نقدپذیری نگاه سلفیه در باب حجیت فهم سلف

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

دانشجوی دکتری مذاهب کلامی و مربی مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی

چکیده

وجه تسمیه و محوری‌ترین بنیاد مورد ادعای شکل‌گیری سلفیه، توجه ویژه به موقعیت، مرجعیت علمی و فهم «سلف» می‌باشد. عواملی چون نزدیک‌تر بودن به زمان رسول خدا(ص)، عدالت و فضیلت سلف، مهم‌ترین وجوه حجیت فهم سلف در نگاه سلفیه را شکل می‌دهند. سلفیه در توجیه اتخاذ این وجوه برای سلف، تلاش کرده‌اند دیدگاه خود را به آیات، روایات و اجماع مستند نمایند؛ درحالی‌که مستندات منقول و حکم روشن عقل، هیچ اطلاقی در حجیت فهم سلف به‌دست نمی‌دهد. البته صحابه و پیروان آنها در سه قرن اول اسلام، مشروط بر آنکه بر پیمان اعتقادی و عملی خود بر دین اسلام و پیامبر(ص) باقی مانده باشند، از احترام ویژه‌ای برخوردارند. ایمان، نصرت در عسرت، وفاداری به بیعت و پایبندی به وصیت به‌ویژه در مورد ثقلین، از امتیازات احترام‌برانگیز معاصران پیامبر(ص) به‌شمار می‌رود؛ اما این امتیازات بدون شرط و مطلق نبوده و دلالتی بر برتری فهم آنها از آموزه‌های سنت و معالم قرآن ندارد. فهم قابل اعتنا از دین، ضمن نیازمندی به مقدمات عمومی، مستلزم درایه روشمند و هوشمندانه است و این امر منوط به زمان خاصی نیست. مطلق دانستن صحت و حجیت فهم افراد از معارف دین، تنها در سایه علم لدنی و عصمت محقق می‌گردد و اطلاق این امر در مورد عموم مصادیق سلف، صحیح نیست. در این مقاله تلاش شده است ضمن تبیین ادله سلفی‌ها در حجیت و تقدم فهم سلف، با بررسی علمی، دلایل آنها با محک نقد راستی‌آزمایی شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A Critical Study on Salafiya`s View of Authority of Salaf`s Knowledge

نویسندگان [English]

  • muhammad allah nia
  • alireza mirzaee
smc
چکیده [English]

The central and most foundation of Salafism appellation, is especially considering to the Position, Scientific authority and "predecessor-realization"(salaf-understanding). Factors such as being closer to the time of the Messenger of God (Muhammad pbuh), justice, virtue, and the consensus of the most important aspects to authority of predecessor’s understand at Salafism. Salafism for justification to Adoption there headlines for Predecessor, have trying to document there viewpoint, with verses and narrations; Although Estate Settlement and judgment on the wisdom does not provide any utterly authority on predecessor-realization. However, will be a special regard for the Companions and their followers in the Tercentenary of Islam, On condition that remain the agreement on doctrinal and practical religion and the Prophet. Faith, assist in hardship, loyalty to allegiance and adherence to recommended especially about Thaqalayn, is the scores respectable contemporaries of the Prophet. But this point is not absolute, unconditional and implicate the top of the understanding of the teachings of the Qur'an and Sunnah. Notable understanding of religion while a general introduction, need to systematic and intelligent understanding, and it is not subject to any particular time. But knowing the absolute truth and authority of their understanding of the teachings religion, can be achieved only in light of Ladoni and infallibility and absolutely this applies to all instances predecessor, is not correct. This paper has attempted while explain the proofs Salafis for validity and priority of sense predecessor, they examined the reasons being verification with a scientific study for criticism.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Predecessor
  • Salafism
  • predecessor-realization
  • authority on predecessor-real

مقدمه

در جریان­شناسی گروه­های اسلامی، «سلفیه» به جریانی خاص با انشعاباتی متعدد که اصول مشترکی دارند، اطلاق می­شود. سابقه این گروه­ها در طول تاریخ پرتحول فکری در سپهر اندیشه اسلامی دارای قدمت زیادی است؛ اما در دو قرن اخیر با ظهور سلفی­های تکفیری و جهادی، این گروه در عرصه­های جدیدی وارد شده و در تحولات جهان اسلام از بازیگران اصلی و تأثیرگذار محسوب می­شوند. ازاین­رو شناخت مبانی فکری و اصول اندیشه­ای آنان دارای ضرورت است.

تصلب بر ظواهر، تأسی به گذشته به­خصوص عصر طلایی ظهور اسلام و خلفای راشدین، اتهام به مسلمین غیر سلفی در انحراف از راست­کیشی اولیه و حتی تکفیر آنان در بعضی موارد و اقدامات میدانی خشن با غیر سلفی­ها، از مؤلفه­های اصلی این گروه­هاست. سلفی­ها به شاخه­های مختلفی تقسیم می­شوند که خود نشان دهنده تفاوت در مرام و نوع نگاه آنها در رهیافت­های عملی و اقدامات میدانی است؛ درعین­حال در اصول با هم اختلاف جدی ندارند و تأسی و تأکید بر گذشته و تقدم صلاحیت و فهم سلف بر خلف، از اصول مسلم آنها به­شمار می­رود. ازاین­رو گونه­شناسی سلفی­گری برای بررسی افکار مشترک لازم به­نظر می­رسد:

  1. سلفی­های تکفیری: همانند خوارج که مخالفان خود را کافر می­دانند. وهابیت، القاعده و سپاه صحابه از این شمارند.
  2. سلفی­های جهادی: اقدام عملی برای انقلاب در جامعه جاهلی امروزی از ویژگی­های آنهاست. جماعة التکفیر و الهجره، الجهاد و جماعة المسلمین، از این دسته­اند.
  3. سلفی­های تبلیغی: تبلیغ اندیشه­های خود به­جای تکفیر دیگران، از خصوصیات این گروه است و یکی از مصادیق برجسته آنها، محمد قطب می­باشد.
  4. سلفی­های سیاسی: بیشتر در پی اهداف سیاسی در پوشش اعتقادی هستند. اخوان­المسلمین مصر از این گونه است.
  5. سلفی­های اصلاحی (تنویری): آنان درصدد پاسخ به علل ضعف و واماندگی جوامع مسلمین با توجه به گذشته درخشان با نگاه تقریبی­اند. افرادی چون سید جمال­الدین اسدآبادی، اقبال، محمد عبده و شیخ محمود شلتوت در این گروه جای می­گیرند. با این حال، سید جمال و اتباع او به سلف عقل­گرا و تمدن­ساز اسلامی مثل فارابی و ابن­سینا توجه دارند، نه به سلف ظاهرگرای متصلب.

واژه­شناسی

تأکید خاص بر واژه «سلف»، موجب برگزیدن این نام از سوی سلفیه برای خود شده است. این واژه به­معنای پیشینیان و گذشتگان صالح (ابن­فارس، 1404، ج3، ص59، ماده سلف)، در مقابل واژه «خلف» به­معنای بعدی­ها و آیندگان (نسبت به زمان گذشته) آمده است (الکثیری، 1429، ص22). سلف به­معنای پیشینیان درستکار و یک اصطلاح خاص است. سلف یا سلف صالح به­معنای پیشگامان درستکار و عادل نیز گفته شده است (عاطف، 1366، ج ۲، ص۱۱۱).

در اصطلاح خاص، سلف به سه گروه اطلاق می‌شود (اله­بداشتی، 1386، ص165 و 168):

الف) صحابه (یاران پیامبر اسلام): به­معنای کسانی که شخصاً پیامبر گرامی اسلام(ص) را دیده، سخنش را شنیده و در زمان حیات او، دین اسلام را پذیرفته‌اند.

ب) تابعین (پیروی­کنندگان): به کسانی که زمان حیات نبی مکرم اسلام(ص) را درک نکردند، اما صحابه او را دیده و در زمان حیات آنها دین اسلام را پذیرفته‌ و در حال ایمان مرده‌اند، لفظ تابعی اطلاق می‌شود.

ج) تابع تابعین (پیروی­کنندگان از پیروی­کنندگان): به کسانی که زمان حیات نبی گرامی اسلام(ص) و صحابه را درک نکردند، اما تابعین را دیده و دین اسلام را از تابعین فراگرفته‌اند، لفظ تابع­ تابعین اطلاق می‌شود.

البته کسانی چون عبدالله ­بن ­­ابی که نفاق آنها در زمان ­پیامبر(ص) علنی گشته و کسانی که در زمان حیات صحابه، احکام و شریعت اسلام را رعایت نکرده‌اند و فسق آنها آشکار شده ‌است (مانند یزید پسر معاویه)، یا کسی که در اندیشه، مخالف کتاب و سنت باشد، اگرچه در میان صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین زیسته باشد، جزو سلف صالح محسوب نمی­شود (مغراوی، 1420، ص14). همچنین کسانی که براساس اعتقادات اهل­سنت، هدایت­یافته نیستند (مانند خوارج)، جزو سلف محسوب نمی‌شوند (اله­بداشتی، 1386، ص176)

تعاریف دیگری هم از سوی سلفیه در معرفی سلف بیان شده است؛ با این حال محور این تعاریف، پیروی ­از سلف صالح است. ­گرچه­ برخی­ چون­ مصطفی ­حلمی (حلمی، 1411، ص12-11) در تعریف ­خویش، دامنه پیروی­ را تا محمد بن ‏عبدالوهاب و دیگر رهبران معاصر سلفی در دنیای ­اسلام بسط داده­اند، اما بیشتر اندیشه­وران معیار سلفی­ بودن را بر پیروی از سلف صالح، یعنی صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین محدود کرده‏اند و افرادی چون ابن‏تیمیه و محمد بن ‏عبدالوهاب را از احیاگران سلفیه می‏دانند (همان، ص23). البوطی تعریف بسیار متعادل­تری از تبعیت از صحابه ارائه می­نماید؛ وی می­گوید: مراد از پیروی از سلف، آن نیست که شخص، مقید به ظاهرِِ جزء جزء الفاظ و کلماتی شود که آنان ادا کردند یا مقید به موضع‏گیری خاص و موردی گردد که آنان در پیش گرفته بودند، بلکه مراد رجوع به قواعدی است که آنان در تفسیر و تأویل متون دینی، معیار و میزان قرار داده بودند و نیز اصولی که آنان برای اجتهاد و تأمل و استدلال در اصول و احکام داشتند (بوطی، 1375، ص21).

در مجموع می­توان گفت «سلف» در مقابل «خلف» به­معنای توجه و تأسی به گذشتگان، در اهل­سنت به­معنای پذیرش جایگاه مرجعیت برای صحابه و تابعین و تابعین تابعین در سه قرن اول هجری است.

در ادامه، هر دو نگاه انحصارگرایانه نسبت به حجیت «فهم سلف» و نگاه معتدل­تر در حجیت «قواعد فهم سلف» مورد بررسی قرار می­گیرند. نخست ملاک­های محتمل حجیت، به­ویژه دلایل مورد تصریح سلفیه احصا شده و سپس به نقد آنها پرداخته می­شود.

مبنای حجیت فهم سلف

همان­گونه که اشاره شد، یکی از مبانی فکری سلفیه - بلکه مهم­ترین رکن اندیشه آنها - تقدم فهم سلف بر فهم خلف است. برای اعتماد بر این اصل، دلایلی به­عنوان مبنای حجیت فهم سلف و برتری مطلق اندیشه آنان در آموزه­های دینی از سوی سلفیه مطرح شده است که در ادامه به آنها می­پردازیم.

1. نزدیک­تر بودن به زمان رسول خدا(ص)

سلفیان معتقدند سلف صالح به­خاطر نزدیکی به زمان پیامبر(ص) و همراهی با ایشان، قرآن را بهتر فهمیده و با پوست و گوشت خود آن را لمس کرده‌اند؛ ازاین­رو فهم آنان بهترین فهم است. بنابراین در مسائل اعتقادی باید فهم آنان را بر دیگر فهم­ها، به­ویژه بر فهم متکلمان و فیلسوفان و عرفا مقدم دانست، و این فهم برای متأخرین حجت است و نباید از آن عدول کرد. این مبنا بیش از همه از سوی ابن­تیمیه مورد تأکید قرار گرفته است (ابن­تیمیه، 1419الف، ج4، ص96).

ابن­تیمیه توصیه می­کند: «بر شما باد به آثار سلف؛ آنان آنچه را موجب شفا و کفایت است، آورده­اند و پس از آنها کسی چیزی که آنان ندانند، نیاورده است» (همان). او تا آنجا پیش می­رود که سنت این گروه را به­عنوان یکی از منابع دینی ذکر می­نماید: «احکام الهی از سه راه ثابت می­شود: کتاب خدا، سنت پیامبر و آنچه نخستین مسلمانان به آن عمل کرده­اند، و تمسک به غیر از این اصول سه­گانه برای اثبات حکم شرعی جایز نمی­باشد» (همو، 1419ب، ج2، ص694-693).

استناد دیگر سلفی­ها به احمد بن ­حنبل، پیشوای اهل حدیث است که در نامه‏ای به مُسَدَّد بن مُسَرْهَد می‏نویسد: «امرکم من بعد کتاب الله سنة نبیّه و الحدیث عنه و عن المهدیین من اصحاب النّبی(ص) و التابعین من بعدهم؛ شما را بعد از کتاب خدا به سنت پیامبرش و سخن گفتن از سنت پیامبر و اصحاب هدایت­شده‏اش و تابعان از آنها امر می‏کنم» (ابن­بدران، بی­تا، ص10).

2. عدالت

یکی از صفاتی که موجب برتری گروهی بر گروه دیگر و فردی بر افراد دیگر شده و می­تواند ملاکی برای حجیت کلام و رفتار افراد باشد، عدالت است. این دیدگاه در بین دانشمندان اهل­سنت مشهور شده که همه صحابه، عادل و مورد اعتمادند و هیچ عیب و جرحى در آنان راه ندارد. ازاین­رو روا نیست روایتى که آنان نقل مى­کنند، تکذیب شود و به سخنانى که از آنان نقل مى­شود، ایراد گرفت؛ گویى آنان به­محض مصاحبت با پیامبر خدا(ص) از هر خطا و اشتباهی معصوم شده و از هر لغزشى محفوظ بوده­اند (شافعی، 1425، ص265)[1].

آلوسی­ قائل به تفسیری خاص در مورد صحابه است؛ چنان­که دراین­باره می‏نویسد: «بسیاری از اهل­سنت بر عدالت همه صحابه اجماع دارند و تعظیم­شان را بر امت واجب می­دانند» (آلوسی، 1415، ص28). وی قول خطیب بغدادی در الکفایه را هم مؤید می‏آورد که گفته است: «عدالت صحابه ثابت و آشکار است» (همان). اما مازری در شرح البرهان فی الصحابه می‏نویسد: «عدولٌ و غیر عدولٍ ...» (به نقل از: اله­بداشتی، 1386، ص176)؛ یعنی برخی عادل­اند و برخی عادل نیستند. آلوسی در پاسخ این اشکال می‏گوید: «مراد این نیست که صحابه همه عادل بودند و فسقی از آنان سر نزده و گناهی مرتکب نشده‏اند ... بلکه منظور این است که آنها طاهر از دنیا رفتند» (همان، ص42).

از سوی دیگر از ابوحامد محمد غزالی نقل شده ‌است: «آنچه از پیامبر(ص) به ما رسید، آن را به سر و دیده گرفتیم؛ آنچه از صحابه رسید، بعضی گرفتیم و بعضی نهادیم؛ و اما آنچه از تابعین رسید، بدانید که ایشان برای خود کسی هستند و ما هم کسی هستیم» (غزالی، بی­تا، ج۱، ص182).

3. فضیلت

سلفیه برای اثبات مدعای خود در باب افضل بودن سلف، به برخی آیات قرآن تمسک کرده و قائل­اند این آیات بر فضل اصحاب پیامبر(ص) بر دیگران دلالت دارند؛ ازجمله اینکه خداوند می‌فرماید: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ؛ و بدین­گونه شما را امتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید» (بقره، 143). مدعا آن است که در اینجا مقصود از «وسط»، اصحاب پیامبر(ص) هستند؛ زیرا این آیه در زمان ایشان (صحابه) نازل شده و فضیلتی برای آنان محسوب می‌شود. کلمه «وسط» نیز یعنی خوبان عادل، که نشانگر این است که صحابه همان نیکان امت بوده و در گفتار، اعمال و نیت، بر دیگران برتری دارند و به همین خاطر مستحق پذیرش شهادت در روز قیامت گشتند. از سوی دیگر، هنگاهی این «امت وسط» می‌توانند شاهد باشند که علمشان برتر از بقیه بوده و حق با آنان باشد (شافعی، 1425، ص265) 

آیه دیگر مورد استناد سلفیان (حلمی، 1411، ص11؛ ابن­قیم، 1421، ج5، ص556)، آیه 100 سوره توبه است که می­فرماید: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ؛ و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانى که با نیکوکارى از آنان پیروى کردند، خدا از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند». آنها معتقدند در این آیه خداوند فضیلتی به صحابه داده که به هیچ کس دیگر نداده است. اگر اعتقادات آنان و فهم آنان مشکل داشت، نباید خداوند این­چنین از ‌آنان یاد می‌کرد. به­نظر سلفیه، «تبعیت به احسان» مورد اشاره در آیه، یعنی تبعیت در فهم؛ ازاین­رو خداوند در این آیه تبعیت در فهم تابعان از صحابه را ستوده است.

تمسک به برخی روایات، وجه دیگری از ادله اثبات افضل بودن سلف نزد سلفیه است. ابن­تیمیه و پیروان او با استناد به حدیث «بهترین مردم در قرن من هستند ...»[2] (بخاری، 1410، ج9، ص133، حدیث 2458؛ قسطلانی، 1304، ص۱۷۸؛ ابن­حنبل، 1410، ج7، ص200-199) معتقدند این خیر بودن، خیریت در دین، علم و فضل است. به­نظر آنان، خیر را باید در اینجا به­معنای عام گرفت که فهم هم داخل آن است (ابن­تیمیه، 1425، ص180).طبق این حدیث بهترین فهم برای قرآن، قرن اول است که قرن صحابه و تابعان می­باشد.

دلیل دیگر سلفیان بر برتری فهم سلف بر خلف، حدیث فرقه ناجیه با عبارت «ما أنا علیه و اصحابی»[3] (ترمذی، 1421، ج۴، ص۱۳۵، حدیث ۲۷۷۹) است. به تحلیل آنها، لازمه اهل نجات بودن این است که در فهم، اعتقاد و عمل، همچون اصحاب پیامبر(ص) بیندیشی و عمل کنی و اگر کسی راه صحابه را کنار نهد، اهل نجات نخواهد بود. پس یگانه باب فهم صحیح، فهم سلف و بهترین راه، پیروی از اندیشه آنان است (شاطبی، 1420، ص458).

حدیث دیگر مورد استناد سلفیان، حدیث «... علیکم بسنتی و سنة الخلفاء» (ترمذی، 1422، ص45-44، باب ما جاء فی الأخذ بالسنة و اجتناب البدع)[4] و نیز حدیث «اقتدا کنید به ابوبکر و عمر» (همو، 1426، ج5، ص375-374)[5] می­باشد. دیدگاه سلفیه در باب اقتدا به این صحابه آن است که هدایت هنگامی صورت می‌گیرد که تبعیت محض از این افراد داشته باشیم و در دین، هدایت، علم، فهم و ایمان از آنان تبعیت کنیم؛ چراکه اگر این کار صحیح نبود، خداوند نباید امر به تبعیت می‌کرد (شاطبی، 1420، ص519).

ابن‏تیمیه از قول پیشوایان اهل­سنت در باب «برتری صحابه بر تابعین» می‏نویسد: «مطلقاً هریک از صحابه از تابعان برترند» (ابن­تیمیه، 1419الف، ج4، ص422). وی در ادامه می‏نویسد: «آنها این سخن را در مورد مقایسه معاویه و عمر بن‏ عبدالعزیز این­گونه توجیه کرده‏اند که گرچه سیره عبدالعزیز عادل‏تر از سیره معاویه است، لکن مصاحبت با پیامبر فضیلتی برای اهلش می‏آورد که برای غیر صحابه حاصل نمی‏شود»؛ یعنی معاویه چون از صحابه است، از عمر بن‏ عبدالعزیز برتر است؛ زیرا پیامبر فرمود: «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِی فَوَالذِی نَفْسی بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَباً مَا بلغ مُدَّ أَحَدِهِمْ؛ اصحابم را دشنام ندهید؛ چون سوگند به کسی که جانم در دست اوست اگر شما به اندازه کوه احد انفاق کنید، به اندازه یک مدّ انفاق صحابه ارزش ندارد» (همان، ج3، ص136). با این بیان، فضیلت سلف در معنای تام و ارجح از عدالت خواهد بود!

ابن‏­اثیر فصلی را به فضیلت ­صحابه اختصاص­ داده و برای نشان ­دادن برتری آنها به آیات و روایاتی استناد کرده ­است (ابن­اثیر، 1427، ج1، ص4).

سلفیه به استناد روایت «انّه لا یدخل النار أحد بایع تحت الشجرة؛ هیچ­یک از کسانی که در بیعت رضوان با پیامبر بیعت کردند، داخل جهنم نمی‏شوند» (ابن­تیمیه، 1419الف، ج4، ص346) و آیه «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ؛ خداوند راضی­ است ­از مؤمنینی ­که در زیر آن درخت ]رضوان[ با تو بیعت ­کردند» (فتح، 18) همه اصحاب را اهل ­بهشت می‏دانند (شافعی، 1425، ص265).

ابن‏تیمیه، ابوموسی ­اشعری، عمرو بن ‏عاص ­و معاویه بن‏ ابی‏سفیان ­را هم از صحابه، اهل فضایل ­و محاسن و از مجتهدان ­امت می‏داند و می‏نویسد: «بسیاری از آنچه از آنها نقل شده، دروغ است و سخن درست این است که بگوییم آنها مجتهد هستند و مجتهد اگر به­درستی حکم کرد، برای او دو اجر است و اگر به خطا حکم کرد، یک اجر برای اوست» (ابن­تیمیه، 1419الف، ج4، ص346).

4. اجماع

اجماع، از دیگر دلایلی است که برای حجیت فهم سلف نسبت به خلف، توسط سلفیه عنوان می­شود. ابن­تیمیه از کسانی است که مدافع این وجه بوده و سعی دارد نشان دهد همه طوایف سنت و جماعت پذیرفته­اند که فهم سلف در سه قرن اول، بر فهم سایرین در همه قرون بعدی رجحان دارد. صورت دیگر اجماع در بیان ابن­تیمیه آن است که نشان دهد میان سلف در فهم معارف دین اجماع وجود داشته است (همان، ج11، ص341)؛ به­عنوان نمونه می­گوید: «همه سلف‌، خدا را در آسمان‌ مى‌دانستند» (زریاب، 1383، ص1008).

نقد حجیت فهم سلف

پس از بیان ملاک­های حجیت فهم سلف از دیدگاه سلفیه، مطابقت این ادعا با مضامین آیات قرآن کریم، روایات و عقل مورد سنجش قرار می­گیرد.

استعمال واژه «سلف» در قرآن کریم و روایات

واژه «سلف» و مشتقات آن، هشت مرتبه در قرآن کریم ذکر شده که دو مورد آن در معنای گذشتگان و پیشینیان به­کار رفته است: «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ؛ اما هنگامی که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم و آنها را پیشگامان در عذاب و عبرتی برای دیگران قرار دادیم» (زخرف، 56-55)؛ «قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ إِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینِ؛ به آنها که کافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت باز ایستند ]و ایمان آورند[، گذشته آنها بخشوده خواهد شد، و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنت خداوند در گذشتگان درباره آنها جاری می‌شود ]و حکم نابودی آنان صادر می‌گردد[» (انفال، 38).

مراد این دو آیه، معنای لغوی «سلف» می­باشد؛ پس در معنای واژگانی، کلام الهی از اقبال به «سلف» و حجیت قائل شدن برای آنها خالی است و صراحتی در تأیید سلف صدر اسلام وجود ندارد.

وضعیت مفهوم «سلف» در میان روایات نیز همین‌گونه است. روایات هرگز به مفهوم‌پردازی سلف، آن‏گونه که سلفیان آن را معنا کرده‏اند، اشاره‏ای ندارند؛ حتی این واژه در معنای لغوی آن نیز در میان روایات دیده نمی‏شود (علیزاده موسوی، 1392، ص26).

استناد ناصحیح به قرآن کریم

توجه به آیاتی که مبنای حجیت فهم سلف قرار گرفته­اند (بقره، 143؛ توبه، 100)، چنین می­رساند که هیچ دلالتی بر ادعای برتر بودن فهم سلف نسبت به خلف در این آیات وجود ندارد. در آیه 143 سوره مبارکه بقره، «امت وسط» بودن، دلیلی بر برتری فهم نیست؛ معنای واژگانی و سیاق آیه، هیچ تأییدی نسبت به فهم دین ندارد.

نکته قابل توجه دیگر آنکه، وصف «وسط» برای امت آمده است، نه برای جمعیتی خاص یا فهم افراد خاص! معنای امت، شمولی وسیع دارد؛ به­گونه­ای­ که به پیروان دین پیامبر(ص) تا قیامت قابلیت اطلاق دارد. پس انحصار خطاب به عصر خاص، بدون دلیل است. به­علاوه، صفت مورد ستایش مربوط به گروه خاصی نیست، بلکه دارا شدن قبله معین که مورد طعن دیگران نباشد، تحسین شده است. بنابراین با این تشویق، حجتی بر فهم برتر سلف اقامه نمی­شود. در واقع عملی از سوی افرادی سر نزده تا مصادره به مطلوب شود؛ بلکه تقدیر الهی درخصوص تعیین قبله، به­نیکی درخصوص امت پیامبر(ص) یادآوری شده است.

از سوی دیگر ماندن در «امت وسط» در آیه، مشروط به تبعیت از پیامبر(ص) شده است و در ادامه آیات همین سوره، برخی که روی برمی­گردانند، مورد نکوهش قرار گرفته­اند. پس مضمون آیه دلالت بر آن دارد که عده­ای - ولو در عصر نبی مکرم(ص) - از اطاعت رسول سر باز زده و از ایستادگی در طریق الهی منصرف می­شده­اند. ازاین­رو حضور در عصر نبوی، بدون شرط مورد تحسین قرار نمی­گیرد.

آیه 100 سوره مبارکه توبه نیز نمی­تواند ملاکی برای تعین صحت فهم در سلف باشد؛ چراکه هم انحصار خطاب آیه به گروه کثیری چون صحابه، تابعین و تابعین تابعین به­جهت عدم قرینه، خطاست و هم آنکه تأکید آیه بر رضایت خداوند به­دلیل سبقت در ایمان، تا هنگامی است که فرد بر همان سبیل ایمان باقی است. پس صِرف حضور در یک دوره و حتی اسلام آوردن، الزاماً رضایت الهی را به­دنبال ندارد. همچنین رضایت الهی موجب تأیید فهم و صحه گذاشتن بر حجیت درک سلف در همه ابعاد دین نمی­باشد.

فخر رازی «سابقون» از مهاجرین را صرفاً به­عنوان فضل تقدم در ایمان مورد تمجید قرار می­دهد (رازی، 1420، ج16، ص128). سیوطی نیز در استظهاری «سابقون» در آیه 100سوره توبه را به شرکت­کنندگان در هجرت اول و کسانی که بر دو قبله نماز خواندند و نیز افراد حاضر در بیعت رضوان محدود می­نماید (السیوطی، 1404، ج3، ص270). آلوسی، از مفسرین بزرگ اهل­سنت ضمن انحصار «سابقون» به بیعت­کنندگان قبل از هجرت به مکه و تابعین آنها، از قول بعضی نقل می­کند که همه صحابه را شامل می­شود (آلوسی، 1415، ج6، ص39). در هیچ­کدام از نظرات مفسرین فوق دلالتی بر فهم برتر «سابقون» (سلف) نیامده است و آنها صرفاً از بُعد ایمانی مورد تمجید واقع شده­اند.

اصولاً روش قرآن کریم در برجسته­سازی وقایع و عناوین، درس­گیری از همان موضوع است و دلیلی بر تعمیم تحسین ویژگی­ها در مصادیق مورد اشاره آیه وجود ندارد؛ چنان­که در آیه مورد اشاره، ایمان به خداوند و تبعیت از رسول خدا(ص) موضوعیت دارد و تحسین این امر مطرح است؛ چگونه می­توان پذیرفت آنان­که مورد تشویق قرار گرفته­اند، در همه امور شخصی و برداشت­های فردی هم مورد تأیید هستند؟!

نکته دیگر تمسک به تفاسیر قرآن توسط سلف است. جمود بر تفسیر سلف - به فرض صحت - با معجزه بودن جاودانی قرآن کریم نیز در تضاد است. اگر قرار است کلام الهی مبنای سعادت بشر تا پایان زندگی باشد، پس همراه با افزایش قدرت فهم انسان، باید معارف عمیق­تری از چشمه پایان­ناپذیر قرآن کریم قابل درک باشد؛ ازاین­رو با گذشت زمان، این فهم عمیق­تر خواهد شد. پس چرا باید بر فهم نخستین (غیر معصوم) تعصب داشت؟!

نکته قابل ملاحظه دیگر آنکه، در قرآن کریم در موارد متعددی برخی مسلمانان هم­عصر پیامبر(ص) ملامت شده­اند. این امر دلالت روشنی بر عدم حجیت اقوال و فهم آنان دارد. وجود افرادی در جامعه اسلامی مدینةالنبی که در کسوت مسلمانی بوده و به­ظاهر جزو منافقین و مشرکین قلمداد نمی­شدند و همراه رسول خدا(ص) بودند، ولی در قرآن نسبت به آنان ملامت صورت گرفته ­است، با تبرئه ­کلی صحابه سازگار نیست[6].

از این افراد اسمی برده نمی­شود، ولی در جامعه دینی حضور دارند. چرا باید هر فردی که در مدینه تحت عنوان مسلمان حضور داشته و پس از رحلت رسول مکرم(ص) مرتکب هر فعلی شده است، مورد تطهیر قرار گیرد؟! این مردم که خوف مخالفت و تمرد آنان از ابلاغ حکم خدا وجود دارد، از مخاطبین قرآن در جامعه دینی تثبیت­شده بودند، نه کفار و مشرکین منزوی که ایمان مذهبی نداشتند؛ تا جایی که با وصف، مورد ملامت قرار می­گیرند!

«وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِین؛ و چون ]در بین نماز[ از تجارت و لهوى باخبر مى‏شوند، به­سوى آن متفرق گشته، تو را در حال خطبه سرپا رها مى‏کنند؛ بگو آنچه نزد خداست از لهو و تجارت بهتر است، و خدا بهترین رازقان است» (جمعه، 11). این آیه شریفه وصف حال عده­ای از نمازگزاران با پیامبر(ص) است که به­دلیل معاشرت و هم­عصری با پیامبر(ص)، وصف عنوانی «صحابه» را دارا می­باشند. در آیه دیگری نیز آمده است: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ ­تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین؛ اى فرستاده ما! آنچه را از ناحیه پروردگار به تو نازل شده، برسان و اگر نکنى ]نرسانى[، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندى، و خدا تو را از ]شر[ مردم نگه مى‏دارد؛ زیرا خدا کافران را هدایت نمى‏فرماید» (مائده، 67).

با این توضیح، نه­تنها رجوع مطلق به سلف از مضامین آیات استفاده نمی­شود، بلکه آیاتی مانند «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هرکس از شما از آیین خود بازگردد ]به خدا زیانی نمی‏رساند[، خداوند جمعیتی را می‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان ]نیز[ او را دوست دارند» (مائده، 54) کاملاً مخالف با ادعای سلفیه است؛ چراکه در مذمت ارتداد مؤمنان معاصر نبی­ گرامی اسلام(ص)، از قومی که پس از آنها می­آیند، تمجید می­کند.

نقد حجیت فهم سلف به سنجه عقل

اعتقاد به مطلق بودن فهم سلف، موجب بسته شدن باب علم و جلوگیری از گسترش دایره معرفت خواهد بود. چگونه می­توان پذیرفت دینی که برای گسترش آگاهی، مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و سفر به دورترین نقاط عالم را مجاز شمرده است، برای فهم دین در حصار یک دوره خاص باقی بماند؟! همان­گونه که در کسب علم، قیدهای مکانی برداشته شده، تعمیم آن به حذف قیدهای زمانی، کاملاً معقول و قابل دفاع است.

نقد دیگر آنکه، القای حجیت فهم سلف و قواعد مورد استفاده آنان به­عنوان یک آموزه اصلی در سلفیه، خودشکن است و در گام نخست، بنیان سلفیه را فرو می­ریزد؛ چراکه وجود چنین مکتب فکری در دوران سلف سابقه نداشته است؛ ازاین­رو در قرون بعدی هم نباید به­وجود آید. بنابراین تأسیس سلفیه، مغایر با ادعای اولیه آنهاست.

نکته دیگر آن است که اگر فهم سلف - آن­چنان که مورد علاقه سلفیه است - می­توانست مبنا قرار گیرد، لازم بود این مسئله مورد تأکید پیامبر گرامی اسلام(ص) باشد؛ چراکه حضرت نسبت به مسائل مهم و مورد نیاز جامعه اسلامی توجه وافر داشتند و در هر موقعیتی، تذکرات لازم را با قراین مختلف بیان می­فرمودند؛ حال آنکه چنین تصریحی در بیان آن حضرت وجود ندارد و هیچ­گاه عنوان عامی مانند سلف یا صحابه و تابعین که دایره شمول آن افراد زیادی را دربر می­گیرد، ملاک دانسته نشده است؛ بلکه دلایلی برخلاف این ادعا وجود دارد؛ ازجمله آنکه در فهم دین به افراد معدودی با ویژگی­های بسیار خاص و روشن ارجاع داده شده[7] که مصادیق آن قابل انکار نیست.

اگر مقصود از تبعیت از سلف این باشد که در روش اندیشه و شیوه زندگی فردی و اجتماعی و ... تابع و مقلد آنان باشیم و هرگونه نوآوری را ترک نموده و تنها نگاهمان به گذشتگان باشد و از عقل خویش برای تجدید حیات اجتماعی و فهم جدید از قرآن و سنت بهره‏ای نبریم، روشن است که این نحوه تفکر با آموزه­های قرآن و سنت و عقل سلیم مطابقت ندارد؛ چراکه در آیات قرآن کریم، هم پیروی بدون تأمل از پدران و گذشتگان مورد مذمت قرار گرفته (بقره، 17) و هم رجوع به تعقل و اندیشه­ورزی مورد اهتمام و تأکید واقع شده است (انفال، 22)[8]. عقل سلیم هم نمی­پذیرد که همه لوازم رجوع به سلف، بدون قید و شرط پذیرفته و در شیوه­ زندگی، بسترهای فرهنگی، استفاده از ابزار و امکانات و ... به گذشته رجوع شود؛ چنان­که به­عنوان مثال، وسایل حمل و نقل گذشتگان دوباره مورد استفاده قرار گیرد (علیزاده موسوی، 1392، ص357)[9].

از نقدهای جدی نسبت به تفکر سلفی، اعتبار افراطی قائل شدن برای سنت صحابه و سلف است؛ به­نحوی که بسیاری از سلفیان آن را از منابع تشریع احکام دین می­شمارند؛ ازجمله یکی از سلفیان بابی را با عنوان «استقلال السنة بالتشریع» باز کرده است (ابوشهبه، 1409، ص13). این امر از آنجا ناشی می­شود که سلفی­ها اعتبار فوق­العاده­ای برای حدیث - حتی خبر واحد و ضعیف - قائل هستند؛ تا آنجا که در نظر آنان در تعارض حدیث و قرآن، حدیث ارجح است! (علیزاده موسوی، 1392، ص65).

نکته مهم دیگر در نقد پیروی کامل از فهم سلف یا قواعد مورد تکیه آنان اینکه، بستر باور به چنین اصلی، زمانی فراهم می­شود که گذشتگان در آرای خود وحدت داشته و هیچ اختلافی نداشته باشند؛ در غیر این صورت تبلیغ رجوع به فهم سلف، دعوت به تشتت، حیرانی و در نهایت عدم معرفت خواهد بود. نکته قابل ملاحظه آنکه، در میان تابعین و تابعینِ تابعین، وحدت نظر کاملی وجود نداشته و هر گروهی خود را برحق دانسته، دیگری را مردود و حتی کافر می­شمرد. حتی در میان صحابه، در همه مسائل وحدت­نظر وجود نداشت؛ به­خصوص در مسائل سیاسی و اعتقادی همچون امامت و قیام به سیف، گرایش‏های مختلف در آنان دیده می‏شود (پاکتچی، 1383، ج9، ص132-110). به­عنوان نمونه، اگر افراد درگیر در جنگ­هایی چون جمل و صفین از صحابه محسوب شوند، داوری در مورد صحت ادعای آنها چگونه صورت خواهد پذیرفت؟! (اله­بداشتی، 1386). حتی در سده نخست، گروهی از تابعین بر اجتهاد فردی تأکید داشتند. نزاع «اصحاب اثر» و «اصحاب رأی»، نشان از اختلاف و شکاف عمیقی در میان بزرگان سلف در شیوه مراجعه به منابع دارد. ازاین­رو هنگامی که شیوه­ها و نظرات یکسان نباشد، محور قرار گرفتن آنها نیز محل اشکال خواهد بود.

با این مستمسک­ها، حتی حجیت سنت صحابه، در عمل تناقض­برانگیز است؛ چون خود سلف در انبوهی از مسائل از گذشتگان پیروی نکرده­اند و حتی به­صراحت؛ آن مخالفت کرده­اند. این اختلاف در میان خود صحابه نیز بوده است. عدم توافق شورای شش­نفره در عمل به مشی خلفای­ پیشین، عدم پایبندی به مشی خلفا توسط خلیفه سوم، شیوه­های مختلف در توزیع اموال و مناصب یا روش حکومت در بین خلفا، قائل بودن به تساوی در تقسیم خراج توسط خلیفه اول و اعتقاد به تفاوت در این مورد توسط خلیفه دوم، همین­طور تلقی متفاوت خلیفه اول و دوم در مورد تحقق سه طلاق در یک مجلس یا حرمت قائل شدن برای متعتین و ... نمونه­هایی است که عدم توافق خود صحابه را به­روشنی بیان می­دارد (علیزاده موسوی، 1392، ص30-29)؛ پس چگونه آرای متضاد می­تواند الگوی ثابت به­دست دهد؟!

وجود مسائل جدید نیز از دیگر وجوه ابهام­آمیز رجوع به سلف است. اگر مبنای معرفت، فهم سلف یا حتی اصول مورد توجه آنان باشد، نیل به نظر صحیح در مسائل مستحدثه، ملاک دیگری می­طلبد. در این صورت یا باید قائل به تعطیل بود، یا ملاک­هایی را درنظر گرفت، که با قبول مناط جدید، قاعدتاً این اصول قابلیت تعمیم خواهند داشت. به عبارت دیگر، اگر امکان استفاده از مبانی دینی و رجوع به عقل در مسائل نو امکان دارد، به چه جهت این شیوه در سایر موارد به­کار گرفته نشود؟!

پیامدهای سلفی­گری با منطق عقل­پرور قرآن سازگاری ندارد. اصولاً در منطق قرآن نگاه بدون معیار عقلی و استدلالی به گذشته محکوم شده است (ر.ک به: انفال، 38). برنامه اصلی همه پیامبران، تعلیم کتاب و حکمت و پژوهش درباره معارف دین است و جهل­زدایی و تقلیدستیزی، پیش­درآمد هر نوع تعلیم و تحقیق می­باشد. ازاین­رو پیامبران به استقلال فکری و برهان­پذیری و بنیادافکنی هر نوع تقلید بی­معیار و باطل تأکید فراوان داشته­اند. گذشته­نگری مطلق و تقلید از آیین نیاکان بدون برهان، تقبیح شده است (ر.ک به: بقره، 170). همچنین شخصیت­گرایی و گرفتاری در جاذبه­های کاریزماتیک در دین عقل­پرور، مطرود و فاقد جایگاه است (بنگرید به: احزاب، 67). عقل­انگیختگی، نقطه عزیمت دین­باوری واقعی است: «قُل هَاتُوا بُرهانَکُم اِن کُنتُم صَادِقِینَ؛ بگو اگر راست می­گویید، دلیل و برهان بیاورید» (نمل، 64).

رهایی انسان از حضیض بهیمیت و اوج­گیری در سپهر انسانیت، منوط به گشودن افق فکری به منطق عقلانی است. عدم تمکین در مقابل قرآن نیز به­خاطر عدم تأمل عمیق در آن است. بنابراین از نگاه قرآن (ر.ک به: انفال، 22؛ فرقان، 44)، عقل طرف گفتگو و مستقل در پذیرش تعلیمات عمیق کتاب آسمانی است.

عدم حجیت هم­زمانی با رسول خدا(ص)

لحاظ نمودن رؤیت پیامبر گرامی اسلام(ص) به­عنوان فضیلت و ملاک صحابی بودن، معیار ناصحیح دیگری برای اثبات حجیت فهم سلف است؛ چراکه صرف رؤیت، فضیلتی به همراه ندارد؛ زیرا سرسخت­ترین مشرکین و منافقین هم پیامبر(ص) را دیده بودند! اگر گفته شود ایمان آوردن در زمان رسول خدا(ص) سبب حجیت است، باید گفت که آیا معاویه و عمرو بن عاص که در مقابل امیرالمؤمنین(ع) به مقاتله پرداختند، همانند شخصیت بی­همتایی چون آن حضرت، در عداد صحابه قرار می­گیرند؟ به­علاوه، این جای بسی شگفتی است که چگونه دو جبهه کارزار، هردو می­توانند برحق باشند؟! درحالی­که فردی مانند عمار که ملاک حق و باطل بود، در همین جنگ به شهادت می­رسد (اله­بداشتی، 1386). به­نظر می­رسد غیر از ذهن مشوب به حب و بغض­ها، هیچ عقلی این ملاک را نمی­پذیرد.

با ملاکی که سلفیه درخصوص سلف صالح از لحاظ خصوصیات زمانی ارائه می­دهند، ابوحنیفه باید یکی از مصادیق سلف باشد[10]؛ درحالی­که او در مسائل فقهی، از اصحاب رأی شمرده شده و در صورت اختلاف صحابه در یک موضوع، خود اجتهاد می­نمود. این مطلب نیز متناقض است؛ چراکه کسی به­عنوان سلف صالح معرفی خواهد شد که مشی او در مقابل اصحاب اثر بوده و به­عنوان یکی از مهم­ترین اصحاب رأی شهرت داشته است؛ پس چگونه روش او می­تواند مورد استناد سلفیه قرار گیرد؟! اگر عمل او ملاک نیست، پس چه کسی و با چه شرطی باید «سلف» نامیده شود؟!

به­نظر سلفیه، اصحاب سلف، اعلم افراد به تفسیر قرآن هستند؛ چون لغت قرآن در روح آنان رسوخ کرده و معانی آن در آنان عمیق شده است، و چون حریص به فهم قرآن بودند، به­دنبال تفسیر آن نیز بوده و هرجا مشکلی داشتند، از پیامبر(ص) می‌پرسیدند؛ اما سلفیان نگفته‌اند چرا با این­همه حرص صحابه در باب فهم قرآن، باز هم تفسیر بسیاری از آیات از پیامبر به ما نرسیده و حتی تابعین و تابعین تابعین گفته‌اند چون سلف در این زمینه بحثی نکرده‌اند، ما بحث نمی‌کنیم؟! (فوزان، 1420، ص150) این امر نشان­دهنده آن است که عموم صحابه در پی فهم دقیق قرآن نبوده و به همان معنای اجمالی و ظاهری بسنده کرده و حتی به توصیه پیامبر(ص)، برای رفتن به درب خانه اهل­بیت (ع) نیز توجهی نکردند و ساز و کار پیامبر(ص) برای فهم بهتر قرآن را از خود سلب کردند (فرمانیان، 1388، پایان نامه دکتری). اگر فهم سلف حجیت داشته باشد، خود نبی گرامی اسلام(ص) اولی از صحابه خود به فهم دین هستند؛ چگونه است که سفارش­های مکرر ایشان درخصوص «ثقلین» و لزوم همراهی اهل­بیت(ع) با قرآن در فهم دین به­عنوان یک اسلوب و مناط، کنار گذاشته می­شود و برداشت­های عموم صحابه و تابعین اولویت می­یابد؟!

از سوی دیگر، وجود افراد امّی و بی­سواد در میان مسلمین اولیه در محیط شبه­جزیره عربستان، غیر قابل انکار است و درک هزاران صحابی که معدودی از آنان دارای تحصیلات نظام­مند بودند، نمی­تواند مقدم بر اعصار بعد باشد که مسلمین در آنها دارای ممارست و ورزیدگی فکری و تحصیلات عالی دینی شده­اند. مصاحبت و همراهی پیامبر(ص) در مورد افراد، هم از حیث درک و ذکاوت و میزان دلبستگی آنها و هم از باب زمان مصاحبت، بسیار متفاوت بوده است؛ ازاین­رو یکسان­انگاری آنها در فهم و برابر دانستن آنها در حجیت، یکی دیگر از خطاهای مسلم جریان سلفی­گری است.

از سوی دیگر، هم­زمانی با پیامبر(ص) اختیاری نیست و ایمان آوردن و گرایش در جوامع با بافت قبیله­ای، تابع مقررات خاصی است که رئیس و بزرگان قبیله در این فرایند نقش اساسی دارند؛ پس صرف هم­عصر بودن، فضیلتی محسوب نمی­شود. اصل اساسی در ارزیابی افراد، محک قرار دادن اعمال و رفتار آنان و سنجش با معیار قرآنی است، نه صدور حکم کلی در مورد مسلمانانی که بدون اختیار در عصر رسول خدا(ص) زندگی می­کرده­اند.

واقعیت­های تاریخی هم نشان می­دهد که سه قرن اول، بستر پیدایش گروه­ها و نحله­های مختلف فکری است که انحراف و خطای آنها محرز است، یا حدقل آنکه، همه آنها هم­زمان صحیح نبوده­اند. همچنین وجود جنگ­ها، کشتارها و ... نشان از مخاصمه بین مسلمانان صدر اسلام دارد. ازاین­رو با وجود ادعای سلفیه، سه قرن اول نمی­تواند بهترین قرون باشد (علیزاده موسوی، 1392، ص33-32).

نقد حجیت برمبنای عدالت

شیعه، صرف صحابی بودن را منشأ فضیلت خاصی نمی‌داند؛ بلکه معتقد است فضیلت افراد به درستی نیت، اعتقاد و عملکردشان در زمان پیامبر(ص) و بعد از ایشان بستگی دارد. قضاوت دقیق در این زمینه را باید به بررسی سیره زندگی عملی و اعتقادی سلف موکول کرد؛ اما به­اجمال می‏توان گفت برخی عادل بودند و برخی خیر (اله­بداشتی، 1386، ص176)؛ چراکه صحابه نیز همانند دیگر مردم هستند؛ در بین آنها عادل، فاسق، مؤمن و منافق وجود دارد و صرف مصاحبت با پیامبر خدا (ص) گرچه موجب شرافت است، اما براى آنها عصمت و امتیازِ در فهم نمى­آورد.

«کسی که گرفتار خطا و اشتباه است و برائتش نسبت به خطا و اشتباه ثابت نشده است، گفتارش حجت نیست. چگونه به گفته آنان استناد می‏شود، درحالی‌که احتمال خطا و اشتباه در آنان می‏رود؟ و چگونه بدون هیچ دلیل متواتری معصوم شمرده می‏شوند؟» (غزالی، 1324، ج2، ص451).

صلاح و فساد افراد، تابع میزان ایمان و تقوا و پایبندی به شرع و فرامین قرآن و پیامبر(ص) است: «إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون؛ دوستان او، جز پرهیزکاران نیستند» (انفال، 34). انسان ممکن است در طول حیات خویش به هر کیش و آیینی گرایش پیدا کند. رفتار انسان­ها دارای فراز و فرود است؛ ازاین­رو به­حسب ظاهر، ارزیابی نهایی انسان­ها در پایان عمر و زمان خروج از دنیا میسر است. دستور قرآن به حفظ اسلام (تسلیم امر الهی شدن و رضایتمندی به دین حق) تا زمان خروج از دنیا، آن­هم با تأکیدهای خاص (آل­عمران، 102)، حاکی از احتمال سقوط انسان­های صالح تا پایان عمر است. پس به کسی تضمین داده نشده که چون اکنون راست­آیین و درست­کیش است، تا آخر عمر قادر به حفظ آن خواهد بود. نمونه­ای از سقوط انسان­های راست­کیش، بلعم و باعورا است (ر.ک به: اعراف، 176).

عده­ای از صحابه در وصیت با قرطاس و دوات (القشیری، 1420، ج5، ص75) و تجهیز سپاه اسامه (شهرستانی، 1387، ص21) آشکارا با فرامین واجب­الاطاعه پیامبر خدا(ص) مخالفت کردند. طبق اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین (که از اصول تفکر و بالبداهه روشن است)، یکی از دو طرف نقیض، حق و دیگری ناحق است. منازعات اصحاب در این موارد و نیز تعیین خلیفه و مجازات یا عدم مجازات قاتل مالک ­بن ­نویره (ابن­ابی­الحدید، 1378، ج1، ص179) از مسلمات مورد پذیرش اهل­سنت است؛ ازاین­رو همه صحابه نمی­توانند مُحق باشند.

معاویه، طلحه و زبیر به­ناحق با امام و پیشوای به­حق به جنگ برخاستند که نتیجه آن، اتلاف تعدادی زیادی از نفوس مسلمین بود. خون مسلمین ریخته­شده در جنگ به گردن آتش­افروزان جنگ­طلب و یاغیان بر امیر مؤمنان(ع) است و حتی اگر توبه آنها (در صورت وقوع) واقعی باشد، پوششی بر جرم بزرگ کشتار مسلمین نیست. شهرستانی در ملل و نحل در کمال ناباوری می­نویسد: «در مورد عایشه و طلحه و زبیر اظهارنظر نمی­کنیم، مگر اینکه از خطای ارتکابی بازگشتند و در مورد معاویه و عمرو عاص اظهارنظر نمی­کنیم، مگر اینکه علیه امام به­حق طغیان کردند و علی(ع) با آنها مثل طغیانگران برخورد کرد. اما اهل نهروان، شروران مارقی بودند که طبق خبر پیامبر(ص) از دین حق روی برگردانده بودند و علی(ع) همواره برحق بوده و حق همواره همراه اوست» (شهرستانی، 1387، ص103). همراهی حق و علی(ع) در دیگر منابع اهل­سنت نیز وارد شده است. پیامبر(ص) فرمود: «رحم الله علیّا اللهم ادر الحق معه حیث دار؛ خدا علی را رحمت کند. خدایا! حق را ملازم علی گردان » (ترمذی، 1422، ص176).

بنابر این دسته روایات (همان، ص179 و 272؛ ابن­حنبل، 1410، ج1، ص99، 177، 199، 230 و 348؛ ج4، ص368؛ ج5، ص26)، حضرت علی(ع) همواره بر معیار و میزان حق بوده است و مخالفین و معاندین و طغیانگران ایشان وصفی جز نقطه مقابل ندارند و توقف برادران ما در مورد احکام آن افراد مایه اعجاب است. چگونه قابل قبول است عده­ای با خلیفه به­حق جنگ کنند و سرکشی نمایند و باعث ریخته شدن خون­های محترم مسلمین و صحابه­ای چون عمار یاسر گردند، ولی به صرف دیدار و همراهی پیامبر(ص) در مقطعی، از همه خطاها و جرائم نابخشودنی مبرا گردند؟!

ابن­ابی­الحدید از علمای بزرگ معتزلی و اهل­سنت در مورد یاغیان نسبت به امام علی(ع) معتقد است: «در مورد یاغیان بر امام علی نظر ما این است: اما همه لشکریان شامی و رؤسا و پیروانشان در جنگ صفین در پیش اصحاب ما هلاک شدند و به­خاطر اصرار بر طغیانگری و مرگ در آن حالت، همه آنها محکوم به آتش جهنم­اند» (ابن­ابی­الحدید، 1378، ج1، ص9و340).

خداوند خبر انحطاط تعدادی از افراد قوم بنی­اسرائیل را در زمان حضرت موسی(ع) برای عبرت مسلمین بیان کرده، که آن آفت­ها در مورد هر قومی قابل تکرار است؛ چراکه در غیر این صورت نیازی به هشدار قرآن در این زمینه نبود. قرآن کتاب قصه­پردازی نیست، مگر آنکه در آن هدایت و عبرتی نهفته باشد (ر.ک به: اعراف، 152-148).

در جریان عقل­گرای اعتزالی - اعم از قدیم و نوین - این دیدگاه مضیق به چالش کشیده شده است و آنان واقع­بینانه به تاریخ گذشته اسلام می­نگرند. به­عنوان نمونه در زمان حکومت عثمان، مردم علیه نظام فئودالیسم به قیام و مبارزه برخاستند. این انقلاب ناشی از این ادراک مسلمانان بود که دیدند عثمان قوانین شریعت الهی را آن­چنان که باید، اجرا نمی­کند و با حق و عدالت ازلی مخالفت می­نماید و بدعت­هایی پدید می­آورد که روح دین و تحول جامعه را نابود می­کند (قطب، 1346، ص129). «از بدبختی این بود که خلافت به عثمان رسید. او پیرمردی بود که تصمیمش از تصمیم­های اسلامی، سست و اراده وی از اعتماد به مروان و حقه­بازی­های بنی­امیه، ضعیف گشته بود» (قطب، 1370، ص368).

پیشوایان حدیث و بزرگان تابعین نیز دراین­باره اظهارنظر کرده­اند. آرا و نظریات آنان در مورد برخى صحابه در کتب رجالى و تاریخى ثبت شده است. براى نمونه به موردى اشاره مى­شود: «از مالک بن انس پرسیدند: دو حدیث مختلف را دو راوى مورد اعتماد از پیامبر خدا (ص) نقل مى­کنند. به­نظر شما به هردو مى­توان عمل کرد؟ گفت: نه، به خدا سوگند نمى­توان به هردو عمل کرد تا سخن حق را از آن دو روایت به­دست آورد و فقط یکى از آن دو حدیث، حق است. مگر مى­شود دو سخن متفاوت درست باشد؟ سخن حق و درست فقط یکى از آن دو حدیث است» (آمدی، 1421، ج6، ص814). این در حالی است که احمد بن حنبل در مواردی که دو روایت وجود داشت، دو حکم صادر می­نمود! (عماره، بی­تا، ص23؛ ابن­قیم جوزیه، 1421، ج2، ص49).

نقد فضیلت انحصاری سلف

سلفیان هیچ دلیل قانع­کننده‌ای از قرآن و حدیث برای اثبات مدعای خویش مبنی بر فضیلت انحصاری سلف ندارند و فقط به عموم آیاتی که از صحابه تعریف و تمجید کرده، استدلال کرده­اند. مهم‌ترین حدیث مورد استناد سلفیان همان حدیث «خیر القرون قرنی ثم یلونهم ثم یلونهم ...» (بخاری، 1410، ج9، ص۱۷۸) است؛ اما در این حدیث «خیر» به­صورت عام آمده و تفسیر خیر به «خیر الفهم»، خود محتاج دلیل دیگری است که در آثار حدیثی سلفیان وجود ندارد.

در روایتی از نبی گرامی اسلام(ص) آمده است: «وددتُ أنّا قد رأینا إخواننا! قالوا: أولسنا إخوانک یا رسول الله؟ قال: بل أنتم إصحابی و إخواننا الذین لم یأتوا بعد؛ پیامبر خدا(ص) فرمودند: دوست دارم برادرانم را ببینم. [همراهان] گفتند: آیا ما برادران شما نیستیم ای رسول خدا؟ فرمودند: بلکه شما "اصحاب" من هستید و برادران من کسانی هستند که هنوز در راهند» (نووی، 1347، ج3، ص138). گرچه در این روایت همراهان پیامبر(ص) به «اصحاب» معرفی شده­اند، اما به­روشنی برتری آیندگان با واژه «برادران» ستوده شده است. ازاین­رو این روایت صراحت دارد که اصحاب الزاماً برتر از همه امت نبوده­اند، بلکه برخی آیندگان نسبت به آنها قرابت بیشتری با آن حضرت دارند. هر دو واژه «اصحاب» و «اخوان» منسوب به پیامبر(ص) شده­اند و تردیدی نیست که «برادر» از «همراه و هم­صحبت» به انسان نزدیک­تر است؛ چنان­که شگفتی همراهان در سؤال از پیامبر(ص) گویای همین مطلب است.

از دیگر جهات خدشه به حجیت فهم سلف آنکه، باید بین احترام به افراد با ملاک قرار گرفتن فهم و اندیشه آنان تفاوت قائل شد. هرچند محترم شمردن مسلمان معتبر است، اما ازآنجا­که مسلمانان از نظر ایمان، معرفت، آگاهی نسبت به عمق آموزه­های دین و ... در یک سطح نبوده­اند، نمی­توان فهم همه آنان را ملاک قرار داد. در نهایت  اینکه، آنچه می­توان از آنها پذیرفت، نقل روایت از نبی مکرم(ص) - آن­هم مشروط به صحت سند - است، نه آنکه فهم خود افراد ملاک قرار گیرد. اینکه فهم عده­ای همه معارف دین را شکل دهد، زمانی میسور است که وجهی مانند عصمت و اتصال به سرچشمه دین در میان باشد؛ در غیر این­ صورت حجیت نخواهد داشت.

واقع آن است که اگر اشاعره و ماتریدیه و اصحاب حدیث به تعظیم و تکریم صحابه می‌پردازند، نه به­خاطر برتر بودن فهم سلف، بلکه به­دلیل عملکرد صحیح آن دسته اصحابی است که بر پیمان خود باقی ماندند و طبق فرمایشات پیامبر(ص) عمل کردند. این در حالی است که برخی صحابه گرفتار دنیا، قدرت و ثروت شدند و عملکرد سابق خود را ضایع نمودند. هرچند با این حال زحمات آنان در یاری رساندن به پیامبر(ص) و گسترش اسلام فراموش ناشدنی است، ولی این امر هیچ ارتباطی به برتر بودن فهم آنان ندارد (فرمانیان، 1388، پایان نامه دکتری). البته احترام به فعل نیک، همیشگی است، اما محترم دانستن فاعل در صورتی است که عمل او مشمول حبط نگردد.

گاهی سعی می­شود با استناد به قول خود سلف، به برتر بودن فهم آنان تمسک شود؛ به­عنوان نمونه، از احمد بن­ حنبل نقل شده است: «بافضیلت­ترین مردم بعد از اصحاب بدر، اصحاب پیامبر خدا هستند» (ابن­حنبل، 1410، ج1، ص11). بدیهی است که این نحوه استدلال، مصادره است و نمی­توان از قول سلف برای برتری فهم خود آنان شاهد آورد.

از سوی دیگر، صرف سلف بودن فضلیتی محسوب نمی‏شود؛ چراکه خود ابن‏تیمیه هم این روایت پیامبر(ص) را که در توصیف ناقلان و کاتبان حدیث فرمود، می­پذیرد: «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ؛ چه‏بسا کسی سخن حکیمانه‏ای را به­ دیگری که از او فهیم‏تر است، نقل‏کند» (ابن­تیمیه، 1419الف، ص76؛ اله­بداشتی، 1386، ص175).

به­علاوه، نکوهش برخی اصحاب، پرده از خطای فاحش سلفیه برمی­دارد: «روز قیامت گروهی از اصحابم بر من وارد می‏شوند، اما از حوض کوثر دورشان می‏کنند. می‏گویم: خدایا! اصحابم؟ خداوند می‏فرماید: نمی‏دانی که پس از تو اینها چه کرده‏اند. آنها مرتد شدند و به گذشتگان خود پیوستند» (ابن‌اثیر، 1417، ج10، ص468؛ ج2، ص436).

نقد حجیت برمبنای اجماع

سلفیان علاوه بر قرآن و حدیث، به اجماع تمسک کرده و در پی آنند که با اجماع، برتر بودن فهم سلف بر خلف را ثابت کنند. این در حالی است دلیل اجماع هم باطل است؛ چراکه از یک سو برخلاف ادعا، اجماعی اتفاق نیافتاده است و برخی از اهل­سنت، منتقد جدی این شیوه تفکر هستند (بوطی، 1375، ص189- 188، 198، 262-261 و 278).

از سوی دیگر حتی اگر اقتدا به سلف صالح و پیروی از ایشان از اصول اعتقادی اهل­سنت باشد، همان­گونه که اشاره شد، درخصوص عدالت سلف (به­عنوان مناط تقلید مطلق) دیدگاه­های مختلفی بین آنها رایج است. همین اختلاف داوری می­رساند که ادعای اجماع بر حجیت و تمام بودن دلایل برتری فهم سلف بر خلف، کاملاً خدشه­پذیر است. همچنین نکوهش و مذمت ابن­تیمه از سوی بزرگان اهل­سنت، موضوعی نیست که بتواند با اجماع اهل­سنت و جماعت بر حقانیت شخص و مکتب او قابل جمع باشد[11]. به­علاوه آنکه، شمار زیادی از علمای فرق اهل­سنت، انحراف ابن­تیمیه را رسماً اعلام نموده­اند (علیزاده موسوی، 1392، ص153-151).

صرف­نظر از صحت وقوع اجماع، کاشف بودن خود اجماع از حق، شروطی دارد؛ ضمن اینکه اصولاً اجماع در مسائل کلامی ورود ندارد.

نتیجه

هرچند چیدمان نظام اندیشه­ای سلفیه برمبنای اصل و محور قرار گرفتن «فهم سلف» و رحجان آن نسبت به فهم خلف ترتیب یافته است، اما هیچ­یک از دلایل مورد ادعای سلفیان برای اثبات این مدعا، به سنجه عقل و نقل قابل دفاع نبوده و خدشه­پذیر است. عام فرض نمودن لفظ سلف صالح و اطلاق واژه­ها و صفات نیکوی قرآنی چون «امت وسط»، «تبعیت به احسان» و «بیعت­کنندگان رضوان» به این افراد با شمولی فراگیر، نقطه کانونی خطاست. در فرهنگ قرآن، هیچ­گاه عناوین کلی و نسبت­های عرفی، اجتماعی، فامیلی و ... ضمن آنکه دلالتی بر رحجان فهم آنان ندارد، کفایت از حجیت و حق بودن نمی­کند؛ بلکه همه افراد با میزان ثابتی سنجیده می­شوند و این­طور نیست که عضویت در گروه یا انتساب به جمعی، مایه حقانیت افراد گردد. اصولاً مدح در کلام الهی درخصوص همان موضوع است و تعمیم، بدون دلیل می­باشد. تأسی به روایات ناصحیح، گام دیگری است که سلفیه بر زمین لغزنده قول به این نحو حجیت نهاده­اند. به­علاوه، اجماعی نیز صورت نگرفته و بسیاری از صاحب­نظران، خلاف این ادعا را معتقدند. همچنین تعصب بر فهم سلف موجب تعطیل عقل - مطلقاً یا به­طور حداکثری - خواهد شد، که این برخلاف تصریح قرآن کریم در مذمت تقلید از گذشتگان و داشتن اهتمام ویژه نسبت به عقلانیت است. ضمن آنکه نداشتن وحدت­نظر سلف در فهم از معارف دین، مانع بزرگ دیگری بر سر حجیت فهم سلف بوده و حتی وجود روش­های مختلف رجوع به منابع دینی، از دیگر اشکالات این موضوع است.

نیاز به پاسخ­گویی در مسائل جدید، از دیگر ضروت­هایی است که رجوع به فهم سلف را مخدوش می­نماید. حتی اگر تنها شیوه سلف در رجوع به منابع ملاک باشد، نه برداشت­های جزئی، باز هم ضرورت­های جدید، اقتضای فهم عمیق­تر از دین را به­دنبال خواهد داشت؛ هرچند این مطلب به­معنای نفی و طرد کامل فهم بزرگان صدر اسلام نمی­باشد.

اگر مراد از تبعیت از سلف، پیروی کامل در همه جزئیات باشد (تفکر بخش افراطی سلفیه)، خود سلف رفتار صحابه سابق و خود نبی گرامی اسلام(ص) را در مسائلی چون خلافت، امور اعتقادی، سیاسی، فقهی و مشی زندگی ترک کردند و تبعیت از «سابقون» نداشتند. پس رفتار و منش سلف نمی­تواند به­عنوان یکی از منابع تشریع محسوب گردد. اگر مراد از تبعیت از سلف، پیروی از روش­های کلی و اصول و مبانی آنها باشد، نه­تنها هیچ­یک از منابع نقلی و عقل بر آن صحه نگذاشته­اند، بلکه خلاف آن را در جهت پویایی دین و بهبود روش­شناسی و فهم عمیق­تر، توصیه و تحسین می­نمایند. به­علاوه آنکه با این توصیف، روش سلف منبع تشریع به­شمار نمی­رود و در نهایت می­تواند شارح اصول فهم معارف دین باشند. این در حالی است که بسیاری از مصادیق سلف، فهم عمیق و بنیادین از معارف دین نداشتند و حتی بعضی دارای ایمان ظاهری بوده­اند.

ازاین­رو ملاک­ها باید در سلفیه بازتعریف شود و به­جای نسبت­های فامیلی، رؤیت و معاصر بودن، مؤلفه­هایی چون ایمان، تقوا، علم، عصمت و پایبندی به قواعد شرع، پایه اعتنا به فهم افراد قرار گیرد. با این نگاه، حتی اگر فردْ معاصر با زمان نبی مکرم(ص) نباشد، با احراز این شرایط، علاوه بر محترم بودن، قابل اعتماد بوده و می­توان در فهم نصوص و معارف دین (در حوزه تخصصی فرد) به او مراجعه نمود؛ چنان­که اساس برتری در قرآن کریم، تقوا، ایمان و عمل صالح معرفی گردیده است.

حاصل آنکه، هنگامی می­توان فهم فرد یا افرادی را به­صورت مطلق ملاک تبیین اصول معارف آیندگان قرار داد که وجهی مانند عصمت و اتصال به سرچشمه دین در میان باشد؛ در غیر این صورت فهم آنان به­صورت مطلق برای دیگران حجیت نخواهد داشت.



[1]. (هذا) کما ذکرنا (و اعتقاد أهل السنة) و الجماعة (تزکیة جمیع الصحابة) رضی اللّه عنهم وجوبا، بإثبات العدالة لکل منهم، و الکف عن الطعن فیهم.

[2]. «خیر الناس قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم؛ بهترین مردم، همراهان (در قرن یا دوره زمانی) من هستند؛ سپس کسانی که پس از آنها می­آیند؛ سپس افرادی که بعد از آنها خواهند آمد».

[3]. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ لَیَأْتِیَنَّ عَلَى أُمَّتِی مَا أَتَى عَلَى بَنِی­إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى إِنْ کَانَ مِنْهُمْ مَنْ أَتَى أُمَّهُ عَلَانِیَةً لَکَانَ فِی أُمَّتِی مَنْ یَصْنَعُ ذَلِکَ وَ إِنَّ بَنِی­إِسْرَائِیلَ تَفَرَّقَتْ عَلَى ثِنْتَیْنِ وَ سَبْعِینَ مِلَّةً وَ تَفْتَرِقُ أُمَّتِی عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ مِلَّةً کُلُّهُمْ فِی النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً قَالُوا وَ مَنْ هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَا أَنَا عَلَیْهِ وَ أَصْحَابِی.

[4]. قال: أوصیکم بتقوى الله، و السمع و الطاعة وإن عبد حبشی، فإنه من یعش منکم یرى اختلافاً کثیراً، و إیاکم و محدثات الأمور فإنها ضلالة، فمن أدرک ذلک منکم فعلیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیّین، عضّوا علیها بالنواجذ.

[5]. أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی: أَبِی­بَکْرٍ وَ عُمَرَ.

[6]. «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلاَّ قَلِیلا؛ اگر منافقان و بیماردلان و گل‏آلودکنندگان جو مدینه دست بر ندارند، تو را علیه آنان مأمور مى‏کنیم، تا دیگر جز مدتى کوتاه در مجاورتت نمانند» (احزاب، 60).

[7]. ازجمله حدیث ثقلین که پیامبر(ص) می­فرماید: «یا أیها الناس! إنی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا؛ کتاب الله و عترتی أهل بیتی» (ترمذی، 1421، ج6، ص124، حدیث 3786)؛ نیز آیه تطهیر، آیه «ذوی­القربی»، آیات سوره دهر، آیه مباهله، حدیث سفینه و ... .

[8]. «إنَّ شََرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لایَعقِلوُنَ؛ قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى‏اند که نمى‏اندیشند».

[9]. برخی از سلفی­های افراطی، تلفن، اتومبیل و ... را از شیطان می­دانند.

[10]. ابوحنیفه (150-80ق) و احمد بن حنبل (241-164ق) به­عنوان پیشوای مورد ادعای سلفیان در شیوه رجوع به سلف.

[11]. ذهبی می­گوید: «خدایا! بر من رحم کن و لغزش مرا ببخش! اسف بر نابودی سنت پیامبر و اهل آن» (السبکی، 1993، ص 151؛ همو، 1429، ج9، ص191-190؛ بیهقی، 1423، ص139؛ حاجی خلیفه،1990، ج1، ص744، به نقل از: علیزاده موسوی، 1392، ص145-144). شایان ذکر است ذهبی و شافعی از کسانی هستند که ابوزهره از آنان به­عنوان مدافعان جدی ابن­تیمیه نام می­برد (ابوزهره، 1429، ص95-94).

-          قرآن کریم.
-          آلوسی، سید محمد، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415ق.
-          آمدی، علی ­بن ­محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، ج6، مکه: مکتبه نزار مصطفی الباز، 1421ق.
-          ابن­ابی­الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج­البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج1، بیروت: دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
-          ابن­اثیر، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت: دار الکتب العربی، 1427ق.
-          ـــــــــــــــــــــ ، جامع الاصول فی احادث الرسول، ج2و10، بیروت: دارالفکر، 1417ق.
-          ابن­بدران­دمشقی، عبدالقادر بن احمد، المدخل الی مذهب الامام احمد بن حنبل، بی­جا: دار احیاء التراث العربی، بی­تا.
-          ابن­تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعه الفتاوی، ج4-3و 11، ریاض: مکتبه العبیکان، 1419ق (الف).
-          ـــــــــــــــــــــ ، اقتضا الصراط المستقیم، ج2، ریاض: دار عالم الکتب، 1419ق(ب).
-          ـــــــــــــــــــــ ، شرح العقیدة الاصفهانیة، بیروت: مکتبة العصریة، 1425ق.
-          ابن­حنبل، احمد بن محمد، المسند، ج2-1،5-4 و 7، بیروت: دار الجبل، 1410ق.
-          ابن­فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، بتحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، ج3، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
-          ابن­قیم الجوزیه، محمد بن ابی­بکر، اعلام الموقعین عن رب­ العالمین، دمشق: مکتبة دارالبیان، 1421ق.
-          ابوزهره، محمد احمد، ابن‌تیمیه، حیاته و عصره، آرائه و فقهه، قاهره: دار الفکر العربی، 1429ق.
-          ابوشهبه، محمد بن محمد، دفاع عن السنه و رد شبه المستشرقین و الکتاب المعاصرین و بیان الشبه الوارده علی السنه قدیما و حدیثا و ردها ردا علمیا صحیحا، قاهره: مکتبة السنه، 1409ق/ 1989م.
-          اله­بداشتی، علی، «شناخت سلفیه»، میقات حج، سال شانزدهم، شماره 62، زمستان 1386.
-          بخاری، ابی­عبدالله محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، ج9، مصر: المجلسی الاعلی للشئون الاسلامیه، 1410ق.
-          بوطی، محمد سعید رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، مشهد: بنیاد پژوهش­های اسلامی، 1375.
-          بیهقی، حافظ ابی­بکر احمد بن الحسین بن علی، الاسماء و الصفات، بیروت: دار الکتاب العربی، 1423ق.
-          پاکتچی، احمد، دائرة­المعارف ­بزرگ ­اسلامی، زیر نظر کاظم­ موسوی ­بجنوردی، ج9، چ4، تهران: مرکز دائره ­المعارف­ بزرگ اسلامی، 1383.
-          ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح، عمان: دار الاعلام، 1422ق.
-          ـــــــــــــــــــــــ ، السنن الترمذی، قاهره: جمعیه المکنز الاسلامی، 1421ق.
-          ـــــــــــــــــــــــ ، سنن ترمذی، بیروت: مکتبة العصریة، 1426ق.
-          حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، ج1، بیروت: دار الفکر، 1990م.
-          حلمی، مصطفی، السلفیة بین العقیدة الاسلامیة و الفلسفة الغربیة، اسکندریه: دار الدعوه، 1411ق.
-          رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
-          زریاب، عباس، «ابن تیمیه»،دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج3، چ4، تهران: مرکز دائره‌ المعارف بزرگ اسلامی، 1383.
-          سبکی، عبدالوهاب بن علی، السیف الصقیل فی الرد علی ابن­زفیل، مصر: مکتبة زهران، 1993م.
-          ـــــــــــــــــــــــــ ، طبقات الشافعیة الکبری، ج9، جده: دار الاندلس الخضراء، 1429ق.
-          السیوطی، جلاالدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیت­الله مرعشی نجفی، 1404ق.
-          شاطبی، ابواسحاق، الاعتصام، بیروت: دار المعرفة، 1420ق.
-           شافعی، کمال­الدین­ محمد، المسامرة شرح المسایرة فی العقائد المنجیة فی الآخرة، بیروت: المکتبة العصریة، 1425ق.
-          شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، تهران: مؤسسة الصادق للطباعة و النشر، 1387.
-          عاطف، ابوعبدالله محمد بن صالح، المعجم لمفاهیم الإسلام و السیاسة، ج۲، قاهره: بی­نا، ۱۳۶۶.
-          عظیم­آبادی، محمد اشرف، عون المعبود شرح سنن ابی­داوود و هو مختصر غایة المقصود فی حل سنن ابی­داوود، شارح: عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1421ق.
-          علیزاده موسوی، سید مهدی، درسنامه وهابیت، پیدایش، جریان­ها و کارنامه، تهران: حوزه نمایندگی ولی­فقیه در امور حج و زیارت، 1392.
-          عماره، محمد، السلفیه، بی­جا: بی­نا، بی­تا.
-          غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، ج۱، بی­جا: انتشارات علمی و فرهنگی،  بی­تا.
-          ـــــــــــــــــــــ ، المستصفی من علم الاصول، ج2، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1324ق.
-          فرمانیان، مهدی، مبانی فکری سلفیه، پایان نامه دکتری مرکز تربیت مدرس، 1388.
-          فوزان، صالح، الإرشاد إلی صحیح الاعتقاد، ریاض: دار ابن الجوزی، 1420ق.
-          قسطلانی، احمد بن ­محمد، ارشاد الساری ­لشرح صحیح ­البخاری، بشرح النووی، مصر: المطبعة الکبری الامیریه، 1304ق.
-          القشیری النیشابوری، ابی­الحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1420ق.
-          قطب، سید، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه سید هادی خسروشاهی، چ3، قم: کتاب­فروشی مصطفوی، 1346.
-          قطب، محمد، انسان بین مادیگری و اسلام، ترجمه سید هادی خسروشاهی، چ4، قم: نشر خرم، 1370.
-          الکثیری، السید محمد، السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، چ2، بیروت: الغدیر، 1429ق.
-          مغراوی، محمد، المفسرون، بیروت: مؤسسة الرسالة دار القرآن، 1420ق.