نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری روان شناسی دانشگاه پیام نور
2 دانشیار روان شناسی دانشگاه پیام نور
3 استایار علوم قرآن و حدیث دانشگاه پیام نور
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The purpose of this research is to study language acquisition from the viewpoint of Holy Quran and psychology. This is done based on library methodology in psychology and content analysis method in Quran. The results showed that Holy Qur'an accounts for language acquisition in three dimensions of cognitive, native and learning procedures and this explanation is in line with integrationist approaches, especially emergentist theories. Language acquisition (actualizing the power of speech) in the Holy Quran is categorized into "Fundamental takallom", "qhoal" and "lesan". Holy Quran regards fundamental takallom" as innate, "qowl" as cognitive and "lesan" as acquired matters. This categorization is a unique approach and can be regarded as one of the scientific miracles of the Holy Quran. Further analytical research on Fundamental takallom, qowl and lesan and the perception of its developmental mechanisms can bring language acquisition in psychology to a consensus.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
هدف از این تحقیق، بررسی اکتساب زبان از دیدگاه قرآن کریم و روانشناسی میباشد. اکتساب زبان فرایندی است که انسان طی آن توانایی ادراک و فهم زبان و استفاده از کلمات و جملات را برای برقراری ارتباط بهدست میآورد ((Kosslyn & other, 1995, p.276. امروزه در بین روانشناسان در پاسخ به این سؤال که اکتساب زبان امری فطری است یا اینکه جنبه اکتسابی دارد، نظریاتی مختلف و در مواردی متضاد ارائه شده است که میتوان این نظریات را در گروههای اصلی رفتارگرایی، شناختی، تعاملگرایی، زبانشناختی و فطرینگری قرار داد (Parilah & Others, 2010, p.47-58). در مقابل، قرآن کریم نیز کلمات متعددی در ارتباط با مفهوم زبان ارائه داده است؛ عباراتی مانند بیان، لسان، عجمی، عربی مبین، قول، صدر، قلب، تکلم، حدیث، هدایت و علم. بررسی شباهتها و تفاوتهای دیدگاه روانشناسی درباره اکتساب زبان با دیدگاه قرآن کریم که به اعتقاد مسلمان توصیفکننده جامعترین (مائده، 3) و معتدلترین (بقره، 143) روش زندگی است و اصول اساسی تمامی ادیان الهی را تأیید مینماید (نساء، 162)، بسیار قابل توجه خواهد بود.
در بررسی اکتساب زبان از دیدگاه قرآن از روش تحلیلی که نوعی تفسیر قرآن به قرآن است، استفاده گردید. همچنین بررسی دیدگاه قرآن کریم درباره اکتساب زبان و تفاوتهای دیدگاه قرآن کریم و روانشناسی دراینباره، سؤالات این تحقیق میباشند.
یک. نظریات روانشناسی اکتساب زبان
وجود نظریات مختلف اکتساب زبان در روانشناسی و شواهد تأییدکننده و ردکننده برای هریک، حاکی از عدم وجود یک نظریه جامع مورد توافق همه روانشناسان میباشد. در ادامه مهمترین این نظریات بهاختصار ارائه میگردد.
1. نظریات رفتاری
طبق تبیین رفتارگرایان، برای یادگیری زبان به هیچ سازوکار پیچیده ذاتی یا ذهنی احتیاج نیست (اچسون، 1364، ص69). اسکینر یادگیری زبان را برحسب شرطیسازی عاملی تبیین میکرد و زبان را مانند رفتاری که باید آموخته شود، تصور مینمود (Ipek, 2009, p.155-163). بعضی از مهمترین انتقادات به این نظریه عبارتند از اینکه:
- کودکان خردسال عباراتی را که برای آن تقویت نشده و نشنیدهاند، بر زبان میآورند (برک، 1387، ص303).
- کنترل گفتار کودک بهوسیله تقویت و تنبیه غیرممکن است و افراد گوناگون در برخورد با رویدادهای واحد، گفتارهایی متفاوت با یکدیگر تولید میکنند (مشکوةالدینی، 1380، ص269).
- همه کودکان سیر مراحل طبیعی زبانآموزی را به ترتیب طی مینمایند (ناعمی، 1385، ص60).
2. رویکرد نهادگرایی یا فطرینگر
رفتارگرایی اسکینر بهشدت توسط نوام چامسکی (1959, p.36-58 به نقل از: Kendra, 2012, p.43) مورد حمله قرار گرفت؛ بهگونهای که نظریه او را تحریف واقعیت و افسانهسازی نامید. چامسکی معتقد بود که اسکینر به نقش دانش نحو[1] در کفایت زبان توجه نکرده است. همچنین وی شرطیسازی اسکینر را در یادگیری زبان مردود دانست. چامسکی به یک رویکرد ریاضی براساس مطالعه نحو در اکتساب زبان اعتقاد داشت (Ibid). وی بر عوامل تعیینکننده فطری و زیستشناختی زبان تأکید میکند و معتقد است که کودک انسان، توانایی زبانی ارثی خاصی را بهعنوان بخشی از ذهن خود داراست (مشکوةالدینی، 1380، ص275). چامسکی سازوکار مغزی زیستی یادگیری زبان را دستگاه فراگیری زبان[2] مینامد و معتقد است که کودک توانایی تولید گفتارهایی را دارد که آنها را قبلاً نشنیده است (ناعمی، 1385، ص75). پیاژه، از منتقدان این نظریه است که ذاتی بودن فراگیری زبان را رد میکند و هوش ناشی از ادراکهای حسی ابتدایی در دوره رشد شناختی حسی - حرکتی را برای تشکیل و استواری هسته همگانی زبان کافی میداند (مشکوةالدینی، 1380، ص276).
3. نظریه تعاملگرایان اجتماعی[3]
نظریه تعاملگرایی اجتماعی در زمینه رشد زبان کودک، بر نقش تعامل اجتماعی بین رشد کودک و اطلاعرسانی زبانشناختی بزرگسالان تأکید میکند. اساس این نظریه بر تئوری فرهنگی - اجتماعی ویگوتسکی، روانشناس شوروی سابق استوار است که تداومدهنده نظریه او در جهان غرب، جروم برونر میباشد (Harris, 1992, p.101). این دیدگاه معتقد است که بیشتر رشد زبانشناختی کودکان از الگوگیری و تعامل با والدین و بزرگسالان و با تصحیحهای آموزشی آنها نشئت میگیرد. در این رویکرد بر نقش بازخورد، تقویت، الگوگیری و تعامل با بزرگسالان که نقش تصحیحکنندههای آموزشی را دارند، تأکید شده است (Ibid). تفاوت این دیدگاه با رویکرد رفتاری در تأکید آن بر مدل شناختی - اجتماعی و ساختارهای شناختی دیگر در کودکان است. ایده کلیدی دیگر در این نظریه، «منطقه تقریبی رشد» است که به مفهوم مجموعه تکالیفی است که یک کودک تنها با همکاری بزرگسالان قادر به انجام آن میباشد (Bruner, 1983, p.184).
4. تئوری چارچوب ارتباطی[4]
تئوری چارچوب ارتباطی (RFT) (Hayez & others, 2001, p.132) همسو با رفتارگرایی اسکینری بیان میکند که بچهها زبان را از طریق تعامل با محیط اکتساب میکنند. این تئوری مفهوم بافتگرایی کارکردی[5] را در یادگیری زبان معرفی کرده است که بر اهمیت دستکاری متغیرهای روانشناختی مانند تفکرات، احساسات و رفتارها در بافت خودشان تأکید میکند. این نظریه با معرفی نوع خاصی از شرطیسازی عامل که به «ارتباط اشتقاقی پاسخ»[6] معروف است، خود را از کار اسکینر متمایز میسازد. این نوع شرطیسازی تنها در نوع انسان رخ میدهد و باعث ایجاد ظرفیت برای یادگیری زبان میشود که بعضی از شواهد تجربی نیز از این دیدگاه حمایت کردهاند (Ibid).
5. نظریه پدیدارگرایان[7]
نظریات پدیدارگرایی همچون مدل رقابتی مک وینی، اکتساب زبان را یک فرایند شناختی میدانند که از نیروی زیستی و محیط پدیدار میشوند. مطابق این نظریه، طبیعت و تربیت بهتنهایی برای اکتساب زبان کفایت نمیکند. طرفداران این نظریه معتقدند فرایندهای شناختی در یادگیری کلمات و قواعد زبان نقش دارند و فرایند اکتساب زبان را پیچیدهتر از باورهای قبلی میدانند. بسیاری از تحقیقات تجربی نیز از این رویکرد حمایت کردهاند (Macwhinney, 1999, p.234).
منتقدین چامسکی بیان میکنند که مفهوم ابزار اکتساب زبان توسط مردمشناسی تکاملی حمایت نمیشود. اکتساب زبان در رویکرد مردمشناسی تکاملی با انطباق تدریجی مغز انسان و تارهای صوتی صورت میگیرد؛ درحالیکه در رویکرد چامسکی پارامترهای جفتی[8] ظهور ناگهانی دارند. نظریات شناختی - کارکردی[9] با استفاده از دادههای مردمشناسی تکاملی نشان میدهند که چگونه ظرفیتش برای گرامر و نحو متکامل میشود (Pinker, 2007, p.77).
6. یادگیری آماری در اکتساب زبان[10]
بعضی محققان مانند نیوپورت[11] بر این اعتقادند که اساس اکتساب زبان بر سازوکارهای عمومی یادگیری، یعنی یادگیری آماری استوار است. در واقع رشد مدلهای پیوندگرایان[12]، حمایتکننده نظریات آماری اکتساب زبان هستند (Scholz & Pullum, 2006, p.59-80). همچنین مطالعات تجربی یادگیری کلمات و نحو، از این دیدگاه حمایت کردهاند (Seidenberg & Mcclelland, 1998, p.523-560). نظریه آماری پیشنهاد میکند که وقتی زبان یاد گرفته میشود، یک یادگیرنده میبایست از ویژگیهای آماری طبیعی زبان مانند الگوهای صدا، کلمات و شروعکنندههای دستور زبان برای تولید ساختار زبان استفاده نماید (Cowie, 1999, p.34)؛ یعنی یادگیرندگان زبان به ترکیبات هجاها یا کلمات و ارتباط هجاها با یکدیگر حساس هستند. اما ضعف نظریه آماری در کیفیت دادههای ورودی و ساختار نتایج برونداد است (Scholz & Pullum, 2006, p.59-80).
نظریه قطعهبندی[13]، یکی از نظریات وابسته به نظریه آماری اکتساب زبان میباشد. این دیدگاه بر نقش درونداد از محیط تأکید میکند. طرفداران این نظریه بر سازوکارهای مختلف یادگیری تأکید میکنند. ایده اصلی این تئوری بر اکتساب نموی قطعات معنادار قرار دارد. این تئوری در چندین پدیده شبیهسازی شده در یادگیری نحو (Graf & Alibali, 2007, p.254-260) و اکتساب دانش آوایی تأکید کرده است (Lany & Soffran, 2010, p.48).
7. رویکرد شناختی
طرفداران این رویکرد، یادگیری زبان را ناشی از تواناییهای شناختی کودک، خلاقیت و علاقه او به درک و فهم معانی و بیان آنها همراه با اطلاعاتی که از تعامل با دیگران کسب میکند، میدانند (ناعمی، 1385، ص62). بنابراین تفکر و تجربه در این رویکرد، اساس زبانآموزی کودک خواهد بود.
ژان پیاژه زبان را بهعنوان پدیدهای ثانوی در درون روند عمومی رشد قلمداد میکند. وی بهطور مستقیم به پدیده زبانآموزی توجه نمیکند. بهنظر پیاژه برای رشد زبان و شناخت در انسان هیچگونه طرح ذاتی پیشینی وجود ندارد. پیاژه به رشد زبان و زبانآموزی از راه توجه به رشد شناخت مینگرد؛ ازاینرو زبانآموزی زمینه اصلی بررسیهای او را تشکیل نمیدهد. وی زبان کودک را بهعنوان منبع دادههای لازم برای بررسی رشد شناخت درنظر میگیرد. پیاژه هرگونه ویژگی ذاتی یا ارثی را برای فراگیری و رشد زبان انکار میکند. وی عقیده دارد که زبانآموزی بهعنوان پدیدهای ثانوی در درون روند عمومی رشد و تطبیق شناختی کودک با محیط صورت میپذیرد. طبق نظریه پیاژه، کودک زبان را از طریق جذب و انطباق یاد میگیرد. وی معتقد است افکار و زبان کودک با یکدیگر تعامل دارند و فرایندهای فکری تعیین میکنند که بخشهایی از زبان درونسازی یا برونسازی شوند. عامل مهارکننده دانش پایه موجود، طرحواره کودک است (لرنر ، 1384، ص451).
دو. اکتساب زبان از دیدگاه قرآن
در بررسی اکتساب زبان از دیدگاه قرآن، کلمات متعددی مورد بررسی قرار گرفت که در نهایت سه کلمه کلیدی مرتبط با موضوع شامل «تکلم»، «قول» و «لسان» مورد بررسی تحلیلی دقیقتری قرار گرفتند که بهاجمال به بررسی این سه کلمه و نتایج حاصل از آن پرداخته میشود. همچنین بهدلیل محدودیت حجم مقاله، تنها به ترجمه آیات قرآنی و حتی در بیشتر موارد به برداشت کوتاه مرتبط با موضوع آن آیه اکتفا شده است.
1. لسان
از بررسی کلمه «لسان» در قرآن کریم، بهاختصار نتایج زیر حاصل گردید:
1. هر قومی یک لسان - عربی یا اعجمی - دارد (ابراهیم، 4). ازآنجاکه لسان تحتتأثیر قوم و فرهنگ جامعه تغییر میکند، هر فرد با توجه به قومیتی که دارد و در آن زندگی میکند، لسان مخصوص به خود و متفاوت با دیگر اقوام دارد. بنابراین لسان تحتتأثیر یادگیری قرار میگیرد و صرف بودن در یک قوم، باعث آموختن لسان خاص میشود. ازآنجاکه لسان هر قوم تحتتأثیر همان قوم بوده و با لسان دیگر اقوام مختلف است، کاملاً تحتتأثیر انواع یادگیری مانند شرطی، مشاهدهای و تقلیدی و نیز تحتتأثیر روابط متقابل کودک و بزرگسالان، بهخصوص والدین میباشد. بنابراین در اکتساب لسان انواع مختلف و متفاوت یادگیری و فرهنگ قوم نقش دارد. ازاینرو یادگیری و اکتساب لسان نیاز به آموزش و وجود قوم دارد.
2. کتاب با لسان نوشته میشود (احقاف، 12)، که میتواند فصیح (قصص، 34)، آسان (مریم، 97)، روان و گویا (شعرا، 13) و بدون عقده و گره (طه، 28-27) توصیف شود.
با توجه به این آیات کریمه میتوان چنین برداشت کرد که منظور از لسان، شکل بیرونی و عینی سخن گفتن است. درحقیقت لسان، شکل بارز، نمایان و آشکار زبان است. ازاینرو افراد لال فاقد لسان هستند؛ یعنی در هر صورت لسان نمیتواند بهصورت رمز و اشاره باشد و آیهای در قرآن کریم مبنی بر اینکه «لسان» میتواند بهصورت اشاره باشد، وجود ندارد.
2. قول
از بررسی کلمه «قول» در کتب لغت و قرآن کریم نتایج زیر حاصل گردید:
1. همانطور که در اقرب الموارید گفته شده، «قول» افشاگر زبان است (الخوری الشرتونی، 2002، ج4، ص566). در قاموس نیز «قول» موضوع کلام دانسته شده است (قرشی، 1371، ج6، ص47). ازاینرو میتوان به این نتیجه رسید که محتوای بارز و هویدای تکلم در قرآن کریم با «قول» و صیغههای متعدد آن ارائه میشود. در واقع «قول» بیانگر محتوای کلام است و بعد شناختی تکلم را نشان میدهد. «قول» نشانگر کیفیت شناخت گوینده از محتوای سخن است.
برای توضیح بیشتر میتوان به آیات 30 تا 33 سوره مبارکه مریم رجوع نمود. عیسی(ع) گفت: «منم بنده خداوند که به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است و هرجا که باشم، مرا وجودی مبارک ساخته و تا زندهام، مرا به نماز و زکات سفارش نموده است و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است، و درود بر من، روزی که زاده شوم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم». توضیح آنکه، حضرت عیسی(ع) در بدو تولد قادر به تکلم نبود، اما با یاری روحالقدس تکلم کرد. این یاری دو بعد دارد: یکی تکلم آن حضرت و دیگری محتوای شناختی کلام وی که با «قال» نشان داده شده است. بعد شناختی کلام با «قول» نمایش داده شده است. حضرت عیسی(ع) میتوانست تکلم کند، اما شناخت مفاهیم خدا، کتاب، والدین، نیکوکاری و ارتباط آنها با یکدیگر نیاز به یک شناخت دارد؛ یعنی «قول» بُعد شناختی تکلم، یا به نقل از قاموس، موضوع تکلم است.
2. «قول» دو بعد دارد: هم بهصورت کلامی امکان دارد (مریم، 30) و هم بهصورت رمز و اشاره (مریم، 26؛ طباطبایی، 1374، ج14، ص57)؛ یعنی رمز و اشاره و بیان منظور نیز نوعی «قول» است. البته هنگامی که محتوای مورد اشاره با رمز موردنظر است، از لفظ «قول» استفاده شده (مریم، 26) و کلیت سخن گفتن با رمز و اشاره، با «تکلم» بیان شده است (آلعمران، 41).
3. تکلم
«تکلیم» و «تکلم» هردو در لغت بهمعناى سخن گفتن آمده که در اولى - برخلاف دومی - مفعول منظور است؛ مانند «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلِیماً» (نساء، 164)؛ یعنی خدا با موسى بهطور مخصوصى سخن گفت (قرشی، 1371، ج6، ص14). در تحقیق فی کلمات القرآن آمده است: «الکلام فی أصل اللغة عبارة عن أصوات متتابعة لمعنى مفهوم، و فی اصطلاحها للنحاة: اسم لما ترّکب من مسند و مسندالیه» (مصطفوی، 1360، ج10، ص10).
با بررسی این کلمه در قرآن کریم نتایج ذیل قابل بیان است:
1. زبان را ابزار ارتباط و انتقال اندیشه بین گوینده و شنونده تعریف کردهاند (فهمی حجازی، 1379، ص11؛ حقشناس، 1356، ص8). از دیدگاه قرآن کریم نیز خداوند متعال با بعضی پیامبران (بقره، 253) مانند موسی(ع) تکلم میکند (اعراف، 143). وقتی خداوند بخواهد از سخن گفتن انسان صحبت کند، از کلمه «تکلم» استفاده میکند (فاطر، 10). با توجه به این آیات و معنای «تکلم» در کتب لغت و جامعیت این واژه نسبت به دیگر کلمات در قرآن کریم، میتوان تکلم در دیدگاه قرآن را معادل زبان در روانشناسی دانست.
توضیح آنکه، در قرآن کریم در مواردی که به کلیت سخن گفتن خداوند - نه محتوای آن- اشاره شده، از لفظ «کلّم» یا «کلام الله» استفاده شده است (یونس، 64؛ اعراف، 143؛ یوسف، 54). از «قول» نیز در مواردی استفاده شده که در کلام، به محتوای سخن اشاره شده است. اما در تکلم علاوه بر محتوا، کلیت فرایند ارتباط خدا با طرف سخن نیز نهفته است. ازاینرو میتوان استنباط کرد که «تکلم» در قرآن از جامعیت و کلیت بیشتری نسبت به مفاهیم مشابه آن برخوردار است؛ زیرا اگر «تکلم» را نسبت به دو مفهوم مشابه آن، یعنی «قول» و «لسان» درنظر بگیریم، در تمامی مواردی که کلیت کلام و سخن گفتن بدون توجه به محتوای آن موردنظر است، از واژه «تکلم» استفاده شده است. در قرآن بیش از 28 مورد مشتقات «کلّم» مانند کلّمهُ، کلّمهُم، أکلّم، تُکلّم و تکلّمُنا آمده است که در همه موارد به کلیت کلام اشاره دارد. وقتی مراد بیان محتوای قول است، از واژه «قال» و مشتقات آن استفاده شده است؛ مانند آیه 54 سوره یوسف که میفرماید: «فَلمّا کَلّمَهُ قالَ إنّک الیَومَ لَدینا مَکینٌ أمینٌ؛ پس چون با او سخن راند، گفت تو امروز نزد ما بامنزلت و امین هستى». ابنمنظور نیز «قول» را هر کلامی میداند که زبان بدان گویا شود (ابنمنظور، 1414، ص134).
از سوی دیگر، «لسان» در قرآن کریم به چهار معنا بهکار رفته است: زبان و آلت نطق (فتح، 11)، زبان قوم و ملتی (ابراهیم، 4)، نام نیک و آوازه خوب (شعراء، 84) و دعا (مائده، 78)، که از بیان آنها دعا به بحث ما مرتبط است که آن هم اخص از تکلم است. از آنچه گفته شد همچنین میتوان نتیجه گرفت که «قول» نیز اعم از مفهوم «لسان» است.
2. ازآنجاکه به رمز و اشاره به دیگران چیزی را فهماندن نیز جزئی از تکلم است (آلعمران، 41؛ گنابادی، 1372، ج3، ص242)، تکلم هم با اشاره و هم با صوت تحقق میپذیرد. با توجه مختصر به آیه 41 سوره آلعمران این استنباط بهوضوح قابل دریافت است؛ آنجا که به مریم میفرماید: «أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا؛ با مردم تکلم نکن، مگر با رمز». پس رمز و اشاره، نوعی تکلم است.
3. حضرت عیسی(ع) در گهواره با یاری و تأیید روحالقدس تکلم کرد: «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ» (مائده، 110). این بدان معناست که توانایی تکلم نیاز به یاری دارد. «أیَّد» در لغت بهمعنای نیرومند کردن و نیرو دادن (قرشی، 1371، ج1، ص151) و قوی کردن آمده است (طریحی، 1375، ج3، ص87). در حقیقت حضرت عیسی(ع) برای تکلم از آمادگی و استعداد نهفتهای برخوردار بوده که این استعداد با تأیید روحالقدس به فعل درآمده است. طریحی در مجمع البحرین در تعریف واژه «أیَّد» میگوید: «قولُهُ "و أیّدناهُ بِروحِ القُدُس" أی قوّیناهُ بِهِ و تأیّدَ الشّیءُ: تَقَوّی» (همان). در واقع حضرت عیسی(ع) برای تکلم به یک ایجاد ابتدایی کلی و تام نیاز نداشته و تنها یاری و تأیید کفایت میکرده است. فعل «تأیید» در کتب لغت بهمعنای تقویت آمده است؛ تقویت نیز در موردی مصداق پیدا میکند که زمینه قبلی موجود باشد، و این استنباط از مفهوم «أیّد»، استنباط بعیدی نیست. ازاینرو میتوان نتیجه گرفت که در انسان بهطور ذاتی توانایی تکلم به ودیعه گذاشته شده که تنها با یاری و تأیید (توسط خداوند یا واسطه دیگر، یا رسش یا رشد شناختی...) ظهور مییابد.
از سویی از آیات دیگری از قرآن کریم میتوان فطری بودن قوه تکلم و نطق در انسان را دریافت. بهعنوان مثال آیه 21 سوره فصلت میفرماید: «قالوا انطقنا اللّه الّذى انطق کل شىء...». در این آیه، به نطق درآمدن موجودات به خداوند نسبت داده شده، و این همان ذاتی بودن و فطری بودن آن است. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه با توجه به معنای نطق مینویسد: «حال ببینیم معناى (نطق) چیست؟ آنچه از معناى این کلمه قدر متیقن است، این است که هرجا بهطور حقیقت استعمال شود، نه بهطور مجاز، معنایش اظهار ما فى الضمیر است از راه زبان و سخن گفتن، و چنین معنایى محتاج به این است که ناطق علمى داشته باشد و بخواهد آن را براى غیر خود فاش سازد. راغب مىگوید: کلمه "نطق" هیچ وقت در غیر انسان استعمال نمىشود، مگر بهطور تبعى و به نوعى از تشبیه و از ظاهر سیاق آیات و الفاظ "قول"، "تکلم"، "شهادت"، "نطق" که در آنها آمده، این است که مراد از این الفاظ نطق به معناى حقیقى کلمه است، نه به معناى مجازى» (طباطبایی، 1374، ج17، ص576).
ازاینرو قرآن کریم بر ذاتی بودن تکلم (همسو با رویکردهای فطرینگر مانند نظریه چامسکی) مهر تأیید نهاده است. نگارندگان مقاله، این توانایی ذاتی برای تکلم را «تکلم بنیادی» مینامند.
تفاوت لسان و تکلم و قول
بنابر آنچه بیان شد، میتوان تفاوت این واژگان را چنین بیان کرد:
1. «قول» و «تکلم» با رمز و اشاره قابل تحقق است، اما «لسان» با اشاره قابل جمع نیست.
2. «تکلم» کلیتر از «قول» و «قول» کلیتر از «لسان» است؛ یعنی «لسان» جزئی از «قول» و «قول» جزئی از «تکلم» است.
جمعبندی نظریه اکتساب زبان از دیدگاه قرآن
چنین استنباط گردید که در دیدگاه قرآن کریم، «تکلم» معادل «زبان» در روانشناسی است. در این دیدگاه، تکلم از سه بخش تشکیل شده است:
1. «تکلم بنیادی» بهمعنای بعد ذاتی و بالقوه زبان که در هر شخصی وجود دارد، تأییدکننده نظریات فطری بودن زبان است که شاید بتوان آن را همردیف «ابزار اکتساب زبان» چامسکی دانست.
2. «قول»، موضوع تکلم و بعد شناختی آن است. این بعد تأییدکننده یادگیری شناختی زبان و نیز تأییدکننده نظریاتی مانند نظریه پیاژه است.
3. «لسان»، تأثیر انواع یادگیری شرطی، مشاهدهای و تعاملات اجتماعی را نشان میدهد. «لسان» تأییدکننده نظریات رفتاری و یادگیری اجتماعی زبان است. شاید بتوان لسان را همردیف مفهوم روساخت در نظریه چامسکی دانست، با این تفاوت که لسان از اهمیت اکتساب رفتارنگری برخوردار است.
4. «تکلم بنیادی» تأییدکننده بعد فطری تکلم، «لسان» تأییدکننده بعد رفتارگرایی تکلم و «قول» تأییدکننده بعد شناختی تکلم میباشد. ازاینرو دیدگاه قرآن کریم در مورد اکتساب زبان در گروه رویکرد تعاملگرایان قرار میگیرد.
نمودار تکلم از دیدگاه قرآن کریم در شکل زیر ارائه شده است.
لسان |
تکلم بنیادی |
قول |
سه. بررسی تفاوتهای اکتساب زبان از دیدگاه قرآن و روانشناسی
1. قرآن کریم مفهوم تکلم را شامل سه بخش تکلم بنیادی، قول و لسان میداند که اکتساب هریک از این سه بخش به شیوه متفاوتی صورت میگیرد؛ اما در نظریات روانشناسی بهعلت عدم توجه به تقسیمبندی تکلم به شیوه قرآنی، برای هر سه بخش متفاوت، یک روش اکتساب تعریف شده است. البته چامسکی تقسیمبندی زیرساخت و روساخت را ارائه کرده، اما ازآنجاکه تنها به زیرساخت توجه داشته و روساخت را نادیده گرفته، او نیز تکلم را عملاً به بخشهای مختلفی تقسیم نکرده است تا برای هر بخش روش اکتساب مخصوص به آن را پیشنهاد کند.
2. ازآنجاکه نظریات رفتارگرایی، فطرینگری و شناختی، تنها به یک شیوه اکتساب زبان (تکلم) توجه داشتهاند، مورد هجوم و انتقاد نظریهپردازان قرار گرفتهاند و در مواردی نیز براساس بعضی آزمایشات تجربی زیر سئوال رفتهاند. اما قرآن کریم با معرفی سه بعد تکلم، اصول مورد تأکید تمامی نظریات را مورد تأیید قرار داده و بهنوعی آنها را جمع نموده است.
3. دیدگاه قرآن کریم درباره اکتساب زبان با معرفی سه بخش تکلم بنیادی (اکتساب ذاتی بودن تکلم)، قول (اکتساب شناختی بودن تکلم) و لسان (اکتساب رفتارگرایی بودن تکلم)، جزو دیدگاه تعاملگرایان طبقهبندی میشود. بیشتر نظریات تعاملگرایی بر دو روش اکتساب زبان تأکید داشتهاند. بهعنوان مثال، نظریه تعاملگرایی اجتماعی بر نقش رفتارگرایی و شناخت، و نظریه چارچوب ارتباطی و نظریه آماری اکتساب زبان بر رفتارگرایی و ذاتی بودن زبان توجه داشتهاند. در این میان، تنها نظریه پدیدارگرایان است که در اکتساب زبان به هر سه بعد ذاتی بودن، شناختی بودن و رفتارگرایی بودن اشاره دارد. تفاوت دیدگاه پدیدارگرایی با رویکرد قرآن کریم در نتیجهگیری از این تقسیمبندی است. دیدگاه پدیدارگرایی برای اکتساب زبان هر سه بعد ذاتی، رفتاری و شناختی را لازم میداند؛ اما قرآن کریم تکلم را به سه بخش تقسیم میکند و برای هر بخش فقط یک روش اکتساب مخصوص به آن را قائل است. این تقسیمبندی منحصر به قرآن کریم بوده و میتوان آن را از نوآوریهای علمی این کتاب برشمرد.
4. هرکدام از نظریات اکتساب زبان - اعم از رفتارگرایی، شناختی یا فطرینگری - بهتفصیل درباره روش اکتساب زبان از دیدگاه خود توضیح دادهاند که به آن اشاره شد؛ اما در مقابل، ماهیت سه بخش تکلم بنیادی، قول و لسان در نگاه قرآنی هنوز واکاوی نشده و در این مقاله نیز به آن حوزه ورود صورت نگرفت. بنابراین چشمانداز وسیع تحقیقات آینده در زمینه اکتساب زبان در قرآن کریم میتواند رشد شناختی «قول» و چگونگی یادگیری «لسان» در اکتساب زبان از دیدگاه قرآن کریم باشد.
نتیجه
اکتساب زبان فرایندی است که طی آن انسان توانایی ادراک و فهم زبان و استفاده از کلمات و جملات را برای برقراری ارتباط بهدست میآورد. در دیدگاه روانشناسی، رفتارگرایان اکتساب زبان را براساس یادگیری، فطریگرایان اکتساب زبان را ذاتی و شناختگرایان آن را شناختی و تعاملگرایان اکتساب زبان را ترکیبی از دو یا سه رویکرد فوق میدانند. دیدگاه قرآنکریم همسو با رویکردهای تعاملگرایی، بهویژه رویکرد پدیدارگرایی است که در اکتساب زبان به هر سه بعد ذاتی، شناختی و یادگیری توجه داشته است؛ اما هنر قرآن کریم این است که اکتساب زبان (تکلم) را به سه بخش تکلم بنیادی، قول و لسان تقسیم میکند، و «تکلم بنیادی» را ذاتی، «قول» را شناختی و «لسان» را اکتسابی میداند؛ تقسیمبندیای که در هیچ رویکرد دیگری شبیه به آن مشاهده نشده است و از نوآوریهای علمی قرآن کریم میباشد.