نفاق و منافقین ازمنظرقرآن

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسنده

دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآنی

چکیده

نفاق رفتاری است  ناشی از انگیزه‌های مادی و دنیوی؛ در چنین حالتی بشر به راستی و از درون به امری معتقد نیست بلکه از روی انگیزه های خاص تظاهر به اعتقاد می نماید.در ریشه‌یابی نفاق و رفتار منافقان به این نتیجه می‌رسیم که اهل نفاق انگیزه‌های مختلفی داشته‌اند و عوامل گوناگون منشأ نفاق و رفتار منافقانه است. در این نوشتار کوشش گردیده تا بر پایه کتاب الله و روایات معصومین(ع)  به بخشی از این  گونه عوامل و رفتارها اشاره شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Hypocrisy and the hypocrite in Quran

نویسنده [English]

  • Hosein Bozorgzadeh
چکیده [English]

Mundanely caused, hypocrisy happens when, in spite of not believing in  one point, one  pretends to it. To find out the reasons making one to act hypocritically, we may reach to different causes. Based on Quran and  traditions, some of  hypocritical behaviors and their roots are to be mentioned in this paper.

کلیدواژه‌ها [English]

  • hypocrisy
  • hypocrite
  • Quran
  • traditions

مقدمه

به خاطر تأثیرات شومی که منافقان در بدنه جامعه اسلامی در هر برهه‌ای که حاکمیت دینی برقرارشده، داشته‌اند و به دلیل آن که پس از قرن‌ها یک حکومت مبتنی بر قوانین دینی در کشور ما برقرار شده و از همان اوان تشکیل با این معضل اجتماعی و سیاسی رو به رو بوده است و نیز شباهت‌های ملموسی که در عملکردها و شعارهای اهل نفاق در همه زمان‌ها وجود دارد به بررسی عملکرد و شیوه‌های برخورد و ویژگی‌های این گروه فاسق در قرآن اشاره خواهیم کرد تا بهتر و با پشتوانه محکم‌تری به مقابله با این معضل پرداخته شود.

بررسی واژه نفاق و تطوّر معنایی آن

با بررسی واژه «نفاق» در کتب «لغت» به یک معنای واحد می‌رسیم و آن «خروج» است. ابن فارس درباره معنای «نفاق» می‌گوید:

 

نفق: اصلان صحیحان یدلّ احدهما علی انقطاع شی و ذهابه و الآخر علی اخفاء شی و اغفاضه، فالاول: نفقت الدّابّة نفوقاً: ماتت و ... و الاصل الآخر اَلنَّفْق: سرب فی الارض له مخلص الی مکان و النّافقاء موضع یرققه الیربوع من حجره فاذا اتی من قبل القاصعاء ضرب النافقاء برأسه فانتفق ای خرج. و منه اشتقاق النّّفاق، لانّ صاحبه یکتم خلاف مایظهر، فکانّ الایمان یخرج منه، او یخرج هو من الایمان فی خفاء و یمکن ان الاصل فی الباب واحد و هو الخروج (احمد بن فارس بن­زکریا، 1404).

 

 شبیه همین مطلب را خلیل بن احمد فراهیدی آورده و اضافه می‌کند: «والنّفاق: الخلاف و الکفر»(الفراهیدی، 1405) .  فیّومی نیز بر همین معنای خروج از اسلام نظر دارد و محلّ نفاق را «دل انسان» می‌داند:«نافق الرّجل اذا اظهر الاسلام لاهله و اضمر غیرالاسلام و اتاه مع اهله فقد خرج منه بذلک و محلّ النفاق القلب» (الفیومی، 1405، 618). همچنین «راغب اصفهانی» همین معنای خروج از دین را بیان می‌کند: «... النّفاق و هو الدّخول فی الشّرع من باب و الخروج عنه من باب» (راغب اصفهانی، 524) و  علاّمه طبرسی(ره) نیز بر همین معنا تکیه می کند: «النفق سرب فی الارض له مخلص لمکان آخر واصله الخروج و منه المنافق لخروجه من الایمان الی الکفر ...» (طبرسی، 4، 370)

* نمودار معنای نفاق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معنای مورد نظر قرآن: با توجه به بیان آیات متعددی در رابطه با «کفر» منافقان، و همچنین آیه سی و ششم سوره انعام که کفّار و منافقان را «مرده» می‌نامد (طبرسی، 4، 371) می‌توان گفت که قرآن نیز نفاق را «خروج از دایره ایمان و حیات معنوی»می داند.

 

چیستی نفاق

انسان ها از نظر چگونگی روح سه دسته اند: گروه اول، انسان‌هایی با قلب‌های زنده و سالم یعنی مؤمنان خالص که دارای قلب سلیم هستند ؛ گروه دوم بیماردلان یعنی مؤمنان شکّاک که ایمان‌شان ضعیف است و در مقابل شهوات عنان اختیار را از دست می‌دهند و گروه سوم آنهایی هستند که قلبشان مرده است یعنی کافران و منافقان که به خدای یکتا ایمان نمی‌آورند، آیات زیر به ترتیب بیانگر دسته بندی مذکور است: «إِلاّ مَنْ أَتَى الله بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (شعرا، 89)،«... فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ الله مَرَضاً و ...» (بقره،10)،«وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالّذِینَ فِى‏قُلُوبِهِم مّرَضٌ مّا وَعَدَنَا الله وَرَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً» (احزاب،12).

حال با توجه به آیات فوق می‌توان ماهیت نفاق را چنین ترسیم کرد. منافقان در واقع انسان‌هایی مؤمن هستند اما با روحی بیمار که زنگارهای صفات رذیله قلب‌هایشان را بیمار کرده و چون درصدد اصلاح برنیایند دائماً بر بیماریشان افزوده می‌شود تا جایی که دچار قساوت قلب گردیده و از دایره ایمان خارج می‌شوند و در زمره کفّار "خصوصاً یهودیان" قرار می‌گیرند (طباطبایی، 36، 73) و با آنان حشر و نشر داشته و دوستی می‌کنند و پیمان‌ها می‌بندند اگرچه ظاهراً مسلمانند لکن در حال حیله و نیرنگ و تمسخر مؤمنان هستند (عزه دروزه، 2، 83) تا جایی که قرآن آنان را برادران یکدیگر می‌نامد«أَلَمْ تَرَ إِلَى الّذِینَ نَافَقوا یَقُولُونَ لاِ ‏ًِخْوَانِهِمُ الّذِینَ کَفَروا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ ...» (حشر، 11).

 

زمینه‌های پیدایش و گسترش نفاق

گسترش نفاق در دو بُعد فردی و اجتماعی قابل بررسی است:

    1- در زمینه فردی می‌توان به سه خصلت اشاره کرد که دو خصلت اول در سران و رهبران اهل نفاق دیده می‌شود و خصلت سوم در پیروان و هواداران آن ها وجود دارد.

1-1-  ریاست طلبی:

وجود این خصلت در عده‌ای از افراد جامعه که شجاعت همراهی با توده‌های مردم را ندارند موجب بروز نفاق درونی در آنها می‌گردد تا فرد بتواند از طریق دورویی، جاه‌طلبی خود را ارضا نموده و روزی به ریاست برسد که این مورد هم در زمان حیات رسول‌الله(ص) و هم پس از ایشان و به خصوص در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به وضوح دیده می‌شود.

2-1-  خود برتربینی:

نفاق در دل افرادی جای می‌گیرد که خود را از دیگران برتر و بالاتر می‌دانند فلذا با مردم همراه نخواهند شد و به خاطر همین دست به تمسخر و استهزاء و عیب جویی غیرهم‌فکران خود یعنی مؤمنان می‌زنند تا از این طریق مرهمی بر دل بیمار خود نهاده و از سوی دیگر مردم را در انجام کارهای نیک دلسرد کنند و گردش چرخ عمومی اجتماع را از حرکت بازدارند «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النّاسُ قَالُوا أَََنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السّفَهَأُ أَلاَ إِنّهُمْ هُمُ السّفَهَأُ ...» (بقره، 13)، «... قَالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» (بقره، 14)،«الّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطّوّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِى‏ الْصّدَقَاتِ وَالّذِینَ لاَیَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ ...» (توبه، 79).

3-1-  ضعف روحیه و فقدان شخصیت:

هواداران و پیروان از اهل نفاق افرادی هستند با روحیه‌ای ضعیف و فاقد ثبوت در شخصیت که تحت تأثیر رهبران قرار گرفته و بدون هیچ تأمل و اندیشه‌ای به هر کاری تن در می‌دهند. کلام امام علی(ع) ناظر به منشا نفاق در این گونه افراد است: «نِفاقَ المَرْءِ مِنْ ذُلٍّ یَجِدْهُ فِی نَفسَهَ» (ری شهری، 10، 151).

       2- در زمینه اجتماعی نیز حداقل سه چیز برای بروز و ظهور منافقان لازم است.

1-2- اقتدار مؤمنین در محیط اجتماعی

یکی از علل اساسی در بروز پدیده نفاق در هر جامعه‌ای نفوذ و گسترش ایمان و تسلّط و حاکمیت مؤمنان است. زیرا در چنین وضعیتی بیماردلان و کافران در ضعف و ناتوانی قرار می‌گیرند و راهی برای مخالفت علنی ندارند. بنابراین به دورویی و نفاق روی می‌آورند تا از این طریق ضربات مهلکی بر پیکره حاکمیت ایمان وارد آورند و در نهایت موجبات سقوط مؤمنان را فراهم کنند و خود به ریاست و قدرت برسند. در صدر اسلام نیز «کسانی که هنوز هم عقاید و افکار شرک‌آمیز داشتند و بیماردلانی که کینه و لجاجت سراسر وجودشان را فراگرفته بود و نمی‌توانستند به طورعلنی با پیامبر(ص) مبارزه کنند چاره را در این دیدند که تظاهر به مسلمانی نموده و مراسم مذهبی اسلام را به جا آورند و با افراد قبیله خود که مسلمان شده بودند تظاهر به یکرنگی کنند و ...» (عزه دروزه، 2، 74).

2-2- وجود افراد ممتاز برای رهبری بیماردلان

در هنگام شکل‌گیری حکومت اسلامی در مدینه چهره‌های ممتازی از مشرکین حضور داشتند که منافقانه ایمان آوردند تا مسئولیت هدایت و رهبری بیماردلان و اهل نفاق را به عهده گیرند و اساس حکومت اسلامی را از بین ببرند. مهمترین این اشخاص «عبداله بن اُبیّ بن سلول» است که زمینه‌های فردی نفاق را نیز داشت و دارای ثروت و مکنت و ارتباطات خاص سیاسی و اقتصادی با یهودیان بود، چنان که ابن هشام می‌گوید:

 

اوس و خزرج قبل از ورود اسلام به مدینه پس از سال‌ها جنگ و خونریزی بین خود، خسته شده و تصمیم گرفتند آشتی کنند و از میان خود پادشاهی برگزینند و همگی تحت لوای او جمع شوند و زندگی خصمانه را به زندگی برادرانه تبدیل سازند، قرعه فال سلطنت به نام «عبدالله بن اُبی» اصابت کرد و شاید روز تاج‌گذاری نیز تعیین گردیده بود (ابن هشام، 1985، 2، 234) .

 

فرد دیگری که به عنوان نفر دوم تشکیلات نفاق در صدر اسلام مطرح بوده «ابوعامر اوسی» است که در دوران جاهیت تمایلاتی به مسیحیت پیدا کرد و عبای مویین خشنی را می‌پوشید تا آن جا که او را «راهب» می‌نامیدند و این عمل ریاکارانه او مقام و موقعیتی برای او فراهم کرده بود. این شخص از همان ابتدای ورود پیامبر(ص) به مدینه دشمنی خود را آشکار ساخت و فرار نموده به مکّه رفت و از آنجا هدایت منافقان را رهبری می کرد تا این که پس از فتح مکه فرار کرد و ابتدا به طائف و پس از آن به شام رفت؛ او از آنجا دستور ساخت مسجد ضِرار را به منافقان داد و در نهایت هم در تنهایی مُرد. پیامبر(ص) در مورد او فرمودند: «به او نگویید راهب، بگویید فاسق» (ابن هشام، 2، 235).

3-2- داشتن پشتوانه مالی و انسانی

برای شروع و گسترش هر حرکتی که مخالف با نظام مسلّط بر جامعه باشد، نیاز به پشتوانه مالی و انسانی است. در این رابطه سران منافقین صدر اسلام نیز علاوه بر آن که خود از ثروتمندان و اشراف بودند، ارتباط مستحکم و قوی با مشرکان مکه و کافران مدینه «یهودیان» برقرار نمودند تا با تشکیل این مثلث شوم بهتر بتوانند با پیامبر(ص) مبارزه نموده و اساس اسلام را از بین ببرند، در همین رابطه «عزة دروزه» چنین می‌گوید:

 

... یهودیان ساکن مدینه و اطراف آن از همان آغاز ورود پیامبر(ص) از او استقبال نکردند و به ورود ایشان فال بد زدند و بعد اندک اندک، کفر و مکر و دشمنی خود را علنی ساختند. طولی نکشید که بین منافقان و یهودیان پیمان دوستی و همکاری بسته شد. این پیمان کاملاً طبیعی بود و در این پیمان یهودیان و منافقان به یکدیگر قول دادند که در برابر دشمن مشترک بایستند و یار و پشتیبان یکدیگر باشند. به جرأت می‌توان گفت که اگر نبود پشتیبانی و حمایت یهود و پیمان‌های همبستگی که میان آنان منعقد بود، منافقان نمی‌توانستند تا آن اندازه مسلمانان را آزار دهند و پی در پی توطئه‌چینی کنند و نیرنگ بزنند  (عزه دروزه، 2، 76).

 

ویژگی‌ها و صفات منافقین

«و اللهُ یَشْهَدُ ِانّ المنافقینَ لَکاذبونَ»(منافقون، 1) خداوند شهادت می‌دهد که همانا منافقین دروغگویانند. قال علی(ع): «بالکِذبِ یَتَزَیَّنُ اهلُ النفاقِ»(ری شهری، 10، 155)زینت منافق دروغگویی است.

اولین و مهم‌ترین صفت منافقان دروغگویی است که در ابعاد مختلف بروز و ظهور دارد، که به چند نمونه تاریخی آن اشاره می‌شود.

الف ـ دروغ‌گویی و شایعه‌سازی جهت تضعیف روحیه مسلمانان

بعد از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، پیامبر(ص) «عبدالله بن رواحه» و «زیدبن حارثه»(فرزند خوانده رسول خدا) را همراه با شتر خود به مدینه فرستاد تا خبر پیروزی اسلام بر مشرکین و کفار را برسانند. انتشار خبر پیروزی، منافقان را سخت لرزاند ولی دست از شیطنت‌های خود برنداشتند و به یکی از یاران رسول­الله «ابولبابه» گفتند: جریان به گونه دیگری است، مسلمانان شکست خورده‌اند و محمد کشته شده است و نشانه آن شتر اوست که «زید» به آن سوار شده و از ترس نمی‌داند چه می‌گوید. «اسامة بن زید» می‌گوید: وقتی از گفت و گوی آن منافق با «ابولبابه» آگاه شدم، خود را به پدر رساندم و پرسیدم آیا جریان همانطور است که شما می‌گویید، پدرم گفت: به خدا سوگند آری، در این موقع من با روحیه‌ای قوی جلوی آن منافق را گرفتم و گفتم چرا بر ضد اسلام شایعه‌سازی می‌کنی، به زودی تو را معرفی می‌کنم تا به کیفر عمل خود برسی، منافق در حالی که در وحشت فرو رفته بود گفت: آن چه را گفتم، من هم از کسی شنیده‌ام (جعفریان، 1 ،489).

ب ـ نشر شایعه جهت هتک حرمت رسول الله(ص)

فرمانده منافقان «عبدالله بن اُبی» به خاطر ذلّتی که با ورود اسلام به مدینه گرفتارش شده بود، از هر فرصتی سوءاستفاده می‌کرد و دست به شایعه بر ضد اسلام و مسلمانان می‌زد. یک از موارد مشهور، قضیه «افک» است که «عبدالله بن ابی» و پیروانش شایعه عمل «ناروا» را در مورد یکی از زنان  پیامبر(ص) «عایشه یا ماریه» برای هتک حرمت پیامبر پخش کردند (یعقوبی، 1، 413 و ابن هشام، 3، 310، و طبری، 5، 1124 ذیل آیه 11 سوره نور).

اما خداوند متعال این توطئه را خنثی ساخت: «إِنّ الّذِینَ جَاؤُوا بالافک عٌصبةٌ مِنکُمْ لاَ تَحْسَبُوهُ شَرّاً لّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لّکُمْ لِکُلّ‏ امْرِئً مِنْهُم مَا اکْتَسَبَ مِنَ الاثم وَالّذِین تَوَلّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ» آنها که با دروغ بزرگ آمدند، گروهی از شما بودند (تنها منافقان به صورت گروهی عمل می‌کردند) نه همه شما، تصور نکنید این جریان برای شما بد است بلکه برای شما خیر است، برای هر کس به اندازه‌ای که مرتکب شده است (در پخش شایعه) سهمی است و برای کسی که بخش عظیم آن را بر عهده داشته است (عبدالله بن ابی) عذاب بزرگی است (نور، 11)، (حلبی، 2، 294).

ج ـ شایعه‌سازی بر ضد امام علی(ع)

در جریان حرکت پیامبر(ص) برای جنگ تبوک(یکی از جنگ‌هایی که برای حفظ قلمرو اسلام بر علیه دولت روم انجام شده است و آشکار کننده بسیاری از رفتارهای منافقان بوده است). رسول خدا(ص) برای حفظ اسلام و اهل بیت از شرّ توطئه‌های منافقان، امام علی(ع) را در مدینه جانشین خود قرار داد (آیتی، 1، 430). همین امر بهانه ای شد برای منافقان تا این بار هم با این شایعه که روابط علی با پیامبر(ص) تیره شده است، هم چهره امام را در بین مردم مخدوش کنند و هم این که موجب تحریک ایشان شوند تا مدینه را ترک کند و به سپاه بپیوندد تا دست آنان برای هر خیانت و جنایتی باز باشد، اما وقتی امام خود را به پیامبر رساند و جریان شایعه را بازگو کرد، پیامبر(ص) ضمن تکذیب شایعه روایت مشهور منزلت را مجدداً بیان کرد و توطئه منافقان را نیز بر هم زد (ابن هشام، 4، 163).

د ـ وعده‌های دروغ

از دیگر ویژگی‌های منافقان که از صفت دروغ‌گویی آنان منشعب است، وعده دروغین آنان است که حتی به دوستان و هم‌پیمانان خودشان نیز می‌دهند. چنان که در قضیه یهودیان «بنی نضیر» به آنان چنین وعده‌هایی دادند(حشر، 11). چهار نفر از سران نفاق با رؤسای بنی نضیر تماس گرفته و به آنان گفتند که خانه‌های خود را ترک نکنید، ما تا آخر با شما هستیم و در کنار شما می‌جنگیم و اگر هم به زور از مدینه بیرون بروند با آنان خواهند رفت. بنی نضیر هم فریب وعده‌های توخالی و دروغین منافقان را خوردند و هرچه صبر کردند خبری نشد تا آن که ترس و وحشت زندگی آنان را فرا گرفت و نمی‌دانستند چه کنند (ابن هشام، 3، 201).

هـ ـ سوگند دروغ بر ایمان به خدا

منافقان برای رسیدن به اهداف خود می‌بایست نظر پیامبر(ص) و اکثریت جامعه «مؤمنان» را جلب می‌کردند، چون با ظاهر مسلمانی بهتر می‌توانستند مانع پیشرفت اسلام شوند. به همین منظور پیوسته بر ایمانشان به خدا و تعلق خود به گروه مؤمنان سوگند دروغ می‌خوردند (رشیدرضا، 10، 552) چنان که آیه 56 سوره توبه به همین موضوع اشاره دارد:«وَیَحْلِفُونَ بِالله إِنّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُمْ مِنکُمْ وَلکِنّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ»و به خدا سوگند می‌خورند که آنها از شما هستند در حالی که از شما نیستند ولی آنها گروهی هستند که می‌ترسند (و به خاطر همین وحشت دروغ می‌گویند).

و ـ سوگند دروغ برای جلوگیری مردم از حرکت در راه خدا

بازداشتن مردم ازحرکت در مسیر هدایت الهی و تحریک جامعه به عقب‌گرد و احیای فرهنگ و سنن شرک‌آلود توسط دین خدا از اهداف اساسی منافقان است که برای رسیدن به این هدف از هیچ کاری رویگردان نیستند، لکن منافقان به خاطر خصلت‌های دورویی و حیله‌گری، از حربه سوگند به خدا استفاده می‌کنند تا مردم را از حرکت در راه خدا بازدارند. «...یُخادِعُونَ الله وَالّذِینَ آمَنُوا ...» (بقره، 9) « ِاتّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنّْةٌ فَصَدّوا عَن سَبِیلِ الله ...» سوگندهای خود را سپر خود قرار داده‌اند و از حرکت در راه خدا جلوگیری می‌کنند (منافقون، 2).

در واقع منافقان این سوگندهای دروغین را سپر حفاظتی خود قرار می‌دهند تا جان و مال‌شان محفوظ باشد و از این طریق بتوانند به اهداف‌شان برسند و از سوی دیگر راه خدا را سد کرده و از حرکت مردم در این مسیر جلوگیری نمایند.

ز ـ سوگند دروغ برای جلب رضایت مؤمنان

منافقان از هر فرصتی برای نفوذ در صفوف مؤمنان استفاده می‌کردند و با قسم‌های دروغ قصد جلب رضایت آنان را داشته‌اند، چنان که وقتی رسول اکرم(ص) به همراه مؤمنان از جنگ تبوک بازگشتند، آنان (منافقان) برای عذرخواهی به خاطر عدم همراهی ایشان در جنگ و جلب رضایت‌شان از روش همیشگی خود (حیله و نیرنگ) بهره جسته و با سوگند دروغ و سخنان فریبنده به سراغ مؤمنان رفتند، لکن خداوند قبل از ورود مسلمین به مدینه آنان را از توطئه و خدعه منافقان آگاه کرده و فرموده  است: «یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ...، سَیَحْلِفُونَ‏ بِالله لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنّهُمْ رِجْسٌ ...، یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنّ الله لاَیَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ‏الْفَاسِقِینَ» هنگامی که از جهاد به سوی آنها باز می‌گردید از شما عذرخواهی می‌کنند؛ بگو عذرخواهی نکنید که ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آمد، هنگامی که به سوی آنها بازگردید برای شما به خدا سوگند یاد می‌کنند که از آنها صرف نظر کنید (بگذرید) با سوگند از شما می‌خواهند که از ایشان راضی شوید، اگر شما هم از آنها راضی شوید خداوند از گروه فاسقان راضی نخواهد شد (توبه، 96 - 94).

 

از محتوای آیات مشخص می‌شود که هدف منافقان از این سوگندها در حقیقت  رضایت مؤمنان نیست، بلکه می‌خواهند با فریب و نیرنگ چهره واقعیات را دگرگون کنند تا به مقاصد سوء خود برسند، چون اگر غیر از این بود ابتدا خدا و پیامبرش را از خود راضی می‌نمودند (رشیدرضا، 10، 527). «یَحْلِفُونَ بِالله لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَالله وَرَسُولُهُ أَحَقّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُوا مُؤْمِنِینَ»به خدا سوگند می‌خورند تا شما را راضی کنند در حالی که شایسته است خدا و رسولش را راضی کنند اگر راست می‌گویند که ایمان دارند (توبه، 62).

ح ـ انفاق‌کنندگان دروغین

منافقان به خاطر بی ایمانی پیشوایانشان به خدا و ضعف ایمان در عده زیادی از آنها، انجام فرائض و واجبات دینی اعم از عبادات و امور مالی برایشان بسیار دشوار است به ویژه این مسئله در دادن پول و ثروت ظهور و بروز بیشتری دارد لیکن آنان برای حفظ ظاهر دو چهره خود مجبور بودند که بخشی از اموال‌شان را یا به عنوان زکات یا تأمین نیازهای رزمندگان اسلام بپردازند، این امر برایشان بسیار دشوار و گران بوده است (طبرسی، 11، 116).

خداوند در آیات 53 و 54 سوره توبه به همین وضعیت روحی و عملکرد منافقان اشاره دارد. «قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَن‏ یُتَقَبّلَ مِنکُمْ إِنّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ - وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاّ أََنّهُمْ کَفَرُوا بِالله وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصّلاََْة إِلاّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاّ وَهُمْ کَارِهُونَ» بگو انفاق کنید خواه از روی میل و رغبت و یا اکراه، هرگز از شما پذیرفته نمی‌شود چرا که شما قوم فاسقی بودید، و هیچ چیز مانع قبول انفاق‌های آنها نشد جز این که آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز به جا نمی‌آورند مگر با کسالت و بی‌حالی و انفاق نمی‌کنند مگر با کراهت و ناراحتی.

پس از بیان صفت و ویژگی خاص منافقین یعنی تظاهر و رفتار دروغین، به برخی دیگر از ویژگی های عام آنان اشاره می شود:

1- ترسویی و بزدلی

از دیگر صفات منافقان، وحشت و دلهره دائمی آنان است که از روحیه ترسوی آن ها نشات می گیرد. ایشان با ورود پیامبر(ص) به مدینه روز به روز شاهد شکوفایی و گسترش دایره اسلام بودند، و از طرفی دائماً به دشمنی خود ادامه می‌دادند. چنین وضعی آنان را دچار دلهره و اضطراب می‌کرد، چرا که هر لحظه احتمال می دادند که منویات درونی آنها افشا شود ؛ قرآن به این خصلت تصریح نموده و می فرماید:       « ولکنّهم قوم یفرقون...» لیکن آنان گروهی ترسو و وحشت‌زده هستند.

این ترس و وحشت موجب شده است که آنان هر فریادی را بر ضد خود بپندارند. «یَحْسَبُونَ کُلّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ ...»هر فریادی که از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود می‌پندارند ... (منافقون، 4).

2- عیب‌جویی و تمسخر آیات خدا و رسول اکرم(ص) و مؤمنان

یکی دیگر از صفات و ویژگی‌های اهل نفاق خصلت عیب جویی است این امر ناشی از بی ایمانی آنان است.  منافقان که خواهان شکست و نابودی اسلام بودند از همان ابتدای رویارویی با اسلام، از هر راهی وارد شده و صفات ارواح بیمارشان را بروز می‌دادند. یکی از این صفات، مسخره کردن آیات خداوند متعال و نیز رسول اکرم(ص) بود. تا از این طریق از ابّهت و تاثیر آیات نورانی قرآن و رسول خدا بکاهند تا جایی که آیه نازل شد و مؤمنان از نشستن در مجلس آنان منع شدند. «وَقَدْ نَزّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ الله یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنّ الله جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ‏ فِى جَهَنّمَ جَمِیعاً» خداوند در قرآن «این حکم» را بر شما فرستاده، هنگامی که بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزاء می‌کنند با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند. زیرا در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود، خداوند همه منافقان و کافران را در جهنم جمع می‌کند(نساء، 140).

در همین رابطه پیامبر(ص) وقتی به جنگ «تبوک» می‌رفت عده‌ای از منافقان برای خالی کردن دل مؤمنان و ایجاد ترس و وحشت در آنها از قدرت سپاه روم می‌گفتند و پیامبر(ص) را مسخره می‌کردند که می‌خواهد به جنگ رومیان قدرتمند برود و آنان را شکست دهد. خداوند پیامبرش را از این جریان آگاه ساخت و پیامبر(ص) جلوی آنها را گرفت و ملامتشان کرد و فرمود چرا چنین سخنانی گفتید، آنها عذر آوردند و گفتند ما قصد شوخی و مزاح داشتیم (ابن هشام، 4، 168) که آیه 65 سوره توبه نازل گشت: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنّ إِنّمَا کُنّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِالله وآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزُِؤونَ» و اگر بپرسی از آنها چرا این کارها را می‌کنید می‌گویند ما بازی و شوخی می‌کردیم، بگو آیا خداوند و آیاتش و پیامبرش را مسخره می‌کنید.

منافقان همانطور که آیات خدا و پیامبر اکرم(ص) را مسخره می‌کردند در مواقع متعدد این کار را نسبت به مؤمنان نیز انجام می دادند چنان که خداوند در آیه‌ای به این عمل آنان اشاره می‌فرماید: «وَإِذَا لَقُوا الّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ» و هنگامی که مؤمنان را ملاقات می‌کنند، می‌گویند ما ایمان آورده‌ایم ولی هنگامی که با شیاطین خود (یهودیان و مشرکان) خلوت می‌کنند، می‌گویند ما با شماییم و آنان را مسخره می‌کنیم( بقره، 14).

براساس تعالیم قرآنی،این صفت رذیله و عمل زشت از کفر درونی آنان سرچشمه می‌گیرد. «زُیِّنَ لِلّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاِْة الدّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الّذِینَ آمَنُوا » زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده، از این رو افراد با ایمان را مسخره می‌کنند(بقره، 212).

این تمسخر و استهزاء همانطور که نسبت به ایمان مؤمنان بود (در بعد نظری) در رابطه با اعمال الهی (در بعد عملی و رفتاری) آنان نیز انجام می‌شد، چنان که وقتی پیامبر(ص) برای تجهیز سپاه اسلام جهت جنگ «تبوک» از مؤنان کمک خواستند، هر کس به مقدار توانش کمک می‌کرد، عده‌ای زیاد و عده‌ای کم، لکن منافقان وقتی چنین فداکاری و همکاری را دیدند زبان به تمسخر گشودند و با گفتن این جمله: «چه عمل ریاکارانه بزرگی انجام می‌دهند» (رشیدرضا، 10، 556 و ابن هشام، 4، 196) صفت رذیله خود را بروز دادند البته این در مورد آنان بود که کمک‌های زیادی کردند ولی مؤمنانی که کمک اندکی داشتند،مورد عیب‌جویی قرار می‌گرفتند (طبرسی، 11، 167). آیه 79 سوره توبه در همین رابطه نازل گردید: «الّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطّوّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِى‏ الْصّدَقَاتِ وَالّذِینَ لاَیَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ الله مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» کسانی که از مؤمنان مطیع، عیب‌جویی می‌کنند و آنهایی را که دسترسی جز به مقدار توانایی خود ندارند، مسخره می‌کنند، خدا نیز آنها را مسخره می‌نماید و برای آنان عذاب دردناک است.

3- دو دلی و سرگردانی

از آثار دیگر روحی روانی نفاق، حیرت و سرگردانی است که پیوسته از میان اعمال آنان به چشم می‌خورد. زیرا از آنجایی که منافق می‌خواهد کسی از درون و حقیقت او آگاه نشود. دائماً درگیر یک تضاد رفتاری درونی و بیرونی است و همین امر موجب حیرت و سرگردانی و نوعی دلهره و تشویش برای وی خواهد بود؛ اوج این تحیّر و سرگردانی در آیه 18 بقره:  «صُمّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَرْجِعُونَ» آنها کر و لال و کورند، بنابراین از راه خطا باز نمی‌گردند.

البته این آیه به این مطلب نیز اشاره دارد که زیاده‌روی در گناه، سرانجام به از دست دادن قوه تشخیص و درک حقایق می‌انجامد؛از نظر قرآن کسی که دچار چنین حالتی شود همواره در حالت تحیر و سرگردانی همراه با دلهره و تشویش به سر می‌برد. «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لاَ إِلَى هؤُلاَِء وَلاَ إِلَى هؤُلاَِء وَمَن یُضْلِلِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً» حیرت‌زده و سرگردانند، نه به این گروه می‌پیوندند و نه به آن گروه، کسی را که خدا گمراه سازد برای او راه و چاره‌ای نیست.

در همین زمینه پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز فرموده‌اند: « ِانَّ مَثَلَهُم مَثَلُ الشّاةِ العایِرَةِ بَینَ الغَنَمَینِ تَتَحَیَّرُفَتَنظُرُ ِالی هذِهِ وَهذِهِ لاتَدرِی َایُّهُما تَتَّبِعُ » منافق شبیه گوسفندی است که بین دو گلّه از گوسفندان رفت و آمد می‌کند و دو دل و سرگردان است، گاهی به این گله و گاهی به آن گله و نمی‌داند که در پی کدام ‌یک برود(طبرسی، 3، 162).

4-  تظاهربه اوصاف فریبنده

اصولاً اهل نفاق به اقتضای ماهیت بیمارشان، افرادی خوش‌صحبت و با ظاهری آراسته‌اند تا بتوانند انسان‌های مؤمن را تحت تأثیر قرار داده و تخم بیماری نفاق را در دل‌های آنان بکارند و در آخر آنان را از جمع مومنان خارج سازند. در همین رابطه امام علی(ع) فرموده‌اند: «یَتَلَوَّنُونَ اَلوانَاً وَ یَفتَنُونَ ِافِتنانَاً ... قُلُوبُهُم دَوِیَّة وَ صَفاحُهُم نَقِیَّة» ... منافقان به رنگ‌های گوناگون بیرون می‌آیند و به قیافه‌ها و زبان‌های متعدد خودنمایی می‌کنند، ... خوش ظاهرند و بدباطن ... (نهج البلاغه، خ/194).

این ویژگی آنان چنان است که پیامبر(ص) نیز تحت تأثیر واقع شده و متعجّب می‌گردد اما باطن آنان همچون مجسمه‌ای بی‌روح و پوچ و توخالی است. چنان که در آیه 4 سوره منافقون می‌فرماید: «وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَة ...»در ذیل این آیه گفته اند که «عبدالله بن ابیّ و مغیث بن قیس و جدّ بن قیس» افرادی خوش‌هیکل بوده‌اند و در میان آنان «عبدالله بن ابیّ» فردی خوش‌صحبت نیز بوده (فخررازی، 30، 14) که افراد را تحت تأثیر خود قرار می‌داده است.

 در جای دیگر خداوند این صفات آنان را چنین برای پیامبرش بیان می‌کند:«وَمِنَ النّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِى الْحَیَاِْة الدّنْیَا وَیُشْهِدُ اللهُ عَلَى مَا فِى قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» و از مردم کسانی هستند (منافقان) که گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می‌شود و خدا را به آنچه در دل دارند، گواه می‌گیرند در حالی که آنان سرسخت‌ترین دشمنان هستند (بقره، 204) و بدین ترتیب پرده از روی چهره فریبنده و مکار و حیله‌گر منافقان برداشته و آنان سرسخت‌ترین دشمنان اسلام خوانده شده اند.

عوامل و راه‌های شناخت منافقان

الف ـ توجه به لحن و شیوه گفتارشان

یکی از راه‌های شناخت اهل نفاق توجه به شیوه گفتار و لحن صحبت‌های آنان است؛ چرا که منافقان به دلیل ماهیت بیمار و دورویشان، در هنگام سخن گفتن از کنایه‌ها و تعبیرات موذیانه و نیش‌دار استفاده می کنند و نمی ‌توانند حقد و کینه درونی خود را نسبت به حق مخفی نگه دارند. امام علی(ع) می‌فرمایند: «ما اَضمَرَ اَحَدٌ شیئاً ِالاّ ظَهَرَ ِفی فَلَتَاِت ِلسَاِنهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ» (نهج البلاغه، ق/26) هیچ کس چیزی را در دل پنهان نمی‌کند مگر     این که در سخنانی از دهان او (ناگهان) خارج می‌شود و در صفحه  صورتش آشکار می‌گردد. قرآن بر این حقیقت صحه گذاشته است:«... قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَأُ مِن أَفْوَاهِهِمْ ...»         (آل عمران، 118) دشمنی از دهان‌های آنها آشکار است.

با این حال منافقان برای فرار از انتقام مؤمنان تمام سعی و تلاش خود را می‌کردند تا با مخفی کاری و دورویی و ظاهرفریبی، پیامبر و مؤمنان به نفاق آنان پی نبرند لکن خداوند به پیامبرش این نوید را می‌دهد که این گمان باطلی است که آن ها دارند و تو می‌توانی از لحن گفتارشان آنان را بشناسی «أَمْ حَسِبَ الّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَنْ یُخْرِجَ اللهُ أَضْغَانَهُمْ -  وَلَوْ نَشَأُ لاَ‏رَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم‏ بِسِیَماهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ ...» آیا کسانی که در دل‌هایشان بیماری است (منافقان) گمان دارند خدا کینه‌هایشان را ظاهر نمی‌کند و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان می‌دهیم تا آنها را با قیافه‌هایشان بشناسی، هر چند می‌توانی از طرز سخنانشان آنان را بشناسی ... (محمد، 29 و 30).

و سلطان سخن، امام علی(ع) نیز بسیار زیبا این حالت منافقان را تشریح فرموده‌اند. «... و ِانَّ ِلسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ ِانَّ قَلْبَ الْمُنَاِفقِ مِنْ وَرَاءِ ِلسَانِهِ ِلاَنَّ الْمُؤْمِنِ ِاذَا اَرَادَ اَنْ یَتَکَلَّمَ تَدَبُّرَهُ ِفی نَفْسِهِ فَاِنْ کَانَ خَیْرَاً ابداه وَ ِانْ کَانَ شَرّاً واراه وَ اَنَّ الْمُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا اَتَی عَلَی لِسَانِهِ لایَدْرِی مَاذَا لَهُ وَ مَاذَا عَلَیْهِ» ... و زبان مؤمن پشت قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبانش قرار دارد یعنی مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می‌اندیشد، اگر نیک بود اظهار می‌کند و چنانچه ناپسند بود پنهانش می‌دارد ولی شخص منافق آنچه بر زبانش آمد می‌گوید و پیش از آن نمی‌اندیشد که کدام به سود و کدام به زیان اوست(نهج البلاغه، خ/176).

ب ـ بهانه تراشی در هنگام جهاد

یکی از عوامل مهم در شناخت چهره‌های دوروی منافقان، زمانی است که پیامبر(ص) بسیج عمومی اعلام می‌کرد و باید همه آنانی که عذر شرعی ندارند، راهی میدان نبرد با مشرکان و کفّار شوند. منافقان که بعد از جنگ «احد» چهره و عملکرد منافقانه‌شان شناخته شده بود دیگر نمی توانستند با نیرنگ و حیله از شرکت در جهاد خودداری کنند. از این جهت هر گاه ندای جهاد را می‌شنیدند، گویا فرشته مرگ بر آنان نازل شده و می‌خواهد جان آنان را بگیرد. بهانه‌گیری‌هایی از این دست که جنگ و خونریزی افساد در روی زمین است و ما نباید با ارحام و قبایل خود نبرد کنیم، و نگاه‌های مرگ‌آلود آنان به پیامبر(ص) همه حکایت از وحشت و دلهره‌ای بوده است که بر وجود آنان چیره شده بود. خداوند در آیه 20 سوره محمد این وضعیت روحی منافقان را بیان می‌کند. «وَیَقُولُ الّذِینَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَْةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِىّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى‏ لَهُمْ» افراد با ایمان می‌گویند چرا سوره‌ای که در آن حکم مبارزه (کشتن و کشته شدن) با کافران باشد، نازل نشده است، آنگاه که سوره محکم و صریحی فرود آمد و در آن جنگ ذکر شد آنان که در دل‌هایشان بیماری است (منافقان) مانند افرادی که از ترس به حالت بیهوشی افتاده‌اند به تو می‌نگرند، پس این حالت بر آنها سزاوارتر است.

ج ـ کیفیت انجام واجبات الهی

یکی از راه‌های ارتباط انسان با خالق هستی انجام عبادات و فرائضی است که حضرت حق جلّ و علا از طریق وحی بر ما واجب کرده است. از مهمترین عبادات در اسلام «نماز» است که به فرموده پیامبر اکرم(ص) «ستون و پایه دین»‌ شمرده می شود. برای منافقان که کفر به حق سراسر وجودشان را فراگرفته است، اقامه نماز و انجام دیگر عبادات بسیار سخت و طاقت‌فرساست و اگر هم آن را به جا آورند از روی کراهت ، بی‌حالی و به خاطر حفظ ظاهر و ترس از جان و از حفظ اموال است. آنان وقتی که می‌بینند مسلمانان ایشان را زیرنظر دارند، نماز می‌خوانند و اگر کسی آنها را نبیند نمی‌خوانند» (طبرسی، 2، 268) خداوند متعال در آیه 142 سوره نساء می‌فرماید: «وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصّلاة قَامُوا کُسَالى» یعنی هنگامی که برای برپایی نماز بر می‌خیزند آن را با بی‌حالی و کسالت به جا می‌آورند. چنین نمازی قطعاً هیچ تأثیری بر دل‌های بیمار آنان نمی‌گذارد و آنان را از «فساد و فسادانگیزی» دور نمی‌کند. «اَلا اِنََّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لایَشْعُرُونَ». (بقره، 12)

د ـ مخالفت با رسول‌الله(ص)

یکی دیگر از عوامل شناخت چهره‌های نفاق، مخالفت‌های آنان با رسول خدا است.  این مخالفت‌ها در اشکال گوناگون و در موارد مختلفی بروز می‌کرد. گاهی مخالفت و سرپیچی از فرمان پیامبر(ص) در رابطه با جنگ و جهاد، گاهی مخالفت با داوری و قضاوت ایشان و گاهی مخالفت با تقسیم غنایم توسط ایشان بوده است. همه این­ها از عدم ایمان حقیقی آنان به خدا و رسولش سرچشمه می‌گیرد و این که اطاعت آن ها از پیامبر(ص) ظاهری است نه حقیقی (طبرسی، 3، 102) «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ الله ...» خوشحال شدند (منافقان) از مخالفت با رسول الله(ص) در نرفتن به جنگ «تبوک» و ... (توبه، 81)

مورد دیگری که نقاب از روی چهره‌های دورو و مکّار منافقان کنار می‌زد، مخالفت‌های آنان با داوری و قضاوت پیامبر خدا بود، چنان که سید قطب می‌گوید: «از نشانه‌های نفاق، اعراض آنان از داوری خدا و رسولش می‌باشد». (سید قطب، جزء 5، 115) خداوند متعال در آیات متعددی به این روش اشاره دارد از جمله در آیه 61 سوره نساء می فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ‏ الْمُنَافِقِینَ یَصُدّونَ عَنکَ صُدُوداً» وقتی به آنان گفته می‌شود که به سوی قرآنی که خدا نازل کرده و سوی پیامبر او بشتابید، منافقان را می‌بینی که از تو روی بر می‌گردانند.

اصولاً منافقان نمی‌توانند حکمیت و اطاعت از رسول‌الله را بپذیرند چون ایمان در دل آنان رسوخ نیافته و تربیت ایمانی پیدا نکرده‌اند «وَ لکِنَّهُمْ لایَتَأَدَّبُونَ بِأَدَبِ الْمُؤمِنِینَ فِی طَاعَهِ رَسُولِ‌اللهِ(ص) وَ فِی الرِّّضَی بِحُکْمِهِ وَ الطُّمَأْنِینَهِ اِلَیـْهِ».(سید قطب، جزء 18، 113)

در شأن نزول آیات 47 تا 50 سوره نور آمده است که در رابطه با مسئله‌ای بین یک منافق با یک یهودی اختلاف پیدا شد، یهودی راضی به قضاوت و داوری پیامبر(ص) بوده اما منافق خواهان داوری «کعب بن اشرف»‌ یهودی شده است. (طبرسی، 5، 62)

از سوی دیگر این مخالفت‌ها، شکل آزار و اذیّت و در نهایت دشمنی با خدا و رسولش را به خود می‌گرفت. «وَمِنْهُمُ الّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِىِّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ‏ بِاللهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» از آن ها (منافقان) کسانی هستند که پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند او خوش‌باور است بگو خوش‌باور بودن او به نفع شماست ولی بدانید او ایمان به خدا دارد و مؤمنان را تصدیق می‌کند و رحمت است برای کسانی که ایمان آورده‌اند و برای آنها که فرستاده خدا را آزار می‌دهند، عذاب دردناکی است (توبه، 61).

این آیه زمانی نازل شد که عده‌ای از منافقان گرد هم آمده و درباره پیامبر(ص) سخنان زشت می‌زدند و «به اخلاق عظیم و شمایل و سیمای زیبا و گرامی ایشان طعنه می‌زدند و اعمال و افعال آن حضرت (مثل تقسیم صدقات) را زیرسؤال می‌بردند.» (رشیدرضا، 10، 516)

اهل نفاق دشمنان قسم خورده خدا و رسولش بودند (منافقین،4) «... هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ...» ؛ از این رو به شدیدترین عذاب الهی (خلود در آتش جهنم) و ذلّت و خواری در دنیا و آخرت وعده داده شده‌‌اند. «أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحَادِدِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذلِکَ الْخِزْىُ الْعَظِیمُ» آیا نمی‌دانند هر کس با خدا و رسولش دشمنی کند برای او آتش دوزخ است که جاودانه در آن می‌ماند، این یک رسوایی بزرگ است. (توبه، 63) «إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ فِى الْأَ‏ذَلِّینَ» کسانی که با خدا و رسولش دشمنی می‌کنند، آنها در زمره ذلیل‌ترین افراد هستند. (مجادله، 20)

هـ ـ غفلت از خدا

1ـ عدم ایمان حقیقی

اصولاً منافقان برای پیشبرد اهداف خود و در هم شکستن اسلام، از «نقاب ایمان»‌ استفاده می‌کنند. چون آنان اعتقادی به خدای یکتا و رسالت پیامبر اکرم(ص) ندارند، واین از باطن‌های متکبّر و خودخواه و دل‌های بیمار آنان سرچشمه می‌گیرد، چنان که خود اقرار می‌کردند که «ما به چیزی ایمان بیاوریم که سفیهان و بی‌خردان به آن ایمان آورده‌اند»  «... قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ...» (بقره، 13) و این سرپیچی در مقابل خداوند متعال موجب فرو رفتن آنها در پلیدی‌ها و ضلالت و گمراهی می‌شود. «وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُم مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ -  وَأَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ‏ و ...»هنگامی که آیه‌ای نازل می‌شد بعضی از منافقان می‌گفتند: بر «ایمان» کدام یک از شما اضافه شده است؟ به آنها بگو، آنان که ایمان دارند به ایمان‌شان افزوده می‌گردد و رحمت خدا بشارت می‌یابند و امّا آنهایی که روحشان مریض است بر پلیدیشان افزوده می‌شود و ... (توبه، 124 و 125)

خداوند متعال در آیات متعددی، عدم ایمان آنان به خدا و رسولش را اعلام نموده و خروج ایشان از دایره ایمان و اسلام را بیان کرده است.«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللهِ وَبِالْیَوْمِ الأ‏خِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ» در میان مردم کسانی هستند که می‌گویند به خدا و روز قیامت ایمان آورده‌ایم در حالی که ایمان ندارند (بقره، 8). «... وَ کَفَروا بعد اسلامهم ...» ... و پس از اسلام آوردنشان، کافر شدند ... (توبه، 74) «... ذلِکَ بِأَنّهُمْ کَفَرُوا بِالله وَرَسُولِهِ وَاللهُ لاَیَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» ... آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی‌کند. (توبه، 80) « إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ...» هنگامی که منافقان آمدند و گفتند ما شهادت می‌دهیم که تو فرستاده خدایی، و خدا نیز گواهی می‌دهد که تو رسول او هستی ولی منافقان دروغ می‌گویند (منافقین، 1).

منافقان اعم از زن و مرد «آمران» به منکرات هستند و منکر هم، همه قبایح و زشتی‌ها را در بر می‌گیرد که بزرگترین آنها تکذیب رسول الله(ص) است ؛آنان همچنین «ناهیان» از معروف‌اند و معروف نیز همه خوبی‌ها و زیبایی‌ها را در بر می‌گیرد که بزرگترین آنها ایمان به رسول‌الله است. پس همانطور که آن­ها غافل شده و خدا را فراموش کردند، خدا هم «یاد آنان»‌ را با قطع رحمت و احسان خودش، ترک کرده است (فخر رازی، 16، 126).

منافقان به خاطر کفر باطنی که در جانشان رسوخ کرده، اساسا‌ به فکرشان خطور نمی‌کند که خدا بر آنها حق اطاعت و شکر دارد. به همین دلیل در هیچ عملی خدا را یاد نمی‌کنند و از هواهای نفسانی، ریا و وسوسه شیطان و ... تبعیت می‌کنند. در مقابل خداوند آنان را مجازات کرده و فراموش می‌کند که محروم شدن از فواید «ذکرالله»، فضیلت تقرّب به خداوند و نیز ثوات آخرت را در پی خواهد داشت (رشیدرضا، 10، 534).

2ـ شدت عذاب منافقان در قیامت

وضعیت منافقان در قیامت دارای خصوصیات ویژه‌ای است؛ قرآن خبر از شدّت و هولناکی عذاب قیامت برای آنان دارد. اولین خسران منافقان در قیامت، «حبط اعمال» است. در این باره قرآن می فرماید: «... أُوْلئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدّنْیَا وَالاّخِرِهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» ... ولی سرانجام اعمالشان در دنیا و آخرت نابود شد و آنها زیان‌کارانند (توبه، 69).

منافقان به خاطر خبث باطن‌ که جامع صفات رذیله است مثل سنگدلی، اصرار به گناه، حرص و طمع دنیا، دروغ‌گویی، بی‌وفایی، خیانت و ... (ری شهری، 10، 153) در پایین‌ترین درجات از جهنم جای خواهند گرفت، جایی که به هیچ یار و یاوری دسترسی نخواهند داشت. «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِى الدَّرَکِ الْأَ‏سْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً» همانا منافقین در پست‌ترین جایگاه جهنم (آتش) قرار خواهند گرفت و هرگز یاوری نخواهند یافت (نساء، 145).

شکّی نیست که «خلود» در آتش جهنم از بزرگترین عقوبات است و وقتی که خداوند به این عذاب جاودان و عقوبت شدید، ذمّ و لعن خودش را نیز اضافه کند، نشان از وضعیت بد و بیچارگی و خفّت و ذلّت منافقین دارد (فخررازی، 16، 127). «وَعَدَ الله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ‏ وَالْکُفّارَ نَارَ جَهَنّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ الله وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِیمٌ» خداوند به مردان و زنان منافق و همچنین کافران، وعده آتش دوزخ داده که جاودانه در آن می‌مانند، همان برای آنان کافی است (بالاترین عذاب ممکن است) و خدا آنها را از رحمتش دور ساخته و عذاب همیشگی برای آنان است (توبه، 68).

شیوه‌های مقابله منافقان با حق

الف ـ تشکیل خانه‌های تیمی

منافقان روزها در مجالس پیامبر(ص) حاضر می‌شدند و به سخنان ایشان گوش می‌دادند و برای حفظ ظاهر و پنهان ماندن چهره خود، اظهار اطاعت و فرمانبرداری از او می‌کردند. اما هنگامی که بیرون می‌رفتند عهد و پیمان خود را فراموش کرده و در جلسات سرّی شبانه ، در خانه‌های اهل نفاق یا یهودیان ، شرکت کرده و بر ضد پیامبر(ص) و برنامه‌های ایشان تصمیم‌گیری می‌کردند. «وَیَقُولُونَ طَاعَهٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفهٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الّذِى‏ تَقُولُ وَاللهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکّلْ عَلَى اللهِ وَکَفَى بِاللهِ وَکِیلاً» آن­ها (منافقان) ‌در حضور تو می‌گویند ما فرمانبرداریم اما هنگامی که از نزد تو بیرون می‌روند، جمعی از آن­ها جلسات سرّی شبانه بر ضد گفته‌های تو تشکیل می‌دهند، خداوند آنچه را در این جلسات می‌گویند، می‌نویسد، اعتنایی به آنها مکن و توکل بر خدا نما و تو را کا فی است که او یار و مدافع تو باشد (نساء، 81).

در هنگام جنگ «تبوک» و آماده شدن مسلمانان برای رفتن به جنگ، منافقان در خانه یکی از یهودیان به نام «سُوَیْلَم» جمع شدند و پس از مشورت تصمیم گرفتند که با ایجاد رعب و ترس در میان سپاه اسلام و این که نبرد با رومیان مثل جنگ‌های دیگر نیست و ... آنان را از همراهی پیامبر(ص) بازدارند. پیامبر(ص) پس از آگاهی از این قضیه، «طلحه» را فرستاد تا خانه «سویلم» را که لانه فساد و محل نقشه‌کشی و برنامه‌ریزی بر ضد اسلام بود، با اهلش آتش بزند (ابن هشام، 4، 160).

ب ـ جاسوسی به نفع کفّار و مشرکین

منافقان از هر وسیله و شیوه‌ای که در ضمن حفظ چهره به ظاهر مسلمان آنان بتواند ضربه‌ای به پیکره اسلام وارد کند، استفاده می‌کردند. یکی از این شیوه ها جاسوسی برای دشمنان بود؛ در قرآن می خوانیم: « یُخادِعُونَ الله وَالّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ...» (بقره، 9)

«خدعه، منظور جاسوسی برای دشمن است و دادن اسرار مسلمانان به کفّار و مشرکین» (فخررازی، 2، 63). خداوند در آیه 47 سوره توبه پرده از این عمل کثیف و خائنانه آنان برداشته و رسوایشان می‌کند. «... وَ فیکُم سَمّاعُونَ لَهُمْ وَالله عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ» ... و در میان شما عده‌ای از افراد هستند که برای گروه منافقان جاسوسی می‌کنند و خداوند همه ستمگران را می‌شناسد.

ج ـ ساختن مسجد و مکان عبادت!؟

دوازده نفر از منافقان به دستور «ابوعامر فاسق» مرد شماره دو نفاق، در کنار مسجد «قبا» که اولین مسجد بناشده در اسلام بود، مسجدی ساختند تا تحت پوشش آن به اغراض پلید خود برسند (عزه دروزه، 2، 106). غرض منافقان از ساخت این مسجد در واقع چهار چیز بوده است (رشیدرضا، 11، 39) :

1ـ ضرر و ضربه زدن به مؤمنانی که در مسجد «قبا» جمع می‌شدند.

2ـ تقویت و تشدید کفر درونی از طریق فراهم کردن مکانی برای ترک نماز.

3ـ ایجاد تفرقه و اختلاف بین مؤمنین که به صورت اجتماع در مسجد «قبا» نماز اقامه می­کردند.

4ـ ایجاد کمین‌گاهی برای محاربه با خدا و پیامبر اکرم(ص).

لکن خداوند خیانت آنان را آشکار کرد و با نزول آیه 107 و 108 سوره توبه، پیامبر(ص) دستور تخریب و آتش زدن مسجد منافقان (ضِرار) را داد. «وَالّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللهَ  وَرَسُولَهُ مِن‏ قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاّ الْحُسْنَى وَاللهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ - لاَتَقُمْ فِیهِ أَبَداً وَ ...»آنان که برای ضرر زدن (به مسلمانان) و کفر و ایجاد تفرقه میان مؤمنان و تهیه کمین‌گاه برای کسی که پیش از این با خدا و رسولش ستیزه کرده (ابوعامر فاسق) مسجدی بنا کردند و سوگند می‌خورند که ما منظوری جز نیکی نداشته‌ایم، خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغ می‌گویند، هیچ گاه در آن مسجد اقامه نماز نکن ...

د ـ دوستی و همکاری با کفّار و مشرکین

یکی از شیوه‌های عملی منافقان در مقابله با دین خدا، دوستی و همکاری آنان با کفّار و مشرکان است و منظور از کفّار یهودیان هستند که منافقان نزد آنها پنهان می‌شوند و در پیش آنان پناه می‌گیرند و با آنها می‌خوابند و ... (سید قطب، 5، 260).

اصولاً منافقان به جای مؤمنان، کافران را دوست خود می‌گیرند چون اعتقاد دارند که دولت و حکومت به زودی به دست کافران خواهد افتاد، پس خودشان را نیرویی برای آنان قرار می‌دهند (رشیدرضا، 5، 462). «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ‏ عَذَاباً أَلِیماً -  الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَأَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزّه فَإِنَّ‏ الْعِزّهَ للهِ جَمِیعاً» به منافقان بشارت بده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست، منافقانی که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود برگزیدند، آیا اینها می‌خواهند از آنان کسب عزّت کنند با آن که همه عزّت (قدرت) از آن خداست (نساء، 138 و 139).

بیشترین دوستی و همکاری عملی منافقان با یهودیان در جنگ‌های پیامبر اکرم(ص) با یهودیان دیده می‌شود که این اثری ازآثار همکاری پایداریهودیان ومنافقان در مقابله ورویارویی با اسلام است (عزه دروزه، 2، 180).

نحوه برخورد با نفاق و چهره‌های آن

1ـ ترویج فرهنگ قرآن و اهل‌بیت(ع)

بیماری «نفاق» آن چنان که در بحث «ماهیت نفاق» بیان شد، یک بیماری «روحی» است و به طور طبیعی کسی می‌تواند آن را شفا داده و معالجه کند که تمامی ابعاد «روح» انسان را بشناسد و آن کسی نیست جز حضرت باری تعالی و وسیله آن را نیز، «قرآن» و مفسّران حقیقی آن یعنی معصومین(ع) قرار داده است. «یَاأَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَأَتْکُم مَوْعِظََهٌ مِن رَبِّکُمْ وَشِفَأٌ لِمَا فِى الصّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» ای مردم، محققاً شما را پندی از جانب پروردگارتان آمده است که درمان بیماری دل‌هاست و هدایت و رحمتی برای مؤمنان است (یونس، 57).

به طور قطع می‌توان گفت «شفاء» ودرمان بیماری دل‌ها ، رهایی از آلودگی‌های معنوی وروحی مثل بخل، کینه، حسد، جبن، شرک ونفاق است. (مکارم شیرازی، 8، 318) «فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ اَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَی الْاَوائِکُمْ فَانَّ فِیهِ شِفَاءٌ مِنْ اَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْر وَ النِّفَاق» ... از قرآن برای بیماری‌های خود بهبودی بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات استعانت جویید، زیرا که در قرآن درمان بزرگترین بیماری‌ها یعنی کفر و نفاق وجود دارد ... (نهج‌البلاغه، خ 176/96).

با توجه به این که منافقان کر ، لال و کور و متحیّر و از خدا غافل اند، به فرموده امیرالمؤمنین علی(ع)، قرآن و اولین مفسّر و مبیّن آن یعنی رسول اکرم(ص) و به تبع آنها «ائمه» هستند که می‌توانند بیماردلان و ضعیف الایمان‌ها را نجات دهند. «... طَبِیبٌ دَوَّار بِطِبِّهِ، قَدْ اَحْکَمَ مَرَاهِمُهُ وَ اَحْمَی مَوَاسِمُهُ، یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَهِ اِلَیْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عَمَی وَ آذانٍ صَمَّ وَ اَلْسِنَهٍ بُکْمٌ، مُتَّبِعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَهِ، وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَهِ ...» ... رسول‌الله(ص) طبیبی سیّار است که با طبّ خودش همواره به گردش می‌پردازد، مرهم‌هایش را به خوبی آماده ساخته، حتی برای مواقع اضطرار و داغ کردن محل زخم‌ها ابزارش را گداخته است، برای قلب‌های نابینا و گوش‌های ناشنوا و زبان‌های لال، با داروی خود در جستجوی بیماران فراموش شده و سرگردان است (نهج البلاغه، خ 108/3). و در جای دیگر در صفات قرآن می‌فرماید: «... وَ مَا لِلْقَلْبِ جَلاءٌ غَیْرُهُ، مَعَ اَنََّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکَّرُونَ، وَ بَقِیَ النَّاسُونَ اَوِ الْمُتَنَافِسُونَ ...» ... برای پاک شدن قلب جز قرآن را نتوان یافت خصوصاً در محیطی که بیماردلان رفته‌اند و غافلان یا تغافل‌کنندگان باقیمانده‌اند ... (همان، خ 176/97).

2ـ دعوت به توبه و وعده عذاب در صورت عدم توبه

در کنار ترویج فرهنگ قرآن در جامعه، باید دل‌های بیمار و ایمان‌های سست را دعوت به بازگشت (توبه) به سوی خداوند متعال، و سعی و کوشش برای کسب «اخلاص» در دین نمود، این با عمل صالح و جبران مافات و چنگ زدن به ریسمان محکم الهی امکان‌پذیر است. «إِلاّ الّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ‏ أَجْراً عَظِیماً». مگر آن (منافقینی) که توبه کنند و جبران و اصلاح نمایند و به (دامن لطف) خدا چنگ زنند و دین خود را برای خدا خالص کنند، آنها با مؤمنان خواهند بود و خداوند به افراد با ایمان پاداش عظیمی خواهد داد. (نساء، 146) و از سوی دیگر این وعید به آنان داده شود که در صورت عدم توبه، مورد غضب الهی قرار گرفته و عذاب خواهند شد.«لّیَجْزِىَ اللهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً». هدف این است که خداوند راستگویان را به خاطر صدقشان، پاداش دهد و منافقان را هرگاه بخواهد، عذاب کند یا (اگر توبه کردند) توبه آن ها را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است (احزاب، 24).

3ـ تهدید منافقان با یادآوری سرنوشت تاریخی آنان

آینه تاریخ، عبرت‌انگیزترین درس‌ها را به تمامی گردنکشان و طاغوت‌ها و منافقان می‌دهد، که یادآوری و تذکر آن، هشداری تکان‌دهنده برای منافقان خواهد بود. «کَالّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ‏ کَانُوا أَشَدَّ مِنکُمْ قُوَّهً وَأَکْثَرَ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاَقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ‏ الّذِینَ مِن قَبْلِکُم بِخَلاَقِهِمْ وَخُضْتُمْ کَالّذِى خَاضُوا أُوْلئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدّنْیَا وَالاّخِرَهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (توبه، 69).

4ـ مبارزه و جهاد با کفّار و منافقین

این آخرین مرحله از برخورد با اهل نفاق خواهد بود و تکلیف جامعه اسلامی را با این «دورویان» خبیث و حیله‌گر روشن خواهد ساخت. «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْکُفّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» ای پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر، جایگاه شان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند (توبه، 73).

البته منظور از جهاد با منافقان آن چنان که سیره عملی رسول اکرم(ص) بوده است تا زمانی که منافقان اسلام ظاهری شان را حفظ کرده‌اند و در مقابل حکومت اسلامی سلاح به دست نگرفته‌اند، مذمّت، توبیخ، تهدید و اقامه حدود الهی و ... خواهد بود. (طبرسی، 3، 100) اما اگر دست به سلاح بردند آنگاه باید با آنان نبرد نمود و آنان را به اسارت در آورد و یا کشت. «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاء، حَتّى یُهاجِرُوا فِى سَبِیلِ الله فَإِن تَوَلّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً» آنان دوست می‌دارند که شما هم مثل آنان کافر شوید و مساوی یکدیگر گردید، بنابراین از آنها دوستانی انتخاب نکنید مگر این که «توبه کنند» و مهاجرت در راه خدا نمایند اما آنها که از این کار سر باز زنند و به اقدامات بر ضد شما ادامه دهند، آنها را هر کجا یافتید اسیر کنید و یا در صورت لزوم به قتل برسانید و از میان آنها دوست و یاوری اختیار نکنید.

نتیجه

قدرت اهل نفاق موجب «فساد» در روی زمین است.

نفاق با فساد ملازم و همراه است، و اولین اثر این فساد، فساد در ایمان شخص منافق است که موجب مفسده‌انگیزی و فسادهای بعدی نیز می‌گردد. «اَلنِّفَاقُ یُفْسِدُ الایِمَانَ» (ری شهری، 10، 150) در روابط اجتماعی مؤمنان پیوسته با «امر به خوبی‌ها و نهی از بدی‌ها و زشتی‌ها» درصدد اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگی و فساد هستند، لکن منافقان در مقابل آنان بوده و پیوسته امر به بدی‌ها و زشتی‌ها و نهی از خوبی‌ها می‌کنند. «الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ ...» (توبه، 67) مردان و زنان منافق یکدیگر را امر به بدی‌ها و منکرات و نهی از خوبی‌ها می‌کنند ...

البته منافقان این فسادانگیزی خود را به صلاح جامعه می‌دانند و اساسا قبول ندارند که «فساد» می‌کنند و وقتی هم به آنها گفته می‌شود «فساد» نکنید، انکار کرده و ادعای اسلام (به دورغ) می‌کنند (عزه دروزه، 2، 83) «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَتُفْسِدُوا فِىْ الْأَ‏رْضِ قَالُوا إِنّمَا نَحْنُ‏ مُصْلِحُونَ» (بقره، 11) و هنگامی که به آنها گفته می‌شود در روی زمین فساد نکنید، می‌گویند ما اصلاح‌طلبیم!؟

 اما خداوند این اعتقاد (مصلح بودن) آنان را رد کرده و عدم درک مفسده‌جویی‌هایشان را از «بی‌شعوری» آنان دانسته است «اَلا اِنَّّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِنْ لایَشْعُرُونَ»

«نفاق» فساد است برای این که «کفر» فساد در زمین است و کفر منافق بدتر و زشت‌تر از کافر است چون کافر در «کفرش» قصد خدعه و حیله ندارد به خلاف منافق و بسیاری از صفات زشتی که منافقان دارند مثل دروغ‌گویی و ... را کفّار ندارند (فخررازی 2، 67ـ60).

کسی که ظاهر قولش با باطن قلبش مخالف است وقتی در زمین فساد می‌کند، به گونه ای عمل نمی کند که ظاهر آن فساد نباشد بلکه به شکلی انجام می‌دهد که ظاهرش اصلاح است. یعنی کلمات را از جای خود تحریف می‌کند و حکم خدا را از آنچه هست تغییر می‌دهد و در تعالیم دینی دخل و تصرّف می‌کند، تصرّفی که منجر به فساد اخلاق و اختلاف کلمه شود و معلوم است که در فساد اخلاق و اختلاف کلمه، مرگ دین و فنای انسانیت و فساد دنیا حتمی است.

 از سوی دیگر چون منافقان در انجام کارهایشان با برنامه‌ریزی و به صورت گروهی (حزب شیطان) عمل می‌کنند، تأثیر اعمال خلاف و زشت آنان نیز بسیار عمیق و موجب فساد اجتماعی می‌گردد. جریانات تاریخی همین معنا را تصدیق می‌کند که مردانی در امت اسلامی آمدند و بر دوش این امّت سوار شده (می‌شوند)، در امر دین و دنیا تصرّفاتی کردند که نتیجه مستقیم آن «وزر» و «وبال» برای دین و انحطاط برای مسلمین و اختلاف در امّت بود و کار را به جایی کشاندند که بازیچه دست هر بازیگر شدند وانسانیّت امّت، لقمه هر چپاول‌گرگردید و نتیجه این خودکامگی‌ها فساد زمین شد، اولاً به خاطرنابود شدن دین، وثانیاً به خاطر هلاکت انسانیت (طباطبایی،2،97).

امّا بررسی عملکرد و چهره مشهور و آشکار اهل نفاق در عصر حاضر و در مقابل نظام اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه (گروه محارب مجاهدین خلق) و همچنین چهره‌های پنهان اهل نفاق نیاز به رساله‌ای مستقل دارد لکن در سیری اجمالی، مطابقت عملکرد آنان با آنچه در این مقاله آوردیم به وضوح دیده می‌شود. این بیانگر اعجاز قرآن است که آیات آن حتی در مواردی که شأن نزول خاص دارد، عمومیت داشته و برای همه زمان‌ها کاربرد دارد.

  1. 1. ابن هشام، السّیره النبویه، نشر دار احیاء التراث العربی، بیروت: 1985.

    2. احمد بن محمد بن علی المقری الفیّومی، المصباح المنیر، دارالهجره، قم: 1405.

    3. الطّباطبایی، السیّد محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن،  نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم: بی تا.

    4. ---------------------، ترجمه تفسیر المیزان، کانون انتشارات محمدی، بی جا: بی تا.

    5. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، موسسه در راه حق، قم: 1366.

    6. دروزه، محمد عِزه، سیره الرّسول، ترجمه تاریخ یعقوبی، مطبعه عیسی البابی الحلبی و شرکاء 1384.

    7. راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه.

    8. رشیدرضا، محمد، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبع دارالفکر، بی جا، بی تا.

    1. سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، طبع دار احیاء التراث العربی ، بیروت: 1386.
    2. طبرسی ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت: 1412
    3. طبری، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبری، توس، بی جا، 1356.
    4. طریحی، شیخ فخرالدّین، تفسیر غریب القرآن الکریم، نشر زاهدی، 1935.
    5. علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی، السّیره الحلبیه، نشر دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
    6. فخر الدّین رازی، محمد بن عمر، طبع دار احیاء التراث العربی، بیروت: بی تا.
    7. فوأد عبدالباقی، محمد، المعجم المفهرس الالفاظ القرآن الکریم، مرکز نشر کتاب، قم: 1363.
    8. لابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا،  معجم مقاییس اللغه، نشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1404.
    9. لابی عبدالرحمن الخلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، دارالهجره، قم: 1405.

    18. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، نشر مکتب الاعلام الاسلامی،بی جا، بی تا.

    19. محمدی، سیدکاظم (محمد دشتی)، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه،  نشر امام علی(ع)، قم: 1369.

    20. یعقوبی، ابن واضح، ترجمه تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، بی جا: 1362.