نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The mystics' approach towards the subject of happiness has been originated from Quranic verses and divine narrations. In religious resources, admirable happiness, noticing to the benefactor, thanking him, and God's satisfaction will be followed. But indecent happiness is raised from sensual motivations cause ignorance of the benefactor and also inebriation, vanity and deviation. Based on this, mystics were ignorant of the world and indecent happiness. They have considered that the best criterion for real happiness is a happiness originated from divinity. They also believe that piety, closeness to God, theology, be satisfied with God's willing, obedience of God and grief for the hereafter affairs are the bases of moving towards God as well as having real and constant happiness. The abundant effects of the religious educations in approaches of the Islamic mystics about happiness and also the requirement on explicating and knowing their principles made this subject to be investigated in an independent research. The present study, by analyzing the concepts, attempts to explain the happiness in mystics' approaches According to the Quran and traditions
کلیدواژهها [English]
مقدمه
«فرح» در لغت بهمعنای شادی (فراهیدی، 1409، ج3، ص213) و لذتی است که دراثر درک محبوب یا دفع مکروهی در قلب حاصل میشود و این حال تنها اختصاص به امور بدنی و دنیوی ندارد (راغب اصفهانی، 1412، ج1، ص375). «بطر» و «مرح» نیز در معنای شادی متکبرانه و بیاندازه (فراهیدی، 1409، ج3، ص225؛ ابنمنظور، 1998، ج2، ص591) و «برای باطل زیاد خوشحالی کردن» (طباطبایی، 1372، ج11، ص476) است. مفهوم فرح در قرآن و روایات گاه با الفاظی نظیر سرور، حبور، استبشار، ابتهاج، نضره و فکه بیان شده، اما در بیشتر موارد از همان واژه «فرح» در معنای مطلق شادی استفاده شده است. فرح امری نسبی است و به اهداف انسان در زندگی بستگی دارد. بر این اساس انگیزههایی که موجب فرح میشود، در پسندیده و ناپسند بودن این امر نقش مهم و تأثیرگذار دارد.
مفسران با تعابیر مختلفی فرح را غالباً در دو قسم ممدوح و مذموم معرفی کردهاند. میبدی در کشفالاسرار گفته است: فرحی که انسان را به تفاخر به دنیا و زیادهطلبی در آن سوق دهد و در وی کبر و غرور را پدید آورد، مذموم و نکوهیده است؛ اما فرح به نعمتهای خداوندی آنگاه که مُنعم و الطاف وی درنظر گرفته شود، ممدوح است و فرد را به شکر نعمت و طاعت خداوند سوق میدهد (میبدی، 1371، ج9، ص498؛ نیز ر.ک به: طباطبایی، 1372، ج13، ص132). در مجمع البیان آمده است: «گاهی فرح بهخاطر حق دست میدهد و چنین فرحی ممدوح است و گاهی هم میشود که به باطل دست میدهد که آن مذموم است» (طبرسی، 1412، ج7، ص872). در متون عرفانی نیز فرح برمبنای آیات قرآنی تقسیمبندی شده است. حکیم ترمذى از عرفا و محدثان قرن سوم هجرى بر همین اساس، فرح را دو نوع دانسته است: فرح مذموم و فرح محمود (ترمذی، 1422، ص31). به عقیده وی، فرح مذموم برای آدمی بهمثابه زهر و فرح ممدوح در حکم تریاق است و کسی که پادزهر را بنوشد، از سم آسیبی نمیبیند. وی فرح محمود را دو نوع دانسته است: فرح بالله و فرح بفضل الله (همان، ص26). خواجه عبدالله انصاری نیز با توجه به آیات قرآن، فرح را از منظر فقهی به سه دسته تقسیم کرده است: فرح حرام، که فرح به معصیت است: «لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (قصص، 76)؛ فرح مکروه که به دنیا شاد بودن است: «وَ فَرِحُواْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا» (رعد، 26) و فرح واجب که شاد بودن به حقتعالی است: «فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ» (یونس، 58) (انصاری، 1371، ص329؛ نیز ر.ک به: میبدی، 1371، ج2، ص375).
فرح و شادمانی راستین، نشاندهنده یقین و رضاست و یقین و رضا بالاترین مراتب ایمان بهشمار میرود. بنابراین پرداختن به مقوله فرح، برای تعالی روح در راستای تعالیم قرآنی و رسیدن به سعادت نهایی و قرب الی الله، از ضروریات مباحث اخلاقی و اسلامی است. آنچه در قرآن و روایات در باب فرح مذموم و ممدوح ذکر شده است، بنمایه و مضمون اصلی سخن عرفا دراینباره را تشکیل میدهد. ازاینرو مقاله حاضر با توجه به آیات و روایات، به تببین چگونگی رویکرد ایشان نسبت به فرح و شادمانی میپردازد.
شایان ذکر است تاکنون تحقیقی در این زمینه انجام نشده است و آنچه در این مقاله ارائه میشود، برای نخستین بار در جایگاه نظری مستقل، به موضوع رویکرد عرفا نسبت به فرح و شادمانی با توجه به آیات و روایات میپردازد.
یک. منشأ رویگردانی عرفا از فرح مذموم
در تاریخ عرفان و تصوف، دو طیف اصلی در میان عرفا دیده میشوند که هرچند در حب الهی مشترکاند، تفاوتهای قابل ملاحظهای با یکدیگر دارند: یک گروه بهنام اصحاب سکر و فرح، رابطه صمیمی و شورانگیزی با خدا پیدا کردند و اقوال و مقامات ایشان، نشان از انس و طرب و بسط و رجا و شوق و بهجت دارد. گروه دیگر اهل صحو نام داشتند که در برابر خدا خائف و خاشع بودند و سخنان ایشان غالباً از هیبت و خشیت، خوف و قبض، حزن و درد و صبر حکایت میکرد. هرچند هر دو گروه، از شادیهای مذموم دنیوی رویگردان بودند، لکن اهل سکر و فرح، ابتهاج به خداوند و تجلیات جمالی او را جایگزین فرح مذموم کرده و در همین دنیا از زندگی فرحمند و روحیه بانشاط برخوردار بودند. در مقابل، حزن یکی از اصول عمده تصوف اهل صحو بود که آن را برای تهذیب سالک و پیمودن مراحل سلوک لازم میشمردند. مستمسک ایشان نیز آیات فراوانی از قرآن کریم بود که مؤمنان را از عذاب الهی و مجازاتهایی که در انتظار گناهکاران است، بیم میداد. حسن بصری درباره رابطه حزن و تعالیم قرآن میگوید: «سوگند به خدا ای بنیآدم که اگر قرآن میخواندید و بدان ایمان داشتید، حزنتان در دنیا زیاد میشد و خوفتان از آخرت شدت میگرفت و بر گریهتان افزوده میگشت» (ابینعیم، 1967، ج2، ص134). این نوع تفکر بهخصوص در قرن دوم هجری بر نگرش عرفا غالب بود. ایشان چون بر تقصیر خویش در ادای حقوق الهی و بندگی خدا آگاه بودند و میدانستند که در برابر نعمتهای بیکران الهی از شکرگزاری عاجز و بر انجام وظایف ناتوانند، همواره قلبی محزون و مشغول داشتند.
منابع دینی نیز سرور یا اندوه بهخاطر اموری که سرنوشت جاودانه آدمی را تعیین میکند، جایز میداند و روی دل افراد را به جانب آخرت سوق میدهد. حضرت علی(ع) فرمود: «شادی تو در جایی باشد که به امری از امور آخرتت دست یابی و اندوهت آنجا باشد که امری از امور آخرتت را از دست بدهی» (نهجالبلاغه، نامه22). با توجه به اینگونه روایات، عرفا همواره شادی برای امور اخروی و انجام اعمال صالح را ستوده و حزن و فرح انسان برای امور دنیوی را نکوهش کردهاند؛ چنانکه عبدالله خُبَیق گفته است: «اندوه مدار مگر از برای چیزی که فردا تو را از آن مضرت بود و شاد مباش الا به چیزی که فردا تو را شاد کند» (عطار، 1346، ص415). «و اندر حزن بسیار سخن گفتهاند و بیشتر بر آناند که اندوه آخرت محمود بود، اما اندوه دنیا ناستوده بود» (عثمانی، 1345، ص210).
تفکر غالبی که در قرون اولیه بر نگرش و تلقی مردم جهان اسلام از زندگی سیطره داشت، اندیشه ناپایداری جهان بود. براساس این اندیشه چون پایان هر چیز مرگ و نابودی است، سعی و کوشش بسیار در این دنیا و تعلق روحی و جسمی انسان به آن چندان ارزش ندارد. این اندیشه فقط بر اعتقاد به روز رستاخیز که در آن به حساب لذات و تمتعات این جهان خواهند رسید، متکی نبود، بلکه ناپایداری و گذرا بودن این جهان نیز از ارزش امور دنیوی میکاست. دیدگاه ایشان واقعاً برپایه «هرچه نپاید، دلبستگی را نشاید» استوار بود و در نظر آنها، حیات جاودانه آخرت در برابر حیات ناپایدار دنیا تصویری بسیار زندهتر و مؤثرتر از آن داشت که در نظر بسیاری از مردم امروز دارد. مرگ و ناپایداری این جهان، توجه مردم را بهشدت جلب کرده بود و امور گذرا و زوالیافتنی این جهان را در نظر ایشان بیارزش جلوه میداد. از همین رو عرفا معتقد بودند دنیا سرای خنده و غفلت و بیخبری نیست، بلکه مکان گریستن بر فرصتهای ازدسترفته و طاعات ترکشده و معاصی و گناهانی است که انسان مرتکب شده و مکان توبه و بازگشت است.
از ذوالنون مصری سؤال شد: بر دل عارف سرور و شادمانى غالبتر باشد یا حزن و اندوه و غم؟ گفت: «مَثَل عارف درین سراى دنیا همچون مثل مردى است که تاجى از کرامت و شرف و عزت بر سر او نهاده باشند و بر تخت سلطنت در خانهاى نشانده و بر بالاى سر او شمشیرى تیز و برهنه به موى آویزان کرده و بر در این خانه دو شیر درنده گذاشته و لحظه به لحظه این مرد بر شرف هلاک شده؛ مادام که درین خانه بدین حال باشد، او را شادمانى از کجا باشد و چگونه بىغم باشد و غم و اندوه او کى تمام شود؟» (ابینعیم، 1967، ج9، ص361؛ اوزجندی، 1381، ص499). بعضى مشایخ، شمشیر معلق را به احکام الهى و شیران را به پیروی اوامر و اجتناب از نواهى تأویل کردهاند؛ یعنى اگر عارف که حال او از حال دیگران ظریفتر و رعایت احکام الهى بر او لازمتر است از دستورات دینی پیروی و از منهیات پرهیز نکند و از فرجام شوم خود نترسد، در معرض نابودی قرار گرفته است و بهشدت مؤاخذه خواهد شد (همان). حسن بصری نیز معتقد بود خنده زیاد قلب را میمیراند. به عقیده وی، انسان از یک طرف در معرض ارتکاب اعمال بد است و از طرفی دیگر با مرگ و بازخواست پس از آن مواجه است. علاوه بر این، ترس از ناتوانی در ادای حقوق مردم و همچنین خدعه و غدر دنیا ازجمله عواملی است که انسان با اندیشیدن به آن گرفتار اندوه میشود (بدوی، 1978، ص171).
ازاینرو شادیهای ناپایدار دنیوی و عمر کوتاه انسان، جایی برای فرح و سرمستی نزد عارف باقی نمیگذاشت؛ زیرا با چشم برهم زدنی، مرگ فرامیرسید و طومار زندگانی انسان درهم میپیچید و وی باید پاسخگوی اعمال خود میبود. به همین دلیل عرفا اندوه را بر فرح مذموم دنیوی ترجیح میدادند:
خنده هــرزه کــار غَمـر بــود خنـده بـرق را چـه عمـر بــود
بیــخ عمــرت زمانـه بـرکنـده چون همـه ابلهان تـو و خنــده
آنکه را لحد و حفـره کنده بود مر ورا خود چه جای خنده بـود
هر شبی کان زمانه بر تو شمرد روز از زنــدگانــی تــو بــــرد
در رخ مــاه نـو کسـی خنــدد که از او ســود مـزد بـربنـــدد
پس تو بـاری چرا نگریـی خون کت ازو جان کمست و دام افزون
(سنایی، 1359، ص414)
از نظر ایشان شاد بودن به دنیا و محزون نبودن بهخاطر سپری شدن عمر، نشان نقصان عقل است؛ زیرا امور شادیآفرین دنیوی سرانجام از انسان جدا خواهند شد و او را بهسبب بطر و طغیان، در اندوه و حسرت جاوید باقی میگذارند. پس بهتر است انسان قبل از سرآمدن زمان، خود را از دلبستگی به لذات زودگذر نفسانی برهاند. در کیمیای سعادت آمده است: «هیچکس نیست که نه در عقل وی نقصان است که به دنیا زیادت شود، شاد شود و به عمر که بر دوام کمتر میشود، اندوهگین نشود» (غزالی، 1361، ج2، ص723).
حزن ممدوح، زمینهساز دستیابی به فرح حقیقی و پایدار
حزن ممدوح که عرفا بر شادیهای دنیوی ترجیح میدادند، هرچند در وهله نخست مبتنی بر ترس از آخرت بود و از احساس قصور و غفلت در انجام طاعات و عبادات و نیز هدر دادن عمر نشئت میگرفت، در مراتب بالاتر برخاسته از غایت مراتب معرفت و برآمده از بیداری دل و سیر آن در عالم ملکوت بود و با نوع مذموم آن که بهخاطر دنیا و علل و عوامل ظاهری است، کاملاً تفاوت داشت. چنین اندوهی از شوق و حسرت تقرب به درگاه احدیت و معرفت او منبعث شده و اندوه عشق بیدلی است که از معبود خود جدا مانده است. این نوع بیقراری و بیتابی دل، نقدی است گرانبها که انسان را از زندگی روزانه حیوانی و بیقیدانه به حرکت درمیآورد و بهسوی مقاصد دینی سوق میدهد؛ همان است که امام جعفر صادق(ع) درباره آن فرمودهاند: «حزن، شعار عارفین است؛ بهطوریکه اگر ساعتی از این اندوه فارغ شوند، با استغاثه آن را از درگاه الهی طلب میکنند» (مجلسی، 1374، ج72، ص70). این حزن، عرفا را از ارتکاب گناه و دنیادوستی بازمیداشت. ایشان براساس برخی روایات دینی این حزن را برای برخورداری از فرح پایدار و حقیقی لازم میدانستند و معتقد بودند حزنی که از خوف یا شوق دیدار خداوند بهوجود میآید، در پایان به بسط و فرح منتهی میشود؛ چنانکه از پیامبر اکرم(ص) منقول است: «اِنَّ اَکثَرَ النّاسِ یومَ القیامةِ اَماناً، اَکثَرُهُم فِکراً فِی الدُّنیا؛ وَ اَکثَرَ النّاسِ ضِحکاً فِی الآخِرَةِ، اَکثَرُهُم بُکاءً فِی الدّنیا؛ وَ اَشَدَّ النّاسِ فَرَحاً فِی الآخِرَةِ اَطوَلُهُم حُزناً فِی الدُّنیا» (فیض کاشانی، 1426، ج1، ص158)؛ آنانکه بیش از همه در قیامت خندانند، کسانی هستند که بیش از همه در دنیا اهل تضرع و گریستناند، و آنانکه بیش از همه در آنجا شادان و فرحناکاند، کسانی هستند که در دنیا حزن آنها بیشتر و طولانیتر از دیگران است. نیز در جای دیگر فرمود: «ناگزیر مؤمن آنگاه که دنیا را پشتسر گذاشت، هموم و احزان را هم پشتسر میگذارد و مؤمن بعد از مرگ هیچ اندوهی ندارد، بلکه دائم در فرح و سرور است» (ترمذی، 1422، ص42). حکیم ترمذی با ذکر این روایت و روایاتی دیگر معتقد بود شادیهای نفسانی، قلب را آلوده میکند و زنگار آن جز با غم و اندوه زدوده نمیشود. حزن، سلاح صدیقین در جهاد با نفس است و آنها را به خدا نزدیک میگرداند و در نهایت فرح راستین و پایدار، یعنی فرح به حقتعالی را برای ایشان به ارمغان میآورد (همان).
عرفا بین حزن و فرح ممدوح ارتباط برقرار و آن را ذیل بحث شوق مطرح میکردند. بهعنوان نمونه، ترمذی در بحث شادی یا فرح نفس، پس از اینکه احساس شادی نفس را در درک صفات خداوند شرح میدهد، به شادی دیگری اشاره میکند که براثر شوق به لقاءالله دست میدهد. این شادی توأم با حزن است؛ زیرا نفس در دنیا از دیدار خداوند محروم است و فقط به تحقق آن در آخرت میتواند خشنود باشد: «ثمّ یصیرُ فی فرحِهِ باللهِ عزّ و جل حزیناً، لانّه مَحبوسَة برمقِ الحیاة فی الدنیا مشتاق الی رّبه عزّ و جل، قد أنس به، و اشتاق إلی لقائه» (همان، ص48). در حقیقت ازآنجاکه کمالات و جلوههای معبود بینهایت است، عارف هنگام اتصال به حقتعالی نسبت به جلوهای که به آن دست یافته است، احساس وصل میکرد؛ ولی بعد از درک یک جلوه محبوب، به جلوههای دیگر او آگاهی پیدا میکرد. بنابراین نسبت به جلوه درکشده واصل و شادمان، ولی نسبت به جلوههای دیگر معشوق که به آن دست نیافته بود، مشتاق محسوب میشد و همین امر شادی او را با حزنی عمیق و اصیل توأم میکرد. غزالی دراینباره میگوید: «چون نظر دل بدان بود که حاضر است، حال همه فرح و شادى بود بدان، و آن را انس گویند، و چون نظر دل بدان بود که مانده است، حالت دل طلب و تقاضا بود، و آن را شوق گویند. و این انس و این شوق را آخر نیست، نه در این جهان و نه در آن جهان ... پس محبان حقتعالى در این جهان و در آن جهان میان انس و شوق مىگردند» (غزالی، 1361، ج2، ص605). بنابراین چنانکه ابنسینا نیز در اشارات یادآور شده، در این جهان، معشوق از جهتی برای نفوس هویدا و نمایان (بالفعل) و از جهت دیگر ناپیدا و پنهان (بالقوه) است. به اعتبار نخست، عاشق از حصول آن شادمان و متلذذ است و به اعتبار دوم، بهسبب آنکه شوق رسیدن به آن کمال را دارد، متألم و در رنج خواهد بود، ولی رنجی که تحمل آن برای نفوس گواراست (ابنسینا، 1363، ص435). این غم لذتبخش و شادیآفرین، رهایی درونی و احساس سرخوشی را در ارتباط با محبوب هستی برای سالک و عارف درپی خواهد داشت. سنایی غزنوی از این حالت به «خنده گریستن» و «گریه خندیدن» تعبیر میکند:
خنده گریند عاشقان از تو گریه خندند عارفان از تو (سنایی، 1359، ص152)
عرفا این حزن را زمینهساز و برخی نظیر احمد غزالی (غزالی، 1376، ص198) مهمترین و ثمربخشترین راه برای نیل به حقتعالی و برخورداری از لذت وصال میدانستند. اندوه ایشان بعد از تهذیب و طی مراحل سلوک و نزدیک شدن به مطلوب، کاسته و با وصال محبوب به مسرت و فرح تبدیل میشد. چنین حزنی مقدمه شادمانی جاودان است و زیباترین و وصفناپذیرترین فرح، یعنی وصال محبوب را بهدنبال دارد:
تیر عشقت بر دل و جان میخورم زخـم زیـر پـرده پنهان مـیخورم
چون غم تو کیمیـای شـادی است چون شکر زهر غمت زان میخورم
(عطار، 1373، ص384)
دو. جلوههای تأثیرپذیری عرفا از قرآن و حدیث در موضوع فرح
چنانکه گفته شد، قرآن کریم و احادیث در رویکرد عرفا به مسئله فرح، تأثیر بسزایی داشت. بر همین اساس، یکی از مضامین مهمی که در سخنان عرفا بهچشم میخورد، مذمت شادیهای ناپایدار دنیوی و لذات نفسانی است که فرد را به دنیا بسیار علاقهمند و از آخرت و لذات پایدار آن غافل میگرداند. در آیات قرآن کریم، فرح جلوهها و صور گوناگونی دارد و در موضوعات متعدد مورد استناد عرفا قرار گرفته است:
1. فرح و زهد
نوع نگاه و بینشی که آدمی نسبت به خود و هستی و وقایع آن دارد، اصلیترین عامل پیدایش دو حالت غم و شادی است. از آیات قرآن کریم چنین استنباط میشود که بشر بر سرشتی انفعالی آفریده شده است؛ بهگونهای که با بهدست آوردن متاع زودگذر دنیوی، شادمان و با از دست دادن آن اندوهگین میشود و این انتقال حالت، بهروشنی در رفتار و واکنشهای او ظهور و بروز پیدا میکند: «وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ» (روم، 36)؛ «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ» (هود، 10).
غم و شادیهای زودگذر و مذموم بر محور انانیت آدمی استوار و ناشی از رکود روح و انفعال نفس است؛ چنانکه آنگاه که چرخش روزگار با خواستههای فرد هماهنگی دارد، فرحمند میشود و هرگاه در جهت ارضای امیال او گام برندارد، وی در قبضه غم و اندوه گرفتار میشود. انسان خفته و غافل میپندارد که آنچه در عالم ماده بهعنوان غم یا شادی بر او عارض میشود، وجودی حقیقی و اصیل دارد؛ درحالیکه هنگام رفتن به جهان بیرنگی و بیداری:
خندهاش گیرد از آن غمهای خویش چـون ببیند مستقرّ و جـای خویش
(مولوی، 1374، ج1، دفتر4، ص494)
قرآن این نوع شادی و غم را امری دائمی و اصیل برای طبایع و عواطف انسانی نمیداند و معتقد است نباید وجود انسان وابسته این عوارض مادی شود و شایسته نیست امور عاریتی وی را غمگین و شاد کنند. شادی گذرا به این معناست که شادی، برخاسته از استغنا و زهد نبوده، بلکه بهسبب هیجانات موقت پدید آمده است. این شادی وابسته به اسباب و وسایل است؛ مادامی که اسباب فراهم باشد، شادی هست و به محض مفقود بودن وسایل، از بین میرود. از طرف دیگر این شادیها به این دلیل که ریشه در باطن انسان ندارد، گاه تبدیل به غم میشود. در واقع شادی اگر همراه با رشد، تکامل و تعالی نباشد، سبب افسردگی خواهد شد.
براساس آیات قرآن کریم، علل و اسباب شادمانی یا اندوه برخاسته از مشیت الهی است و نباید منوط به برخورداری از نعمات یا محروم شدن از آنها باشد (ر.ک به: روم، 37). نعمتها، چه دنیوی و چه اخروی، از آن جهت که مواهب الهی هستند، مطلوب و ارزشمندند؛ لکن اسلام برای اینکه انسان اهمیت و جایگاه رفیع آخرت و نعمتهای ابدی و بینهایت آن را از یاد نبرد و دلبسته دنیا و نعمتها و لذتهای زودگذر آن نشود، دنیا و نعمتهای آن را حقیر و کوچک معرفی کرده است. ازاینرو در قرآن کریم آمده است: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ؛ تا بر آنچه از دست شما رفت، اندوه مخورید و بدانچه به شما داد، شادمان نشوید و خدا هیچ گردنکش خودستا را دوست ندارد» (حدید، 23). حضرت علی(ع) براساس این آیه فرمود: «همه زهد بین دو کلمه از قرآن است، که خدای سبحان فرمود: "بر آنچه از دست شما رفته، حسرت نخورید و به آنچه به شما رسیده، شادمان نباشید". کسی که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است» (نهجالبلاغه، حکمت439). این آیه در بین عرفای اسلامی نیز بازتاب زیادی پیدا کرد و معیاری بنیادین برای زهد تلقی شد؛ بهطوریکه برخی عرفا در تعریف زهد به این آیه قرآنی استناد کرده و بعضی آن را غایت زهد دانستهاند. عارفانی چون ابوالقاسم قشیری، وهیب مکی (ابینعیم، 1967، ج8، ص140)، ابنسماک (همان، ص204) و ابوالقاسم حکیم سمرقندی (مایل هروی، 1381، ص135) معنای زهد و زاهد را از این آیه قرآن کریم اقتباس کردهاند؛ چنانکه قشیری درباره زهد گفته است: «و گفتهاند زهد از قول خدای تعالی است: "لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم"؛ زاهد آن بود که به آنچه از دنیا یابد، شاد نشود و بدانچه از وی درگردد، اندوهگین نشود» (عثمانی، 1345، ص176). از یوسف بن اَسباط نیز نهایت زهد را پرسیدند و او در پاسخ گفت: «بر آنچه به او روی میآورد، شادمانی نکند و بر آنچه گذشته است، تأسف نخورد» (ابینعیم، 1967، ج8، ص238). بنابراین اساسی که دو طرف زهد بر آن استوار گشته، دل نبستن به دنیاست؛ زیرا رغبت و دلبستگی به دنیا - که ریشه عدم تعادل انسان در خوشیها و ناخوشیهای زندگی است - موجب بروز بدمستی و خوشگذرانی در شادیها و بیتابی و نابردباری در سختیها میشود و زهد، سبب از بین رفتن حزن و اندوه انسان در مواجهه با مصیبتها و مانع بهوجود آمدن سرمستی و تکبر و فخر ناشی از حصول نعمت میگردد. جنید نیز برای رسیدن به زهد، حقیر شمردن دنیا و پاک کردن دل از آثار آن را لازم میشمارد (عثمانی، 1345، ص178).
دلبستگی نداشتن به دنیا، دل را از دوستی غیر خدا خالی میکند و سالک تمام توجه خود را معطوف خدا میگرداند. ازاینرو احمد بن عاصم انطاکی نیز یکی از نشانههای محبت باریتعالی در فرد را شاد نشدن و سرمستی نکردن به لذات دنیوی و اندوهگین نشدن در مصائب دانسته است (عطار، 1346، ص411-410).
عرفا شادیهای دنیوی را دارای آثار زیانبار و با غرور و مستی و بیخبری از حقایق و معارف الهی توأم دانسته و عقیده داشتند: «شادى به دنیا زهرى کشنده باشد که در رگها رود و ترس و اندوه و ذکر مرگ و اهوال قیامت از دل بیرون برد؛ و این مردن دل باشد» (غزالی، 1373، ج1، ص174؛ ترمذی، 1422، ص22). احساس شادی و خوشبختی مفرط نسبت به نعمتهای خداوندی، فرد را از یاد خدا و شکر خالق بازمیدارد و هرگاه برخی از آن نعمتها را از دست بدهد یا با آسیب و بلایی مواجه شود، یأس و نومیدی بر او مستولی میشود و نعمتهای دیگری را که هنوز از آنها بهرهمند است نیز انکار میکند. سرمستی از نعمتها یا انکار آنها هم گناهان بسیار بزرگتر و بدتری چون طغیان، شرک و کفر را بهدنبال خواهد داشت. از همین روست که عدم دلبستگی به لذات و شادیهای زودگذر دنیوی در قرآن و متون عرفانی بسیار مورد تأکید قرار گرفته و عارفان را به اختیار حزن ممدوح بر فرح مذموم سوق داده است. بر این اساس، عرفا قلب انسانهای محزون (در امر آخرت) را جایگاه ایمان و تقوا و دل افراد غافل و دنیازده را مکان مرح و خوشدلی میدانستند؛ چنانکه ابوبکر کَتانی گفت: «جوانی به خواب دیدم، بهغایت صاحب جمال. گفتم: تو کیستی؟ گفت: تقوا. گفتم: کجا باشی؟ گفت: در دل اندوهگینان. پس نگه کردم، زنی سیاه را دیدم بهغایت زشت. گفتم: کیستی؟ گفت: خنده و مرح و خوشدلی. گفتم: کجا باشی؟ گفت: در دل غافلان. چون بیدار شدم، نیت کردم که هرگز نخندم، مگر بر من غلبه کند» (عطار، 1346، ص567). ابوسعید ابوالخیر نیز بطر را منزلگاه شرک و حزن را منزل ایمان میداند (ابنمنور، 1367، ج1، ص290).
فرح و ریاضت
ریاضت جزئی از زهد است که در ترک دنیا و تهذیب نفس به سالک کمک میکند. در برخی متون عرفانی به ریاضت و نقش آن در ایجاد شادمانی حقیقی و فرح به حقتعالی پرداخته شده است؛ زیرا دلبستگی به دنیا و لذات و شادیهای نفسانی در عرفان، رهزن طریق است و یکی از ارکان مهم ریاضت نیز کنار گذاشتن این وابستگیها و ترک فرح مذموم دنیوی است. شادی تنها به امر متعالی و پایداری چون حقتعالی سزاوار است و چنین فرحی بعد از مرگ نیز از آدمی جدا نخواهد شد. محمد غزالی با این بیان به این مطلب اشاره کرده است: «و بدان که ریاضت هر کسی بدان است که آنچه بدان شادتر است، به ترک آن بگوید، و آنچه بر وی غالبتر است، آن را خلاف کند: آنکس که شادی وی به جاه و حشمت است، به ترک آن بگوید، و آن را که شادی وی به مال و ثروت است، خرج کند، و همچنین هرکه سلوتگاهی (دلشادی) است جز حقتعالی، آن را به قهر از خود جدا کند، و ملازم آن گردد که جاوید ملازم آن خواهد بود ... و ملازم وی حقتعالی است» (غزالی، 1361، ج2، ص441). ملازمت با حقتعالی را میتوان مهمترین دستاورد ریاضت و مجاهده دانست که فرح راستین و لذت فراوان را در سالکان طریق ایجاد میکند.
حکیم ترمذی در کتاب ریاضةالنفس براساس آیات قرآنی (ر.ک به: رعد، 26؛ قصص، 76؛ یونس، 58) که درباره فرح مذموم و فرح ممدوح نازل شده، کیفیت ریاضت نفس و مجاهدت و سیر الى الله و نحوه جهاد صدیقین را مورد توجه قرار داده است. او نیز حب شهوات و شادیهای دنیوی را اصلیترین مانع و حجاب سالک از حقتعالی میداند و بر این باور است که ریاضت نفس یعنی مجاهده و رویگردانی از شادیهای نفسانی و لذات دنیوی بهمنظور دستیابی به شادی حقیقی و لذت پایدار وصال حق. قلب از طریق ریاضت، از شهوات و هواهاى نفسانى و رذائل اعراض میکند و به فضائل روى مىآورد و در این حالت، از فرح محمود برخوردار میشود. در باور ترمذی، ریاضت و مجاهده، غم و اندوه را عارض انسان میکند، اما در نهایت وی را به وصال حقتعالی نائل و قلبش را لبریز از فرح و سرور و یقین به حق میگرداند و این شادی، تمام وجود فرد را دربر میگیرد (ترمذی، 1442، ص37-36).
2. مذمت فرح مذموم
فرح مذموم در بیشتر آیات قرآن، از فراموش کردن خداوند یا احساس کبر و نخوت نشئت میگیرد؛ یعنی افراد آنقدر در رسیدن به متاع دنیوی و لذات نفسانی حرص میورزند که از شکرگزاری خدا و توجه به اعمال صالح و تلاش برای انجام آن بازماندهاند. ازاینرو منظور خداوند از «لا تفرح» در آیه «إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (قصص، 76) سرکشی و سرمستی نکردن است (میبدی، 1371، ج7، ص344؛ طباطبایی، 1372، ج16، ص110). یکی از پیامدهای ناگوار و بسیار تلخ چنین فرحی، محرومیت از محبت الهی است. عطار میگوید:
ای پسر شادی مال و زر مـجوی آنکه کس را دادهای دیگر مجوی
شـادی دنیـا سـراسـر غـم بـود سـور او را بـر عـقب مـاتـم بـود
امـر لاتفـرح ز دنیـا گــوش دار جای شادی نیست دنیا هوش دار
شـادمانـان را ندارد دوست حق این سخن دادند ز استادان سبق
ای پسر با محنت و غم خوی کن روی دل را جانـب دلـجوی کـن
گر فرح داری ز امر حق رواست لیکن از دنیا فرح کردن خطاست
(عطار، 1362، ص312)
شادی کاذبی که قارون از گنجهای بیشمار خود احساس میکرد، در آیه 76 سوره قصص تقبیح شده است. قارون درباره چیزهایی شادمانی میکرد که در واقع شایسته اندوه است.
در حقیقت آنچه در قرآن مورد سرزنش قرار میگیرد، غفلت دنیازدگان است، نه نفس شادی و غم آنها. فرح مفرط و شادی بیاندازه دنیوی، فرح بیکران اخروی را از یاد میبرد و طغیان و بطر فرد را درپی دارد و غرور و فخر همواره با این نوع فرح توأمان است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها» (شوری، 48)؛ هرگاه که ما نعمتی به انسان میرسانیم، انسان را به غرور و فساد میکشاند. منظور از شادی در این آیه، نوعی فساد و انکار است؛ زیرا در آن نوعی مذمت و بدگویی از انسان بیان شده است (طبرسی، 1412، ج22، ص165). نیز آیه شریفه «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (حدید، 23) اختیال و فخر را از لوازم فرح شمرده و فرموده است به آنچه خدا به شما داد، خوشحالى مکنید که خدا اشخاص مختال و فخور را دوست نمىدارد (طباطبایی، 1372، ج16، ص111). بر همین اساس، ابومنصور اوزجندی، مؤلف مرتع الصالحین فخر و خُیَلا را نوعی از عُجب دانسته و در تعریف عُجب گفته است: «عُجب حالتی است که در باطن پیدا آید. اصل آن از شاد بودن است به غیرِ خدای عزوجل و از گمان بزرگی نفس خود و خصلتهای نفس خود. پس حقیقت عُجب، فرح است به چیزی یا تعظیم آن چیز که در آن، گمان کمال بود که آن کمال را حوالت به ذات آن چیز کند، نه به حقتعالی» (اوزجندی، 1381، ص157). به عقیده وی عُجب مصداق بارز شادی به غیر خداست و آن، زمانی است که انسان دراثر غفلت و شهوات نفسانی، نفس خود را بزرگ و صاحب کمالات میپندارد و آن بزرگی را به خود نسبت میدهد، نه به خداوند و بهسبب آن شادی میکند. ازاینرو خداوند در حق قارون فرمود: «لا تَفرَح اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الفَرِحینَ» (قصص، 76) (همان) چنین فرحی اندوه جاوید و گرفتاری اخروی را درپی دارد:
تو گـر از جـاه دنیـا شادمـانـی ز جـاه آخـرت محـروم مانـی
چو گرد تو درآید مال و جاهت شود مال تو مار و جاه چاهت
(عطار، 1368، ص293)
3. اهمیت فرح به مُنعم هنگام برخورداری از نعمت
ازجمله شادیهای مذموم در قرآن، فرح انسانهایی است که از حیات ابدی و جاودان غافلاند و شادمانی آنان در دنیا فقط متعلق به نعمت است، بدون اینکه به سرچشمه آن نعمت نظر بیفکنند؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است: «اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقَدِرُ وَ فَرِحُواْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ» (رعد، 26). مذمت سرور این افراد به این سبب است که آنها رازق اصلی را فراموش نموده، خود را عامل بسط و تنگی روزی و دنیا را هم مقصود بالذات میدانند؛ درحالیکه این دنیا متاع و وسیلهای است برای تدارک زندگی آخرت و در مقایسه با آن، جز لهو و بازیچه نیست (طباطبایی، 1372، ج11، ص476). رازی در تفسیر کبیر مینویسد: «هرکس به نعمتهای خداوند از آن جهت که فقط نعمت هستند، شاد شود، او مشرک است و هرکس به نعمتهای خداوند از آن جهت که از جانب او هستند، شاد شود، شادی او در طول شادی خداوند است و این شادمانی در نهایت کمال و سعادت است» (رازی، 1410، ج17، ص124).
عرفا نیز فرح انسان به مُنعم را بر شادی وی به نعمتهای دنیا برتری داده و شادمانی درونیِ حاصل از معرفت مُنعم را به «حال شکر» تعبیر کردهاند (غزالی، 1361، ج2، ص678). به عقیده غزالی هرکس به آن دلیل که دنیا او را از یاد خدا بازمیدارد، اندوهگین شود و به نعمتهایی که یاور وی در راه دین نباشد، شادی نکند و نداشتن آن را نعمت بداند و بدین سبب خدا را شاکر باشد، به کمال شکر دست یافته است. چنین شکری از آنها که لذت و شادمانی را جز در محسوسات و امور جسمانی نمیبینند، برنمیآید (همان). محمد غزالی که بنابر مشرب دینی خویش با استناد به احادیث فراوان، در ترک دنیا و مذمت آن سخنان فراوانی دارد، در احیاء العلوم نیز شرط شادی به نعمت خداوند و شکر حقیقی را دیدن مُنعم و توجه به لطف و احسان او دانسته است، نه دیدن نعمت (همو، 1373، ج4، ص141).
شادی برای اینکه دوام داشته باشد، باید از درون بجوشد. قلوب مسرور که در عمق وجود خود به منبع فرح متصلاند، همواره شادمانند. شادیهایی که از خارج بر آدمی عارض میشود، ناپایدار و زوالیافتنی هستند و بعد از مدتی جای خود را به غم و افسردگی میدهند؛ اما شادیهای منبعث از سرچشمه طرب و شادمانی هیچگاه به غم مبدل نمیشود. ابوسعید خراز هم عقیده دارد: «شایسته است هنگام برخورداری از نعمتها و لذات، فرح انسان به مُنعم و خالق لذات باشد؛ زیرا رؤیت نعمت بدون درنظر گرفتن مُنعم، حجاب فرد از حقتعالی است» (ابینعیم، 1967، ج10، ص249).
4. فرح به فضل و رحمت خداوند
اسلام به انسان جهانبینی خاصی ارائه میدهد که اولاً کوشش کند تا وابستگی خود را به مظاهر دنیا کم کند؛ چراکه وابستگی بیشتر، غم و اندوه بیشتری درپی خواهد داشت. ثانیاً این جهانبینی توجه انسان را به مسائل عمیق، پایهدار و ریشهای معطوف نماید؛ زیرا این امر، انسان را از غرق شدن در مسائل زودگذر دور میسازد. ازاینرو خداوند در قرآن، شادمانی به فضل و رحمتش را برترین و بالاترین درجات فرح معرفی میکند و به این شادمانی دستور و بر آن اجر و پاداش میدهد: «قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ ممَّا یَجْمَعُونَ» (یونس، 58). در حقیقت شادی و فرح آنگاه ماندگار است که به امور پایداری چون فضل و رحمت خداوند پیوند خورده باشد؛ زیرا این امور بهترین چیزی است که انسان میتواند بهجای متاع دنیوی و لذات ناپایدار آن برای خود برگزیند. فضل و رحمت خداوند همیشگی است و همواره به همه مخلوقات افاضه میگردد:
در این منزل که طوفان غرور اسـت که را یک لحظه امکان سرور است
از آن شادی که غم زاید چه خواهی وجودی کز عـدم زاید چـه خواهی
تو را شــادی بــدو بایــد دگـر نـه غــم بـیدولتـی مـیخور دگـر نه
بـدو گـر شـاد مـیبـاشـی زمـانـی تــو داری نقــد شــادی جهـانـی
(عطار، 1368، ص122)
حضرت علی(ع) در بیان صفات متقین میفرماید: «یُصبِحُ فَرِحاً... فَرِحاً بِما أصابَ مِن الفضلِ و الرّحمةِ؛ شب را روز میکند، شادمان؛ شادمان از بخشش و آمرزشی که به او رسیده است» (نهجالبلاغه، خطبه193).
گناه باعث همه حرمانها و مهجوریهاست. وقتی روح متعالی آدمی، آلوده عالمی شد که چندان سنخیتی با او ندارد، دچار گرفتگی و کدورت میگردد. در این حال تنها فضل و رحمت خداوند میتواند از او دستگیری کند و وجدان او را از خواطر پریشانکننده دنیوی و بار معاصی رها سازد. چهبسا رحمت حق که با تضرع بنده فیضان میکند و این جوشش رحمت سبب میشود تا جوانههای شادی در دل انسان شکفتن گیرد؛ زیرا تضرع در مقابل حق، نفی انانیت است و انانیت، اولین عامل غم انسان بهشمار میرود.
هـر روز من از روز پسین یاد کنم بـر درد گنـه هـزار فریـاد کنــم
از ترس گناه خود شوم غمگین باز از رحمت او خاطر خود شاد کنم
(انصاری، 1364، ص113)
به عقیده عرفا، ازآنجاکه نومیدی در بارگاه الهی راه ندارد و فضل او بینهایت است، بر انسان مؤمن است که به وی امیدوار باشد و بهعلت معاصی و احساس گناه، در دریای اندوه غرقه نگردد: «مؤمن را چندانی رجا باید به خداوند خویش که اگر هفت آسمان و زمین گناه دارد، نومید نگردد ... از بهر آنکه بدین همه گناه کافر نگردد و به نومید گشتن کافر گردد» (مستملی بخاری، 1365، ج1، ص509). آنگاه که عارف از خوف گناهان و نقصان در انجام وظایف خود محزون و بیمناک است، نزول فضل و رحمت خداوند برای او بهترین معیار و عامل فرح و شادی است. ازاینرو برخی مشایخ گفتهاند که چشم عارف میگرید و قلبش میخندد؛ زیرا آنگاه که به یاد گناهان خویش میافتد، چشمانش گریان میشود و هرگاه معرفت حقتعالی و فضل و رحمت او را در دلش احساس میکند، قلبش مالامال سرور میگردد (خرگوشی، بیتا، ص36).
5. فرح اخروی
در اندیشه دینی، بهشت جایگاه اخروی پرنعمت و لذتبخشی است که به مؤمنین و نیکوکاران وعده داده شده است و اهل بهشت بهخاطر اعمالشان استحقاق آن را یافتهاند (ر.ک به: اعراف، 43). خداوند در قرآن بر فرح اخروی مؤمنان تأکید دارد و خوشحالی و شادمانی ایشان را در روز قیامت که با رخساری خندان و شاداب در انتظار ورود به بهشت هستند، چنین توصیف میکند: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَة»ٌ (عبس، 39-38). حقتعالی مؤمنان را از شر آن روز نجات میدهد و از روی لطف و رحمت، در بهشت نعیم داخل میکند. مؤمنان نیز از دیدن نعمتهای مادی و معنوی بهشتی خرم و شادماناند: «فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا» (انسان، 11). معمولاً بهدلیل ضعف ایمان و عدم معرفت، توجه انسان به لذات دنیوی معطوف میشود و از لذات بیمانند اخروی غافل میماند؛ اما اگر کسی واقعاً باور کند که زندگی دنیا محدود و زندگی آخرت نامتناهی است و بههیچوجه با هم قابل مقایسه نیستند و نیز یقین داشته باشد که تحمل ترک بعضی لذتهای این جهان موجب بهرهمندی از سعادت و لذت ابدی است، تحمل رنجهای این دنیا برایش سهل خواهد شد. عطار نیشابوری براساس چنین باوری، به فرح اخروی مؤمنان یقین دارد و آن را «لذت علی الاطلاق» و پاداش کسانی میداند که در این دنیا و در مسیر ایمان خود متحمل درد و اندوه فراوان شدهاند:
عزیزا گر شوی از خواب بیـــدار خبـر یابـی ز شـادیهـای بسیــار
اگر چه جمله در اندوه و دردیـم یقیـن دانـم کـه آخـر شـاد گـردیم
بدانستیـم بیشبهت یقین مـــا که خوش خواهیم بودن بعد از این ما
یکـی شـادی عـوض یابیم آنجـا بیــا تــا زود بشتــابیــم آنجــــا
چرا ناخوشدلی ای مـرد درویش که بسیاری خوشی داری تو در پیش
زهی لذت که نقد آن جهان است همـه لذت علی الاطلاق آن اســت
از آنـت گـر بـود یـک ذره روزی ز شــوق ذره دیـگــــر بســـوزی
(عطار، 1338، ص 89-88)
بنابراین بذر فرح اخروی در همین دنیا کاشته میشود و طاعات یا گناهان فرد در دنیا، شادی یا اندوه جاویدان آخرت را برای وی بهدنبال دارد:
نـه کفـر آنجـا و نـه ایمانت باشـد کـز اینجـا آنچه بـردی آنت باشد
همان دروی که اینجا کشته باشی همان پوشی که اینجا رشته باشی
نیابـی شــادیای درویـش آنجــا مگـر شادی بری با خویش زینجا
اگر در زهـر و گـر در نوش میری همان بار خود انـدر دوش گیری
(همو، 1368، ص172)
سه. عوامل ایجاد فرح پایدار و حقیقی
با توجه به آنچه گفته شد، عرفا براساس آیات قرآن و احادیث، فرح به حقتعالی را بهترین مبنا برای شادمانی حقیقی و پایدار دانسته و بر همین اساس، چند عامل مهم را در ایجاد این حالت مطرح کردهاند:
1. ایمان به خدا
قرآن و منابع دینی، منشأ اصلی فرح و سرور و خاستگاه اصلی آن را ایمان و رضایت و خشنودی خداوند میدانند و دیگر عوامل را تحت لوای اینسه قرار میدهند؛ چنانچه منشأ شادی و خوشحالی فرد، حقتعالی و انس با او باشد، چنین شخصی احساس خوشبختی حقیقی و پایدار دارد. ایمان به خدا و ارتباط با او بهترین راه برای برطرف کردن حزن و اندوه و جایگزین کردن شادی است: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت، 30؛ نیز ر.ک به: احقاف، 13؛ انعام، 48). عرفا نیز با الهام از قرآن و سایر منابع دینی، شادی مسلمان بودن و ایمان به خدا را از شادی به سایر نعمتها برتر میدانند و معتقدند نشانه وجود چنین شادیای در فرد آن است که وی هنگام مواجهه با رنج و مصیبت یا فقدان نعمت اندوهگین نشود و بهخاطر بقای ایمانش، خدا را شاکر باشد (انصاری، 1361، ص220؛ قلانسی، 1385، ص140). از منظر ایشان، شادی مؤمن به قوت ایمان و یقین و قرب الهی است، نه دنیا و متعلقات آن (گیلانی، 1318، ص282). ابوالقاسم حکیم سمرقندی معتقد است غمگین شدن روا نیست جز برای از دست دادن ایمان و شادی نیز جایز نیست مگر بهدلیل کسب ایمان (اوزجندی، 1381، ص174).
2. قرب الهی و انس با خدا
هرچند جنبه مثبت و ایجابی حاکم بر روحیه زاهدان در آغاز در رغبت ایشان به لذائذ بهشتی خلاصه میشد، لکن با شکلگیری مشرب فکری و عملی جدیدی بهنام عرفان، این جنبه مثبت و ایجابی فقط در رغبت به بهشت و شوق به نعمتهای آن نبود؛ بلکه عرفا به این سبب که توحید را در طریقه خود اصل میدانستند، غایت آمال و شادی خود را نه در رهایی از دوزخ یا برخورداری از لذائذ بهشتی، که در قرب حقتعالی و معرفت او جستجو میکردند. این امر یکی از بنیانهای فکری تصوف است: «و اصل این طایفه آن است که هرچه جز حق است، همه محنت و بلا دانند. نعمت و راحت ایشان جز حق نیست. اگر کسی قوت این وقت ندارد، آن نیکوتر که این دعوی نکند» (مستملی بخاری، 1365، ج3، ص1185). در قرآن کریم نیز آمده که خشنودی خدا از همه نعمتهای بهشتی بالاتر است (ر.ک به: توبه، 72).
بنابراین همانطور که در نگاه اسلام همه چیز ازجمله فرح، دارای مراتب است و خداوند و هرآنچه انسان را به این اصل بازگرداند، حقیقت شادی و فرح حقیقی محسوب میشود، در عرفان نیز سرور و سعادت اگر هم در ظاهر صور مختلفی داشته باشد، فقط در مشاهده جمال حق و قرب حضور او معنا مییابد و عذاب دوزخ هم فقط بهواسطه در حجاب بودن او خواهد بود. از ابوالحسن خرقانی منقول است: «الهی! خوشی با توست، اشارت به بهشت میکنی؟» (عطار، 1346، ص347).
ابنسینا در نمط هشتم کتاب الاشارات شادمانی و مراتب آن و کیفیت و فضیلت فرح و ابتهاج به خداوند را مورد توجه قرار داده است. به عقیده وی، لذت به دو عامل اساسی مرتبط است: یکی ادراک کمال و دیگری نیل به آن؛ هرچه کمال و خیر و نیز ادراک آن بالاتر و رفیعتر باشد، لذت و شادی بیشتری هم پدید خواهد آمد. بوعلی مراتب شادی و لذت را برمیشمرد و معتقد است بزرگترین شادیها نزد خداست و خداوند، شادترین موجودات در جهان هستی است؛ زیرا بیشترین کمالات نزد اوست و بالاترین ادراکات هم برای اوست. در جهان هستی موجودی از او کاملتر نیست؛ هیچ نقص و عیبی در او راه ندارد؛ کاستی و نیستی، سرچشمه دردها و رنجهاست، ولی خود از آنها بری است. ازاینرو باابتهاجترین، شادمانترین و عاشقترین موجود در جهان هستی خداست (ابنسینا، 1363، ص435). ازآنجاکه خداوند اولین موجود شاد است، تنها راه شادی انسان نزدیکی به وی و تنها راه کسب شادی واقعی، یافتن راهی برای تقرب به اوست. ازاینرو عرفای مسلمان همواره این موضوع را یادآور شده و بهترین و ماندگارترین شادی را شادمانی به حق دانستهاند. مردان راه تنها به حق دلشادند و از هر دو جهان آزاد. در آفرینش هرچه هست، همه از اوست. آسمانها را او برافراشته و زمین را او بهپا داشته است؛ هرچه هست، بدو بازبسته است و جز او هیچکس سزاوار پرستش نیست. بنابراین باید دل به او بست و شادی را در او طلب کرد:
گفت: تـا هستـی بـدو دلشاد بــاش وز همــه گوینــدهای آزاد بــاش
چـون بـدو جانـت توانـد بـود شــاد جـان پـر غـم را بدو کن زود شاد
در دو عـالم شـادی مـردان بـدوست زندگــی گنبـد گــردان بـدوست
پـس تـو هـم از شـادی او زنده بـاش چون فلک در شوق او گردنده باش
چیست زان بهتر بگوی ای هیچ کس تـا بـدان تـو شـاد باشی یک نفس
(عطار، 1383، ص87)
گفتنی است در منظومه تفکر عرفانی، محبت و لذت رابطهای تنگاتنگ دارند و اگر کسی بیشترین محبت را به والاترین موجودات پیدا کند و مرتبه وجودی او را بهخوبی درک کرده باشد، با وصال او به عالیترین لذتها و برترین شادیها نائل خواهد گشت. در صورتی که این وصال به زمان و مکان و سایر شرایط محدودکننده عالم ماده مقید نباشد، بلکه همه جا و همه وقت امکانپذیر باشد، شادی و لذت آن عاری از هرگونه نقص و زوال خواهد بود. عشق به موجودی که واجد این شرایط نباشد، نمیتواند این خواست را بهطور کامل ارضا نماید و همیشه توأم با ناکامی و شکست و فراق و هجران خواهد بود. عشق به محبوب ازلی، عشقی است هستیسوز نسبت به معشوقی در نهایتِ زیبایی و کمال که رابطهای تنگاتنگ با انسان دارد و انسان میتواند وجود خود را قائم به او و فانی در او مشاهده کند و از این طریق به وصال حقیقی نائل گردد و هیچ چیز او را از محبوبش جدا نگرداند. بنابراین سرچشمه شادی و سرور، خدا و شادترین موجود در جهان هستی نیز اوست. ازاینرو کسب بهجت و سرور واقعی هم تنها از طریق رفتن بهسوی او و وصالش میسر است؛ چنانکه سنایی میگوید:
شادی و آرام نبود هرکه را وصل تو نیست هرکه را وصل تو باشد هرچه باید جمله هست
(سنایی، 1341، ص816)
عطار معتقد است انسانی که از اصل دور مانده و به وصل نرسیده است، بسان ذرهای که از خورشید جدا مانده باشد، سرگشته و حیران، سر به این دیوار و آن دیوار میزند. این سرگشتگی بدان سبب است که تاب آفتاب نیاورده و از او دور شده است. ذره، جزئی از خورشید است و تا جزء است، ناچیز میباشد؛ لکن اگر به کل پیوست و به اصل خود بازگشت، به عظمت و کبریایی میرسد و دیگر ناتوان و درمانده نیست. او با پیوستن به اصل خویش نیرو میگیرد و قادر به نورافشانی بر عالمیان است. ازاینرو همواره شاد و سرفراز است (ر.ک به: عطار، 1383، ص137).
با انس به حقتعالی و مشاهده جمال او، لذایذ عالی وصفناپذیری به روح و روان عارف سرازیر میشود. ابنسینا در ادامه بحث شادمانی و مراتب آن، در ارتباط با این موضوع مینویسد: «انسانهای عارف که به مقام تهذب و تنزه نائل شدهاند، هنگامی که آلودگیهای ارتباط به بدن مادی از آنان برکنار شود و از علایق و اشتغالات مزاحم صعود بهسوی جاذبیت ربوبی رها شوند، با کمال آزادی و خلوص به وصول عالم قدس و سعادت نائل گشته و دریافت کمال اعلا، آنان را به نشئه (وجد) روحانی درمیآورد و لذت اعلا آنان را فرامیگیرد» (ابنسینا، 1363، ص429). در حقیقت چنانکه علامه جعفری در تفسیر این سخن ابنسینا گفته است، رهایی روح عارف از علایق، قیود و آلودگیهای عالم ماده، احساس لذت و شادی فوقالعادهای درون وی ایجاد میکند (جعفری، 1373، ص47-46). حضور در پیشگاه ذات متعال، اثر آرامبخش و سعادتباری دارد. وقتی قلب در درگاه احدیت حضور مییابد، شادی ابدی بر او غالب میشود. جوانی پیش پیری رفت که بهتنهایی و بدون همنفس در کنجی عزلت گرفته بود. از او پرسید که آیا از تنهایی ملول نمیشوی؟ پیر گفت: چگونه میتوانم از تنهایی ملول باشم، جایی که دائم در حضور خداوند هستم (عطار، 1383، ص174). بنابراین نیل به شادی حقیقی، نتیجه گام نهادن در مسیر قرب الهی است. «ابوسعید خراز را پرسیدند: عارف را گریه بود؟ گفت: گریه او چندان بود که در راه باشد. چون به حقایق قرب رسید و طعم وصال چشید، گریه زایل شود» (همو، 1346، ص463). مستملی بخاری معتقد است شادی به دوست یعنی تنها دوست و محبت او را در دل داشتن و فرح به آن را از همه چیز برتر دانستن. آنکه دوست را برگزید، فقدان غیر او را مصیبت نمیداند و کسی که با یافت یا فقدان ما سوی الله شاد یا اندوهگین شود، در دعوی محبت خود با خداوند صادق نبوده است» (مستملی بخاری، 1365، ج3، ص1355). در واقع کسی که حب دنیا در دلش جایگیر شود، لذت انس با حق را نخواهد چشید؛ زیرا همت هرکس مصروف آن است که در نظرش عزیز و گرامی باشد؛ چنانکه ابوعثمان حیری عارف قرن سوم گفته است: «شاد بودن تو به دنیا، شاد بودن به خدا از دلت ببرد و ترس تو از غیر خدا، ترس خدا از دلت پاک ببرد» (عطار، 1346، ص482).
3. معرفت خداوند
چنانکه بیان شد، از منظر دین و عرفان انس با خدا سبب فرح و نشاط قلبی و درونی انسان میشود. این انس و محبت به حضرت دوست از طریق معرفت و شناخت او حاصل میگردد؛ معرفت به اینکه خداوند در ورای همه امور قرار داشته و به همه چیز علم و آگاهی دارد (ر.ک به: یونس، ۶۵) و هیچکس و هیچ چیز بیرون از اراده و مشیت او عمل نمیکند: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْ لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (حدید، 23-22). چنین معرفتی اعتقاد به توحید افعالی را در فرد تقویت میکند و نگرش او را به هستی تغییر میدهد. هنگامی که انسان دانست منشأ تمام حزن و اندوه بشر، خداوند است و اوست که عوامل ایجاد آن را فراهم میآورد و زمینه بروز آن را مهیا میسازد یا اینکه حزن را برمیدارد و عوامل آن را نابود یا تعدیل میکند (ر.ک به: انعام، ۶۴؛ طه، ۳۶و۴۰؛ انبیاء، ۸8-۸7؛ آلعمران، ۱۵۳)، بهطور کامل از اندوه مذموم رهایی مییابد. بر همین اساس مولوی سروده است:
گریه و خنده، غم و شادی دل هریکی را معدنی دان مستقل
هریکـی را مخـزنی، مفتاح آن ای بـرادر در کـف فـتاح دان
(مولوی، 1374، ج1، دفتر1، ص844)
بنابراین ازجمله عوامل شادیآفرین در عرفان اسلامی، معرفت حقتعالی است که در کلام بسیاری از عرفا به این موضوع اشاره شده است؛ چنانکه از جنید منقول است: «هرکه نشناخت خدای را، هرگز شاد نبود» (عطار، 1346، ص438). همچنین دقاق گفته است: «صاحب معرفت باش به خدای تا همیشه شاد باشی» (همان، ص656). عرفا نیز براساس قرآن معتقدند آنگاه که انسان به صفات خداوند بهویژه بینیازی حق، دوام سلطه او بر عالم آفرینش و نفاذ قدرت وی بر ایجاد تمامی نیازها و خواستههای موجودات معرفت پیدا کرد و خزائن جود و احسان حقتعالی را مالامال از بخشش و اِنعام او نسبت به مخلوقات دانست، از فرح بالله و شادمانی حقیقی برخوردار میگردد (بقلی، 1973، ص141). بایزید بسطامی هم معرفت حقتعالی و حاکم دانستن قدرت و مشیت او بر جهان و جهانیان را برترین دلیل شادیبخش نزد عارف معرفی میکند (سهلگی، 1384، ص219).
امام محمد غزالی معتقد است هرچه شناخت و معرفت دل نسبت به چیزی بیشتر باشد، لذت و شادمانی آن نیز بیشتر است و هر اندازه چیزی که بدان معرفت حاصل میشود، بزرگتر و شریفتر باشد، بر لذت شناخت افزوده میشود، «و هیچ موجود شریفتر از آن نیست که شرف همه موجودات بدوست، و پادشاه و مَلِک هر دو عالم است و همه عجایب عالم آثار صنع اوست. پس هیچ معرفت از این شریفتر و لذیذتر نبوَد، و هیچ نظارهای از نظاره حضرت ربوبیت لذیذتر نباشد» (غزالی، 1361، ج1، ص40). در باور غزالی، اطلاع بر اسرار ربوبیت و دانستن ترتیب کارهاى الهى که به همه موجودات احاطه دارد، از همه معرفتها عالىتر و لذیذتر و خوشتر و فرح و شادى و استبشار بدان بزرگتر و والاتر است (همو، 1373، ج4، ص531). غزالی معرفتالله را خواسته فطری دل و هدف غایی آن میداند و دلِ عاری از این تقاضا را بیمار مینامد که در صورت عدم درمان، هلاکت و شقاوت ابدی در انتظار اوست. او همچنین امتیاز دیگری نیز برای لذت و فرح حاصل از معرفتالله قائل است و میگوید: «همه شهوتها و لذتهای محسوسات که به تن آدمی تعلق دارد، لاجرم به مرگ ساقط شود و رنجی که در آن برده باشد، باطل شود و لذت معرفت که به دل تعلق دارد، به مرگ مضاعف شود؛ چه دل به مرگ هلاک نشود، بلکه روشنتر شود و لذت اضعاف آن گردد، که زحمت دیگر شهوتها برخیزد» (همان).
معرفت و اتصال به دریای بیکران پروردگار سبب میشود بارقههای الهی پیدرپی بر قلب عارف فرود آید و وی با مشاهده جمال ملکوت و اشرافی که بر هستی پیدا میکند، در همین عالم از لذت و سرور بسیار عظیمی برخوردار شود. تنها کسانی میتوانند این لذت را دریابند که از غفلت رها شده و بهسوی معبود گام بردارند. بنابراین چنانکه ابنسینا گفته است: «العارف هشّ بشّ بسّام؛ عارف همواره گشادهرو، خوشبرخورد و خندان است» (ابنسینا، 1363، ص455)؛ زیرا به سرچشمه شادمانی و سرور دست یافته است و به هرچیز مینگرد، جمال او را میبیند.
4. رضا به مقدرات الهی
«رضا» از مراتب والای معنوی و ثمره معرفت و محبت خداست. انسان مؤمن بدان جهت که قدرت و مشیت را در دست خداوند میداند و خداوند را در همه امور (ر.ک به: حدید، 23-22) بهویژه رزق و روزی (روم، 37-36) دخیل میداند، همواره از آنچه واقع میشود، خشنود و راضی است؛ زیرا میداند که همه هستی در دست خداوند و به تدبیر حکمیانه وی میگردد و اگر به شر و آسیبی دچار شود یا به خیر و منفعتی دست یابد، همه به حکم و مشیت الهی است (ر.ک به: حدید، 22). دراثر همین خرسندی و راضی بودن به مشیت الهی و اعتقاد به قضا و قدر، فرح و شادمانی درونی و وصفناپذیری به ایشان دست میدهد. حضرت علی(ع) دراینباره میفرماید: «به رضای خداوند خشنود باش تا شاد و راحت زندگی کنی» (مجلسی، 1374، ج71، ص195).
پیوند شادی با تسلیم و رضا و یقین و توکل به خداوند در نزد عرفا بسیار متداول بود و بیشتر آنان نیز به این حدیث پیامبر(ص) استناد میکردند: «خداوند تعالی به عدل خویش، رَوح و شادی اندر رضا و یقین نهاد و اندوه و اندیشه اندر شک و خشم» (سهلگی، 1384، ص142). در متون عرفانی نیز «رضا» یکی از مقامات والای عرفانی است که شادی به قضا و قدر و خشنودی از مشیت الهی را در تعریف آن ذکر کردهاند. ذوالنون مصری گفته است: «رضا، شاد بودن دل است در تلخی قضا و ترک اختیار است پیش از قضا و تلخی نایافتن بعد از قضا و جوش زدن دوستی است در عین بلا» (عطار، 1346، ص154).
رضا به مقدرات الهی بدین معناست که انسان از آنچه خداوند برایش تقدیر کرده است - خواه تلخ و خواه شیرین - مسرور باشد و کراهیتی به دل خود راه ندهد؛ چنانکه از رُوَیم منقول است: «رضا استقبال قضا بود به شادی» (عثمانی، 1345، ص300). در حقیقت نزد محب دردی وجود ندارد و آن درد برای او عین لذت است؛ زیرا هرآنچه از سوی محبوب صادر میشود، لذت محض است. راضی در دل خویش به این اعتقاد رسیده است که محنتها نیز همچون نعمتها از طرف خدا هستند و لذتبخشاند و هردو برای بنده عزیز و مبارکاند. راضی نهتنها اعتراضی به مشکلات و بلاها نمیکند، بلکه در دل به استقبال آن هم میرود و با روی گشاده و قلبی خشنود با آن مواجه میشود. بنابراین کسی که آراسته به این فضیلت است، بهدلیل محبت خالص نسبت به خالق خویش، هرآنچه از دوست رسد را نیکو میشمارد و به سختی و محنت چنان شاد میشود که به نعمت: «رابعه را پرسیدند که بنده راضی کی باشد؟ گفت: آنگاه که از محنت شاد شود، همچنانکه از نعمت» (همان، ص298). به عقیده عرفا، انسان با معرفت به اینکه امور در بستر خواست ازلی و مشیت خداوند جریان مییابد و هیچ چیز مانع آن نیست[1]، به بالاترین مرتبه رضا یعنی تسلیم و تفویض نائل میگردد و دیگر با یافت و نایافت دنیا خوشحال یا اندوهگین نمیشود، بلکه فرح او به معبود است (بقلی، 1973، ص141).
5. طاعت خدا
در اسلام شادی هنگامی مطلوب است که انسان توفیق طاعت خداوند را پیدا کرده باشد و از گناه دوری گزیند؛ چنانکه حضرت علی(ع) میفرماید: «سُرورُ المُؤمِنِ بِطاعَة رَبِّهِ و حُزنُهُ عَلی ذَنبِهِ» (تمیمی آمدی، 1378، حدیث5594). نیز در روایت دیگر به مناسبت عید فطر فرمود: «این عید برای کسی است که خداوند نماز و روزهاش را پذیرفته باشد و هر روزی که معصیتی صورت نگیرد، آن روز عید است» (نهجالبلاغه، حکمت428). بر این اساس، ابویعقوب نهرجوری شادی را در سه خصلت، یعنی طاعت، قربت و یاد کردن حقتعالی میداند: «یکی شادی به طاعت داشتن خدای، و دیگر شادیای است به نزدیک بودن به خدای و دور بودن از خلق، و سوم شادیای است یاد کردن خدای عزوجل را و یاد خلق فراموش کردن» (عطار، 1346، ص507).
در باور عرفا از مهمترین نشانههای فرح به حقتعالی این است که انسان از طاعت و خدمت خداوند شادمان باشد و کراهیتی به دل راه ندهد (همان، ص508). به عقیده ایشان «خداوند تعالی در دوستی خود بنده را به درجهای رساند که رنج گزاردن طاعت از وی برخیزد؛ از آنچه رنج امر بر مقدار محبت آمر صورت میگیرد. هرچند که محبت قویتر باشد، رنج طاعت سهلتر میگردد و این ظاهر است در حال پیامبر که هیچگاه مجاهده و فعل خود را در میانه ندیده است» (مستملی بخاری، 1365، ج1، ص445).
والاترین مرتبه در عشق ورزیدن به محبوب این است که عاشق هیچگونه فداکاری در راه محبوب را دریغ نمیدارد و کمال لذت و شادی خود را در فنای در دوست و پیروی محض از اراده و خواست او میداند. ازاینرو خواست او را بر همه چیز و همه کس بدون قید و شرط مقدم میدارد و از تسلیم بودن، خدمت و اظهار خضوع در برابر محبوب لذت میبرد: «چون دوستى قوى شد، هیچ لذت در لذت عبادت نرسد، دشوار خود چگونه باشد؟» (همان، ص470).
به عقیده شیخ احمد جام نیز ازجمله نشانههای دوستدار حقیقی خداوند این است که «لذت و راحت او در طاعت و عبادت و خدمت خداوند است، نه در شهوت و عشرت نفس. دوم آنکه، انس و شادی او تسبیح و تهلیل و تکبیر خداوند بوَد، نه مدحت و ثنا و خدمت خلق» (غزنوی، 1345، ص217).
نتیجه
رویکرد عرفا به موضوع فرح، نشئتگرفته از آیات قرآن کریم و روایات است و آرا و اقوال ایشان دراینباره با دیدگاه قرآن و دیگر منابع دینی همخوانی دارد. عرفا با تمسک به این آیات و روایات، شادی و اندوه دنیا را وقعی نمینهند و فرح دنیوی را مانعی بزرگ در مسیر سیر و سلوک انسان و رسیدن به فرح حقیقی و پایدار قلمداد میکنند. ایشان براساس قرآن و احادیث، حزن و فرح را در دو دسته ممدوح و مذموم جای داده و همواره غم و شادی برای امور اخروی و انجام اعمال صالح را ستوده و حزن و فرح انسان برای امور دنیوی را نکوهش کردهاند. بنابراین عده زیادی از عرفا حزن ممدوح و اندوه برای امور اخروی را بر فرح مذموم و شادی به امور دنیوی برگزیدند تا از این طریق به خداوند سبحان تقرب جویند و با وصال او از حزن رهایی یابند و از فرح حقیقی و پایدار بهرهمند گردند؛ زیرا از منظر دین و عرفان نیل به شادی حقیقی از طریق گام نهادن در مسیر قرب الهی میسر است و عواملی نظیر ایمان به خدا و انس با او، معرفت حقتعالی، رضا به مقدرات الهی و طاعت خداوند، انسان را در دستیابی به این مهم یاری میکنند.