نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه تهران
2 کارشناس ارشد ادیان و عرفان تطبیقی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Spiritual needs of human beings to look at the world and life meaningfully and escape from meaninglessness, and to look at religion as a factor that provides meaning to life, have opened a new horizon in the direction of understanding of religion and produced “meaning approach” in religious. By presenting a new interpretation of human being, religion and their relationship, this approach emphasizes that in understanding of human being and religion, all their aspects should be kept in mind. One of the features of human need for religion lies in the meaning that can be provided only by religion. Muhammad Hussein Tabatabaei, who approaches to religion and explains it from a religious point of view, believes that religion has various aspects. Explaining of religion rationally, he provides an interpretation of Islam that comes closer to the approach of those favoring the meaning approach. He, too, believes that the most important aspect of religion is that it provides meaning to human life.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
علاقه دیرین بشر به مسائل دینی، متفکران را به تحقیق درباره دعاوی ادیان گوناگون و دلایلی که این دعاوی بر آنها مترتب است، و معیارهایی که میتوان در تعیین ارزش آنها بهکار گرفت، واداشته است. عقل حکم میکند که انسانها - بهویژه افراد فرهیخته - فهم عمیقی از دین داشته باشند. هرچند گرایش به معرفت دین از پیشینهای برابر با خود دین برخوردار است، اما بررسی روشمند و علمی آن در دوره معاصر شکل گرفته است. مسئله تبیین دین و کارکرد آن، مسئلهای نوظهور است که برای اولین بار در قرن نوزدهم در دامن دانشهایی چون انسانشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی رویید و از آنجا به فلسفه دین راه یافت. طراحان این مسئله در آغاز بیشتر ملحدان و شکاکان بودند. نسل اولیه دینشناسان، بهخصوص انسانشناسان و جامعهشناسان، تفسیری از انسان و ابعاد وجودی او و رهیافتهایی از دین مطرح میساختند که متضمن نفی کارکرد مثبت آن در زندگی انسان بود.
پس از ارائه این رهیافتها، گروهی دیگر از انسانشناسان و جامعهشناسان دین به مطالعه بیشتر در مورد دین و تأثیرات آن بر فرد و جامعه پرداخته و به این نتیجه رسیدند که دین در زندگی انسانها نقشی بیشتر از آنچه تاکنون دانشمندان دیگر مطرح کردهاند، دارد؛ دین دارای ویژگی خاص و منحصربهفردی است که در سایر علوم و نظریههای فلسفی نمیتوان یافت و آن، خاصیت و نقش معنابخشی است. «دین فراهمآورنده معنا در برابر جهانی است که پیوسته گرایش به بیمعنایی دارد. جوهر دین را باید در این واقعیت جستجو کرد که دین در واقع واکنشی است در برابر تهدید بیمعنایی در زندگی بشر و کوششی است برای نگریستن به جهان بهصورت یک واقعیت معنادار» (Hamilton, 2001, p.155). آنها با ارائه تفسیری جدید از انسان، دین و ارتباط آندو، معتقدند دین ابعاد گوناگونی دارد که برای توصیف آن علاوه بر بعد جامعهشناختی، بعد انسانی (عقلانی و عاطفی) آن را نیز باید درنظر گرفت. بهنظر آنها یکی از ویژگیهای بارز انسان نیاز به معناست که تنها دین میتواند آن را برآورد. آنها بر این اساس نظریه رهیافت معنا را ارائه داده و با بهکارگیری این رهیافت به این نتیجه میرسند که مهمترین کارکرد و ویژگی دین، معنابخشی آن است؛ یعنی گزارههای دینی بهگونهای هستند که جهان را برای انسان معنادار میسازند.
تشخیص معنای رفتار یک فرد بسیار مهم است. بهعنوان مثال، به خاک افتادن یک انسان میتواند چندین معنای متفاوت نظیر تسلیم بودن در برابر یک پادشاه از نظر سیاسی، اطاعت دینی از خدا، یا نشانهای از حقارت جنسی یا صرفاً از پا افتادن وی باشد. پس یک رویداد مادی میتواند معانی مختلفی داشته باشد و کار جامعهشناس درک این کنشها از طریق تعریف ذهنی کنشگر از آن موقعیت است (ترنر، 1385، ص95).
آنها برای تبیین دین از شیوه جدیدی که ماکس وبر برای توصیف پدیدهها و نهادهای اجتماعی پیشنهاد داده بود، یعنی تفهم تفسیری[1] استفاده کردند و توانستند نظریات جامع قابل توجهی نسبت به دین و ویژگیها و کارکردهایش ارائه دهند. نظرات ماکس وبر مبنی بر نیاز روانی انسانها به معنادار نگاه کردن به زندگی و فرار از بیمعنایی، و نگاه به دین بهعنوان عاملی برای معنادار کردن زندگی انسانها (ر.ک به: وبر، 1384، ص318-307) افق جدیدی در جهت شناخت هرچه بیشتر دین گشود. به گفته وبر، هدف دین از اطمینانآفرینی روانی چیزی جز درکپذیر ساختن جهانی که بهنوعی معنادار است، نمیباشد (Weber, 1970 , p.281).
این گروه، تهدیدکنندههای معنا در زندگی بشر را عواملی مانند رنج، شر و مرگ دانسته و معتقدند گزارههای دینی بهگونهای تنظیم یافتهاند که پاسخ قانعکنندهای در برابر این تهدیدکنندهها ارائه میدهند. علاوه بر این، آنها معتقدند از نظر مؤمنان تمام اجزای عالم به هم مربوط است و بین آنها نظم و ارتباط معناداری وجود دارد؛ در حقیقت «دین کوشش جسورانهای است که سراسر گیتی را برای انسان معنادار میسازد» (Berger, 1973, p.37). بهنظر برگر دین یک «سایبان نمادین» (Berger, 1967, p.310) و «سایبان مقدس» - عنوان مهمترین کتاب او در جامعهشناسی دین - است که بر سراسر شبکه نهادهای اجتماعی و معانی انسانی سایه میافکند و آنها را ظهوری از ثبات و حقانیت قرار میدهد؛ تا آنجا که بهنظر آنها انسان «موجودی است که در شبکههای معنا - که خود آن را بافته - گرفتار آمده است» (Geertz, 1973, p.5).
با توجه به اینکه ارائهدهندگان این نظریه، آرای خود را مبنی بر معنادار بودن گزارههای دینی در مورد همه ادیان جهان مطرح کردهاند[2]، این سؤال مطرح است که آیا گزارههای دینی در اسلام بهگونهای تنظیم یافته که نشانگر معنابخشی باشد، و اعتقادات مؤمنان به اسلام چگونه است که بتوان گفت به این جهان بهصورت یک واقعیت معنادار مینگرند؟
در پاسخ به این پرسشها به بررسی آرای علامه طباطبایی در تفسیر او از اسلام میپردازیم. یکی از بزرگترین مشغلههای فکری ایشان را دین و ابعاد و وجوه متعدد آن تشکیل میدهد. مطالعه آثار او نشان میدهد که وی ضمن تبیین عقلانی دین، در تفسیر و توصیف آن هم به ابعاد مختلف دین نظر دارد و هم بهجای توصیف صرف رفتار مؤمنان، به انگیزه و رفتاری که آنها در پسِ رفتار خود دارند نیز پرداخته است. در اینجا این سؤال مطرح است که آیا علامه طباطبایی نیز در آثارش به آن دسته از ویژگیهای دین که از نظر دینشناسان وابسته به رهیافت معنا عامل معنابخش بهحساب میآید، پرداخته است؟ شناختی که ایشان در مورد نقش و تأثیر دین در زندگی فردی و اجتماعی به آن رسیده است، با آنچه طرفداران نظریه معنا در مورد کارکرد دین بیان کردهاند، مطابقت دارد؟ در مجموع آیا توصیف وی از دین بهگونهای است که بتوان گفت ایشان نیز به دین بهعنوان عاملی معنابخش و هدفدار در زندگی انسانها مینگرد؟
کارکرد معنابخشی دین در اندیشه علامه طباطبایی
دقت و توجه به نظریههایی که دینشناسان وابسته به رهیافت معنا در مورد کارکردهای دین ارائه دادهاند، بیانگر آن است که دین از سه جهت برای انسانها معنابخش است:
معنابخشی مناسک و شعائر دینی به زندگی مؤمنان
همانگونه که ذکر شد، یکی از مهمترین نیازهای روانی انسانها، معنادار نگاه کردن به زندگی و فرار از بیمعنایی است. مؤمنان دین را بهعنوان عاملی برای معنادار کردن زندگی دانسته و به آن گرایش پیدا میکنند. بهعبارتی، رفتارها و مناسک و آداب دینی بهعنوان عوامل معنابخش در زندگی آنها نقش ایفا میکند.
بر همین اساس، در این قسمت سعی میشود به برخی از مهمترین مناسک دینی مسلمانان اشاره شده و انگیزه و معنایی را که آنها در پسِ این رفتارها دارند، با توجه به نظرات علامه طباطبایی بررسی شود.
هرچند علامه طباطبایی از منظر الهیاتی به دین نگریسته و ریشه و حقیقت دین را امری الهی میداند که خداوند به انسانها داده است، اما همواره به نقش دین در اجتماع توجه داشته و تأثیراتی را که دین در زندگی انسانها بهلحاظ فردی و اجتماعی دارد، مورد بررسی قرار داده است. بررسی آثار علامه طباطبایی نشان میدهد که ایشان علاوه بر اینکه دین را برای انسانها و جوامع مفید و لازم دانسته، دین اسلام و ویژگیهای خاص آن و انگیزه و معنایی که در رفتار مؤمنان وجود دارد را نیز بررسی نموده است. او دین را یک عامل معنابخش و هدفدار در زندگی انسانها میداند.
در ادامه به برخی از کارکردها و تأثیراتی که انجام مناسک دینی جهت معنابخشی و هدفدار نمودن زندگی انسانها دارد، اشاره میشود.
1. نماز
اصلیترین و مهمترین آیین مذهبی مسلمانان، نماز است. نماز عبادتی است که در آن انسان با خدای خود به راز و نیاز میپردازد. ازآنجاکه مسلمانان معتقدند خداوند صدای آنها را شنیده و دعاهایشان را اجابت میکند، این ارتباط انسان با خدا ولو اینکه انسان آن را بهتنهایی انجام دهد، امر اجتماعی بهحساب میآید. در این حال خداوند کنشگری است بهظاهر غایب که ارتباطش با انسان دوسویه است؛ صدای بندگان خود را میشنود و دعاهایشان را اجابت میکند.
نماز آداب خاص خود را دارد؛ بهعلاوه، انسانها در هنگام نماز موظفاند به یک سمت، یعنی کعبه که قبله مسلمانان است، نماز گزارند. قبله مفهوم خاصی است که برای همه مؤمنان در یک بافت مشترک معنایی قرار دارد. همچنین کعبه نمادی است که معنای خاصی در ذهن مؤمنان ایجاد میکند.
علامه طباطبایی معتقد است مسلمانان هنگام نماز خواندن، اعتقادات قلبی خود را به عمل تبدیل میسازند. در واقع کلمات و اذکاری را که در هنگام نماز به زبان میآورند و اعمالی را که انجام میدهند، هرکدام نشانگر قضایا و مسائلی است که به آنها اعتقاد دارند. مؤمنان ضمن اینکه در ابتدا اذعان به بزرگی و یگانگی و مالک علی الاطلاق بودن خدا در این جهان و جهان بعدی میکنند، از او میخواهند آنها را به راه راست هدایت فرماید. از نظر علامه طباطبایی یکی از مهمترین دغدغههای بشر، رسیدن به سعادت است که از طریق شناخت راه راست تعیینشده از سوی خداوند و حرکت در آن راه بهدست میآید. مؤمنان در نماز از خداوند میخواهند آنها را به راه راست که «صراط مستقیم» نام دارد، هدایت کند (ر.ک به: طباطبایی، 1363، ج1، ص50-25). وی معتقد است در تکتک اعمالی که مسلمانان در نماز بهجا میآورند، انگیزهای نهفته است. «برای اینکه پرستش و توجه عبادی به خدا ... از مرحله قلب و باطن بگذرد و در مرحله افعال هم وارد شود، یعنی علاوه بر عبادت قلبی، عبادت بدنی هم صورت گیرد، هیچ چارهای نیست مگر اینکه توجهات مختص قلبی با ملاحظه و خصوصیت آنها، در قالب افعال و حرکات مناسبی ریخته شوند و انجام گردند؛ مثلاً خضوع کامل و ذلت باطنی بهصورت سجده، تعظیم و بزرگ شمردن خدا بهصورت رکوع و جان فدا کردن بهصورت طواف و احترام بهصورت قیام و پاکیزگی و تطهیر باطن بهصورت وضو و غسل مجسم گردد» (همان، ص507-506).
علاوه بر این، علامه طباطبایی با اشاره به مفهوم قبله معتقد است قبله معنا و مفهوم مهمی برای مؤمنان داشته و تأثیر فردی و اجتماعی مختص به خود را دارد و عاملی برای انسجام و نظم جامعه بهشمار میرود. اسلام پس از توجه دادن بشر به خداوند بزرگ و منزه از تمام شئون ماده، برای مجسم ساختن توجه قلبی در عبادات بدنی، کعبه را قبله مسلمانان قرار داده و گفته است مسلمانان در هر نقطه از زمین که باشند، هنگام نماز رو به جانب کعبه کنند و خدای خود را در هیچ حال حتی در پستترین حالات فراموش ننمایند. افزون بر این، آثار توجه به قبله از لحاظ اجتماعی جالبتر و روشنتر است؛ زیرا توجه عموم مردم در تمام زمانها و مکانها به یک نقطه، وحدت فکری و اتحاد اجتماعی آنها را به بهترین وجه مجسم میسازد و دلهای آنها را به هم مربوط میسازد. این لطیفترین روحی است که ممکن است در جمیع شئون افراد اجتماع در زندگی مادی و معنوی دمیده و اثربخش باشد و اجتماع را به عالیترین مقام خود برساند و قویترین ارتباطها را میان آنها بهوجود آورد، که خود مایه شوکت و وحدت دینی آنها و عامل قوی برای حفظ وحدت بهشمار میآید (همان، 508-507).
یکی دیگر از نکاتی که علامه طباطبایی در مورد نماز به آن اشاره میکند، مسئله خضوع است. ایشان در تفسیر آیه «الّذینَ هُم فی صَلاتِهِم خاشِعوُنْ» (مؤمنون، 2) معتقد است مؤمنان هنگام خواندن نماز اگر حالت خضوع و خشوع داشته باشند، در حقیقت معنای خاصی به رفتار خود دادهاند: «نماز عبارت است از توجه کسی که جز فقر و ذلت ندارد بهسوی عظمت و کبریا و منبع عزت و بهای الهی، و لازمه چنین نمازی این است که نمازگزار متوجه به چنین مقامی مستغرق در ذلت و خواری گشته، دلش را از هر چیزی که او را از مهم و هدفش بازمیدارد، بَرکند. پس اگر ایمان نمازگزار صادق باشد، اشتغال به عبادت او را از هر کار دیگری بازمیدارد» (ر.ک به: طباطبایی، 1363، ج15، ص8).
2. روزه
یکی دیگر از آیینهای دینی مسلمانان روزه است که در ماه خاصی برای همه مسلمانان واجب میشود. بهاعتقاد علامه طباطبایی روزه در سایر ادیان نیز واجب بوده است و حتی بتپرستان نیز روزه میگرفتند، اما انگیزه مسلمانان از روزه گرفتن با انگیزه آنها متفاوت بوده است؛ هدف بتپرستان در روزه، فرونشاندن آتش خشم خدایان یا خشنود کردن آنها و در واقع نوعی داد و ستد با خدایان بود؛ ولی براساس تعالیم عالیه اسلام، ساحت قدس پروردگار منزهتر از آن است که احتیاج به چیزی داشته باشد یا آزار و تأثری در حقش تصور شود؛ او از هرگونه عیب و نقص و نیاز مبراست. بنابراین اثر عبادت تنها متوجه بنده است؛ چنانکه اثر گناهان نیز چنین است. قرآن کریم میفرماید: «إن أحسَنتُم أحسَنتُم لِأنفُسکُم وَ إن أسأتُم فَلَها؛ اگر نیکی کردید، به خود نیکی کردهاید و اگر بدی کنید، باز به خود کردهاید» (اسراء، 11). پس آثار اطاعت یا معصیت به خود انسان بازمیگردد که شأنی جز نیاز و تهیدستی ندارد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (فاطر، 15).
درخصوص روزه نیز قرآن میفرماید: «لَعَلّکُم تَتَّقونْ» (بقره، 183)؛ یعنی این حکم برای آن است که شما پرهیزکار شوید.
در اینکه از روزه میتوان امید یافتن تقوا داشت، جای شک نیست؛ چراکه هر انسانی این مطلب را از فطرت خود مییابد که اگر کسی بخواهد با عالم طهارت و قدس ارتباط برقرار کند و به مرتبه کمال و روحانیت برسد، اول چیز لازم بر او پرهیز از بیبندوباری و شهوترانی و منزه ساختن خود از دلبستگی به مظاهر حیات مادی و دوری از هر چیزی است که او را از خدا بازمیدارد. این تقوا از راه خودداری از شهوات و دوری از هواهای نفسانی بهدست میآید. آنچه با حال عموم مردم مناسب بهنظر میآید آن است که در امور مورد نیاز همگان مانند خوردن و آشامیدن و تمایل جنسی، از شهوتهای مشروع هم خودداری کنند تا بهواسطه این تمرین، ارادهشان تقویت شود و بهسوی پروردگار تقرب جویند؛ زیرا کسی که در امور مشروع و مباح دعوت خدا را اجابت کرد، در امور غیر مشروع و حرام بهتر اطاعت و فرمانروایی مینماید (ر.ک به: طباطبایی، 1363، ج2، ص9-7).
بنابراین از نظر علامه طباطبایی روزه ازجمله آیینهایی است که سبب تقویت اراده و ایمان در انسان میشود تا او در زندگی فردی و اجتماعی خود بهتر عمل کند. این امر به ارتباط انسان با خدا کمک کرده و باعث میشود فرد بهتر بتواند به سایر دستورات فردی یا اجتماعی خداوند عمل کند.
3. حج
یکی دیگر از آیینهای دینی مسلمانان، حج است که در ماه خاصی بهجا آورده میشود. مسلمانان تمام جهان برای انجام اعمال حج در مکان خاصی گرد هم میآیند. حج دارای اعمال مختلفی است که یکی از آنها طواف خانه خدا میباشد. همانگونه که قبلاً اشاره شد، کعبه نمادی است که در ذهن همه مسلمانان مفهوم خاصی را القا میکند و در یک بافت مشترک معنایی در کل اجتماع مسلمین قرار دارد. علامه طباطبایی تأثیرات اجرای این اعمال را برای انسانها و جوامع اسلامی بسیار مفید میداند؛ زیرا اجرای آنها موجب انسجام و نظم جامعه مسلمین میشود. این اعمال برای انسانها هم منافع دنیوی و هم منافع اخروی دارد. وی با توجه به آیه «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَ هُدًى لِّلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ» (آلعمران، 97-96) حج را راهنما و هدف انسانها در راه رسیدن به کمال و قرب الهی دانسته و میگوید: «موضوع راهنما بودن کعبه برای جهانیان بهواسطه نشان دادن سعادت آخرتی آنان و رساندنش به کرامت و قرب الهی است؛ زیرا خدای متعال آن را برای عبادت و پرستش حق قرار داده و نزد آن انواع و اقسام عبادات را تشریع کرده است. آری، از وقتی حضرت ابراهیم(ع) خانه کعبه را بنا کرد، همیشه مقصد مردم بوده و از مسافتهای دور به قصد زیارتش میآیند و در آن مکان به پرستش خدای متعال مشغول میشوند» (طباطبایی، 1363، ج3، ص544).
اعمال و مناسک حج کارکرد وحدتبخشی و انسجامآفرینی دارد. وقتی اقوام و امم مختلفی از نقاط گوناگون زمین با همه تفاوتها که در انساب و الوان و سنن و آداب دارند، یکجا جمع شده و سپس یکدیگر را شناختند و معلوم شد که کلمه همه واحد است و آن، کلمه حق و معبود حق، یعنی خداوند متعال است، و جهت همه - کعبه - یکی است، این اتحاد روحی آنها را به اتحاد جسمی، و آن وحدت کلمه ایشان را به تشابه در عمل میکشاند؛ این از آن دیگر آنچه میپسندد، میآموزد و آن دیگری نیز خوبیهای این را میگیرد؛ این به کمک آن میشتابد و در حل مشکلات آن قوم کمر میبندد و به اندازه مقدور خود یاریاش میدهد. در نتیجه جوامع کوچک به یک جامعه بزرگ مبدل میشوند؛ آنگاه نیروهای جزئی به نیروهای کلی مبدل میگردند که کوههای بلند هم در مقابل آن نمیتواند مقاومت کند و هیچ دشمن نیرومندی حریف آن نمیشود. جان کلام اینکه، هیچ راهی بهسوی حل مشکلات مانند همکاری و تعاون نیست و هیچ راهی بهسوی تعاون چون تفاهم نیست و هیچ راهی بهسوی تفاهم چون تفاهم دینی نیست.
نوع دیگری از منافع، منافع اخروی است که همان وجود و انواع تقربها بهسوی خداست؛ تقربهایی که عبودیت آدمی را مجسم میسازد و اثرش در عمل و گفتار آدمی هویدا میگردد. عمل حج نیز با مناسکی که دارد، متضمن انواع عبادتها و توجه به خداست. به همین بیان روشن میشود که چرا خداوند میفرماید: «به مردم اعلان کن تا بهسویت بیایند»؛ چون معنای آمدن بهسوی ابراهیم(ع) این است که مردم بهسوی خانهای که بنا کرده، بیایند و آن را زیارت کنند. آمدن آنها نیز مستلزم آن است که این منافع دنیوی و اخروی را مشاهده کنند و به آن خانه علاقهمند شوند؛ چون خلقت انسان بهگونهاى است که منفعت را دوست دارد (همان، ج14، ص549-548).
نقش دین در ارائه تصویری معنادار و نظاممند از جهان هستی
همانگونه که بیان شد، دینشناسان وابسته به رهیافت معنا معتقدند دین تلاش میکند تا سراسر گیتی را برای انسان معنادار سازد و قضایا و گزارههایش را بهگونهای ارائه دهد که کل نظام هستی از یک نظم معنادار و منطقی برخوردار بوده و همه امور به هم مربوط هستند. در واقع آنچه در عالم رخ میدهد، غیر منطقی و بیحساب و کتاب نیست.
علامه طباطبایی براساس آیات قرآن معتقد است جهان پهناور هستی با وسعت و عظمت حیرتانگیز خود یک واحد واقعی را تشکیل میدهد که اجزا و ابعاد آن از کوچکترین ذره گرفته تا بزرگترین اجرام فضایی و انبوهترین گروه ستارگانی که کهکشانهای عظیم را بهوجود آوردهاند، همه با هم ارتباط وجودی داشته و روی همدیگر تأثیر گذاشته و از هم متأثرند. در نتیجه هریک از اجزای آفرینش در دیگری سهیم و دخیلاند (ر.ک به: همو، 1361، ص9). جهان پهناور هستی دائماً در حال تحول است و اجزای آن رو بهسوی کمال دارد و در حرکت خود از قوانین معینی پیروی میکند. ایشان مانند برخی نظریهپردازان این حرکت عمومی تحول و تکامل را که براساس حساب و کتاب و نظم معین و معنادار است، ناموس مینامد.
سازمان پهناور جهان با سعی و حرکت و جنب و جوش عمومی که در مسیر وجود خود دارد، تحولات عمومی را بهوجود میآورد؛ ضمن اینکه هریک از انواع گوناگون و اجناس مختلف موجودات را به کمال هستیاش رسانیده و به اهداف وجودیاش رهبری مینماید. چنانکه مشاهده میشود، هریک از این انواع از راه آفرینش و تکوین به یک سلسله قوا و ابزاری مجهز است که با مقاصد وجودی و اهداف زندگیاش کمال مناسبت را دارد و با بهکار انداختن همان قوا و ادوات، حوائج وجودی خود را رفع نموده و نواقص خود را تبدیل به کمال مینماید. نظام جهان بهگونهای است که تمامی اجزا و امور آن به هم مرتبط میباشد؛ بهطوریکه در مجموع یک نظام واحد را تشکیل میدهد. اموری که در عالم رخ میدهد، براساس قوانین و الگوهای خاصی است. بهترین تأیید این مطلب آیه «الَذی اعطی کُلَ شیءٍ خَلقَهُ ثمَّ هَدی» (طه،50) و «الّذی خَلَقَ فَسَوی و الَّذی قَدَّرَ فَهَدی» (اعلی، 3) است (طباطبایی، 1361، ص10).
بهنظر علامه طباطبایی، انسان نیز بهعنوان یکی از اجزای این جهان مانند سایر اجزا و امور عالم از این قانون مستثنا نیست؛ او هم پیوسته با هدفی معین و نظامی معلوم رو به رشد و تکامل است. ایشان در این مورد به قرآن استناد مینماید: «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّیها فَألهَمَها فُجورَها وَ تَقواها قَد افلَحَ مَن زَکیها وَ قَد خابَ مَن دَساها» (شمس، 10-7).
انسانی که به ندای فطریاش گوش فرا دهد، به نظم و مقرراتی که در عالم هستی است پی برده و متوجه میشود که این جهان پهناور خالقی دارد که تحولات و حرکتهای اجزای این جهان همگی بهسوی اوست. همچنین جهان هستی با همه اجزای پراکنده خود یک واحد بزرگ را تشکیل میدهد که در آن همه اجزا به یکدیگر مربوطند و همه امور مطلقاً در بقیه دخالت دارند.
انسان که خود فرزند این جهان آفرینش است، در پرتو رهبری و تربیت همین جهان زندگی میکند؛ جهان آفرینش است که با بهکار انداختن عوامل بیرون از حد و حصر، انسان را به این شکل درآورده و هموست که انسان را به قوا و ابزار درونی و بیرونی خاصی مجهز ساخته و اوست که انسان را با وسایل گوناگونِ قوا و عواطف و تعقل بالاخره از راه شعور و اراده بهسوی مقاصد حقیقی رهبری مینماید (ر.ک به: طباطبایی، 1363، ج13، ص33؛ 1372، ص8-6).
از نظر علامه طباطبایی هرچند انسان فاعل و مختار است، اما نباید این نکته را نادیده گرفت که جهان آفرینش «اراده خدای جهان است» و سعادت و خوشبختی یا به عبارت دیگر هدف حقیقی انسان در زندگی همان سرمنزلی است که جهان آفرینش پدیدآورنده و پرورنده آن است. این مقصد همان چیزی است که اراده خدای یگانه و هستیدهنده به آن تعلق گرفته و برای انسان صلاح دیده است. در حقیقت از نظر علامه طباطبایی شریعتی که خداوند برای جامعه انسانی فرستاده، مطابق با نظام کل جهان است (همو، بیتا، ص35). به همین دلیل خداوند در آیه 30 سوره روم میفرماید: «فَاقِم وَجهَکَ للدّینِ حَنیفاً فِطرةَ اللّهِ الّتی فَطَرَ النّاس عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللّه ذلِکَ الدّینُ القَیِم». اساس و ویژگی دین نیز برپایه همین اصول و نظامی که بر کل جهان هستی حاکم است، بنا نهاده شده است.
بنابراین از نظر علامه طباطبایی انسانها و همه اجزای عالم با هم یک اجتماع واحد را تشکیل میدهند که بهسوی هدف و مقصدی خاص در حرکتاند. جهان هستی دارای نظم و قانون خاصی است که اگر انسانها مطابق فطرت خود پیش روند، میتوانند به آن پی برند؛ چنانکه شریعت فرستادهشده به جوامع انسانی همسو با این قوانین است.
با توجه به نظریات دینشناسان و نیز علامه طباطبایی در این خصوص، میتوان گفت یکی از دلایلی که دین تلاش میکند تا نشان دهد همه امور عالم به هم مربوطند این است که در برابر بخشی از تهدیدکنندههای معنا که مربوط به بلایای طبیعی است، جواب قانعکنندهای داشته باشد. اگر انسانها از شریعت و دستورات دینی پیروی نکنند، در حقیقت خلاف جریان عمومی کل عالم حرکت کرده و دچار رنج و صدمه میشوند. بهعنوان مثال، در آیاتی از قرآن کریم چنین آمده که زمانی که مردم یک قوم به دستورها و رهنمودهای خداوند گوش نمیدادند، دچار مصیبتهایی مانند تندباد، سیل و زلزله میشدند. اگر از منظر غیردینی به این مسئله نظر شود، عدم پیروی از دستورات الهی یا ظلم و ستم انسانها در اجتماع نسبت به یکدیگر ربطی به امور طبیعی نمیتواند داشته باشد؛ اما از منظر دینی ازآنجاکه همه امور عالم به هم مربوطند و خداوند هم خالق همه آنهاست، عدم پیروی از دستورات او باعث میشود خداوند توسط سایر مخلوقاتش به مجازات ستمگران و یاغیان بپردازد.
دین بهعنوان سپری در برابر تهدیدکنندههای معنا
یکی از کارکردهای مهم دین، تلاش برای سامانمند و معنادار نشان دادن آن دسته از قضایایی است که جهان را به سمت بیمعنایی تهدید میکند. علامه طباطبایی براساس آیات قرآن نشان میدهد که این عوامل و اتفاقات تصادفی نیست، بلکه حساب و کتاب خاص خود را دارد. در حقیقیت در پسِ اینگونه مسائل دلایلی نهفته است؛ بهگونهایکه میتوان از کل نظام هستی تبیینی سامانمند و معنادار ارائه نمود و آن را از خطر هر چیزی که به بیمعنایی و نابسامانی تهدید میکند، نجات داد.
علامه طباطبایی با استفاده از آیات قرآن و روایات به تبیین این مسائل و مشکلات میپردازد. دقت در آثار و اندیشههای ایشان نشان میدهد که وی در تبیین این مسائل به دو نکته توجه دارد:
1. ایشان بهگونهای به تبیین اینگونه تجربههای نابهنجار میپردازد که با توصیفی که از معنادار و نظاممند بودن جهان ارائه میدهد، هماهنگ باشد.
2. وی میکوشد اینگونه بلاها و رنجها و نابسامانیها را به خداوند نسبت ندهد و از طریق بیان مسئله عدل الهی به آنها بپردازد.
بهنظر علامه طباطبایی یکی از مهمترین دلایل گرفتاری انسانها به رنج و سختیها، عدم اطاعت و پیروی از دستورات الهی و ستمهایی است که انسانها در زندگی به یکدیگر روا میدارند. وی معتقد است نظام عالم بهگونهای است که همه اجزای آن به هم مربوط و تأثیرگذار در یکدیگر بوده و مانند اعضای بدن هستند که اگر یکی از اجزا دچار مشکل شود، کار دیگر اجزا را نیز به تباهی میکشاند. اینجاست که همه اسباب جهان در برابر آن قیام نموده و با قوایی که خداوند در وجود آنها به ودیعه نهاده، این جزء را از بین میبرند.
در نگاه ایشان این موضوع یکی از سنتهایی است که خداوند در جمیع اجزای عالم - که یکی از آنها انسان است - جاری ساخته است؛ چنانکه در این ارتباط میگوید: «اگر امتی از امتها از راه فطرت منحرف گردید و در نتیجه از راه سعادت و انسانیت که خداوند برایش مقرر کرده، بازماند، اسباب طبیعیهای هم که محیط به آن است و مربوط به اوست، اختلاف یافته و آثار سوء این اختلاف به خود آن امت برمیگردد... فساد اخلاق و قساوت قلب و از بین رفتن عواطف رقیقه، روابط عمومی را از بین برده و هجوم بلیات و تراکم مصیبات، تهدید به انقراضش میکند» (همو، 1363، ج8، ص272). بلایایی همچون سیل، زلزله و تندباد مربوط به همین فسادهایی است که انسانها در زندگی خود مرتکب میشوند؛ چنانکه خداوند میفرماید: «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت ایدی النّاسَ لِیُذیقِهِم بَعضَ الذی عَمَلوا لَعَلّهُم یُرجَعون» (روم، 41). نیز در آیه 30 سوره شوری میفرماید: «و ما أصابَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت ایدیکُم وَ یَعفوا عَن کَثیر»؛ آنچه از مصیبتها به شما میرسد، بهخاطر کارهای زشتی است که بهدست خود کردهاید؛ البته خداوند اثر بسیاری از کردههای شما را میپوشاند. همچنین خداوند در آیهای میفرماید: «إنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتی یُغیّروا ما بِأنفُسِهِم» (رعد، 11). این آیات نشان میدهد ظلم و ستم اقوام و ملل باعث اینگونه بلایا میشود (طباطبایی، 1363، ج8، ص273).
اگر انسانها به دستورات الهی گوش فرادهند و بر آن اساس با یکدیگر رابطه برقرار کنند، تمام جهان به کمک و یاری آنان میشتابد؛ در نتیجه انسانها در زندگی فردی و اجتماعی خود سعادت و خوشی را خواهند دید: «وَ لَو اَن اَهلَ القُری آمِنوا وَ اتَقوا لَفَتَحنا عَلیهِم بَرَکاتٌ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ وَ لکِن کَذّبوا فَأَخَذناهُم بِما کانوا یَکسِبون» (اعراف، 96).
علامه طباطبایی در بیان مفهوم «برکات» اظهار میدارد که این کلمه بهمعنای هرچیز کثیری از قبیل امنیت، آسایش، سلامتی، مال و اولاد است که غالباً انسانها با فقدان آنها مورد آزمایش قرار میگیرند؛ ولی اگر انسانها به فرامین و دستورات الهی گوش فرادهند و تقوا را پیشه خود سازند، نعمتهای الهی بر آنها جریان مییابد: باران و برف هرکدام در موقع مناسب و به مقدار نافع میبارد؛ هوا در موقعش گرم و در موقعش سرد شده، غلات و میوهها فراوان میشود. البته این بدان شرط است که مردم به خدای خود ایمان آورده و تقوا پیشه کنند؛ در غیر این صورت این مجرا بسته شده و جریانش قطع میگردد (طباطبایی، 1363، ج8، ص280).
موضوع دیگری که دینشناسان به آن اشاره دارند، رنجها و سختیهایی است که انسانهای بیگناه متحمل میشوند و خوشیها و موفقیتهایی که شامل انسانهای ستمکار و ظالم میشود. همانگونه که قبلاً اشاره شد، انسانشناسان و جامعهشناسان در عرصه دین معتقدند آنچه واقعیت جوامع تاکنون نشان داده، این حقیقت است که اینگونه نیست که نیکوکاران همیشه خوشبخت و سعادتمند باشند و ظالمان دچار رنج و عذاب شوند؛ چهبسا انسانهای خوب و مؤمن که دچار رنج و سختی و عذاب میشوند و چهبسا انسانهای ظالم و کافر که غرق در نعمت و خوشی میباشند. ادیان مختلف با مطرح کردن موضوعاتی مانند ظهور مسیحا، تولد دوباره در همین دنیا و جهان دیگری پس از مرگ، سعی در تبیین اینگونه مشکلات نموده و در ارائه الگو و نظامی معنادار در این ارتباط میکوشند. توجه به این نکته لازم است که از نظر دینشناسان خودِ مرگ نیز بهعنوان یک تهدیدکننده معنا بهحساب میآید.
چنانکه اشاره شد، افرادی مانند ماکس وبر، گیرتس، پیتر برگر و دیگر دینشناسان وابسته به رهیافت معنا، مبنای اینگونه توجیهات را ایمان مؤمنان میدانند. آنها براساس ایمان انسانها به خداوند، ظهور نجاتدهنده یا جهان پس از مرگ و مواردی از این قبیل به تبیین عدل الهی میپردازند.
با دقت در اندیشههای علامه طباطبایی درمییابیم که وی نیز با توجه به ایمان انسانها سعی در توجیه اینگونه مسائل برهمزننده احتمالی نظم معنادار جهان دارد و محور پاسخ به این سؤالات را ایمان انسانها به خداوند و زندگانی پس از مرگ قرار میدهد. ایشان با تأکید بر آیات قرآن و روایات مبتنی بر زندگی پس از مرگ سعی میکند هم معضل و مشکل مرگ را حل نماید و هم با توجه به محاسبه اعمال انسانها در روز قیامت و موضوع بهشت یا دوزخ و پاداش و کیفر اعمال، این مسائل را که معنابخشی را به چالش میکشد، رفع کند. بهنظر علامه طباطبایی حیات انسانها به این دنیا ختم نمیشود و انسانها پس از مرگ نابود نمیشوند؛ بلکه مرگ، انتقالی است از یک دنیا به دنیای دیگر. وی با توجه به آیه «ما خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَ الارضِ وَ ما بَینَهُما الّا بِالحَقِ وَ اَجَلٍ مُسمی» (روم، 8) میگوید هر موجودی - از آسمان و زمین گرفته تا همه آنچه میان آنهاست - وجودشان محدود به اجلی است که خداوند آن را «تسمیه» بهمعنای تعیین و برآورد نامیده است؛ هیچ وجودی از اجل خویش فراتر نخواهد رفت: «لِکُلِ اُمَةٍ اَجَلٌ فَإذا جاءَ اَجَلُهُم لا یَستأخِرونَ الساعَةَ وَ لا یَستَقدِمون» (اعراف، 34؛ ر.ک به: طباطبایی، 1362، ص4).
وی همچنین براساس روایات اسلامی و آیات قرآنی سعی در اثبات این مطلب دارد که مرگ، نابودی و انعدام نیست، بلکه انتقال است (ر.ک به: همو،1370، ص133-132). پس مرگ نباید موضوعی نگرانکننده و غیر قابل حل در زندگی انسانها قلمداد شود؛ چرا که بهمعنای انتقال از یک جهان به جهان دیگر است. اگر انسانها طبق فطرت خود عمل کنند و به قوانین و فرامین شریعت - که از نظر علامه طباطبایی یک سنت اجتماعی است - در زندگی فردی و جمعی خویش عمل نمایند، در جهان آخرت زندگیای بهتر از این دنیا خواهند داشت و به سعادت ابدی خواهند رسید. از سوی دیگر، منکرین قوانین الهی که آنها را اجرا نمیکنند، در دنیای دیگر دچار رنج و عذاب میشوند. در نتیجه نوع رفتار انسانها در این دنیا بسیار مهم و نشاندهنده آن است که جهان آفرینش بر حق و عدل استور است (همان، ص131): «وَ خَلَقَ اللّهُ السَماواتِ وَ الارضَ بِالحَق وَ لِتُجزی کُلُ نَفسٍ بِما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمون» (جاثیه، 22).
خداوند همه چیز را به حق و عدالت آفریده است. بهحق بودن خلقت اقتضا میکند که در ماورای این عالم، عالمی دیگر باشد که در آن موجودات جاودانه شوند؛ بهعدل بودن خلقت هم اقتضا دارد به هر نفسی آن جزائی که استحقاق دارد، داده شود: نیکوکار جزای نیکو و بدکار جزای بد یابد (طباطبایی، 1373، ص105). ازآنجاکه این عالم گنجایش آن جزا را ندارد، قهراً باید جزای نامبرده در نشئهای دیگر باشد (ر.ک به: طباطبایی، 1363، ج19، ص482).
عامل دیگری که علامه طباطبایی به آن اشاره میکند، آزمایش خداوند به سختیهاست. وی در تفسیر آیات مربوط به آزمایش و امتحان امتها مانند آیات اول و دوم سوره عنکبوت که میفرماید: «أحَسِبَ الناسُ اَن یَترَکوا ان یَقولوا آمناً وَ هُم لا یُفتِنون وَ لَقَد فَتَنا الَذینَ مِن قَبلِهِم فَلیَعلمَنَّ الله الَذینَ صَدَقوا وَ لَیَعلمَنَّ الکاذِبین» معتقد است که هدف آن است که مردم خیال نکنند به صرف اینکه بگویند ایمان آوردیم، دست از سرشان برمیدارند و در بوته آزمایش قرار نمیگیرند؛ بلکه حتماً امتحان میشوند تا آنچه در دل نهان دارند، بیرون ریزند. پس فتنه و محنت یکی از سنتهای الهی است که بههیچوجه درباره هیچکس شکسته نمیشود؛ همانطور که این سنت در امتهای گذشته از قبیل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و شعیب و موسی جریان یافت و جمعی استقامت ورزیده و جمعی دیگر هلاک شدند، در امتهای حاضر و آینده نیز این سنت جریان خواهد داشت (ر.ک به: همان، ج16، ص153). خداوند همه انسانها را در این جهان مورد آزمایش قرار میدهد تا افراد نیکوکار و پاک از افراد ناپاک جدا شوند. ناموس امتحان و ابتلا آنچنان ناموس ثابتی است که هیچ مؤمن و کافری از آن رهایی ندارد، تا اینکه ظاهر از باطن و پاک از ناپاک جدا شود (ر.ک به: همان، ج4، ص135).
از سوی دیگر، بهنظر ایشان انسانها بهواسطه یک سلسله وقایعی که در زندگی فردی و اجتماعی پیش میآید، قوا و استعداد نهفته خود را به فعلیت رسانده و راه سعادت یا شقاوت را برای خود مشخص مینمایند؛ بهگونهایکه میتوان بر این حوادث و این اوامر و نواهی نام ابتلا یا امتحان و نظایر آن را اطلاق کرد. در اینجا افراد دو دستهاند: گروهی که دستورات دینی را نپذیرفته و از آن اطاعت نمیکنند و مستوجب شقاوت میشوند؛ آنها اگر در این حال باقی بمانند، عذاب را برای خود تثبیت میکنند و هرچه در این مسیر بیشتر قدم بردارند، بر شقاوتشان افزوده میشود. گرچه آنها خود به این امور راضی باشند و احساس خوشبختی کنند، اما این نوعی مکر الهی است که بندگان یاغی و متمرد در این دنیا احساس شادی کنند؛ این درحالی است که در حقیقت خوشیهای آنها موقتی است و در قیامت گرفتار عذاب و رنج الهی میشوند؛ چنانکه خداوند میفرماید: «سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون وَ امَلی لَهُم إِنَّ کیدی مَتین؛ بهزودی آنها را از جایی که گمانش را هم ندارند، مکر و خدعه خودمان خواهیم کرد و چند صباحی مهلتشان میدهیم، و کید من متین و محکم است» (اعراف، 183). در حقیقت چیزی که انسان مغرور و جاهل را خوشحال میکند این است که فکر میکند با مخالفت و تمرد نسبت به اوامر الهی به سعادت رسیده و بر خدا پیشی گرفته است؛ درحالیکه در واقع اسباب بدبختی و هلاکت خود را فراهم آورده است: «اَم حَسِبَ الَذینَ یَعمَلونَ السَیِئات اَن یَسبِقونا ساءَ ما یَحکُمون؛ آیا آنانکه مرتکب عمل بد و زشت میشوند، گمان کردهاند بر ما پیشی میگیرند؛ چه بد حکم میکنند» (عنکبوت، 4).
مؤمنین هم اگر در این دنیا دچار سختی و رنج و محنتی میشوند، نباید سبب اندوه و ضعف آنها گردد؛ زیرا اگر صبوری بورزند، ایمان آنها سرانجام آنان را به پیروزی خواهد رساند. حال ممکن است پیروزی و خوشی و سعادت را در این دنیا داشته باشند؛ اما اگر این خوشی در این دنیا برایشان میسر نشد، در سرای آخرت به سعادت جاوید میرسند (ر.ک به: طباطبایی، 1363، ج4، ص58-45).
بنابراین میتوان گفت علامه طباطبایی برپایه ایمان انسانها به خداوند و روز قیامت سعی در حل این مسئله دارد که اگر انسانها در این دنیا دچار رنج یا عذاب میشوند و آن را تحمل میکنند، یا نتیجه سرپیچی آنها از اوامر الهی است، یا اینکه آزمایشی از طرف خداوند است تا بهواسطه آن، نیکوکار از بدکار جدا شود و در قیامت هریک به نتیجه عمل خود برسند. خوشیها و موفقیتهای انسان در این دنیا نیز یا بهسبب اطاعت از خدا و اعمال نیکی است که انجام میدهند، یا اینکه انسانهای کافر و ظالمی هستند که خداوند آنها را مهلت میدهد تا بر بدی خود بیفزایند، اما سرانجام عذاب آخرت را نصیبشان میکند. در حقیقت این خوشی و شادی بهنفع آنها نیست، بلکه به ضررشان است؛ چنانکه خداوند میفرماید: «وَ لا یَحزُنُکَ الَذینَ یُسارِعونَ فِی الکُفرِ إنَهُم لَن یَضُرُّوا اللهَ شَیئاً یُریدُ اللهُ الّا یَجعل لَهم حَضّاً فِی الاخِرَةِ و لَهم عَذابٌ عَظیم؛ شتاب عدهای بهسوی کفر اندوهگینت نکند؛ آنها هرگز به خداوند ضرری نمیرسانند. خدا چنین خواسته که آنها بهرهای از آخرت نداشته باشند و برای آنها عذابی بزرگ است» (آلعمران، 176).
ایمان به معاد هم از نظر روحی برای انسانها فواید بسیاری دارد و هم از نظر فردی و اجتماعی برای آنها سودمند است. فواید روحی و روانی ایمان به معاد این است که روح انسان پیوسته با معاد زنده است و اگر انسان دچار مظلومیت یا محرومیت شود، روزی در پیش است که انتقامش کشیده شده و حقش به وی بازخواهد گشت و هر کار نیکی که انجام دهد، روزی از وی به بهترین نحو تقدیر خواهد شد. اما تأثیر این ایمان در اعمال فردی و اجتماعی بدینگونه است که انسان معتقد به معاد میداند که اعمالش دائماً تحت کنترل بوده و ظاهر و باطن اعمالش نزد خدای دانا و بینا روشن است و روزی با کمال دقت محاسبه خواهد شد. این اعتقاد، انسان را از درون کنترل نموده و او را بهسوی اعمال نیک سوق میدهد (طباطبایی، 1382، ص123).
بنابراین ایمان به روز رستاخیز و اعتقاد به معاد در همه شئون فکری، اخلاقی، روحی و اعمال فردی و اجتماعی انسان تأثیر دارد. در حقیقت این اعتقاد زندگی را برای وی هدفمند و معنادار ساخته و وی را از پوچی، بیهدفی و بیمعنایی رها میسازد.
نتیجه
با توجه به بررسیهای انجامشده معلوم میگردد که نیاز روانی انسانها به معنادار نگاه کردن به جهان و زندگی و فرار از بیمعنایی، و نگاه به دین بهعنوان عاملی برای معنادار کردن زندگی، افق جدیدی را در جهت شناخت هرچه بیشتر دین گشوده است.
علامه طباطبایی مانند نظریهپردازان وابسته به رهیافت معنا در آثار خود فقط به توضیح ظاهر و صرف رفتار مؤمنان، مناسک، آداب و شعائر آنها اکتفا نکرده، بلکه دلیل و انگیزه مؤمنان در پسِ این رفتارها را بررسی و به شرح باورها و عقاید مسلمانان در سایر اعمالشان نیز پرداخته است. بهنظر او دین پیچیدهتر از آن است که تنها از یک جنبه - مثلاً روانشناختی یا جامعهشناختی - به آن نگاه شود؛ دین دارای ابعاد مختلف بوده و به همه احتیاجات فردی و اجتماعی انسانها توجه دارد. برای اینکه بتوان یک توصیف کامل و تبیین صحیح و جامعی از دین داشت، باید تمامی این ابعاد با هم مورد بررسی قرار گیرد. در حقیقت رهیافت معنا تلفیقی از رهیافتهای عاطفی، عقلانی و جامعهشناختی میباشد.
از مهمترین کارکردهای دین، معنادار ساختن نظام هستی است؛ بدین معنا که قضایا و گزارههای دینی در تلاشاند تا سراسر جهان هستی را نظاممند و معنادار نشان دهند و بر ضد آن دسته از قضایایی که جهان را به پوچی و بیمعنایی تهدید میکند، مبارزه کنند. علامه طباطبایی با بهرهگیری از آیات و روایات دینی به هماهنگی میان تمام اجزای هستی اشاره داشته و معتقد است کل جهان بهصورت یک نظام واحد رو بهسوی هدفی معین که خداوند آن را تعیین کرده، پیش میرود. وی معتقد است اجزای این عالم همگی با هم مرتبط بوده و در یکدیگر اثرگذار هستند. انسانها نیز که بخشی از این نظام هستی را تشکیل میدهند، از این قانون مستثنا نبوده و دارای یک زندگی هدفمند و رو به کمال هستند. ایشان تهدیدکنندههای مهم معنا در زندگی بشر مانند رنج و شر را بهگونهای توجیه میکند که خدشهای به سامانمند و نظاممند بودن کل هستی وارد نشود و با معنادار و نظاممند بودن جهان هماهنگ باشد. دین در تلاش است تا نشان دهد اینگونه اتفاقات نیز تصادفی رخ نداده و همگی در مرحله بالاتر دارای الگوی معین و حساب و کتاب خاصی است. دین تلاش میکند تا نشان دهد همه امور عالم به هم مربوط است و از نظم معناداری پیروی میکند.
[1]. تفهم (verstehen) اصطلاحی فلسفی و معرفتشناسانه بهمعنای شناخت درونی افراد و معنایی که آنها به رفتار خویش میدهند، و تفسیر بهمعنای شناخت عوامل محرک این رفتارها میباشد. (برای اطلاع بیشتر ر.ک به: (Weber, 1970 ,introduction). انسانشناسان و جامعهشناسان دین در کوششهای اخیر خود برای تبیین دین سعی کردند مبنای کار خویش را براساس تفهم تفسیری و توصیف عمیق قرار دهند؛ یعنی بهجای توصیف ظاهری و صوری اعمال و مناسک مذهبی، بهدنبال یافتن انگیزه مؤمنان برای انجام این مناسک و معنایی که آنها به رفتارهایشان میدهند، باشند. بهعنوان مثال، بهجای توصیف صرف روزه مسلمانان در ماه رمضان و امساک آنها از خوردن چیزی از ساعات اولیه صبح تا هنگام مغرب، علت و انگیزه آنها را از این رفتارشان جویا میشوند: چرا مسلمانان در ماه خاصی از سال روزه میگیرند؟ این روش نخستین بار توسط ماکس وبر طرحریزی شد، اما افرادی چون دیویس (Davis, 1948, p. 527-532)، یینگر (Yinger, 1970, p.7-8) و اُدی(O’Dea,1966, p.5-7) که از کارکردگرایان نوین بهشمار میروند نیز برای تعدیل در رهیافت کارکردگرایانه گفتند که دین علاوه بر کارکردهای دیگر، فراهمآورنده معنا در برابر جهانی است که پیوسته گرایش به بیمعنایی دارد.
[2]. برای اطلاع بیشتر ر.ک به: Weber, The Social Psychology of the Word Religios.
[3]. دین نظامی از نمادهاست که کارش استقرار حالتها و انگیزشهای نیرومند، قانعکننده و پایدار در انسان از طریق صورتبندی مفاهیمی از نظم کلی جهان و پوشاندن این مفاهیم با چنان هالهای از واقعیت و بودگی است که این حالتها و انگیزشها بسیار واقعبینانه بهنظر آیند ((Geertz, 2004, p.4.
[4]. پیتر برگر یکی از برجستهترین نظریهپردازان این رهیافت که از دو ساحت الهیاتی و جامعهشناختی دین را تبیین مینماید (Berger, 1969, p xvi)، به نیاز انسان برای معنادار ساختن جهان تأکید ورزیده و میگوید: «انسانها ذاتاً گرایش به این دارند که نظم معناداری را بر واقعیت حاکم کنند» (Berger, 1973, p.31). او این نظم معنادار را «نوموس» (Nomos) نامیده و آن را سپری در برابر آن دسته از قضایایی میداند که جهان را به بینظمی و بیمعنایی تهدید میکنند (Berger, 1967, p.19). به نظر او «دین کوشش جسورانهای است برای اینکه سراسر گیتی برای انسانها معنادار شود» (Berger, 1973, p.37؛ برگر، 1380، ص28). هستی انسان بدون دین چیزی جز یک هستی فقیر و حتی سستبنیاد نیست (همان، ص28-9) و جهان بدون خدا غیر قابل تحمل و ملالتآور است (Berger, 1974, p.15). این معنادار ساختن و در حقیقت ساختن جهان انسانی بهقدری برای برگر مهم است که انسانیت انسان در نظر او وابسته بدان است (Berger, 1971, p 1; Berger & Kellner, 1981, p.72) .
[5]. دین، ترس و تنشهای روانی انسانها را از طریق ایمان و امید به عدالت به سطح قابل تحملی میرساند (Nanda, 1984, p.362). دین در چنین تلقیای، ابزاری است برای پاسخ به نیازهای عاطفی و تعدیل رفتار و حفظ تعادل روانی افراد؛ تلاشی برای تبیین آنچه از هیچ طریق دیگری قابل توضیح نیست؛ کسب توان و قدرت هنگامی که همه قدرتها شکست خوردهاند؛ کوششی در جهت محو و نابود ساختن شر و رنج و ناکامی، درحالیکه همه عوامل دیگر در حذف و محو آنها ناکام ماندهاند و به تعبیر راینهولد نیبهور «دژی از امید است بر لبه پرتگاه نومیدی» (همتی، 1379، ص28).