نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکترای علوم سیاسی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Not after 150 years, has the conflict between political modern concepts and traditional ones got over, therefore, for the contemporary Iranian people, once encountering with such concepts, nothing but confusion is resulted and they are impotent in solving the governing dichotomy on their socio-political life. What should be done? To achieve a solution in this context, the way how religious scholars exposure to this problem (the main question), mainly Seyed Jamal Asadabadi, with his localization methods, (Subsidiary Question) will be considered. It, of course, seems his method, based on maintaining authenticity, imposes the traditional meanings on modern political concepts. (Hypothesis)
So that the main question partially and, the subsidiary one totally to be answered and the hypothesis to be accessed, the traditional approach is going to be offered. Although this approach is not of the common approach in the methodology of political sciences, it, in our opinion, is the only approach that possesses most overlap with the localization method of modern political concepts in Seyed Jamal`s view. Extracting the modern political concepts in the sayings and writings of Sayed Jamal and discovering his way of encountering with these concepts is the next step taken in this paper and, at last, Correctness and incorrectness of the hypothesis will be tested.
کلیدواژهها [English]
انطباق سنجی دیدگاه سنتی و روش بومی سازی سیدجمال اسدآبادی
دیدگاه سنتی بر بنیادی غیرتجربی استوار است و در آن، دین، مذهب و اخلاق( سنت) نقش کلیدی دارد به این معنا که در این دیدگاه، سنت عنصر بنیادین در حیات سیاسی- اجتماعی است و دانشها و گرایشها، زمانی از اصالت برخوردارند که ریشه در فرهنگ شرقی داشته و دارای وجه درونی باشد. این رهیافت، بر پویایی و زایندگی سنت و همه مقولههای مرتبط به آن اصرار میورزد و در مواجهه با هر پرسشی، پاسخ درونی میدهد چون بر این باور است که سنت، توانایی پاسخ به هر پرسشی را دارد و از این جهت، خود را بینیاز از غیر میداند. در این دیدگاه، تنها گذشتهها و آرمانها و نیز فرهنگ خودی، عقلمداری دینی و ذهنگرایی، امت خواهی و ... از اعتبار بهرهمندند.
سید جمال در کاربست مفاهیم مدرن سیاسی از کلمات جدید و غربی، بسیار بهره گرفته است که بانک، ترور، قزاق، ارتش، حقوق بشر و نیز استعمار، حکومت مطلقه (خسروشاهی، 1379، 153 و 142 و 133 و 85 و82 و73 و 65) ، سرتیپ (همان، 187)، رفورم (همان، 88)، دموکراسی، ناسیونالیسم، آزادی، اکثریت، اقلیت، قانون، نظام سیاسی، کشور (اسدآبادی، ج1، 249 و 242 و 89 و 79 و 67 و55 و46 و 41)، ماتریالیسم، ناتورالیسم، منافع ملی، ملت، روزنامه، مشروطه، مدنیت، حزب سیاسی، قدرت ملی و ... تنها بخشی از آن به شمار میرود، اما سئوال اصلی آن است که سید چگونه با این واژهها مواجه شده و چگونه آنها را به کار گرفته است؟ نحوه مواجهه و چگونگی کاربست آن واژهها توسط سید، مبین آن است که سیدجمال در این مواجهه و کاربست، سنت را بر مدرنیته اولویت بخشیده و با حفظ اصالت سنت، مدرنیته را چونان سنت، اصیل ندانسته است. در تأکید و تأیید بیشتر بر این یافته، نخست میزان انطباق دیدگاه سنتی با تحمیل معنای سنت بر مفاهیم مدرن سیاسی از سوی سیدجمال مورد بررسی قرار میگیرد و سپس، نشانههای افزونتری از درجه همپوشانی روش بومی سازی مفاهیم مدرن سیاسی سیدجمال با مدرنیته و سنت ارائه می شود:
تاریخ
از مؤلفههای سازنده دیدگاه سنتی، تاریخگرایی است. تاریخگرایی به معنای نگریستن به حوادث و تحولات از دریچه گذشته است و بر این نکته تأکید میکند که همه صور معرفت، تمام دانش بشر و کل حیات انسان، حاصل فرایندهای دگرگونی و تحول پیش از خود است و لذا درک وقایع، رفع ابهامات و حل بحرانهای تاریخی، تنها از طریق تاریخ و در بستر آن امکانپذیر است. تلاش برای یافتن قوانین حاکم بر حیات انسان از ایدههای تاریخگرایان است، در عین حالی که میدانند به دلیل سیالیت انسان، دستیابی به قوانین حاکم بر عالم و آدم، دشوار است. تاریخگرایی بر پایه دادههای تاریخی شکل میگیرد و تداوم مییابد اما همه دادههای تاریخی را نمیپذیرد بلکه از روش نقد تاریخی پیروی میکند. تاریخگرایی، ضد پوزیتویسم، مخالف ماتریالیسم و همراه با ایده آلیسم است و از این رو تاریخگرایی در مقابل ناتورالیسم قرار دارد (حقیقت، 1385، 285-273).
کاربرد تاریخ در تحلیل حوادث از سوی سید از اهمیت بنیادی برخوردار است. شاید از اینرو که اولین مقاله در عروه الوثقی را با سخن از ملل شرقی نیرومندی که در رفتار خود با ملل ناتوان، دچار گمراهی شدند و در تجاوز و زورگویی به ملل ضعیف، به مرحلهای رسیدند که جوامع بشری، یارای تحمل آن را ندارد، آغاز میکند. به باور تاریخی سید، آنها به علت توجه گمانها و ترواشهای بیمارگونه به این اقدام دست زده اند (اسدآبادی، عروه الوثقی، 56-55). کاربردهای تاریخ از سوی سیدجمال به این جا ختم نمیشود بلکه: 1 - در ارائه تعریف از نیچریه، به یونان باستان میرود و سپس به گسترش آن در دوره رنسانس و به ویژه در قرن هفده و هجده اشاره میکند.
2- اشاره سید به سنت به همان معنایی نیست که در غرب مدرن پدید آمد، بلکه سنت را شامل همه چیزهایی میداند که قادر است به ترقی و شکوفایی، منجر گردد.
3- مراد سید از حکومت، نوعی سیستم دینی و اسلامی است که ریشه اصلی آن، درحکومت الهی پیامبر(ص) قرار دارد، از این رو است که تأکید میکند، دستور صریح اسلام آن است که مسلمانان باید در برابر هر صاحب قدرتی که میخواهد نسبت به مسلمانان برتری یابد در مقام منازعه و جدال برآیند و این بدون حکومت میسر نیست. بنابراین در اندیشه سید، تاریخ یک بنیاد اساسی است که تنها با آن میتوان به تمدن دست یافت. فهم شعار اصلی او در بازگشت به سلف صالح، در فهم نقش تاریخگرایی در روش بومی سازی مفاهیم مدرن سیاسی سیدجمال وابسته است.
آرمان
ایده یا آرمان و یا آرمانگرایی و ایده آلیسم که اغلب معانی متفاوت ولی نزدیک به هم دارد، با این وصف، در حوزههای مختلفی به کار رفته است و در همه این حوزه ها، جزیی از دیدگاه سنتی به شمار می رود زیرا ایده آلیسم به معنای اصالت معنی، تصورگرایی، ذهن باوری، ایده باوری و آرمانگرایی و یا نوعی جهت یابی و سوگیری و نیز، شکلی از سلوک و منش فکری خواهد بود (بیات، 1381، 62-55). هم چنین به مفهوم اندیشهای خواهد بود که بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض میکند و یا عقیدهای است که باور دارد از طریق انتخاب رهبران صلح دوست و ... میتوان مانع از وقوع معضلات بزرگی چون جنگ گردید، همچنین مرامی است که پایبندی به بنیادهای اخلاقی، تأکید بر حقوق بین الملل و ... را ترویج میکند (بهزادی، 1368، 171-169). دیدگاه سنتی، در قید و بند آرمان و ایدههای خرد و کلان است. این دیدگاه حتی زمانی که به آینده میاندیشد، آن را در پرتو گذشته باشکوه ترسیم میکند و اگر به امروز و فردا رنگ مدرن میزند، بنیاد و اساس آن را بر پایهها و ستونهای دیروزی مینهد.
روش سید در بومی سازی مفاهیم مدرن سیاسی، مملو از ایدهها و آرمانهای مختلف است، آرمانها و ایدههایی که ریشه در گذشته دارد و تا آینده، کشیده شدهاند، به این جهت است که در آرزوهای سید، نیچریه به معنای گرایش به مادیت و طبیعت، جایی ندارد. او نمیخواست که تمدنی که شرقیها به آن دست مییابند تنها رنگ و بوی مدرن داشته باشد. حزب را میپذیرد اما دوست نمیداشت احزاب، مصلحت عمومی را نادیده بگیرند. حکومت را ضروری میدید ولی میخواست، حکومتی از نوع خلافت شکل بگیرد و البته در چنین حکومتی برخلاف آنچه در عثمانی وجود داشت، مشروطه زنده باشد. به عضویت فرماسونری در آمد به امید این که آن را در خدمت به آزادی و برابری ای در آورد که ادیان الهی عرضه کردهاند. سیاست خوب را تنها در میدان دین، تفسیر میکرد. به امید روزی بود که علم در کنار مفهوم تجربی، معنای الهی بیابد. روزنامه را پدیده جدیدی ارزیابی مینمود اما بر ترویج خوبیها از سوی آن، اصرار میورزید. مدنیت را فقط در جوار معنویت تبلیغ میکرد و هنگامی که از قدرت حرف میزد، میل به قدرت پاک را تمنا میکرد. ملت از نظر او باید معنا و مفهوم امت را میداد و نیز، میکوشید تا بباوراند که فضلیت مندی لازمه سیاست و حکومت است.
سیستم
دیدگاه سنتی، وجه سیستمی دارد، به این معنا که هم خود یک سیستم است و هم نگاه سیستمی به پیرامون خویش دارد. هر سیستم و یا هر نگاه سیستمی، از چند مؤلفه ورودی، پردازش، کنترل، خروجی و بازخوران برخوردار است. به عبارت دیگر سیستم یا نظام، مجموعهای است مرکب از یک سری اجزای تشکیل دهنده و روابط و آثار متقابل آن. هر رویکرد سیستمی، به دریافت دادهها میپردازد، دادهها را کنترل و پردازش میکند، بهترین راه حصول به نتیجه را عرضه میدارد و سرانجام بازخورد آن را به سیستم برمیگرداند. هدف در نگرش نظاممند، رساندن دادههای درست در زمان مناسب، افزایش میزان پردازش داده ها، ارتقای بهرهدهی و کاهش هزینهها، بالا بردن دقت در تصمیمگیریها است. دیدگاه سنتی، از وجه کلگرایی، پیوستگی، نظم سلسه مراتبی و خودساماندهی از درون نیز برخوردار است. به علاوه، تعادلگرایی، هدفمندی، تفکیکپذیری و تمرکزگرایی از مختصات آن است (حقیقت، 1385، 211-204).
اگرچه سید پراکنده، به تناسب نیاز و دوپهلو سخن گفته است اما به نظر میرسد سخنها و نوشتههایش از یک نظم منطقی پیروی میکند. ورودیها و یا دادههای دستگاه بومی سازی سید، از یک سو نیازهای روز مسلمانان چون نیاز به مدنیت است و لذا در پاسخ به رنان گفته است: مسلمانان هماینک نیازمند تمدناند و البته در اسلام برای رسیدن به تمدن، مانعی وجود ندارد و از سوی دیگر، خواستهها و گفتههای دین اسلام است. بنابراین، پردازش این دادهها را با توجه به نیازهای مسلمانی و آموزههای دینی، صورت داده است لذا تنها اسلام، محور آن به شمار میرود، در نتیجه دور از انتظار نیست که سید در صورتی از انتشار جریدهای حمایت میکند که صاحب جریده بنده حق بوده باشد نه عبد دینار. در این صورت خروجی چنین دستگاه معنایی تبدیل حق به باطل و باطل به حق نخواهد بود (همان، 111). برآیند این خروجی، جریده یا جرایدی است که انسان را از صراط مستقیم سعادت و راه راست نیک بختی، خارج نمیکند. بدیهی است بازخورد این سیستم، نیک است. نیکی مجددا وارد سیستم می شود و به تقویت آن منجر میشود و اگر بازخورد سیاهی پدید آید، آن دیگر از اسلام نیست بلکه از مسلمانی است. برای این که همه بازخوردها نیک باشد، چارهای برای اصلاح مسلمانی نیست. سید در مقاله آخرین عروه الوثقی به نام چرا اسلام ضعیف شد؟، درصدد است تا علت عقب ماندگیهای مسلمانان را از بد مسلمانی مسلمانان قلمداد نماید نه از اسلام اما با کمال شگفتی عنوانی که برای مقاله انتخاب میکند، تقصیر اسلام را به ذهن متبادر می سازد.
محافظهکاری
رهیافت سنتی، رهیافتی از نوع و ماهیت محافظهکارانه است. هواداری از تاریخ، آرما نخواهی، تغییرات انقلابی، طرف دار سنت، حافظ مالکیت خانواده، حامی دین و مذهب، پشتیبان دولت، گرایش فطری بشر به سنت ... از باورهای آن است، به علاوه،" امر معلوم بر مجهول، امر آزموده بر نیازموده، واقعیت بر اسطوره و عمل بر نظر را ترجیح می دهند."هم چنین محافظهکاران با سکولاریسم، روشنفکری، فردگرایی، عقلگرایی، تحولات سریع، فروپاشی نهادهای قدیمی و ... از آنرو مخالفند که به باورهای دینی لطمه میزنند و آن را تخریب میکنند. روح محافظهکاری، پیوندی تنگاتنگ با دین دارد، زیرا دین را نشان دهنده نیروی عظیم الهی در هستی میداند و بر آن است که انسان بدون دین، هیچ است و ناتوان (بشیریه، 1379، 188-173). هم چنین با برابری مخالف است به آن دلیل که نابرابری ریشه در سرشت انسان دارد. تلاش برای نابودی نابرابری، از یک سو مخالفت با الهیات است و از سوی دیگر، پیامدی جز دیکتاتوری ندارد (گیدنز، 1382، 78-41).
در بومیسازی سیدجمال رگههای پر رنگی از محافظهکاری دیده میشود، از جمله روش سید در مواجهه با واژه نیچریه، روش طرد است، چون مادیگرایی تمام قامت در مقابل ایمان دینی قرار داد لذا تلاشی برای بومی سازی آن انجام نمیدهد. همین روش را در باره سه واژه سوسیالیست،کمونیست و نیهیلیست به تعبیر سید، اجتماعیین، اشتراکیین و عدمیین، به کار گرفته است. به باور سید، اگرچه این سه واژه متمایز از هم سخن میگویند لیکن غایت و نهایت مقصود آنها، اهمیت بخشی به عوامل طبیعی و مادی و گاه برتری آنها بر عوامل معنوی و مابعدالطبیعه است (عنایت، تجدید فکر دینی، moslehesharg.com). زمانی که سید به کاربست شکل و محتوای راه آهن، مدارس، عدلیه(عدالت خانه)، مجلس شورا، مریض خانه، دارالایتام، ارتش، آزادی مطبوعات و... موافقت میکند، شرطش آن است که:
1- "برای دولت و هم و برای وطن مفید" باشد. (راه آهن)(همان).
2- چون نوری باشد "که قلوب را منور می سازد." (علم) (همان).
3- تمام احکام آن با عدالت دین و احتیاجات عصر موافق باشد (عدلیه و مجلس شورا) (اسدآبادی، عروه الوثقی، 67).
4- به پرستاری بیماران بپردازد و به تخفیف آلام مردم بینجامد (مریض خانه).
5- در دفاع از مملکت به اقتضای زمان و موافق علم باشد (ارتش).
سیدجمال، عالم دینی را بر عالم سیاسی ترجیح میدهد و در مقایسه ناصرالدین شاه با مجتهد اول، میرزای شیرازی را کسی میداند که " او بالاتر از یک نفری است که پیوس نهم به پادشاه ایطالیا نمود"(همان، 42). سید در باب حکومت مطلوب، نگاهی محافظهکارانه دارد به آن علت که مراد او از حکومت آلترناتیو ناصری، به مشروعه نزدیکتر بود تا مشروطه (آجودانی، 1387، 249و523 و521 و353 و343 و338 و332 و329 و281). در واقع، او در صدد بود یک سلطنت اسلامی به وجود آورد، چون قصد سیدجمال، ترقی و عظمت مسلمین در پرتو حفظ بیضه اسلام بود (همان،ص207).
پیوستگی
عالیترین پیوستگی در روش سید در بومی سازی مفاهیم، پیوستگی علم و دین است. علم به مفهوم آگاهی قطعی، مطلق آگاهی، تصور ذهنی و دانش تجربی است. علم در این معنا، دارای ویژگیهای ظنی مانند علوم فلسفی، دارای متد تجربی و مرکب از گزارههای صحیح و سقیم است، البته آنچه بیشتر در بحث رابطه علم و دین مطرح است، ارتباط دین با علوم تجربی است. داده های علوم تجربی به دو بخش تقسیم پذیرند 1) قوانین علمی که حدی از قطعیت را دارند و لذا با گزارههای قطعی دینی هیچ گونه برخورد و تعارضی ندارند.2) نظریات علمی که از قطعیت برخوردار نبوده و از این رو با دادههای دینی، هماهنگ و کاملاً سازگار نیستند. در نتیجه نباید انتظار داشت که هماهنگی کاملی بین دین و علم به معنای دانش تجربی وجود داشته باشد اما آنچه مسلم است این است که بین قطعیات دین و علم، تعارضی نبوده و نخواهد بود (هات، 1382، 384).
نگاه سید به مقوله علم و دین، پیوستگی است. او از دو منطق برای اثبات همبستگی این دو، بهره گرفته است. نخست به تاریخ مسلمانان اشاره میکند و علم اندوزی آنان در دورههای مختلف تاریخی را دلیل بر عدم تغایر علم و دین، فرض میکند، علومی که بخشی از آن قطعاً از وجه تجربی برخوردار بود. سید بر آن بود تا زمانی که فراگیری علوم تجربی و علوم الهی در دستور کار مسلمانان قرار داشت، آنان در عظمت بودند اما دولتها و ملتهای مسلمان به جهت دوری گزیدن از علم[1]، عقب ماندند و مقهور قدرت بیگانگان شدند. در ثانی، علومی که در غرب مایه ترقی آن سامان گردید، از مسلمانان اخذ شده و لذا لااقل، بخشی از علوم مسلمانان، تجربی بوده که از درون آن، علوم تجربی غرب پدید آمد. به هر روی، همه علوم در نزد سیدجمال، برآمده از دیناند و در واقع در نگاه سید، علم و دین، همدیگر را تأیید میکنند (هات، همان). سید به جای آن که به مأخذ و نحوه استخراج علوم بنگرد و بر پایه آن، علوم را به تجربی و غیر آن تقسیم نماید، نگاه پراگماتیستی به علم را برمیگزیند و لذا علمی را علم میدانست که دارای نتیجه باشد. مراد از نتیجه، نور است. "عالم، حقیقت نور است، اگر عالم باشد... این چه عالمی است که خانه خود را منور نمی کند"(اسدآبادی، مقالات جمالیه،1312، 96-88). پس چیزی که به رهایی از ظلمت بینجامد، علم است چه تجربی باشد و چه فقهی. جنبه دیگر نگاه پراگماتیستی سید به علم را در نتایج مادی یا دنیوی آن باید جستجو کرد. به این عبارت سید، مجدداً بنگرید:" این فرنگی ها که اکنون به همه جای عالم دست انداخته اند... این دست درازی و این ملک گیری نه از فرنگ بوده و نه از انگلیز، بلکه علم است که هر جا عظمت و شوکت خود را ظاهر می سازد"( همان، 90-89).
ذهن گرایی
دال مرکزی و هسته اصلی دیدگاه سنتی، اصالت ذهن است. این دیدگاه با تقسیم وجود به عین و ذهن، اولویت را به ذهن میدهد و وجود عینی را طفیلی وجود ذهنی میداند، در نتیجه عالم خارج از ذهن، اعم از آدم و عالم، تنها مرتبه ای از ذهن انسانی است. ویژگی مهم ذهن تغییرناپذیری است و آنچه در ذهن شکل میگیرد و به ذهن متبادر می شود، حقیقت است. این ذهن در شناخت پیرامون، توانا است و میتواند مستقلاً در تفکیک بد از خوب و سره از ناسره اقدام نماید. تولید ذهن، فکر است، همان گونه که ذهن بر عین مقدم است فکر بر عمل مقدم است. ذهن و عین، درحالی که منفک از هماند ولی آنچه در عین اتفاق میافتد خوراک ذهن است برای تولید اندیشه. دانش به عنوان محصول عین و فکر به مثابه تولید ذهن، در عین ارتباط با هم، مستقل از یکدیگرند. به هر روی مراد از ذهن، سنت، ایمان، اخلاق، مابعدالطبیعه و هر آنچه که جوهر مادی ندارد، خواهد بود و منظور از ذهنگرایی، سنتخواهی است.
سیدجمال، اصالت را به امور ذهنی، درونی، ایمانی، عقیدتی و ... میدهد. حمله سید به اکهوری به آن است که آنان اسیر عینیاتند و این که هیچ علم نخواندهاند اما از همه ماهرتر در فهم حقائق و دقائق جهاناند (همان، 32-25). یا مخالفت سید با اکئیستها به آن علت است که عالم را فدای اغراض دنیایی میکنند (همان، 34) در عوض، ایاسیان را میستاید چون واجد ویژگیهای انسانی، بینایی، پاکی و شنواییاند. سید آن دسته از اصلاح طلبان را تأیید میکند که مذهبیاند که در آن، پیامبران الهی و عالمان دینی جای میگیرند و بدان علت به اصلاحطلبان غیرمذهبی میتازد که حاصل کارشان مدنیت بدون معنویت است (همان). خلاصه این که سید جمال نیز، دوگانگی عین و ذهن را می پذیرد: " ممکن است در اثر خطا در درک موضوعی[عین] عقاید فاسدی در ذهن آدمی به وجود آید ...[اما] نفهمد چگونه این اعتقاد در ذهن او به وجود آمده" (اسدآبادی، عروه الوثقی، 150-145) در واقع، سید، ضمن تأیید دوگانگی ذهن و عین، به تأثیر ذهن(درون) از عین(بیرون) گواهی میدهد:" اداراک دو جنبه دارد. یکی تأثیرپذیری نفس از چیزهایی که از خارج به حواس ما عارض می شود." و اضافه می کند: "سرچشمه همه این علل و اسبابی که در نظام هستی برای به وجود آمدن حوادث و اتفاقاتی موثرند، دست توانایی است که جهان به این عظمت را بر طبق دانش و حکمت خویش به وجود آورده و آن را هدایت می کند"( همان، 154-153). این همان اساس و بنیادی است که همه چیز سید از آن جا ریشه می گیرد.
در کنار همریشگی دیدگاه سنتی و رویه سیدجمال در همه امور و نیز، در روش بومی سازی مفاهیم مدرن سیاسی، تفاوتهایی را هم میتوان در مقایسه آن دو با هم دریافت که به چند مورد آن اشاره می شود:
علم تجربی
سیدجمال، علم را در یک قالب کلی تعریف میکند تا حدی که در آن، هم علم تجربی جای میگیرد و هم علم دینی. معمولاً علمای دینی و رهبران روحانی به عنوان پیشوایان دیدگاه سنتی، زمانی که از علم سخن میگویند و یا سخن گفتهاند، نظر به علم دینی دارند و تنها علم دینی را معتبر میشمارند. سیدجمال نیز علم را مقولهای دانسته است که مرزهایش، نامتناهی است، نه سرزمینی دارد، نه پایتختی و جنس آن اغلب بشری است:
فنیقیان که با کشتی ها...خرد خرد[خورد خورد] رفته رفته جزائر بریتش و بلاد هسپانیه و پورتگال و یونان را مستعمرات خود کردند حقیقتاً آنها فنیقیان نبودند بلکه علم بود که این گونه بسط قدرت خود را نموده بود. اسکندر هرگز از یونان به هندوستان نیامد و بر هندیان غلبه نکرد بلکه آن که بر هند غلبه کرد، آن علم بود و این فرنگیها که اکنون به همه جای عالم دست انداختهاند و انگلیز خود را به افغانستان رسانیده و فرهنگ تونس را به قبضه در آورده واقعاً این تطاول و این دست درازی و این ملکگیری نه از فرهنگ بوده است و نه از انگلیز بلکه علم است که هر جا عظمت و شوکت خود را ظاهر می سازد (اسدآبادی، مقالات جمالیه،همان،ص90).
در این منظر، علم چیزی است که در برابر جهل قرار میگیرد. هم شیمی علم است و هم تفسیر. هم چنین حساب، فلسفه، فیزیک، معانی و ... هم علماند. در قالب چنین نگرشی است که سید به علمایی که علم را به دو علم مسلمانان و علم فرنگیان تقسیم و سپس مسلمانان را از تعلیم علم فرنگ باز میدارند، خطاب میکند که :
این را نفهمیدند که علم آن چیز شریفی است که به هیچ طایفه نسبت داده نمی شود و به چیزی دیگر شناخته نمی شود بلکه هرچه شناخته می شود،به علم شناخته می شود (همان، 95).
سید اظهار تعجب میکند که مسلمانان علومی که به ارسطو منسوب است را با رغبت میخوانند ولی سخن نیوتون و کپلر را نمیآموزند زیرا آن را کفر میپندارند در حالی که پدر و مادر علم، برهان است و دلیل آن نیوتون و ارسطو نیستند "و حق در آن جا است که برهان در آن جا بوده باشد و آن ها که منع علوم و معارف می کنند[و] به زعم خود صیانت دیانت اسلامیه را می نمایند آن ها فی الحقیقه دشمن دیانت اسلامیه هستند"(همان). آنگاه در تأیید سخن خویش به این گفتار امام محمدغزالی اشاره میکند:
آن شخصی که می گوید دیانت اسلامیه، منافی ادله هندسیه و براهین فلسفه و قواعد طبیعه است، آن شخص، دوست جاهل اسلام است و ضرر این دوست جاهل، بر اسلام زیاده است از ضرر زندیق ها و دشمن های اسلام[است] چون که قواعد طبیعه و براهین هندسه و ادله فلسفه از جمله بدیهیات است،پس کسی که بگوید که دین من منافی بدیهیات است... لامحاله حکم بر بطلان دین خود کرده است (همان).
در نتیجه در دیدگاه سنتی، علم اغلب، علم دینی است اما سیدجمال، علم را تنها علم دینی نمیدید.
تمدن غربی
سیدجمال آنچه در غرب روی داده را تمدن مینامد در حالی که اغلب وابستگان به دین یا سنت خواهان، آن را به دلیل ضدیت با دین طرد میکنند. داوری سید نسبت به تحولات و دستاوردهای غرب جدید، ترقی است یعنی نام ترقیات "محیرالعقول" بر آن میگذارد. او از راه آهن حیرت میکند که مغرب زمینیان آن را به دست آوردهاند و به یک "طرفه العینی"، فرسنگها راه می پیماید؟ یا از اختراع "ماشین پرقوه" متحیر است به آن جهت که در آنی، هزاران کیلو بار را حمل مینماید؟ و غربیها با همین ابزارهای جدید تمدنی بر"اقوام شجاع" عالم سیطره یافتهاند تا حدی که این اقوام شجاع، از مقابله با آن عاجز ماندهاند (همان، 167). سیدجمال درتوصیف صریحتر، تمدن را این گونه معنا میکند:
جهان تمدن چیست؟ آیا غیر از شهرهای بزرگ و بناهای مرتفع و قصور مجلل و با شکوه و کارخانههای عظیمی که پنبه و ابریشم را با رنگ های گوناگون به صورت پارچه بیرون میدهند، و غیر از معادن و کانهای مختلف و احتکار سرمایههای گزاف به وسیله سرمایهداران و غیر از اختراع توپهای مهیب و کشتیها و بمبهای مخرب و سایر ابزارهائی که برای قتل نفس و آدمکشی به وجود آوردهاند، چیز دیگری است؟ و آیا ملل راقیه و متمدن امروز جز به داشتن این اشیاء به چیز دیگری افتخار دارند و آیا در غیر این مورد مسابقهای گذاردهاند؟ (امین،"سید جمال الدین اسدآبادی, نابغه شرق"، moslehesharg.com).
هم چنین، سیدجمال تمدن را چیزی میدانست که "ملتها را از جهان وحشیگری و بربریت، رهایی"میدهد و به بالاترین مقاصد انسانی میرساند. تمدن، مقولهای که با خاموش کردن علم و جلوگیری از نهضت علمی، بیگانه است، چرا که با تعطیل شدن جنبشهای علمی و فلسفی، خردها از تحقیقات و تفتیشات علمی گمراه میشوند و راه وصول به تمدن، مسدود میگردد (مدرس چهاردهی، 1343، 60) البته سیدجمال از یک سو این ترقیات و تمدنیات را حاصل آگاه شدن انسان غربی به وجود دادههای علمی و صنعتی خدادادی در سرشت انسانی خویش و تلاش در جهت به قوه رساندن آنها میداند (اسدآبادی، مقالات جمالیه، 27) و از سوی دیگر، همه این تمدن را مثبت ارزیابی نمیکند:
اگر تمام این اختراعات و اکتشافات و همه مصالح و منافع عاید از آن را در یک طرف ترازو بگذاریم و جنگ ها و مصائب و عواقب شوم و نتایج حاصله از آن را در طرف دیگر، قطعاً کفه دوم سنگینتر خواهد بود. در این صورت، چنین ترقی و دانش و تمدنی جز انحطاط و مصیبت، چه ثمری دارد؟ و البته چنین دستگاهی جز جهل و وحشی گری نتیجه و بهرهای نخواهد داشت و با مجهز شدن به این نوع وسایل مخرب، انسان بیچاره را به عالم حیوانیت سوق خواهد داد (امین،همان).
اما این معایب و مضار باعث نشد که سید نام آن را تمدن نگذارد، به نظر میرسد سیدجمال دو ساحت برای تمدن غربی قائل است در حالی که سنتگرایان اغلب به تمام تمدن غرب، نگاه منفی دارند.
قالب های نوین
سنتگرایان، عمدتاً هم با ماهیتهای جدید، مخالفاند و هم با قالبهای نوین، اما سیدجمال چارچوبهای تازه را پذیرفته، البته تلاش او بر آن بود که محتوای بومی به آن ببخشد. از جمله این قالبها، مشروطه و حزب است.
سید در پاسخ به تزار روس، علت اختلافش با ناصرالدین شاه را آن دانست که شاه ایران با حکومت مشروطه[2] و لزوم استقرار آن برای کشورش، موافقت نکرد،[3] پس، از او ناامید شد و راهی خارج از ایران گردید (مدرس چهاردهی، 1343، 111). مهمترین ویژگی حکومت مشروطه در نزد سیدجمال، قانون اساسی بود. او به درخواست شاه، قانون اساسی نوشت که بر طبق آن، ایران، مشروطه میشد. شاه قاجار از این قانون بدان جهت برآشفت که سلطنت او را محدود میکرد و بخشی از قدرتش را به مجلس شورا و سنا وامیگذارد ولی، سیدجمال اصرارداشت که حفظ تاج و تخت شاه منوط به صدور فرمان مشروطیت و استقرار آن در ایران است (همان، 114). از دیگر ویژگی های مشروطه سید، اجرا و رعایت قانون (همان، 123) ، حرف شنوی از مردم (همان، 178) و تأسیس مجلس عقلای مملکت (همان، 208) بود. نقش مردم در مشروطه سیدجمالی در حدی است که بر آن بود:" هر گاه میلیون ها کشاورز و کارگر دوست دار سلطنت باشند، بهتر از آن است که دشمن شده در پی فرصت شوند و در سینه های خود انتقام و بغض را پنهان سازند" (همان، 111). تأکید سید، بر حمایت مردم از حکومت، مهار ظلم و ستم و به ویژه تأکید بر ترقی و عظمت، ممانعت از عیاشی، بادهگساری، شهوتپرستی بود.
سیدجمال، نگاه خوشبینانهای به احزاب سیاسی داشت و از این رو، تشکیل احزاب سیاسی در شرق را بهترین وسیله جهت ارتقاء ملتها و درمان آشفتگیهای آنان میدانست. مراد از آشفتگیها، بیعدالتی، وابستگی، فقدان آزادی، تفرقه، بدبختی و ...بود. در مجموع، "تشکیل احزاب در شرق سبب ایجاد هماهنگی و برادری و یگانگی خواهد شد و آن ها را از آشفتگی و پراکندگی نجات خواهد داد تا نسبت به یکدیگر یاری نمایند...آنان بهترین فرزندان آب و خاک شان هستند،کار می کنند و ستم دیدگان را همراهی می نمایند.ثروت خود را از راه حق[مردم] دریافت می دارند و وظایف خود را با شادمانی انجام می دهند"(همان، 347-345) شاید همراهی سید با سعد زغلول، مؤسس حزب وفد، مشارکت کوتاه مدت سید در فرقه ماسونی کوکب شرق و تأسیس تشکل شبیه فراماسونری اما با اهداف ملی - اسلامی، نشان از پذیرش قالب نوینی به نام حزب با محتوای دینی دارد، او حتی پیشنهاد تأسیس حزب الهی جهانی را داد که شکل آن، نوین ولی محتوایش، سنتی بود (همان، 81). با این وصف، هشدار میداد که حزب ممکن است به "بدترین و دردناک ترین دردها" تبدیل شود و ممکن است بر پایه هوسهای خویش عمل کند، در نتیجه یک مفهوم شیطانی پیدا نماید (همان).
نتیجه
مؤلفههایی از دیدگاه سنتی را میتوان به عنوان تلاش سید در عرصه بومی سازی الفاظ، کلمات و مفاهیم به کار گرفت اما همین میزان، نشان از همسنخیهای بین دیدگاه سنتی و گفتهها و نوشتههای سید در بومیسازی مفاهیم دارد. وجه مشترک اقدام سید و دیدگاه سنتی، تأکید آن دو بر باورها، ارزشها، سنتها و در یک کلام بر امور غیرتجربی است. همین سخن، درباره تضادهای بین دو دیدگاه سنتی و دیدگاه سیدجمالی وجود دارد که تنها به بخشی از آن اشاره شد البته ممکن بود چنانچه دیدگاه سنتی را به تفصیل مطرح میکردیم، تضادی بین این دو دیدگاه در حدی که مطرح کردهایم، پدید نمیآمد ولی همخوانی دو دیدگاه در حدی است که میتوان اولویت و اصالت سنت بر مدرنیته را در روش بومیسازی مفاهیم مدرن سیاسی در دستگاه معنایی سیدجمال به وضوح دید. در تأکید و تأیید بیشتر بر وجود جنبههای سنت خواهی و مدرنگرایی در روش سیدجمال البته، با اولویت سنت بر مدرنیته یا تحمیل دین بر مدنیت، نشانههای دیگری نیز وجود دارد.
[1] - "سید از دین تعریف روشنی به دست نمیدهد و همین اندازه آن را عقاید و خصایلی میداند که امم و قبائل آن ها را به طور ارث از آباء و اجداد خود فراگرفته بدان ها تعدیل اخلاق خویش را مینمودند و از شر و فساد که بر هم زنندة هیئت اجتماعیه است اجتناب میکردهاند.سید، به جای تعریف دقیق دین ، به شرح آثار و نتایج آن در رفتار و اخلاق مردمان میپردازد. ر.ک:عنایت،"تجدید فکر دینی،"همان.
[2] - سرپرسی سایکس سید را سرسلسله جنبش مشروطیت دانسته است. ر.ک: جمالی، همان، 3.
[3] - محمدمحیط طباطبایی نیز، هدف اول از سه هدف مهم سید را "تبدیل حکومت از استبداد به مشزوطه و برقراری قانون به جای رسوم و اوامر" دانسته است. او هم جنین گفته است:" سیدجمال الدین در ایران نخستین فرد ایرانی بود که هموطنان خود را علنا به لزوم اقدام دسته جمعی برای تغییر شکل حکومت مطلقه به مشروطه دعوت می کرد." محمدمحیط طباطبایی، سیدجمال الدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین،به کوشش و مقدمه سیدهادی خسرو شاهی(تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1370) ص162 و 2.