نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسنده
دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Considering global responsibility, Islamic Republic of Iran, while spreading Islam, is to pave the ground for the Imam Mahdi's ruling on the world. After the three decades of Iran's revolution, it is questioned that why, in order to fulfill the mentioned responsibility, Iran involves expenses out of the country. To clarify this point, two questions are raised: first, dose such a responsibility have any essentiality during the Imam's occultation? Second, the priority is given to which one, when national interests stand in opposite site with international ones? To answer the above questions different approaches are given.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
ایدئولوژیها همواره به فراگیری و جهانگستری اندیشیدهاند، چرا که خود را تحقق بخش آرمانهای دیرپای بشری تلقی میکردهاند. تاریخ شاهد ظهور نمونههای متفاوتی از اندیشهها، مکاتب، تمدنها و شخصیتهایی است که داعیة جهانی بودن داشته و در راه شدن، اقدامات عملی نیز بروز دادهاند. بسیاری از گردونة رقابت خارج شده و برخی، همچنان به تلاش خود ادامه میدهند. در این میان ادیان به خصوص نمونههای توحیدی آن، یاران دیرین این معرکهاند. لذاست که سابقه جهانگرایی را میتوان به درستی همزاد باشکلگیری تمدنهای بزرگ و در مقام واقعی و وسیعتر، تاریخ ادیان برشمرد.
اسلام نیز به عنوان نمونة کامل و آخرین شریعت توحیدی، نوید جهانی شدن داده است. این براساس باور فراگیر اسلامی، انقلاب ایرانیان با ابتناء بر قرائت بنیانگذار آن از اسلام، برای خود رسالتی جهانی قایل است. این هویت نوخواسته، خود را زمینهساز تحولی شگفتانگیز در جهان میداند که آرمان آن از جهانگیری (تشکیل حکومت جهانی اسلام) تا جهانداری (عالمگیری و تحقق تمدن جهانی آن) با راهبری امام دوازدهم شیعیان است. این رویکرد فراملّی و تلاش جهت گسترش حوزة نفوذ اسلام در جهان به خوبی در سیرة نظری و عملی رهبران انقلاب اسلامی و به خصوص رهبر کبیر آن نمایان است.
در برخورد با چنین ایدهای به خصوص درمیان شیعیان، دو پرسش نمایان شده است که پاسخهای ارایه شده به آنها نمایان کنندة جریانهای مختلفی است که در این مقاله از آنان تعبیر به رویکردهای جهانگرایی اسلامی شده است. این پژوهش با استفاده از رهیافتهای نظری، سعی در معرفی رویکرد امام خمینی(ره)، و نقد ایشان به سایر رویکردهای جهانگرایی اسلامی به خصوص موارد معاصر با نهضت اسلامی در ایران دارد. ساختار این تحقیق عبارت است از:
1- در رهیافت نخست، ادلة اثبات رسالت جهانی اسلام ارایه میشود و این که در دایرة رقابت جهانگرایان چه خواهد شد و پیروز نهایی کیست؟
2- سپس رویکردهای جهانگرایی مقارن با نهضت امام، در قالب سه رویکرد معرفی میشود. رویکرد سوم خود چهار نظریة اصلی را در بر میگیرد.
3- در رهیافت دوم با طرح دو سؤال اساسی، مبانی نظری اختلاف رویکردها و نظریهها روشن میشود.
4- آنگاه نقد امام به رویکردها و نظریات مذکور استخراج و مبتنی بر سیرة نظری وعملی ایشان، یک تئوری ارایه شده است.
5- درسومین رهیافت، جهت تبیین تئوریک و دقیقتر مؤلّفههای تفاوت رویکرد امام با سایرین، یک نظریه تشریح شده است.
6- در پایان نیز سه عنصر مؤثر در شکلگیری رویکرد جهانگرایانه امام ذکر شده است.
7- خلاصه مطالب و بهرههای کاربردی تحقیق که نیاز امروز فضای سیاسی کشور ما نیز هست، مطالب نتیجهگیری را تشکیل داده است.
رهیافت نخست: اسلام و رسالت جهانی
دین اسلام برای خود رسالتی جهانی قایل است و براساس باورهای اسلامی روزگاری عالمگیر خواهد شد. این یک عنایت عمومی و بشری است، نه شخصی یا گروهی. جهانشمولی اسلام بدین معنا که آن دینی است، برای همه زمانها، مکانها (امام خمینی، آداب الصلوه، 310) و انسانها، از عقاید ضروری همه مذاهب اسلامی است (صحیفهامام، 9، 225). این ادعا مبتنی بر براهین عقلی، نقلی و تاریخی متقنی است که به اهم آنها اشاره میشود.
آیین فطری؛ دین اسلام در هماهنگی کامل با فطرت انسانی است (امامخمینی، شرح چهل حدیث، 180-179 و مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، 14-13). « فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حنیفاً فِطرَتَ الله الّتی فَطَر النّاسَ عَلَیها لاتبدیل لِخَلقِ الله ذلِکَ الدّین القیّم و لکن اَکثَرَالنّاس لا تَعلمون » (روم،30).
اسلام جهانی بوده و جهانی میاندیشد. مقیاسهای این دین، کلی و انسانی است، نه قومی، نژادی و ملّی؛ علت گرایش سایر ملل غیر عرب و دور از خاستگاه اولیه اسلام نیز به همین ویژگی برمیگردد. نمونة ممتاز این گرایش، ایرانیان هستند که به واسطه نزدیکی جهانبینی اسلام با جهانبینی اشراقی ایران باستان، به سرعت جذب این آیین توحیدی شدند (اسلامیندوشن، 26-24). این ویژگی، متمایزکننده و برتریدهنده، ناشی از فطریبودن آن است که عامل جاذبه عمومی و در نتیجه جهانی بودن این آیین خردپسند شده است (مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران،70). اسلام دایرة تنگ قومیت و ملیت را از اصالت خارج نموده، دین، اخلاق و عقلانیت را اصل قرار داده و جامعه هدف را به تمامی بشریت تعمیم داده است (همان، 69). لذا با توجه به همگانی بودن فطرت، به واسطه ابتناء اسلام بر این عنصر خدادادی، آموزههای اسلامی قابل تعمیم در وسعت بشریت است و این یعنی یک طراحی جهانشمول. این گرایش درونی یعنی فطرت، درحال بیداری، مجذوب همزاد بیرونی خود یعنی دین میشود.
دین کامل؛ در سلسله مراتب ادیان الهی، تکامل شرایع رخ داده است، تا ظهور آخرین پیامبر که کاملترین شریعت ارائه شد. بدین معنا که دین اسلام برنامهای جامع برای همة نیازهای بشری است (امامخمینی، الاجتهادوالتقلید، 5 و صحیفه امام، 10، 18). از طرفی عقل حکم میکند بر عمل کردن به کاملترین و برترین قانون که معمولاً هم در آخرین مرحله وضع میشود. لذا جامعیت و به تبع آن جهانشمول بودن اسلام دارای مؤیدات عقلی است (صحیفة امام، 5، 383 و آداب الصلوه، 81، 186 و 310 و تقریرات فلسفه، 2، 247).
دعوت جهانی؛ عدهای از مخالفان اسلام از جمله تعدادی از مستشرقین، در یک تهمت ناروا مدعیاند که پیامبر اسلام از آغاز داعیه جهانی نداشته ولی پس از ملاحظة پیشرفت در کار خود، تصمیم بر توسعه دعوت خود گرفت. دلایل بسیاری در رد این مدعا و تأیید جهانی بودن دعوت اسلام از ابتدا و اختصاص نداشتن به قوم و ملّت و نژاد خاصی وجود دارد. مثلاً توجه به خطابهای موجود در آیات مکّی قرآن که مربوط به سالهای آغازین بعثت پیامبر مکرم اسلام(ص) است نشان از جهانی بودن دعوت او دارد. در این آیات با «الناس»، «العالمین» و عناوینی از این دست خطاب شده است (تکویر، 27 / سبأ، 28 / انبیاء، 105 / اعراف، 158 و... و صحیفة امام، 11، 295). دلیل دیگر، تغزّّز و اظهار بینیازی اسلام نسبت به قوم عرب در قبول یا رد این آیین است، که اگر نپذیرند اقوام دیگری با ویژگیها و روحیات بهتر با دل و جان پذیرا خواهند بود. در تفاسیر از موالیان ازجمله ایرانیان به عنوان پذیرندگان راستین اسلام ناب محمدی(ص) نام برده شده است. از سوی دیگر برونگرایی و خروج از مرزهای ملّی، ویژگی بسیاری از مسلکهای بشری و همة ادیان الهی ازجمله اسلام بوده است. مثلاً منشأ نظری مکتب کمونیسم در یک کشور و رشد و توسعه آن در کشورهای دیگری بود (مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، 67- 62).
حکم تاریخ؛ محیط و تاریخ حیات بشری دریایی است مملو از امواج بزرگ و کوچک رویدادها که یا در اثر تزاحم با یکدیگر دچار فوت اخترامی شده و یا بر اثر توسعه از قوتشان کاسته و با گذر زمان دچار موت طبیعی شدهاند. اما در میان نهضتهای فکری، علمی، اخلاقی، هنری و... موج ادیان الهی و به خصوص نمونه ناب آنها یعنی اسلام از این اصل خارجاند. چنانکه اسلام نه در اثر برخورد با سایر رقبا، نه با گذشت زمان و نه توسعة محیطی، رو به کاستی و زوال ننهاده، بلکه بر توان آنها افزوده و خود موجد نهضتهای عظیم فرهنگی و تمدنی شده است و تا امروز نیز درمعرکة ایدئولوژیها و مکاتب، رقیب سرسخت سایرین است. این واقعیت تاریخی نشانه قدرت، حیات، جامعیت، جاودانگی و جهانشمولی اسلام است. این حیات دایمی و همافزایی موج اسلام، ناشی از ابتناء آن بر فطرت ، عقل و جریان یافتن به وسیله رهبرانی شایسته است (مطهری، سیری در سیره نبوی، 28-21). چنانکه بشریت هر چه به لحاظ عقلانی رشد میکند، در مقابل قدرت علمی و عقلی اسلام بیشتر سر خضوع فرو میآورد (امامخمینی، چهل حدیث، 201).
امت، جامعه جهانگرا؛ دین مجموعهای مقدس به نام امت را میآفریند که فرد دیندار عضو آن است و جلوههای گوناگون امر قدسی به عنوان حقیقت الهی در آن جلوهگر میشود (نصر، درجستجوی امرقدسی، 298). امت جامعهای است که در بطن آن تعهد، تحرک و تکامل نهفته است. جامعهای متشکل از افراد مسئوول و دارای هم راستی فکری و عملی که در حال حرکت در یک مسیر مستقیم، آشکار و استوار به سوی یک مقصد واحد است. هدف چنین جامعهای کمال است، لذا در مسیر شدن است. در حالیکه هدف معمول سایر جوامع، بهزیستی است و خوب بودن (شریعتی، 46- 44). عاملی که این مجموعه منسجم را به سوی هدف معین هدایت میکند، رهبر و امام آن است (لاریجانی، 47) که به عنوان معالمالطریق، هم مانع از ایستایی جامعه میشود و هم جلوگیریکننده از انحراف آن از راه راستی و حرکت مستقیم (شریعتی، همان، 51).
از طرف دیگر این جامعة متعهد، یک رسالت جهانی نیز برای خود قایل است. امت علاوه بر تعالی و کمال خود، در پی آنست که به عنوان الگو و نمونه برای تمام جهانیان، آنها را نیز به مسیر رستگاری دعوت نماید. این مسئوولیت جاودانة اوست که نسبت به سرنوشت دیگران بیاعتنا نباشد. این رسالت جهانی، با صفت جامعة وسط و شهید بودن امت در لسان قرآنی، رابطة منطقی دارد.
لذا خود را در زمان و مکان محصور نکرده و به عنوان یک هویت جمعی فراملّی، در صحنههای سرنوشتساز بشری بیطرفی و انزوا پیشه نمیکند، بلکه در وسط کشاکشها و صحنه تحولات جهانی، خود را متعهد به رهبری، آگاهی بخشی و نجات همه مردم به خصوص ستمدیدگان میداند. امّت مرز جغرافیایی ندارد، راه او از وسط بشریت و از قلب مردم زمین میگذرد. مرز اسلام، انسان، و سرزمین مسلمانان، پهنة وجود و جهان است (همان، 60-56).
امت مرز تاریخی هم ندارد. در رویکرد به آینده و ساختن آن، افراد امت در قالب کار فرا زمانی به عضویت آن درآمده و به کار گرفته شدهاند. بدین معنا که مسئولیت جمعی و انگیزة متعالی رشد عمومی بشریت، گروههای انسانی را که حتی ممکن است به لحاظ تاریخی نسبت به هم برش خورده باشند، پیوندی فرا زمانی میدهد تا این جامعه انسانی در طول تاریخ در جهت تعالی بشریت و تحقق آرمان شهر توحیدی فعالیت کند. این ویژگی امت ناشی از دو خصلت اساسی و نهادی این جامعه یعنی فطری بودن و عقلانیت جوهری آن است. همچنان که در جوامع مبتنی بر فردگرایی، اصالت سود و عقلانیت ابزاری، انتظار چنین انسجام و یک پارچگی فرا زمانی وجود ندارد و برای اعضای آن، فرآیندِ متصلِ کار نسلهای متفاوت و بعضاً منقطع، بدون آنکه هر نسل منحصراً ازمحصول تلاش خود بهرهمند شده باشد قابل درک نیست (گودرزی، 175). این خصیصه امت را میتوان عنصر یک پارچگی تاریخی نامید.
دلایل نقلی؛ استنادات قرآنی و روایی فراوانی برای جهانشمولی، جهانگیری و جهانداری اسلامی وجود دارد (حجر، 38- 36، صف، 9، نور، 55).« هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ » (توبه،33) « وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ » (انبیاء، 105) « وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ » (قصص، 5).
آیاتی همچون موارد فوق، با قاطعیت تمام، بر گسترش جهانی ایمان اسلامی، غلبه قطعی صالحان وکوتاه شدن دست ستمکاران و جباران اشاره دارد (مطهری، قیام و انقلاب مهدی(علیهالسلام) ازدیدگاه فلسفه تاریخ، 14-13). در روایات، تحقق استقرار کامل دین در جهان و حاکمیت صالحان و مستضعفان، به حکومت جهانی اسلام توسط امام دوازدهم شیعیان تفسیر شده است. در منابع روایی به مبانی جهانشمولی، جهانگرایی، چگونگی تحقق نظام جهانی اسلامی، ویژگیهای آن و محققکنندگان این وعده پرداخته شده است (بحارالانوار، 13(مهدی موعود)).
فرجامکار؛ به راستی از میان مدعیان و رقبایی مانند اسلام، سایر ادیان و نیز تمدنهایی مانند نمونه اخیر غربی که پروژة پرقدرت جهانیسازی را در پیش گرفته است، کدامین جریان، سرنوشت محتوم بشریت را رقم زده و در جهانگیر شدن توفیق پیدا خواهد کرد؟ در پاسخ اجمالاً باید گفت که با توجه به ویژگیهای هر یک از مدعیان و همچنین شرایط تاریخی اجتماعی جهان، عقلاً این دین اسلام است که در نهایت جهانگیر خواهد شد و سایر جریانها از جمله نوع غربی آن اگر چه چند زمانی جولان میدهد، اما توفیق نهایی نخواهد یافت. زیرا تفکر و مکتبی توانایی عالم گیر شدن را دارد که برنامهای مبتنی بر اصول جهان شمول ارائه دهد تا مورد پذیرش عموم قرار گیرد. لذا جهانیشدن ملازم جهان شمولی است. ادیان توحیدی از آنجا که هماهنگ با عنصر جهان شمول فطرت هستند، بالقوه از ویژگی عالم گیری برخوردارند. در مقابل جریانی همچون اومانیسم با بسیاری از گزارههای فطری مغایرت داشته، بنابراین قدرت استقرار و مانایی جهانی را ندارند. سابقه منفی صاحبان و طرفداران چنین جریانهایی وتعارضات درونی آنها، ارتقاء آگاهیها وبیداری عمومی مردم و دولتهای جهان و ظهور قدرتهای جدید در سطح بینالملل نیز از عوامل دیگر تضعیف این جریان نوین غربی است.
بنابراین جهانی شدن دینی، تنها نوعِ حقیقی جهان گیر شدن است. البته در میان ادیان توحیدی نیز تنها اسلام از چنین خصوصیت واقعی برخوردار است. زیرا آیینی است با توانایی پاسخگویی به همه نیازهای بشر که اصول و متن مفطور آن از انحراف و تحریف به دور مانده و مخدوش نشده است. عامل دیگر در ارتقاء توانایی اسلام جهت توسعة حوزة نفوذ خود در جهان، سابقه درخشان تمدنی و زمینة فکری مساعد در جهان جهت پذیرش این آیین میباشد. برقراری ارتباط بین سنت فکری اسلام با معارف و اندیشههای سایر تمدنهای اصلی و قدیمی از جمله تمدنهای باستانی غربی عامل مهمی جهت ایجاد زمینة پذیرش این آیین وتمدن آن درجهان می باشد (نصر، سنت فلسفی درایران واهمیت آن درجهان معاصر،97-90). همچنین همگونگی دینی میان شرایع توحیدی و تا حدودی سایر ادیان شرقی که بخش بزرگی از دنیا را تحت تأثیر خود دارند، زمینه مناسب گرایش به الگوی جهانی اسلام را فراهم آورده است.
لذا تنها دین اسلام با قرائت امامیه جهانی خواهد شد. در لسان وحی و روایات نیز به آن تصریح شده است که این امر به وسیله امام دوازدهم شیعیان، مهدی موعود (علیهالسلام)، با یاری مجموعهای از یاران فرهیخته و مجاهد و همراهی عمومی جهانی محقق خواهد شد و این است سرنوشت محتوم و پایان تاریخ (پروانه، 162- 161).
چه بایدکرد؟؛ برای جهانگیر شدن اسلام چه باید کرد؟ مسئوولیت پیگیری و تحقق این آرمان با چه کسی یا کسانی است؟ از چه روش یا روشهایی میتوان و باید بهره گرفت؟ سئوالاتی از این دست سابقهای به درازای تاریخ اسلام دارد و در پاسخ به آنها، مکاتب نظری و بعضاً اقدامات عملی بروز کردهاند که میتوان آنها را رویکردهای جهانگرایی اسلامی نامید.
در صدر اسلام، پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ابتدا در قالب دعوتعامه، به امپراطوریهای بزرگ پیام جهانی خود را ابلاغ کرد (ر.ک. به احمدی میانجی، مکاتیب الرسول). و در مراحل بعد ایشان و همچنین خلفا سایر اقدامات از جمله جهاد دفاعی را نیز بکار بستند. این نوع رویکرد جهانگرایانه، در زمان حکومتهای بعدی اسلامی نیز تا حدودی دنبال شد (محمدی، 58- 57). هدف اصلی این پژوهش نیز تبیین رویکرد اخیر بوده که توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ارائه شده است.
البته در بررسی این رویکردها باید به چند نکته اساسی توجه داشت؛ یکی تفکیک فِرَق اصلی اسلامی به دلیل تفاوتهای اساسی در مبانی نظریشان، و دیگری جریان یافتن این رویکردها در قالبهای مختلفی همچون قدرتهای سیاسی، از طریق متفکران مسلمان و در برخی مقاطع همراهی این دو گروه با هم. مثلاً در سدههای اخیر با شکلگیری نظام دولت – ملت و مقتضیات خاص آن، رویکردهای جهانگرایانه، بیشتر از طریق مصلحان مسلمان پیگیری شده است (پایان رهیافت نخست).
رویکردهای جهان گرایی اسلامی مقارن نهضت امام خمینی (ره)
در برهه زمانی مقارن با شکلگیری نهضت اسلامی درایران به رهبری امام خمینی(ره) به عنوان یک رویکرد جهانگرایانه، انواع دیگری از رویکردها در میان مسلمانان وجود دارد که بسیاری از آنها سابقهای طولانی در تاریخ اسلام دارند. بررسی همة رویکردهای اسلامی که میتوان آنها را در چند عنوان اصلی طبقهبندی کرد، نیازمند ارائه پژوهشی مستقل است و این پژوهش به ذکر مختصری از انواع متناسب با فرهنگ دینی حاکم بر ایران یعنی رویکردهای شیعی میپردازد.
این رویکردها در واقع اغلب به عنوان گونههای انتظار مهدی موعود و ظهور عظیم آن شناسانده میشود که خود زاییدة نوع بینش دربارة تحولات و انقلابهای تاریخی به خصوص مصداق جهانی آن است (مطهری، قیام و انقلاب مهدی ازدیدگاه فلسفه تاریخ، 15). این رویکردها را میتوان در سه عنوان کلی تقسیمبندی کرد:
الف) رویکرد ویرانگر
یک نوع برداشت موجود در جامعه شیعی از مقولة مهدویت و انتظار انقلاب موعود، این است که آن انقلاب دارای ماهیتی انفجاری دارد و سامان یافتنی است که معلول پریشان شدن است. با توسعه و ترویج فساد و ظلم جهانی، آنگاه که صلاح به نقطه صفررسد و باطل تکتاز میدان شود، ناگاه دست غیب از آستین برون آمده و حقیقت را نجات میدهد. این نوع برداشت شبه دیالکتیکی معتقد است هر گونه صلاح و نقطه روشن، مانع ظهور این منجی است، لذا وسیلههای نامشروع ایجاد تباهی وفساد را به عنوان مقدمه هدف مشروع یعنی انفجارمقدس وصلاح کلی، موجه، مطلوب ومشروع دانسته ومخالف هرگونه اصلاحات است (همان، 55- 54).
این گروه دو دسته اند: جمعی قائل به ترک امر به معروف و نهی از منکرند تا معصیت فراگیر شود (صحیفه امام، 21، 14). لذا اگر خود اهل گناه نباشند، در عمق جان و رضایت، فاسدان را زمینهسازان ظهور میدانند (مطهری، همان، 55). گروه دیگر پا را از این فراتر نهاده و قایل به دعوت مردم به گناه هستند تا دنیا زودتر پر از ظلم و فساد شود. چنان که حتی جا دارد جنایتکاران جهانی را دعا کرد (صحیفه امام، 16، 139و 21، 15-14). طبعاً این جریان با دیدة عداوت به مصلحان نگریسته، آنان را عامل به تأخیر افتادن آن انقلاب نهایی میداند (مطهری، همان، 55- 54) روشن است که این رویکرد مخالف توسعة حوزة نفوذ اسلام یعنی جهانگرایی و به تبع آن تأسیس نظام سیاسی پیش ازجهانگیری اسلامی است وهمه مسئوولیت را به نقطه نهایی منتقل می کند.
ب) رویکرد منفعل
در یک طیف از مبانی نظری و اقدامات عملی، این رویکرد چهرهای غیرفعال از انتظار را ارائه میکند. این گروهها نیز اقدام به اصلاح را تنها بر عهدة مصلح جهانی موعود میدانند. لذا معتقد به عدم تکلیف در قبال مسایل داخلی و بینالمللی بوده، وظیفه معتقدان به آن قیام بزرگ را، تنها دعا برای فرج مصلح و حداکثر امر به معروف و نهی از منکرِ محدود و فردی میدانند (صحیفةامام، 21، 14-13). اینان معتقدند نباید کاسه داغتر از آش بود. بنابراین در برخورد با حکومتهای ستمکار و غیرمشروع، قایل به همزیستی با سلاطین و حاکمیت جور میباشند (همان، 3، 340- 339).
این جریان با استناد به روایت طاغوت بودن برافراشته شدن هر گونه علم قبل از قیام قائم، تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت را باطل و برخلاف شرع میداند (همان، 21، 15- 14). این رویکرد را میتوان متعلق به قائلین به نظریة تعلیق حکومت دانست که معتقد است به علت فراهم نبودن شرایط تأسیس حکومت در زمانه غیبت و یا اساساً غیرمشروع بودن چنین نظامهایی، حکومت دینی تعلیق مییابد (بهروز لک، 84 ).
ج) رویکردهای فعال
در مقابل دو رویکرد قبلی، طیفی از جریانهای فکری هستند که با کمی تسامح میتوان در قالب قائلین به انتظار سازنده و فعال قرار داد. اینان تشکیل قدرت و نظام سیاسی را در رویکرد خود وارد کردهاند.
این جریان، ظهور منجی موعود را نه یک حرکت انفجاری بلکه آخرین حلقه از حلقات مبارزة دائمی اهل حق با اهل باطل در طول تاریخ میداند که به پیروزی نهایی حقگرایان و تحقق آرمان الهی آنان خواهد انجامید. لذا مهدی موعود (عج) مظهر نویدی است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است و سهیم بودن در این سعادت، به حضور عملی در گروه اهل حق بستگی دارد. آیات و روایاتی که به پر شدن زمین از ظلم قبل از ظهور اشاره دارد نیز مؤید این تفکر است که گروه سعید مظلوم و مستحقی وجود دارد که قیام مهدی در حمایت از آنان در مقابل اشقیا خواهد بود (مطهری، همان، 57).
اصولاً اصلاحجویی و مبارزة دایم با فساد، از مختصات ایدئولوژی اسلامی است. اصل امربه معروف و نهی از منکر، مسلمان را در حال یک انقلاب فکری مداوم و اصلاحطلبی جاودان و مبارزة پیگیر با فساد نگه میدارد (مطهری، وحی و نبوت، 124). روایاتی که به رخداد قیامهایی از طرف اهل حق در مقدمة قیام موعود، و به دولتی از اهل حق که تا انقلاب مهدی تداوم خواهد داشت تصریح کردهاند نیز مؤید درستی این نوع رویکرد در مقوله انتظار است (مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، 58). علت اصلی تفاوت این رویکرد با نوع ویرانگر، به نوع نگاه فلسفی آنها به تاریخ به خصوص نوع تفسیرشان از تکامل آن یعنی تحولات و انقلابهای تاریخی برمیگردد. رویکرد فعال وسازنده، نمایندة بینش فطری وانسانی تکامل تاریخ و رویکرد ویرانگر، از نمایندگان نگرش ابزاری به این موضوع میباشد. این تفاوت بینشها، ناشی از تفاوت انسانشناسی و جهانبینی آنهاست. برخلاف بینش ابزاری، در تلقی فطری، انسان حاکم بر خویشتن و آزاد از جبر طبیعت و سرنوشت است (همان، 47- 14).
چهارنظریة اصلی را میتوان به عنوان اعضای رویکرد فعال جهانگرایی اسلامی معرفی کرد. این نظریهها با تقدم و تأخر زمانی نسبت به هم در طول نهضت اسلامی و خصوصاً پس از پیروزی آن خودنمایی کردند. علت اصلی تفاوتهای آنها را نیز باید درموضعگیریشان درقبال مسئولیتهای فراملّی و صدور انقلاب جستجو کرد. لذا نوع تعریف این نظریهها از حدود مرزهای قدرت حکومت اسلامی درعصرغیبت متفاوت است.
1- ج) نظریه ملیگرایی اسلامی
اندیشة ملیگرایی که پس از مشروطیت در ایران ظهور تازهای یافته بود، پس از طی دورانهای خدمت در دستگاه رضاخانی و مخالفت با سلطه بیگانگان در دوران پهلوی دوم و سپس یک تحرک جدید در دهة چهل و همزمان با نهضت اسلامی، با پیروزی انقلاب اسلامی فرصت دیگری برای بروز خود یافته بود.
طیف اسلامی این جریان، علیرغم پذیرش آرمان جهانگیری و جهانداری اسلام در عصر ظهور امام زمان(علیهالسلام)، معتقد است در دورة غیبت بایستی بیشتر بر اهداف ملّی وخدمت به وطن ازطریق اسلام نظر داشت (بازرگان، حکومت جهانی واحد، 29- 28 و38- 37). تکنوکراتهای صاحب این رویکرد، مبارزه با رژیم شاهنشاهی را نیز به صورت انتقاد مبتنی بر قانون اساسی مشروطه دنبال میکردند. این جریان، تئوری حکومت عملی اسلام را مبتنی بر چند مؤلفه اصلی ارائه کرد؛
اول، قبول نظام دولت- ملّت به عنوان یک اجبار جهانی که هرچند عقلانی و عادلانه نبوده و محصول یک پروسه ظالمانه تاریخی است، اما مقابله با آن، هزینههای زیادی را به دنبال دارد. دوم، پذیرش سیستم حاکم بر نظام بینالملل و کنارآمدن با آن، و سوم در پیش گرفتن بازسازی و رشد ملّی در قالبی هماهنگ با نظام و عرف حاکم بینالمللی با نگاه به داخل. اصل چهارم اینکه نیل به توسعه و آبادانی و تحقق یک جامعه پیشرفته و ایدهآل در داخل، خود بهترین تبلیغ برای اسلام است. پنجم اینکه این وجه اسلامی با برد داخلی، خود را مدافع مسلمانان جهان میداند ولی این حمایت باید اخلاقی و براساس دیپلماسی رایج در نظام بینالملل باشد و آن هم تا جائیکه مصالح جمهوری اسلامی به خطر نیافتد. بنابراین هزینه کردن منابع ملّی تنها در درون مرزهای داخلی دارای مشروعیت است و حتی در موارد محدود خارجی نیز باید مصلحت ملّی مورد نظر باشد. (لاریجانی، 47- 46).
لذا این رویکرد با تئوری حکومت عملی اسلام، اولویت منافع و توسعه ملّی و محور قراردادن ایرانیّت و خدمت اسلام به ایران، مخالفت تلویحی و یا حداقل بیتفاوتی خود را با نگاه به بیرون و صدور انقلاب به نمایش گذاشته و برخورد ارزش مدارانه با نظام حاکم بر روابط بینالملل را مطرود و خلاف شئوونات جهانی تلقی میکند. ارزشهای انقلاب اسلامی را تنها در چارچوب مرزهای جغرافیایی قابل قبول میداند و از موضع منتقدانه و تعرضآمیز نسبت به روابط و تحولات جهانی بر حذر میدارد (امام خمینی، صدورانقلاب از دیدگاه امام، 13-11). زیرا چنین مسئوولیتی در زمان عدم حضور امام زمان(عج) بر عهده امت اسلامی نیست و اگر چنین رویهای در پیش گرفته شود، خود عامل تقویت فساد و تضعیف دین میشود (بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، 173-170).
2- ج) نظریه واقعگرایی
طبق اصل اول این نظریه و مطابق باور عدهای، باید به دنبال تحقق یک ملّت نمونه در داخل با استفاده از تمامی ابزارهای انقلابی، داخلی و بینالمللی بود. برایناساس تثبیت اوضاع داخلی مقدم بر رویکرد به خارج و تعرض به نظام نامطلوب بینالمللی است. پس از نیل به اهداف داخلی میتوان به تدریج وارد مرحله مخاصمه با روابط جهانی ظالمانه و محیط پیرامونی شد.
دومین مؤلفة این رویکرد، سیاست تسالم فرصت طلبانه در روابط خارجی است. درصورت عدم آمادگی شرایط، تفاهم و مصالحه با وضع موجود و قدرتهای بینالمللی را دنبال کنیم و هر جا شرایط مهیا شد، به اقتضای منافع و مصالح ملّی، چهره تهاجمی، به ویژه در مقابل رژیمهای اسلامی مستبد و وابسته نشان دهیم. سومین مولفة این نظریه، مشروعیت ابزاری است. بطوری که استفاده از تمامی شیوهها و ابزارها را برای دستیابی به اهداف انقلابی موجه میداند. به طور کلی این رویکرد را میتوان طرفدار حرکت انقلابی در داخل و تفاهم در جامعه جهانی دانست (امام خمینی، صدور انقلاب از دیدگاه امام، 14-13).
3- ج) نظریه آرمانگرایی
طرفداران این دیدگاه، مخالف با نظام دولت- ملت ودولتهای ملی بوده و ایجاد مرزهای جغرافیایی را به خصوص درجهان اسلام دستاورد استعمار میدانند که در نتیجه آن، دنیای یکپارچه اسلامی تجزیه و دچار عقب افتادگی و نابسامانی شده و ارزشهای دینی تحت الشعاع مؤلفههای ملیگرایی قرارگرفته است. در این رویکرد که به نظریة آتشفشان نیز معروف شده است، (اسپوزیتو، 18)، نظام موجود روابط جهانی به کلی نفی شده و پذیرش قوانین ظالمانه و مؤسسات و سازمانهای وابسته به چنین نظامی مردود شمرده میشود. اینان معتقدند باید در یک درگیری مستمر، با استفاده از تواناییهای مختلف حتی از نوع نظامی و با حمایت از جنبشهای آزادیخواه، تا جایگزینی یک نظام مبتنی برارزشهای اسلامی و انقلابی در سطح جهان، به حرکت تهاجمی ادامه داد. لذا این رویکرد به توجیه استفاده از ابزارهای نظامی، چریکی و تسلیحاتی جهت مبارزه جهانی میپردازد.
این رویکرد مکتبگرا، با اعلام این که اسلام فراتر از مرزهای جغرافیایی است، معتقد است ماندن انقلاب در مرزهای ملی و هدف قرار گرفتن صرف توسعه داخلی، سرآغاز شکست انقلاب و الگوی ارائه شده از سوی آن بوده و این یک توطئه است. لذا با نفی علایق ملّی وبراساس تکلیفگرایی، توسعه ملّی را تنها به عنوان یک ابزار جهت توسعة مرزهای قدرت انقلاب در ملتهای مسلمان و به خطر انداختن منافع استعمارگران و دولتهای اسلامی وابسته مقبول میداند. پس در سیاست خارجی اهداف ایدئولوژیک بر منافع ملّی اولویت دارد. این جریان راهکار انقلابهای زنجیرهای را ارائه میدهد (امام خمینی، همان).
این رویکرد را میتوان معرف اندیشه صدور مطلق انقلاب به عنوان وظیفه اصلی دولت اسلامی جهت کمک به آرمان جهانگرایی اسلامی تلقی کرد. که برخلاف ملیگراها، هدف را از داخل به بیرون مرزهای ملّی منتقل می کند و بر این باور است که واقعیات داخلی نباید بر رویکرد جهانی و ظلم ستیزی بین المللی تأثیر منفی گذاشته و از وظیفه اصلی یعنی حمایت از مسلمانان و مظلومان بازدارد (فیرحی، 261- 260).
4- ج) نظریة امّالقری
لاریجانی در این رویکرد پسینی چنین عرضه میدارد (لاریجانی، همان) که جهان اسلام به عنوان یک امّت، جامعهای است با خصوصیات خاص خود که عامل وحدت آن، مرکزیت رهبری است. در میان کشورهای عضو این جامعه، آن که امکان رهبری کل امّت را داشته باشد، به عنوان امّالقری شناسانده میشود. ملاک این امکان، نه موقعیت سوقالجیشی و امثال آن، بلکه تحقق ولایت است. بدین معنی که سطح رهبری و پذیرش آن از مرزهای جغرافیای ملّیاش فراتر رود. این موقعیت را ممکن است زمانی یک کشور اسلامی به دست آورد و بر مسند امّالقرای دارالاسلام قرار گیرد و پس از مدتی این جایگاه را از دست بدهد. دراین هنگام است که شکست و پیروزی امّالقری، شکست و پیروزی کل جهان اسلام محسوب میشود.
دکترین امّالقری در پاسخ عملی به تزاحم بین مصلحت حکومت امّالقری با مصلحت جهان اسلام و وظایف اسلامی چنین بیان میدارد که، همواره مصالح امت اولویت دارد مگر اینکه هستی امّالقری تهدید شود که در این صورت، حفظ آن نه تنها بر مردم امّالقری، بلکه بر همة امّت واجب است (همان، 49). از اینجا رابطهای جدید بین جهان اسلام و امّالقری تعریف میشود. امّالقری به حمایت از حقوق مسلمین و مستضعفین برمیخیزد و در مقابل، در صورت به خطرافتادن موجودیت این مرکزیت جهان اسلام، این وظیفة واجب امت است که یکپارچه به دفاع برخاسته، امنیت آن را تأمین کند. البته این ارتقاء امنیت امّالقری، او را در حمایت از دنیای اسلام قدرتمندتر میکند.
این صیانت از حیات امّالقری نیز به معنای کامل کلمه است. هم ماهیت خارجی یعنی جغرافیای ارضی آن را شامل میشود و هم جوهر معنوی آن را (همان، 20). چنانکه در این راه باید گاهی راه تسالم با دول ظالم و فاسد را پیش گرفت (فیرحی، همان، 262- 261). درمجموع به نظر میرسد این دکترین، مبتنی بر مصلحت حکومت اسلامی، قایل به این است که در تزاحم بین اهداف برون مرزی با نیازهای امّالقری، باید به رفع نیازهای او اندیشید و نه صدور، و این تضمین امنیت داخلی آن است.
رهیافت دوم: نظم سیاسی، منافع ملی، مسؤولیتهای فراملّی
در این رهیافت، مبانی تئوریکِ اختلاف رویکردهای ذکر شده تبیین میشود. در مواجهه با آرمان رسالت جهانی و جهانگرایی اسلام، دو سؤال اساسی به خصوص در میان شیعیان شکل میگیرد، که رویکردهای جهانگرایی محصول نوع پاسخ تدارک دیده شده برای این سؤالها میباشند. سؤال اول اینکه، آیا در عصر غیبت امام معصوم(ع) اساساً چنین رسالت و مسئوولیتی برای مسلمانان اثبات میشود به خصوص با توجه به الزامات آن مانند تشکیل و در اختیار داشتن قدرت سیاسی؟ پاسخ به سؤال اول صفبندی تعدادی از رویکردها را جدا میکند.
سؤال چالش برانگیز دوم، در میان گفتمان ضرورت نظم سیاسی در عصر غیبت شکل میگیرد و آن اینکه، با توجه به سیستم تحمیل شده دولت- ملت، در صورت بروز تزاحم بین منافع ملی با رسالت ومسؤولیتهای فراملّی، اولویت با کدام است؟ نوع پاسخ ارائه شده به این سؤال نیز تفکیککنندة رویکردهای درون گفتمان ضرورت از جمله با رویکرد امامخمینی است.
در تبیین پرسش اول و تشریح پاسخهای ارائه شده باید گفت، طبق طبقهبندی خواجه نصیرالدین طوسی در قواعدالعقاید، در سنت اسلامی در مورد ضرورت امامت و تشکیل حکومت اسلامی، دو نظریه وجود دارد: یکی نظریة عدم ضرورت که خوارج و معدودی از معتزله آن را ارایه کردهاند (بهروز لک، همان،80-79). و دیگری نظریة ضرورت، که طرفداران آن از سنتگرایان تا تجددخواهان، ادله عقلی و نقلی متعددی را در لزوم امامت و رهبری سیاسی جامعه برمیشمرند و این دیدگاه غالب فرق اسلامی است (ر.ک. به علیخانی و همکاران، 1384).
در حوزه تشیع، شکلگیری عصر غیبت و عدم قیادت ظاهری امام معصوم، در ظهور رویکردهای مختلف پیروان این مذهب نقش اساسی داشته است. مسأله غیبت امام دوازدهم، شیعیان را با پرسشهای مهم درون و برون مذهبی و چالشهای نظری و عملی بزرگی به ویژه دربارة زندگی سیاسی در عصر غیبت کبری مواجه کرده است. مهمترین سؤال اینکه حال که در اثر غیبت، تمام وظایف و مناصب حکومتی امام معصوم متوقف شده و ایشان سلطة ظاهری ندارد، آیا نظام سیاسی مشروع به عنوان جایگزین وجود دارد؟ و شیعیان وظیفهای در این راه بر عهده دارند؟ تفاوت رویکردهای جهانگرایانه میان شیعیان، از همین اختلاف نظری در مورد ولایت غیر معصوم در عصر غیبت نشأت میگیرد (فیرحی، همان، 203- 202).
در پاسخ به سؤال فوق، دو جریان اصلی ظاهر شد که در زیرمجموعة هر یک از آنها در یک روند تکاملی، نظریههای گوناگونی ارائه شده است. یکی جریان مبتنی بر وجوب تقیه و دیگری ضرورت نظم سیاسی. دیدگاه اول معتقد است اصولاً دوران غیبت، زمانة تقیه است؛ تقیه موردی یا زمانیه. به لحاظ تقیه زمانیه، ازهرگونه تلاش جهت تأسیس نظام سیاسی و حکومت اسلامی باید پرهیز و به زندگی در حکومت جائر کفایت کرد. در این رهیافت سلبی، تمامی دولتهای موجود در عصر غیبت، دولت جور شناسانده میشود حتی اگر توسط شیعیان تأسیس شوند زیرا مجوزی از سوی معصوم برای چنین اقدامی وجود ندارد (همان، 211- 208).
به عنوان نمونه، این جریان در نزدیکی عصر امام خمینی، در قیام مشروطه نمود پیدا کرده و مبنای نظام مشروطه اسلامی قرار گرفت. محقق نایینی، شاگرد مکتب شیخ انصاری، معتقد است چنانچه سلطنت، براساس مشارکت تمام ملّت در نوعیات مملکت و مشورت با عقلای امت و لذا در جهت مصالح مسلمانان باشد، به عنوان مشروطه اسلامی و مقبول است. لذا هر چند هر حکومتی در دوره غیبت جائر است و نامشروع، اما این کنیزک سیاه مشروطه اسلامی، دستان خود را از دو تا از سه مورد غصب و ظلم نظامهای استبدادی تملیکیه یعنی اغتصاب ردای کبریایی و ظلم به ساحت اقدس احدیت و غصب رقاب و بلاد و ظلم به بندگان شسته است، هر چند سیاهی رنگش به واسطه غصب مقام ولایت و ظلم به ناحیة مقدسه امامت همچنان باقی است و زایل نخواهد شد (نایینی، 81- 74). لذا دولت مشروطه به واسطه این تقلیل ظلم و نزدیکی به عدالت، با اکراه مقبول است.
بنابراین در نظریات مختلف عضو جریان اول، تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت یا اساساً مشروع نیست و یا حتی با فرض پذیرش ولایت مجتهدین، حداقل به واسطه عدم تمکّن فقها و فراهم نبودن شرایط، تکلیف از آنها ساقط است (همان، 74-73 و110 و امامخمینی، منشورروحانیت، 7). لذاجهانگرایی تعطیل است. رویکرد منفعلانه و با تسامح رویکرد ویرانگر در این جریان جای میگیرند.
جریان دوم برخلاف جریان فوق، قایل به ضرورت استمرار نظام سیاسی شیعیان در دورة غیبت است. نظریات متعلق به این گروه، به ترسیم نظامهایی که هر چندناقص، اما جایگزینی مشروع برای امامت معصوم باشند، پرداختهاند، مانند سلطنت مشروعه، ولایت فقیه، ولایت امت و... (فیرحی، همان، 210). رویکردهای فعال جهانگرایی عضو این جریان میباشند. در پاسخ به سؤال دوم این پژوهش که در میان این گروه جاری میشود، عدهای همچون ملیگرایان، صرف منافع ملی را دنبال کرده، تحدید آن را جهت انجام وظایف فرامرزی نمیپذیرند. واقعگرایان هر چند مسئوولیتهای اسلامی فراملّی را میپذیرند، اما اولویت را به نیازهای داخلی میدهند حتی اگر مسؤولیتهای مذکور تعطیل شود. رویکرد آرمانگرا تحقق رسالت جهانی را بر هر چیزی ترجیح داده ومنافع داخلی را در اولویت بعدی قرار میدهد. تئوری امّالقری در میانه دو رویکرد اخیر قرار میگیرد. با وجود این که حوزة مسئوولیتهای فراملّی را توسعه میدهد، در عین حال مصلحت امّالقری را در اولویت قرار میدهد.
نقد امام به رویکردهای مقارن
براساس اندیشة امام خمینی، نقد دینی، عقلی و استراتژیک به رویکردهای ذکرشده مقارن با نهضت ایشان وارد میباشد و بدین سان تمایزات رویکردی امام با دیگر موارد نمایان میشود.
نقد رویکرد ویرانگر؛ در جمعبندی این رویکرد باید گفت این رویکرد اساساً مخالف توسعة حوزة نفوذ اسلام حتی در مرحله ملّی و محدود یک کشور است و حتی با قلب معنایی، جهانگرایی را به معنای جهانی کردن فساد وظلم تعریف میکند. لذا این رویکرد یکسره رسالت جهانی اسلام را به نقطة نهایی و زمانة مصلح موعود منتقل میکند. امام خمینی درمعرفی و نقد این رویکرد، آیة استرجاع بر زبان جاری کرده، منطق آنان را مخالف با ضروریات دین و خصوصاً اوجب واجبات که همان حفظ اسلام است میداند. چنان که توسعة این منطق عامیانه و منحرف، عامل نابودی اسلام و مانع ظهور حضرت مهدی(عج) است. پیروان این رویکرد یا افرادی سادهلوحاند، یا منحرفانی که با سوءنیت در جهت تقویت نظامهای طاغوت عمل میکنند (امامخمینی، وصیتنامه، 13 و صحیفة امام، 21، 281-279). این رویکرد، انتظار را از حالت نیروآفرینی، تحرکبخشی و حقپرستی خارج، و به رکود، اسارتبخشی، فلجکنندگی ونوعی اباحیگری وارد میکند. چنان که فساد، هم فال است وهم تماشا، و این به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی همخوانی ندارد (مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، 15و55-54). در حالی که منتظر مصلح جهانی خود باید از صلاحیت برخوردار باشد (صحیفه امام، 21، 16 و 13).
نقد رویکرد منفعلانه؛ این رویکرد بخش اعظم و بعضاً همة اصلاح را به عهدة مصلح موعود دانسته، از بار مسؤولیت شانه خالی میکند. نکته حایز اهمیت اینکه بسیاری از حاضرین در دایرة این رویکرد، از مکاتب فکری و علمای شناخته شده تشیع میباشند. امامخمینی به عنوان عضو جریان ضرورت نظم سیاسی، در نقد رویکرد منفعلانه جریان تقیه زمانیه، چنین بیان میدارد که بسیاری از این افراد معمولاً افراد صالحی هستند، اما برداشت صحیح و جامعی از رسالت و اهداف اسلام در عصر غیبت نداشته و معنای انتظار را محدود دیدهاند. در میان این افراد، حتی بعضی در یک برداشت انحرافی، مسائل دنیاوی را هم تاویل به معنویات و مسایل اخروی می کنند (صحیفه امام، 11، 218 -217). این رویکرد بعد بسیار مهم سیاسی و اجتماعی اسلام را تضعیف کرده یا نادیده گرفتهاند. امام این سلب مسؤولیت از خود را مخالف با منطق اسلام و ناشی از عدم شناخت صحیح آموزههای قرآنی و سیره انبیاء و معصومین در اهتمام به امورمسلمین ومبارزه با مخالفان با اساس اسلام وعدم تأیید آنها میداند (صحیفه امام، 3، 340 - 339 و 10، 123). در سیرة ائمة اطهار(علیهمالسلام)، همکاری با حکام جور به شدت نهی شده است و فقط در صورتی که این همکاری به نفع مسلمین و در جهت کاهش ظلم و شرور حاکمان طاغوت باشد، مورد تأیید است (امام خمینی، کشف الاسرار، 228-227). لذا اصل بر عدم همکاری است و استثنا در مصلحت و خیر مسلمین. مانند داستان صفوان جمال و علی بن یقطین در دستگاه هارون عباسی در زمان امام موسی بن جعفر(علیهالسلام) و پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا(علیه السلام) (مطهری، سیری در سیره ائمه، 204- 203).
امام خمینی در پاسخ به کسانی که تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت را باطل میدانند، استدلال میکند که آنچه در منابع دینی مردود شمرده شده است ادعای مهدویّت است و نه تشکیل حکومت و لازمة چنین دیدگاهی، یعنی نفی حکومت، فساد عمومی در جامعه است (صحیفه امام، ج21، 15). از طرف دیگر یک دلیل تاریخی به برداشت صحیح از این گونه روایات کمک میکند و آن اینکه هر حکومتی که در عصر غیبت شکل گرفته، معمولاً از مسیر درست اسلامی منحرف شده و حکومتهای طاغوتی بودهاند. و این به معنای جواز تشکیل حکومت عادل است اگر بتوان اقدام کرد (همان، 226-225). امام در نظریة ولایتفقیه خود، ادله عقلی و نقلی متعددی را در ضرورت و مشروعیت حکومت اسلامی درعصرغیبت ارائه میدهد (ر.ک. به امامخمینی، ولایت فقیه). روشن است که در منظر امام، تشکیل حکومت مقدمة ضروری شکلگیری و توفیق حرکت جهانگرایی اسلامی است.
امامخمینی، تعدادی از پیروان رویکرد منفعلانه را مقدسنماهای واپسگرایی معرفی میکند که مشکل اساسی آنها این است که با پذیرش شعار جدایی دین از سیاست، راه ورود به میدان مبارزه را بستهاند. اینان به دلایل مختلفی همچون اعتقاد به اندیشه ضل اللّهی شاه، باطل بودن تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، عدم تکلیف جهاد و مبارزه، تأثیرپذیری از آموزههای حکومتهای نامشروع و ظالم و... سد بزرگی در مسیر استقرار نظام اسلامی و جهانگرایی هستند، که نصیحت، تبلیغات، و مبارزه منفی نیز مانع آنها نبوده و تنها راه حل باقیمانده، ایثار و خون است (صحیفه امام، ج281،21- 278 و 17- 14). امام اظهار میدارد چه خون دلهایی که در این راه از این جریان متحجّر خورده و اسلام بیشترین ضربه را از این قشرمتحمل شده است (امامخمینی، منشورروحانیت، 7- 5).
نقد رویکردهای فعال؛ روشن شد که رویکردهای فعال، عضو جریان ضرورت نظم سیاسیاند. اما رویکرد امام خمینی از هر یک از آنها کم و بیش فاصلههایی دارد.
نقد ملیگرایان مسلمان؛ این افراد با نگاه به داخل و مخالفت با روشهای رایج صدور انقلاب، برد جهانگرایانه را بسیار کوتاه میکنند. چنان که میتوان مدعی شد تقریباً رویکرد جهانگرایانه ندارند. ریشة تفاوت این رویکرد را میتوان در نوع نگاه ملیگرایان به ارتباط سیاست و دیانت نیز جستجو کرد. اینان این رابطه را یک طرفه و از نوع حاکم و فوق بودن دین نسبت به سیاست میدانند. به طوری که دین فقط اصول سیاست و هدف آن را تعیین میکند. این دو در ردیف یکدیگر نیستند و این مرز باید حفظ شود. به خصوص بدین جهت که انحرافات سیاست به پای دین گذاشته نشود (حقیقت، 63-62). در واقع ماهیت حکومت در عصر غیبت در نظر اینان متفاوت از دیدگاه امام است.
امام خمینی با نقد رویکرد تنگ ایران مداری که نمیتواند منطبق با اسلام مداری باشد (محمدی، 66) و مقابله با حرکت انفعالی و به دور از روحیات برونگرای انقلابی و بیتوجهی به اهداف جهانی اسلام، این رویکرد را رد میکند و بر قطعی بودن و لزوم نگاه به بیرون و صدور انقلاب به عنوان یک تکلیف، وظیفه و مسؤولیت اسلامی تعطیل ناپذیرتصریح میکند (صحیفة امام، 12، 202 / 3، 341) زیرا مرز حرکت ما، مرز عقیده است و نه جغرافیا، ودرجهت بسیج جهانی مسلمانان فعالیت میکنیم (همان، 21، 87- 85 و 89).
نقد رویکرد واقع گرایان؛ امام انتقاد فوق را به نحو دیگری بر این رویکرد نیز وارد میداند. ایشان وظیفة اساسی حکومت اسلامی را نشر اسلام در جهان میداند، و در این راه مردم باید سختیها و فشارهارا برای این هدف مقدس تحمل کنند. چرا که این حکومت، محصول یک انقلاب اسلامی و نقطة شروع انقلاب جهانی آن است (همان، 327). لذا ایشان رویکرد به اصطلاح واقعگرایی در سیاست خارجی به معنای تسالم با نظام سلطه و کوتاه آمدن از تکالیف اسلامی حتی به صورت موقت، مثلاً در مواردی مانند ارتداد سلمان رشدی را نادرست و مردود میداند (امام خمینی، منشورروحانیت، 13).
نقد رویکرد آرمانگرایانه؛ امام در بررسی این رویکرد معتقد است، هر چند حرکت جهانی رسالت ماست، اما این به معنای عدم توجه به منافع ملی و نیازهای داخلی نیست. چرا که سرنوشت همة امت و کشورهای اسلامی به سرنوشت امّالقری گره خورده است. توسعة داخلی، خود خدمت به رویکرد جهانگرایانه نیز هست (صحیفه امام، 20، 331). از طرفی نفی خشن مرزهای ملّی که واقعیتی نامطلوب، اما جا افتاده در جامعة جهانی است، یک حرکت خطرناک و مضر برای تفکر انقلابی و اسلامی است. تفکری که به دنبال بیداری و توسعه فرهنگ آزادی خواهی در میان عموم توده هاست (امامخمینی، صدورانقلاب ازدیدگاه امام، 16- 15). سیاست جهانی حکومت اسلامی با سایر دولتها براساس احترام متقابل و در جهت حفظ استقلال و آزادی است (صحیفه امام، 5 ،467 / 4، 356).
امام براساس سیاست اخلاقی خود، یک نقد دیگر هم بر واقعگرایان و آرمانگرایان وارد میداند، وآن لزوم شرافت و مشروعیت ابزار است. در راه هدف نمیتوان از هر وسیلهای بهره جست. به عنوان نمونه امام استفاده از ابزار نظامی را برای تهاجم به مرزهای قدرت دیگران جایز نمیداند و اعلام میدارد که ما چشم طمع به دیگر سرزمینها نداریم (همان، 20، 232 / 16، 393). اگر چنین روشهایی را در پیش گیریم، به شیوه استعمارگران عمل کردهایم. در حالی که باید با پیگیری تعمیق بیداری و حرکت تودههای مردم اهداف جهانی را دنبال کرد (محمدی، همان، 67 و صحیفه امام، 20، 17).
نقد نظریه امّالقری؛ این دکترین که همخوانی زیادی با رویکرد امام دارد، به تبیین رابطة بین سرنوشت امّالقری و جهان اسلام میپردازد (فیرحی، همان، 265). اما طبق رویکرد امام، ضمن اینکه یک نقد مکتبی بر این نظریه وارد میباشد، در یک نقطة دیگر هم از این دکترین فاصله میگیرد و یک نقد استراتژیک هم متوجه آن میداند، که مبتنی بر یک رابطة دیالکتیک متفاوت است.
روح نظریة امّالقری، بر حفظ آن استواراست که رابطة مستقیمی با حفظ حکومت اسلامی دارد و این از مهمترین وظایف است (لاریجانی، همان، 20). لذاست که اگر لازم شد، حتی باید از پیگیری صدور و رویکرد بیرونی خودداری کرد، و اینگونه با حفظ این مرکزیت مهم، بتوان به پیگیری رسالت جهانی خود درآینده امیدوار بود. طبق نظریة سیاسی امام، ایراد مکتبی به تئوری امّالقری براین نکته استوار است که اولاً در صورت انتخاب هر مبنای فقهی و حکومتی، برخی از وظایف، به عنوان قدر متیقن مسئوولیتهای فرا ملّی دولت اسلامی وجود دارد که در هر حالتی غیر قابل تعطیل است. وثانیاً ما نباید کاری کنیم که سبب یأس و ناامیدی مسلمین و مستضعفان از انقلاب اسلامی شود (صحیفه امام، 15، 146) و در این راه، ملت امّالقری باید سختیها و مشکلات را تحمل کنند (همان، 21، 87).
از سیرة نظری و عملی امامخمینی چنین برمیآید که هر چند حفظ موجودیّت امّالقری از اوجب واجبات است (همان، 15، 146)، اما رسالت اساسی یعنی رویکرد جهانگرایانه را هم نمیتوان کنار نهاد. اهتمام به امور مسلمین و مستضعفین عالم وظیفه حتمی و از مهمترین واجبات است. چنان که یکی از آفات بزرگ انقلاب، محبوس ماندن آن در مرزهای جغرافیایی و عدم پیگیری اهداف جهانی خود میباشد (همان، 12، 202 / 21، 327 / 3، 414). بر این اساس طبق نظریة امام، نقد استراتژیک بر این اصل استواراست که، هم چنان که رشد ملّی امّالقری عامل تقویت و موفقیت رویکرد جهانی است (همان،20، 331)، در طرف مقابل هم، اساساً نگاه به بیرون نیز عامل حفظ، تثبیت و تقویت درون است (دهشیری، 83 و اسپوزیتو، همان، 65 و صحیفه امام، 19، 343) زیرا عامل توسعة عمق استراتژیک امّالقری و در نتیجه صیانت از حیات آن است (صحیفه امام،ج21، 85). و این عین مصلحت امّالقری است. چنان که توسعة عمق استراتژیک، سیاست راهبردی همه مراکز قدرت جهانی بوده و هست. لذا در نوع رویکرد امام، نه تنها تزاحمی بین اهداف جهانی و مصلحت امّالقری وجود ندارد، بلکه در یک همافزایی رابطهای، تقویت هر یک، عامل ارتقاء جایگاه و قدرت دیگری است. بنابراین امام یک رابطة جدید بین امّالقری و حول آن یعنی جهان اسلام وهمه مخاطبان و حامیان آن در جهان تعریف میکند که میتوان از آن تعبیربه دیالکتیک تنافع (نفع - نفع) نمود.
نکته اساسی در فهم و تبیین این نگرش راهبردی، در درک ظرافت ماهیت، روش و ابزارهای رویکرد برونگرا و صدور امامخمینی نهفته است. رویکرد ایشان عمدتاً فرهنگی و نرمافزاری است. لذا مسیر هموارتر و کمتنشتری را در مواجهه با قدرتهای رقیب در پیش میگیرد. به عنوان مثال در منظر امام با توجه به همین ماهیت فرهنگی، حتی مواردی که جهت مصالح حکومت اسلامی به ظاهر به تسالم با دشمنان اقدام و جام زهر مینوشیم، حقانیت و پیام انقلاب عامل پذیرش عمومی و صدور ارزشهای آن است (همان، 21، 283 و 93 / 20، 350).
این نوع نگاه هم به یک ویژگی با اهمیت و کمنظیر در اندیشة سیاسی امامخمینی بر میگردد و آن جمع بین دو مسلک سیاسی است. ایشان از طرفی اصل را بر انجام وظیفه می داند، صرفنظر از نتایج آن، همان که در مسلک اصالت وظیفه و عمل صالح سیاسی سقراطی هم دیده میشود. و از طرف دیگر همانند مسلک ارسطویی، مبتنی بر اصالت حکومت و البته با در نظر گرفتن شرع به عنوان سرچشمه همه وظایف، تأسیس حکومت صالح که همان نظام اسلامی است را ضروری و حفظ و نگهداری آن را از بالاترین وظایف برمیشمرد. این قدرت جمع را هم عنصر شریعت به ایشان میبخشد (لاریجانی،همان، 18- 14).
رهیافت سوم: تحدید مسئوولیتهای فراملّی
در اینجا جهت تنقیح بیشتر موضوع، استفاده از تئوری سید صادق حقیقت، مناسب به نظر میرسد (ر.ک به حقیقت، همان). این نظریه معتقد است که در فقه شیعه، مرز مسؤولیتهای فراملّی در سیاست خارجی دولت اسلامی به عنوان یک متغیر وابسته، مبتنی بر دو متغیر مستقل ولایت و دفاع میباشد (همان، 30-29 و 10) از این نظریه میتوان تا حدود زیادی جهت تبیین بیشتر تفاوتهای نظری رویکردهای جهانگرایی، به خصوص مسلکهای عضو جریان دوم یعنی قائلین به ضرورت نظام سیاسی در عصر غیبت و در نتیجه رویکردهای فعال بهره جست.
طبق نظریة حقیقت، متناسب با نوع تعریف نسبت به ولایت در عصر غیبت به لحاظ حدود آن، از اطلاق گرفته تا دولت عرفی و از نصب تا انتخاب و وکالت، و نیز تعریف و تعیین حدود دفاع، از مرزهای ملی گرفته تا گسترة مظلومان عالم، مرز و میزان مسؤولیتهای فراملّی دولت اسلامی تغییر میکند.
به عنوان نمونه طبق نظریة نصب، فقیه حاکم، نسبت به کلیة مسلمانان در اقصی نقاط جهان، ولایت پیدا میکند ومسؤولیت دارد، هر چند که خود آن مسلمانان به این امر توجه نداشته و یا حتی سرباز زنند (مطهری، جهاد، 30). در نوع مطلقه این ولایت که امام خمینی نیز قایل به آن است، این سرپرستی و مسؤولیت تقویت میشود. زیرا کلیة مناصب حکومتی پیامبر و معصومین (علیهمالسلام) را داراست و مقید به احکام اولیه و ثانویه و به طریق اولی قوانین بشری نمیباشد و حوزه مصلحت را نیز در اختیار دارد (ر.ک به امام خمینی، ولایت فقیه و کتاب البیع) لذا کلیه فعالیتهای مسلمین باید تحت نظارت این زعیم جهان اسلام سازماندهی و در جهت وحدت اسلامی و تحقق حکومت جهانی واحد جاری شود (حقیقت، همان، 229-225). بنابراین این وظایف فراملّی ایجاب میکند که رهبر اسلامی بتواند براساس اصل مصلحت منابع در اختیار را به نحو لازم، در بین داخل و خارج کشور تحت حاکمیت سیاسی توزیع نماید. نظر مردم هم در این مورد از باب کارآمدی تعیینکننده است و در توسعه یا کاهش این مسؤولیتها تأثیری ندارد (همان،231).
در مقابل، در نظریة انتخابی ولایت فقیه، حدود مسؤولیتهای فراملّی بستگی به نظر مردم کشورانتخابکننده فقیه دارد و او مبسوط الید نیست. در ولایت مقیده، این حدود دوباره تخصیص میخورد.
البته براساس انتخاب هر نظر فقهی در ولایت فقیه، باز هم مواردی از مسؤولیتهای فرا مرزی دولت اسلامی وجود دارد که هیچگاه قابل ترک نیست (همان، 237و249) روشن است که از این موارد تعبیر به مسؤولیت شده است و نه حق، و لذا حتی مقتضیات زمانی همچون مرزهای ملّی نیز نمیتواند عامل حذف و تعطیلی آنها باشد.
متغیرتأثیرگذار دیگر، دفاع میباشد که نظر متفکران اسلامی در مورد گسترة آن متفاوت است. برخی دایرة آن را وسیع در نظرمیگیرند. مثلاً نجات مظلومین مورد تجاوز در جهان را واجب و از مصادیق دفاع بر میشمرند (مطهری، همان، 29). روشن است که چنین دیدگاهی توسعهدهندة مصادیق مسؤولیتهای فراملّی دولت اسلامی است. در مقابل، دیدگاهی که دفاع را محدود به حفاظت و صیانت از دولت اسلامی و مرزهای ملّی میداند این وظایف را تحدید میکند و یا حتی در نظریة وکالت و دولت عرفی میتوان به حذف این مسؤولیتها رسید.
بنابراین میتوان تفاوتهای رویکردی جهانگرایی موجود را با یکدیگر و از جمله با رویکرد امامخمینی(ره)، با توجه به تئوری ذکر شده بهتر تبیین و درک نمود. چنانکه روشن است امام با قائل بودن به ولایت منصوب و مطلقة فقیه و وسعت حوزة دفاع، دایرة مسؤولیتهای فرا ملّیتی حکومت اسلامی را وسیع دانسته، که نه تنها مسلمانان که همه مستضعفان عالم را تحت پوشش قرار میدهد (صحیفه امام، 12، 138 / 3، 119 / 20، 319 / 21، 87). البته این نظریه به طور کامل نمیتواند جوابگو باشد. چرا که در مواردی دیده میشود که نوع نگاه به متغیرهای ولایت و دفاع به ظاهر یکسان است، ولی نوع رویکردها تفاوتهایی دارد. این هم میتواند ناشی از عوامل مختلفی همچون نوع تعریف مصادیق مسؤولیتهای فراملّی و قدر متیقن آنها و یا عدم برخورداری از مبانی نظری درست و متقن باشد که حل این مشکل نیز عمدتاً بر عهدة فقه سیاسی و کار کارشناسی است.
رویکرد جامع جهان گرایی
با توجه به مؤلفههای ارائه شده در نقد و رد نسبی که امامخمینی به هر یک از دیگر انواع رویکردهای جهانگرایانه اسلامی وارد کرد، میتوان رویکرد ایشان را رویکردی جامع نامید. نویسنده معتقد است شکلگیری رویکرد امام مبتنی بر یک سری زیر ساختهای فکری و نظری و واقعیات اجتماعی و تاریخی است که متناسب با موضوع پژوهش به سه مورد اشاره میشود.
1- مهدی باوری؛ مهمترین این مولفهها باور راستین امامخمینی به مهدویت (صحیفة امام، 15 ،262 / 21، 327 / 8، 374 و...) به عنوان یک فلسفه بزرگ جهانی که هدف در آن همه جامعه بشریت است (مطهری، همان، 256). باوری که نتیجه آن عشق برانگیزانندهای است (ر.ک. به امام خمینی، دیوان شعر) که احساس مسئوولیتی را سبب میشود که صلاحیت فردی و پیگیری اصلاح اجتماعی را به اعتقاد به مصلح کل پیوند میزند. چنانکه غیر از عمل به این مسؤولیت اجتماعی را انتظار حقیقی نمیداند (صحیفه امام، 18، 462 / 10، 123 / 21، 15 / 19، 246 و...). ایشان اظهار میدارد درست است که ما توانایی استقرار کامل عدالت را در دنیا نداریم و این کار جهانی، یک ابرمرد جهانی میخواهد، اما باید تا آنجا که امکان دارد، با ظلم مبارزه کرده و عدالت را برپا کنیم. بدین صورت است که زمینه به حالت ایدهآل نزدیک و برای ظهور مهدی موعود مهیا میشود (همان، 14، 472 / 16، 17-16 / 18، 462). این نوع انتظار و مهدی باوری امام، یک نمود واقعگرایانه نیز هست و راه را بر کسانی که در امر مهدویت تشکیک میکنند، بسته و چنین پاسخ میدهد که تمامیت اصلاح را به آینده موکول نکرده است.
2- آیندهنگری فعال؛ تصمیمگیری تحت تأثیر پیشبینی است. که پیروزی در دوراندیشی (آیندهنگری) است و دوراندیشی در به کارگیری صحیح اندیشه (نهج البلاغه، حکمت48). در منظر امامخمینی، جامعة اسلامی در آیندهنگری خود که شامل پیشبینی و تصمیمگیری مبتنی بر آن است، باید همواره جلوتر از حوادث حرکت کند، یعنی یک آیندهنگری فعال و مبتنی بر پیش بینی حوادث قبل از رخداد آنها که نتیجة آن، عکسالعمل مناسب در مقابل آنها و شناخت نیازهای آتی است (برزگر، 269- 265).
براساس این عنصر آیندهنگری فعال و با بومیسازی، فرجام شناسی اسلامی مبتنی بر تفکر مهدویت، مبنای همة تصمیمگیریهای راهبردی قرار میگیرد. تفکر مهدویت از نوع نگرشهای معطوف به آینده و لذا رویکردی آیندهنگرانه است که در آن گذشته، حال و آیندة جهان حرکتی مستمر، پویا، هدفمند و به سوی کمال ترسیم شده است (گودرزی، همان، 183- 179). ویژگیهایی از تفکر مهدویت همچون تعامل باارزشها و فرهنگ جامعه، انگیزانندگی، تحولزایی، پویایی و پایایی در تحولات محیطی، امیدآفرینی و الهامبخشی، جذّابیت و مقبولیت، خلاقیت و هوشمندی، نظامبخشی، عملگرایی و چالشیبودن از عناصری است که در سطح بالایی این قابلیت را به آن میبخشد که به عنوان یک چشمانداز و مبنای تصمیم و عمل قرار گیرد (همان، 249).
3- زمینه و زمانه؛ اندیشه سیاسی در خلاء شکل نمیگیرد و به مرواریدی ماند که بدون محرک به وجود نمیآید (اسپرینگز، 43). در این راستا شناخت ساحت نظری و فکری و فضای اجتماعی که اندیشمند در آن تنفس کرده است، ضروری است. به اختصار عناوینی از این زمینه و زمانه اندیشه امام خمینی در سه سطح از این قرار است.
مشروطه وتحولاتش به خصوص انحراف آن، مواجهه با استبداد جدید داخلی با سه ویژگی پررنگ خشونت، ضدیّت با دین و وابستگی شدید به بیگانگان، هجمة خارجی استعماری، اشغال کشور، جریانهای سیاسی تلفیقی ملّیگرایانه و مذهبی همچون ملّی شدن صنعت نفت، و سپس اختلاف میان رهبران و کودتای پس از آن و در نتیجه شکست این حرکت استقلالطلبانه، دورة جدید اختناق و پریشانی عمومی داخلی، حاکمیت فاسد، بیکفایت و خودباختة داخلی، نابسامانی اقتصادی و بیعدالتی و تلاش همه جانبه جهت استحاله فرهنگی جامعه مسلمان ایرانی از مهمترین بحرانهای سطح داخلی بود که نقش مهمی در شکلگیری نظریه سیاسی امامخمینی داشته است (صحیفه امام، 5، 476 / 6، 261 / 1، 411 / 4، 371 / 5، 267 / 3، 353 و 209 / 4، 174 / 10، 346 / 1، 180 / 2، 123 و ...).
در سطح جهان اسلام نیز سلطة سنگین استعماری، سستی، خمود و جمود مسلمانان، رژیمهای دست نشانده و یا وابسته به بیگانگان، تفرقة مذهبی، رشد جریانهایی همچون اخباریگری و اشعریگرایی، تحجر و مقدس مآبی، سقوط اخلاقی، معنوی و دنیاگرایی به خصوص در میان بخشی از عالمان و از طرفی دوری گزیدن از عرصه سیاست و اجتماع و تکساحتیکردن حوزة حاکمیت دین و شریعت. تشدید ناسیونالیسم افراطی و قومگرایی، اختلافات میان دول اسلامی، فاصلة عمیق دولتها با ملتها و... از جمله عوامل بود که امت اسلامی را دچار ضعف و بحران بزرگ کرده بود (همان، 8، 358 / 21، 240 / 2، 484 / 6، 95 و 337 / 14، 508 / 11، 334 / 3، 340-339 / 10، 123 / 21، 281-278 و 17-14 / 13، 209 و 339 / 1، 374 / 3، 256 و ...).
در سطح جهانی نیز گسترش سلطه لیبرالیزم و کمونیزم در نمود خارجی امپریالیزم و استعمار، پیدایش ایدئولوژیهای توتالیتر و رادیکال نو ظهوری همچون نازیسم و فاشیسم و جنگهای ویرانگر جهانی، تعمیق استعمار در شکل جدید در نظام روابط دو قطبی، هجمة فرهنگ مادیت پرستی به مذهب و دین در سطح دنیا و رخنمایی فرهنگ اومانیستی و سرمایهداری بریده از معنویت و اخلاق که هر چند دستاوردهای مادی به دنبال داشته، اما در استقرار اساسیترین آرمانهای بشری همچون آزادی، عدالت، حقوق بشر و حاکمیت واقعی مردم ناتوان مانده بودند، چهرهای از دنیای به زنجیر کشیده شده در دیدگان امام تصویر کرده بود (همان، 18، 89 و 463 / 15، 251 / 8، 291 / 4، 38 / 5، 388 و ...).
علاوه بر این سه سطح بحرانی، امامخمینی از جریانها، مصلحان و مبارزان تأثیرات مهمی پذیرفته بود. ایشان از دوران کودکی تفنگ و مبارزه را به یاد داشت. آشنایی با مبارزانی همچون شیخ فضل الله نوری، سید حسن مدرس، آیت الله کاشانی و مواردی همچون نهضتهای اصلاحی قبلی و مقارن در سطح دنیای اسلامی در وی روح مبارزه و اصلاحطلبی را تقویت کرده بود (همان، 14، 457 / 1، 390 و 422 / 3، 244 / 5، 268 و 407 و ...). لذارویکرد جهانگرایی امام مبتنی بر یک باور، براساس آیندهنگری فعال و متأثر از واقعیتهای تلخ و مسؤولیتآور داخلی، اسلامی و جهانی بوده است. برهمین اساس نیز ایشان نظریه خود را نیز جامع و در سه سطح ملّی، جهان اسلام و بینالمللی ارائه کرد.
نتیجه
بهرةاول: طبق نظریة سیاسی امامخمینی، آموزههای اسلام از جمله مسؤولیتهای جهانی آن در همة زمانها جاری است، لذا اولاً باید لوازم ادای این وظایف را فراهم کرد که مهمترین آنها در اختیار داشتن قدرت سیاسی است. بنابراین، تأسیس نظام سیاسی صالح حتی در عصر عدم حضور ظاهری امام معصوم، برای اقامه اسلام و از جمله پیگیری اهداف جهانی آن ضروری است. ثانیاً با توجه به نوع تعریف امام از مؤلفههای بنیادین نظام سیاسی اسلام، از جمله دو عنصر ولایت و دفاع، حوزة اختیارات و وظایف حکومت اسلامی، مانند مسؤولیتهای فراملّی دولتی همچون جمهوری اسلامی گسترده میباشد. لذا هم غزه، هم لبنان و هم کلیة مستضعفان دنیا را تحت پوشش قرار میدهد. ثالثاً انجام این مسؤولیتها، ضمن احترام به تعهدات دولت اسلامی در عرصة بینالمللی و براساس اصول سیاست خارجی اسلامی انجام میگیرد. لذا آرمانگرایی امام کاملاً با واقعگرایی اصولی در میآمیزد در نهایت از سیرة نظری و عملی ایشان میتوان یک رابطة دیالکتیکی نفع دو طرفه بین منافع ملّی و مسؤولیتهای فراملّی برداشت کرد. البته در این راه چند عامل به یاری این رویکرد در مواجهه نظری و عملی در سطح متنازع جهانی میآید. مثلاً چه بسا لازم است بین سیاستهای اعمالی و اعلانی تفاوت قایل شد و... و مهمتر از همه ماهیت رویکرد جهانگرایی امام خمینی است که عمدتاً از نوع نرم و فکری فرهنگی میباشد. که این خود نیاز به تبیین جداگانه دارد. شکلگیری جهانگرایی اسلامی امام خمینی(ره) اولاً مبتنی بر یک باور، ثانیاً مطابق با واقعیتهای تلخ و در عین حال مسئوولیتآور داخلی، منطقهای (اسلامی) و بینالمللی و ثالثاً براساس آیندهنگری فعال است. به درستی میتوان این رویکرد را جامع نامید.
بهرة دوم: اولاً اگر به آموزههای اسلامی به خصوص براساس قرائت امامخمینی ایمان داریم، باید به همة مختصات آن باور داشته و گردن نهیم. لذا نمیتوان ادعای پیروی از سیرة امامخمینی(ره) از جمله نوع رویکرد جهانگرایی ایشان را داشت و از طرفی شعار نه غزه، نه لبنان سر داد. نکتة دیگر این که حتی اگر بعضی از افرادی، تعلقی به اندیشههای امام نداشته باشند و با نگاه صرف ملّی به مسأله نگاه کنند، در خواهند یافت که رویکرد امام علاوه بر بعد اسلامی، یک راهبرد اساسی و مفید ملّی است. توسعة عمق استراتژیک و برد جهانی به خصوص در میان ملتها، عامل ارتقاء قدرت ملّی ما در نظام روابط بینالملل است. چنان که همة قدرتها این راهبرد را دنبال میکنند.
ثانیاً تعریف، تشریح و احصاء وظایف و مسئوولیتهای دولت اسلامی به خصوص در ورای مرزهای تحمیلی ملّی، بر عهدة حوزة فقه سیاسی است. فقهایی که سیاست بدانند و سیاسیونی که بر دایرة احکام تسلط داشته باشند. و این به معنای اهمیت کارشناسی در هر دو زمینة فقه و سیاست در این موضوع حساس است. لذا کف خیابانها جای مناسبی برای مجادلة این گونه موضوعات نیست. به خصوص این که شعارها بدون پشتوانة نظری مستحکم، در فضای حساس سیاست داخلی و خارجی منتشر شود و منافع ملّی و قدرت برون مرزی ما را با چالش روبرو کند. البته باید فضا را هم برای ارائة بدون دغدغه نظرات کارشناسی فراهم کرد. هنوز با وجود گذشت سه دهه ازپیروزی انقلاب اسلامی، نتوانستیم برخی از مبانی اولی نظام را در باورها مستقر کنیم و هنوز هم شاهد سئوالات و شبهات گوناگون در اذهان برخی درباره چنین موضوعاتی هستیم.