، نقش مراقب درونی را ایفا می­کند که همواره در نزد انسان حاضر و هیچ­گاه از او غایب نمی­شود. در برخی روایات دیگر هشدار داده شده است که امور پست شایستة کرامت انسانی نیست و انسان خردمند کسی است که ارزش خویش را شناخته، آن را با چیزی معاوضه ­کند که در آن معامله متحمل زیان نشود و عُمر خویش را که در حقیقت، تمام سرمایة اوست به ثمن بخس نفروخته باشد. امام علی(ع) دربارة مراقبت از کرامت نفس خویش و میزان ارزش آن می­فرماید:

نفس خویشتن را با دوری از هر پستی گرامی بدار، اگرچه تو را به سوی تمایلاتت فرا بخواند، زیرا در ازای آنچه هزینه­ می­کنی عوضی دریافت نخواهی کرد. و بندة غیر از خودت نباش، چرا که خدا تو را آزاد آفریده است (نهج البلاغه، نامه31)

و نیز می­فرماید: کسی که نفسش در نزد او گرامی است، با انجام گناه به آن اهانت نمی­کند (اللیثی، 1376، ص439).

  1. 2.  اولویت داشتن سعادت اخروی خود نسبت به دیگران

نفس انسان به اندازه­ای محترم و عزیز است که برای اصلاح اُمّتی نیز مُجاز نیست آن را آلوده به گناه کند؛ چرا که وظیفة ­هر فرد در گام نخست، نجات نفس خویش از هلاکت و ضلالت و گمراهی است؛ سپس دستگیری از ارحام و بستگان و بقیه هم­نوعان. لذا قرآن کریم قبل از هر چیزی نجات نفس خویش را متذکر شده و می­فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» اى اهل ایمان خود و خانواده‏تان را حفظ کنید از آتشى که هیزم آن، انسان­ها و سنگ­هاست! بر آن آتش ملائکة سخت­گیر و محکمی موکّل­اند که خدا را در آنچه امر فرموده مخالفت نکرده و آنچه امر شوند را انجام می­دهند (تحریم، 6).

از نگاه پیشوایان معصوم(ع)، هدایت بنده­ای از بندگان خدا و احیای او به منزله نجات و هدایت همة انسان­هاست، اما این امر وقتی پسندیده است که آدمی خود را به هلاکت ابدی نیندازد و به گناهان آلوده نسازد. بنابراین امام علی(ع) در مسیر دستگیری و هدایت امت پیامبر هرگز حاضر نشد خود را حتی به یک گناه آلوده سازد و مرتکب یک دروغ شود. از این رو بعدها که حکومت را نیز در اختیار گرفت، وقتی اُمتش در تبعیت از فرامین آن حضرت اهمال و سستی می­ورزد، در­بارة این مسئله به صراحت بیان می­کند: همانا می­دانم چه چیزی شما را اصلاح می­کند و دوستی شما را برمی­انگیزد، اما به خدا سوگند هرگز با به تباهی کشاندن خود، شما را اصلاح نخواهم کرد! (مجلسی، 1403، ج34، ص14). 

به هر تقدیر تکلیف اولیة هر انسانی نجات خود از هلاکت و خسران ابدی است و پس از نجات خویش می­تواند در اندیشة نجات دیگری باشد، زیرا هلاک شده هرگز نمی­تواند نجات بخش دیگری باشد.

  1. 3.  پاسداری از حرمت و کرامت نفس خود و دیگران

نه تنها انسان موظف است سعادت اخروی خود را برای نجات دیگران به خطر نیندازد، بلکه باید مراقب عزت نفس خویش در برابر هم­نوعانش باشد و در عین حال به پایمال نشدن احترام دیگران نیز رضایت ندهد. به عبارت دیگر از آنجا که همة انسان­ها از حرمت نفس خدادادی برخوردارند، در آموزه­های دینی اجازة اظهار ذلت و خواری در برابر هم­نوعان به هیچ­کس داده نشده و هیچ انسانی نیز حق خوار­ کردن هم­نوع خود را ندارد. بنابراین هریک از افراد بشر نه حق دارد نفس خویش را در برابر هم­نوعانش خوار کند و نه مجاز است که دیگری را کوچک بشمارد و یا به آن رضایت دهد. امام صادق(علیه السلام) نیز در خصوص پاسداری از حرمت نفس می­فرماید: خداوند تمام کارهاى مؤمن را به خود او واگذار کرده ولى به او اختیار نداده که‏ خود را خوار و ذلیل کند (کلینی، 1364، ج5، ص63).

و در یک بیت شعر که به آن حضرت منسوب است آمده است:

أثامـن بـالنفـس النفیسـة ربّها              ولیس لها فى الخلق کلهم ثمن

من ارزش نفس خودم را هیچ موجودى جز پروردگارم نمی­دانم, - زیرا - ارزش تمام آنچه در دنیاست با آن برابری نمی­کند (مجلسی، 1403، ج47، ص25).

البته وجود متون فراوان در­باره حرمت انسان در قرآن و روایات نباید موجب شود تا او خود را یگانه دوران بشمار آورده، بندگی خداوند را نیز به فراموشی سپارد؛ چرا که او هرآنچه دارد از خداوند متعال دارد. قرآن کریم برای تذکر و یادآوری این نکات در آیات متعددی او را مورد خطاب قرار و نسبت به غفلت از آن هشدار می­دهد. آیة ذیل یکی از آن آیات است: «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»  آیا بر انسان روزگارانى نگذشت که چیزى لایق ذکر نبود؟! (دهر، 1).

امام علی(ع) علاوه بر مراقبت از حرمت نفس خویش، مراقب احترام رعایای خود نیز هست. به همین دلیل دهقانان شهر انبار را هنگامی­ که در مسیر شام به دنبال حضرتش راه افتاده پیشاپیش او می­دویدند از این کار منع و با آگاه کردن آنان نسبت به حرمت و کرامت نفسشان، فرصت تحقیر امت را از حاکمان سلب می­کند و می­فرماید:

به خدا که امیران شما از این کار شما سودی نبردند و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج می­افکنید و در آخرت نیز بدبخت می­شوید! و چه زیان­بار است رنجی که کیفر به دنبال دارد و چه سودمند است آسایشی که امان از دوزخ را موجب می­شود! (نهج البلاغه، حکمت37).

  1. 4.  نفروختن خود به دنیا

کسی که به ارزش ذاتی خود واقف و به هدف آفرینش خویش آگاه است به زندگی زودگذر دنیا راضی نمی­شود و تمام همت خویش را در بهره­مندی از دنیای بهتر صرف نمی­کند. خود را به دنیا نمی­فروشد و آخرت خویش را سپر بلای دنیا قرار نمی­دهد. جملات گران­بهای امام علی(ع) ناظر به این ویژگی انسان برخوردار از کرامت نفس تصریح می­کند:

هر کس نفسش در نزد او گرامی است، دنیا درنظرش پست است (الحرانی، 1، ص 278). آن­ که نفسش در نزد او گرامی است، مالش درنظرش پست است (ابن أبی الحدید، 1985، ج20، ص327).

لذا آن حضرت در بیانی زیبا، کوتاه و شگفت انگیز، دنیا را در نظر انسانی که به کُنه آن پی­برده وسیله­ای برای هدف متعالی توصیف کرده، می­فرماید:

همانا دست­یابی به دنیا آخرین افق نگاه کور – دل- است. او در ورای آن چیزی نمی­بیند؛ اما انسان دارای بصیرت، بصیرتش به عمق دنیا نفوذ کرده؛ درمی­یابد که در ورای آن آخرت است. انسان بصیر به وسیله دنیا هدف خود را - که سعادت در آخرت - است دنبال می­کند و انسان کور، دنیا را هدف نهایی می­داند. انسان بصیر، از دنیا توشة – آخرت - برمی­دارد و کور برای دنیای بهتر توشه می­خواهد (نهج البلاغه، خطبه133).

  1. 5.  اصلاح رفتارها در تعاملات بین فردی

به روشنی پیداست که لغزش­های کمتری از کسی که از تلقی صحیحی نسبت به نفس خود برخوردار است، در تعاملات بین فردی خویش مشاهده می­شود، زیرا به خوبی می­داند که با رفتار ناشایست و زننده قبل از هرچیز به خود زیان می­رساند و احترام خویش را در نظر اطرافیان از بین می­برد. هر کس در نظر خویش گرامی باشد، جدایی­ها و اختلاف­هایش کم خواهد شد (محمدی ری­شهری، 1416،  ج4، ص3335).

  1. 6.  افزایش مسئولیت­پذیری و آسان شدن وظایف و تکالیف

از پیامدهای مهم تلقی صحیح از خود، هموار شدن راه انجام تکالیف و آسان شدن سختی­ها است. سختی­هایی که در ارتباط با هریک از حوزه­های رفتاری، متوجه فرد می­شود. به عبارت دیگر تلقی صحیح از خود، راه را برای انجام وظایف هموار و میزان تعهد و مسئولیت­پذیریِ فرد را نسبت به انجام وظایف خویش بالا می­برد. این امر موجب خواهد شد تا انسان سختی­های موجود بر سر راه انجام وظایف خویش را کمتر ببیند و در نتیجه آستانه تحمّل او افزایش یابد. باز هم از امام علی(ع) نقل شده است که می­فرماید: برای انسان شریف انجام مسئولیت­ها و وظایف، سنگین نیست (اللیثی، 1376، ص49).

نمودار ذیل بیانگر ارکان تلقی صحیح انسان از خود و پیامدهای آن است.

                       

ره­آورد پایانی

گفتیم که شناخت، خود مقدمة ایجاد تلقی صحیح از خویش است و تلقی صحیح از خود پیامدهای مبارکی را برای انسان به ارمغان می­آورد. این پیامدها پایان کار نیست. یعنی پیامدها در اصلاح رفتار انسان در حوزه­های رفتاری کارآمد است؛ اما به نظر می­رسد این پایان راه نیست. یعنی پیامدهای مذکور، خود نقشی مثبت در ایجاد تلقی صحیح از خود و یا اصلاح و تقویت آن ایفا می­کند. به عبارت دیگر اصلاح رفتار، منجر به اصلاح تلقی دیگران از آدمی شده و آن نیز بر ارتقاء سطح تلقی از خود اثرگذار است. برای مثال انسانی که تلقی از نفس خودش به او اجازه نمی­دهد تا خود را با رفتار نادرست آلوده سازد و خود را به امور پست مشغول کند، عظمتش را در نظر دیگران ارتقا داده و در نهایت بر ارزش و حرمت نفس او در نزد خودش نیز می­افزاید. لذا می­بینیم که از راهکارهای افزایش قدر و منزلت خویش در نظر خود و دیگران، چشم­پوشی از امور پست و صرف­نظر کردن از ارتکاب آن­هاست. امام علی­(ع) برای مراقبت و تقویت کرامت نفس خویش راهکار ارائه داده ‌و می­فرماید: «با چشم­پوشى از چیزهاى پست، قدر و منزلت خود را گرامی بدارید» (الحرانی، 1421، ص­224).

آن حضرت در بیان دیگری می­فرماید: «خود را از اینکه به پستی تن دهی گرامی بدار، اگرچه آن پستی تو را به مقصودت برساند؛ زیرا در برابر آنچه از شخصیت خود از دست می­دهی عوض ارزشمندی به دست نخواهی آورد» (نهج البلاغه، نامه31).

این پرهیز، احساس خوبی را برای انسان پدید می­آورد و منجر به ارتقاء جایگاه او و افزایش احترام او در نظر هم­نوعان می­گردد، که محصول آن نیز ارتقای تلقی صحیح از خود خواهد شد.

این روایات به خوبی بیانگر آن است که اگر انسان از خویش تلقی صحیحی در ذهن داشته باشد، خود را موجودی محترم دانسته، حرمت خویش را با رفتارش پاسداری خواهد کرد. یعنی رفتارش در جهت حفظ کرامت نفسش خواهد بود، و هم از آنچه موجب از بین رفتن کرامت و حرمت نفس او می­شود، مانند انجام گناه، رفتارهای زشت و ناپسند، دلبستگی به دنیای فانی، و برعهده نگرفتن وظایف و تکالیف خود و نپذیرفتن مسئولیت­ آنها نیز پرهیز می­کند. پرهیز از انجام این امور و به طور کلی آثار و فواید ششگانه­ای که برشمرده شد، از یک سو محصول تلقی صحیح از خود می­تواند باشد، و از سویی دیگر موجب خواهد شد تا حرمت فرد در نظر خودش و نیز در نظر هم­نوعانش افزایش یابد و رفتار هم­نوعان را با او محترمانه­تر از گذشته سازد. نتیجة رفتارهای مطلوب­تر هم­نوعان بر ارتقای شناخت فرد از خود و به دنبال آن ارتقای تلقی از نفس خویش نیز خواهد افزود. شکل زیر این رابطه را به خوبی نشان می­دهد.

 

در این راستا «آبراهام مازلو» روان­شناس معروف امریکایی، نیاز به حرمت و شأن اجتماعی را در کنار نیازهاى جسمانى، نیازهاى ایمنى، نیاز به عشق، محبت و تعلق به دیگران مطرح کرده است (مازلو، 1367، ص154). اما این نیاز در روابط اجتماعی آنگاه حاصل خواهد شد که فرد، در درون خود از باور و احساسِ «خود ارزشمندی» برخوردار بوده تلقی صحیحی یا دست کم قابل دفاعی از خود داشته باشد. این احساس معلول دو عامل است. یکی آگاهی بر جایگاه خود در عالم آفرینش و منزلت خود در نزد خداوند که بیان آن به تفصیل گذشت. و دوم هنگامی است که فرد خود را در جامعه مفید دیده و در انجام امور و وظایف و تعهدات موفقیت یابد. همین عامل باعث شده است تا روان­شناسان و متخصصان علوم تربیتی نسبت به اتخاذ رفتاری مناسب با کودکان همچون تشویق بجا برای تقویت خود­باوری و خودارزشمندی آنان توصیه ­کنند. مازلو در این باره می­گوید:

هنگامى که نیاز احترام به خود، ارضا شود، شخص احساس اعتماد به نفس، ارزشمندى، توانایى، قابلیت و کفایت مى‏کند و وجود خود را در دنیا مفید و لازم مى‏یابد، اما عقیم ماندن این نیازها، موجب احساس حقارت، ضعف و نومیدى مى‏گردد (همان، ص155).

بنابراین تلقی صحیح از خود، محصول آگاهی از حرمت نفس خویش است و اصلاح رفتار خود در ابعاد مختلف نیز محصول تلقی صحیح از خود خواهد بود. اما اصلاح رفتار نیز در ارتقای تلقی صحیح از خود کارآمد و مؤثر است.

نتیجه

بر اساس آنچه در این مقاله گذشت، نکات زیر به عنوان نتیجه قابل توجه است:

  1. برای ساماندهی به تلقی صحیحی از خود، دو رکن «آگاهی به حرمت نفس خویش» و «آگاهی به وجود ربطی و وابستة خود به خدا» ضروری است.
  2. این دو رکن دو بعد وجودی انسان، یعنی « انسانیت» و «بندگی» او را همراه هم می­سازد. دو رکنی که سعادت دنیا و آخرت او را ضامن است.
  3. از منظر آموزه­های دینی، انسانی که بندگی نکند و بنده­ای که انسان نباشد مورد پذیرش خالق یکتا نیست و سعادتمند نخواهد بود.
  4. آگاهی و توجه به دو رکن یاد شده، رفتارهای آدمی را در مسیر کمال سامان می­بخشد و او را در دنیا و آخرت به سعادت رهنمون می­سازد.
  5. همان­گونه که تلقی صحیح از خود منجر به اصلاح رفتار می­شود، اصلاح رفتار نیز بر شناخت و تلقی کامل­تر خود تأثیر­گذار است. بنابراین بین این دو رابطة دوطرفه برقرار است.  


[1]. جعفری، محمد تقی، انسان شناسی از منظری نو، به نقل از سایت: www.Ostad-Jafari.com

[2]. همان

[3]. مجموعه ایاتی که بشر بر طبق آن مکلف به انجام احکام شرع مقدس شده است.

-         قرآن کریم
-          آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، تهران: دانشگاه تهران، 1360.
-          ابن ابی­الحدید، عزالدین، شرح نهج­البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: داراحیاء­التراث، 1985م.
-          ابن­کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو، تفسیرالقرآن­العظیم، بیروت: دارالکتب­العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون، 1419م.
-          جعفری، محمدتقی، انسان­شناسی از منظری نو، به نقل از سایت:  www.Ostad-Jafari.com
-          الحرانی، ابن شعبه، تحف العقول، قم: مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، 1421م.
-          سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، بیروت: دارالمعرفه، 1426م.
-          طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، قم: مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، 1375.
-          عسقلانی، ابن­حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ‌بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1402م.
-          قمى­مشهدى، محمدبن­محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب‏، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1368.
-          کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1364.
-          گنابادى، سلطان­محمد، تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، ‌1408م.
-          اللیثی­الواسطی، علی­بن­محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین حسینی بیرجندی، دارالحدیث، 1376.
-          مازلو، آبراهام، روان‏شناسى شخصیت سالم، ترجمه شیوا رویگردان، تهران: گلشائی، 1367.
-          مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
-          محمدی ری­شهری، محمد، میزان الحکمه، قم: دارالحدیث، 1416ق.
-          موسوى همدانى، سیدمحمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان‏، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین‏، 1374.
-          مصباح یزدی، ‌محمدتقی، دروس فلسفه اخلاق، اطلاعات، 1367.
-          سبحانی­نیا، محمدتقی، اطاعت از خدا در ترازوی حق و تکلیف، پایان نامه کارشناسی ارشد، 1383.